This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح از دریچه سر به درون میکشد به ناز
وز مشرقِ خیال
تو، صبح تابناکتری را
_سر در کنار من_
با چهرۀ شکفته چو گلهای نسترن
لبخند میزنی.
من ، آفتاب پاکتری را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شکفتن.
من، روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرقِ خیال دمیدهست
آغاز میکنم.
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوقِ این محال:
_که دستم به دست توست!_
من، جای راه رفتن،
پرواز می کنم!
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم:
موسیقیِ نگاه تو را گوش میکنم.
گاهی میان مردم؛ در ازدحام شهر
غیر از تو، هر چه هست فراموش میکنم.
گویند این و آن به هم _آهسته_ :
-هان و هان!
دیوانه را ببینید!
بیخود، چو کودکان،
لبخند می زند!
با خود، چگونه گرم سخن گفتن است؟! _آه،
من، دور از این ملامت بیگاه،
همچنان،
سرمست،
در فضای پریخانههای راز
شاد از شکوه طالع و بخت موافقم.
آخر، چگونه بانگ برآرم که: -عاقلان!
دیوانه نیستم،
به خدا سخت عاشقم!
#فریدون_مشیری
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
وز مشرقِ خیال
تو، صبح تابناکتری را
_سر در کنار من_
با چهرۀ شکفته چو گلهای نسترن
لبخند میزنی.
من ، آفتاب پاکتری را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شکفتن.
من، روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرقِ خیال دمیدهست
آغاز میکنم.
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوقِ این محال:
_که دستم به دست توست!_
من، جای راه رفتن،
پرواز می کنم!
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم:
موسیقیِ نگاه تو را گوش میکنم.
گاهی میان مردم؛ در ازدحام شهر
غیر از تو، هر چه هست فراموش میکنم.
گویند این و آن به هم _آهسته_ :
-هان و هان!
دیوانه را ببینید!
بیخود، چو کودکان،
لبخند می زند!
با خود، چگونه گرم سخن گفتن است؟! _آه،
من، دور از این ملامت بیگاه،
همچنان،
سرمست،
در فضای پریخانههای راز
شاد از شکوه طالع و بخت موافقم.
آخر، چگونه بانگ برآرم که: -عاقلان!
دیوانه نیستم،
به خدا سخت عاشقم!
#فریدون_مشیری
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صبح از دریچه سر به درون میکشد به ناز
وز مشرقِ خیال
تو، صبح تابناکتری را
_سر در کنار من_
با چهرۀ شکفته چو گلهای نسترن
لبخند میزنی.
من ، آفتاب پاکتری را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شکفتن.
من، روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرقِ خیال دمیدهست
آغاز میکنم.
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوقِ این محال:
_که دستم به دست توست!_
من، جای راه رفتن،
پرواز می کنم!
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم:
موسیقیِ نگاه تو را گوش میکنم.
گاهی میان مردم؛ در ازدحام شهر
غیر از تو، هر چه هست فراموش میکنم.
گویند این و آن به هم _آهسته_ :
-هان و هان!
دیوانه را ببینید!
بیخود، چو کودکان،
لبخند می زند!
با خود، چگونه گرم سخن گفتن است؟! _آه،
من، دور از این ملامت بیگاه،
همچنان،
سرمست،
در فضای پریخانههای راز
شاد از شکوه طالع و بخت موافقم.
آخر، چگونه بانگ برآرم که: -عاقلان!
دیوانه نیستم،
به خدا سخت عاشقم!
#فریدون_مشیری
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
صبح از دریچه سر به درون میکشد به ناز
وز مشرقِ خیال
تو، صبح تابناکتری را
_سر در کنار من_
با چهرۀ شکفته چو گلهای نسترن
لبخند میزنی.
من ، آفتاب پاکتری را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شکفتن.
من، روز خویش را
با آفتاب روی تو،
کز مشرقِ خیال دمیدهست
آغاز میکنم.
