سیمرغ قله های کبودم که آفتاب
هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من
سر پیش من به خاک نهد کوهسار پیر
وز آسمان فرو نیاید خیال من
چون چتر بال ها بگشایم فراز کوه
گویی درختی از دل سنگ آورم برون
در سینه ی پرنده ی رنگین کوهسار
منقار تیز خویش فرو کنم به خون
در آسمان پاک ، نبیند کسی مرا
جز ریزتر ز خال سپید ستاره ای
آن گونه می پرم که به چشم ستاره ها
گویی ز کوه می گسلد سنگپاره ای
مغرورتر ز فله ی در ابر خفته ام
از پشت من نمی گذرد سیل بادها
نقش خجسته ایست به چشمان آسمان
سیمای من در آینه ی بامدادها
چون از فراز کوه نظر می کنم به خاک
بال از هراس من نگشاید پرنده ای
اشک آورم به چشم تماشاگر حسود
تا شور کینه را ننشاند به خنده ا ی
اما درون سینه ی من بیم خفته ایست
کز اوج قله های غرور آردم به زیر
یک روز ، روح کوه که دلبسته ی من است
فریاد می زند که : مرو ! تیر ، تیر ، تیر
#نادر_نادرپور
( ۲۹ بهمن ماه سالروز درگذشت)
سلام به آغازی دوباره🙋
هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من
سر پیش من به خاک نهد کوهسار پیر
وز آسمان فرو نیاید خیال من
چون چتر بال ها بگشایم فراز کوه
گویی درختی از دل سنگ آورم برون
در سینه ی پرنده ی رنگین کوهسار
منقار تیز خویش فرو کنم به خون
در آسمان پاک ، نبیند کسی مرا
جز ریزتر ز خال سپید ستاره ای
آن گونه می پرم که به چشم ستاره ها
گویی ز کوه می گسلد سنگپاره ای
مغرورتر ز فله ی در ابر خفته ام
از پشت من نمی گذرد سیل بادها
نقش خجسته ایست به چشمان آسمان
سیمای من در آینه ی بامدادها
چون از فراز کوه نظر می کنم به خاک
بال از هراس من نگشاید پرنده ای
اشک آورم به چشم تماشاگر حسود
تا شور کینه را ننشاند به خنده ا ی
اما درون سینه ی من بیم خفته ایست
کز اوج قله های غرور آردم به زیر
یک روز ، روح کوه که دلبسته ی من است
فریاد می زند که : مرو ! تیر ، تیر ، تیر
#نادر_نادرپور
( ۲۹ بهمن ماه سالروز درگذشت)
سلام به آغازی دوباره🙋
Audio
آری موسیقی زبان جانهاست.
نغمهها بادهای لطیفی هستند
که تارهای احساسات را به لرزه در میآورند.
انسان به وجود آمد و زبان موسیقی
از آسمان برای او وحی گردید.
زبانی که مانند زبانهای دیگر نیست
بلکه از درون قلب - با قلب سخن میگوید
و آن سخن دلهاست.
مانند عشق بر انسانها اثر میگذارد.
ن به وجود آمد و زبان موسیقی
از آس
جبران_خلیل_جبران
گرامیداشت استاد #منصور_نریمان
با همکاری :
بانو #هایده
#همایون_خرم
#مجید_نجاحی
#امیرناصر_افتتاح
گوینده #فخری_نیکزاد
اشعار :
#معینی_کرمانشاهی
#نادر_نادرپور
نغمهها بادهای لطیفی هستند
که تارهای احساسات را به لرزه در میآورند.
انسان به وجود آمد و زبان موسیقی
از آسمان برای او وحی گردید.
زبانی که مانند زبانهای دیگر نیست
بلکه از درون قلب - با قلب سخن میگوید
و آن سخن دلهاست.
مانند عشق بر انسانها اثر میگذارد.