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوقِ این محال:
_که دستم به دست توست!_
من، جای راه رفتن،
پرواز می کنم!
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم:
موسیقیِ نگاه تو را گوش میکنم.
گاهی میان مردم؛ در ازدحام شهر
غیر از تو، هر چه هست فراموش میکنم.
گویند این و آن به هم _آهسته_ :
-هان و هان!
دیوانه را ببینید!
بیخود، چو کودکان،
لبخند می زند!
با خود، چگونه گرم سخن گفتن است؟! _آه،
من، دور از این ملامت بیگاه،
همچنان،
سرمست،
در فضای پریخانههای راز
شاد از شکوه طالع و بخت موافقم.
آخر، چگونه بانگ برآرم که: -عاقلان!
دیوانه نیستم،
به خدا سخت عاشقم!
#فریدون_مشیری
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همراهی با همدیگر، فراتر از کمال است✨
عشق واقعی، دوستی واقعی و ارتباط واقعی، درباره آسان بودن نیست. بلکه درباره انتخاب یکدیگر، با تمام نقصها، هر روز است.
فضایی امن بسازید که در آن بتوانید بدون پشیمانی، انسان باشید. ما همه در حال پیشرفت هستیم و گاهی سخت است با ما کنار آمد. اما این اشکالی ندارد. ما به کمال متحد نیستیم، بلکه به ناکاملیها و انسانیت مشترکمان متحد هستیم.
شکافهای زره ما، ما را ضعیف نمیکند، بلکه واقعی میکند. و اینجاست که ارتباط واقعی آغاز میشود.
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
عشق واقعی، دوستی واقعی و ارتباط واقعی، درباره آسان بودن نیست. بلکه درباره انتخاب یکدیگر، با تمام نقصها، هر روز است.
فضایی امن بسازید که در آن بتوانید بدون پشیمانی، انسان باشید. ما همه در حال پیشرفت هستیم و گاهی سخت است با ما کنار آمد. اما این اشکالی ندارد. ما به کمال متحد نیستیم، بلکه به ناکاملیها و انسانیت مشترکمان متحد هستیم.
شکافهای زره ما، ما را ضعیف نمیکند، بلکه واقعی میکند. و اینجاست که ارتباط واقعی آغاز میشود.
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همراهی با همدیگر، فراتر از کمال است✨
عشق واقعی، دوستی واقعی و ارتباط واقعی، درباره آسان بودن نیست. بلکه درباره انتخاب یکدیگر، با تمام نقصها، هر روز است.
فضایی امن بسازید که در آن بتوانید بدون پشیمانی، انسان باشید. ما همه در حال پیشرفت هستیم و گاهی سخت است با ما کنار آمد. اما این اشکالی ندارد. ما به کمال متحد نیستیم، بلکه به ناکاملیها و انسانیت مشترکمان متحد هستیم.
شکافهای زره ما، ما را ضعیف نمیکند، بلکه واقعی میکند. و اینجاست که ارتباط واقعی آغاز میشود.
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب
عشق واقعی، دوستی واقعی و ارتباط واقعی، درباره آسان بودن نیست. بلکه درباره انتخاب یکدیگر، با تمام نقصها، هر روز است.
فضایی امن بسازید که در آن بتوانید بدون پشیمانی، انسان باشید. ما همه در حال پیشرفت هستیم و گاهی سخت است با ما کنار آمد. اما این اشکالی ندارد. ما به کمال متحد نیستیم، بلکه به ناکاملیها و انسانیت مشترکمان متحد هستیم.
شکافهای زره ما، ما را ضعیف نمیکند، بلکه واقعی میکند. و اینجاست که ارتباط واقعی آغاز میشود.
#چقدر_خوبند_آدمهایی_که_تخصص_دارند_درخوب_کردن_حال_آدمها
#حال_دلتون_خوب_خوب