ن به وجود آمد و زبان موسیقی
از آس
جبران_خلیل_جبران
گرامیداشت استاد #منصور_نریمان
با همکاری :
بانو #هایده
#همایون_خرم
#مجید_نجاحی
#امیرناصر_افتتاح
گوینده #فخری_نیکزاد
اشعار :
#معینی_کرمانشاهی
#نادر_نادرپور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برف خیال تو
در دست های دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفه هاست
پنداشتم که می رسی از راه
فرخنده تر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه می کنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجسته ی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ،تو فصل پنجم عمر دوباره ای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم ایا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن ، آفتاب بود
#نادر_نادرپور
#دفتر زمستانت با دستخط خدا سرشار زیباترین سطرهای آرزو باد
در دست های دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفه هاست
پنداشتم که می رسی از راه
فرخنده تر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه می کنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجسته ی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ،تو فصل پنجم عمر دوباره ای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم ایا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن ، آفتاب بود
#نادر_نادرپور
#دفتر زمستانت با دستخط خدا سرشار زیباترین سطرهای آرزو باد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من بی خبر به راه سفر پا گذاشتم
آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم
در کوره راه های تهی می شتافتم
چون سوسمار مست به دنبال آفتاب
در زیر پنجه های ترم ، ریگ های خشک
فریاد می زدند که ما تشنه ایم ، آب
شرمنده می گذشتم و آبی نداشتم
در زیر روشنایی لیمویی غروب
از خواب نیمروزی ، بیدار می شدم
از گوشوار نقره ای ماه می پرید
برق ستاره ای
مرغابیان وحشی فریاد می زدند
پس آن ستاره کو ؟
من جز نگاه خویش جوابی نداشتم
در شهر ناشناخته ای پرسه می زدم
دیوارهای شهر مرا می شناختند
اما ز آشنایی خود دم نمی زدند
گوی نقاب ترس به رخساره داشتند
من جز سکوت خویش ، نقابی نداشتم
ای ریگ های تشنه ی خورشید سوخته
این بار اگر به سوی شما رخت برکشم
از چشمه های آب روان مژده می دهم
ای کاروان وحشی مرغابیان شب
این بار اگر نگاه به سوی شما کنم
از کوکب سپیده دمان مژده می دهم
ای قامت خمیده ی دیوارهای شهر
این بار اگر به خلوت راز شما رسم
از روزگار امن و امان مژده می دهم
من با امید مهر شما زنده ام هنوز
پیوند آشنایی ما ناگسسته باد
گر فارغ از خیال شما زندگی کنم
چشمم بر آفتاب و بر آفاق ، بسته باد
#نادر_نادرپور
#سبزینگی_و_بزرگیتان_مستدام
آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم
در کوره راه های تهی می شتافتم
چون سوسمار مست به دنبال آفتاب
در زیر پنجه های ترم ، ریگ های خشک
فریاد می زدند که ما تشنه ایم ، آب
شرمنده می گذشتم و آبی نداشتم
در زیر روشنایی لیمویی غروب
از خواب نیمروزی ، بیدار می شدم
از گوشوار نقره ای ماه می پرید
برق ستاره ای
مرغابیان وحشی فریاد می زدند
پس آن ستاره کو ؟
من جز نگاه خویش جوابی نداشتم
در شهر ناشناخته ای پرسه می زدم
دیوارهای شهر مرا می شناختند
اما ز آشنایی خود دم نمی زدند
گوی نقاب ترس به رخساره داشتند
من جز سکوت خویش ، نقابی نداشتم
ای ریگ های تشنه ی خورشید سوخته
این بار اگر به سوی شما رخت برکشم
از چشمه های آب روان مژده می دهم
ای کاروان وحشی مرغابیان شب
این بار اگر نگاه به سوی شما کنم
از کوکب سپیده دمان مژده می دهم
ای قامت خمیده ی دیوارهای شهر
این بار اگر به خلوت راز شما رسم
از روزگار امن و امان مژده می دهم
من با امید مهر شما زنده ام هنوز
پیوند آشنایی ما ناگسسته باد
گر فارغ از خیال شما زندگی کنم
چشمم بر آفتاب و بر آفاق ، بسته باد
#نادر_نادرپور
#سبزینگی_و_بزرگیتان_مستدام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شکوه زمستانی آبشار لاتون را کسانی درک میکنند که در مسیر رویائی سوها به لاتون عظمت آبشار را لمس کرده اند
تقدیم نگاه زیباتون عزیزان 😎
برف خیال تو
در دست های دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفه هاست
پنداشتم که می رسی از راه
فرخنده تر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه می کنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجسته ی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ،تو فصل پنجم عمر دوباره ای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم ایا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن ، آفتاب بود
#نادر_نادرپور
چه لحظات شکوهمندی.چه چشم انداز افسونگری.در دنیایِ من، چیزی باندازۀ تماشای دانه های سیمین برف در صبحگاهی سرد و زمستانی، ودر کوهستانی پر برف و خاموش، شورانگیز و لذت بخش نیست.
دفتر زمستانت با دستخط خدا سرشار زیباترین سطرهای آرزو باد😍
تقدیم نگاه زیباتون عزیزان 😎
برف خیال تو
در دست های دوستی من
بیش از دمی نماند
ای روح برفپوش زمستان
پنداشتم که پیک بهاری
پیراهنت به پاکی صبح شکوفه هاست
پنداشتم که می رسی از راه
فرخنده تر ز معنی الهام
در لفظ زندگانی من ، خانه می کنی
پنداشتم که رجعت سالی
از بعد چهار فصل
با بعثت خجسته ی خورشید
در شام جاهلیت یلدا
اما ،تو فصل پنجم عمر دوباره ای
ای روح سردمهر زمستان
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد ؟
روز خوشی که دیدم ایا به خواب بود ؟
شب با هزار چشم
خندد به من که : خواب خوشی بود روز تو
روزی که شمع مرده در آن ، آفتاب بود
#نادر_نادرپور
چه لحظات شکوهمندی.چه چشم انداز افسونگری.در دنیایِ من، چیزی باندازۀ تماشای دانه های سیمین برف در صبحگاهی سرد و زمستانی، ودر کوهستانی پر برف و خاموش، شورانگیز و لذت بخش نیست.
دفتر زمستانت با دستخط خدا سرشار زیباترین سطرهای آرزو باد😍