Audio
آری موسیقی زبان جانهاست.
نغمهها بادهای لطیفی هستند
که تارهای احساسات را به لرزه در میآورند.
انسان به وجود آمد و زبان موسیقی
از آسمان برای او وحی گردید.
زبانی که مانند زبانهای دیگر نیست
بلکه از درون قلب - با قلب سخن میگوید
و آن سخن دلهاست.
مانند عشق بر انسانها اثر میگذارد.
ن به وجود آمد و زبان موسیقی
از آس
جبران_خلیل_جبران
گرامیداشت استاد #منصور_نریمان
با همکاری :
بانو #هایده
#همایون_خرم
#مجید_نجاحی
#امیرناصر_افتتاح
گوینده #فخری_نیکزاد
اشعار :
#معینی_کرمانشاهی
#نادر_نادرپور
نغمهها بادهای لطیفی هستند
که تارهای احساسات را به لرزه در میآورند.
انسان به وجود آمد و زبان موسیقی
از آسمان برای او وحی گردید.
زبانی که مانند زبانهای دیگر نیست
بلکه از درون قلب - با قلب سخن میگوید
و آن سخن دلهاست.
مانند عشق بر انسانها اثر میگذارد.
ن به وجود آمد و زبان موسیقی
از آس
جبران_خلیل_جبران
گرامیداشت استاد #منصور_نریمان
با همکاری :
بانو #هایده
#همایون_خرم
#مجید_نجاحی
#امیرناصر_افتتاح
گوینده #فخری_نیکزاد
اشعار :
#معینی_کرمانشاهی
#نادر_نادرپور
عود من خداحافظ
عود و آواز عبدالوهاب شهیدی
۲۳ تیر سالروز درگذشت #منصورنریمان پدر عود ایران
دکلمه: #آذرپژوهش
شعر: #منصورنریمان:
عود من
آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی بخشد
چرا که آرزوها جملگی مردند
دگر کی در سرم شوری به دل، عشقی به پا خیزد
دگر کی همدمی یا محرمی در پای سازم اشک می ریزد
عود من
به دست نوجوانی تازه طعم عشق فهمیده
یا به آغوش هوسرانی برو باشد خریدارت
به پیش گلرخانی رو که باشد باعث گرمی بازارت
کنون که بهر تو آغوش من بسته
بگو آخر به کارم چیست کارت
عود من
زمانی که به دریای دلم امید می زد موج
زمانی که دری بر روی خود بسته نمی دیدم
پیاپی شاخه های گل ز بستان امید خویش می پیچیدم
به زیر صخره ها یا ساحل دریای امیدم
قدم آسوده همراه نوای گام شیرینت
به سوی مقصدی معلوم پیش می رفتم
ولی افسوس ولی افسوس
که امروز به چنگال خروشان موج دریا چون اسیری
به زیر صخره های زندگی مفلوک و نابودم
چرا که گرد پیری به روی تارهای موی مشکینم نشسته
شده مویم سپید و دل شکسته
دگر آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی بخشد
چرا که آرزوها جملگی مردند
برو عودم خداحافظ
#منصور_نریمان
دکلمه: #آذرپژوهش
شعر: #منصورنریمان:
عود من
آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی بخشد
چرا که آرزوها جملگی مردند
دگر کی در سرم شوری به دل، عشقی به پا خیزد
دگر کی همدمی یا محرمی در پای سازم اشک می ریزد
عود من
به دست نوجوانی تازه طعم عشق فهمیده
یا به آغوش هوسرانی برو باشد خریدارت
به پیش گلرخانی رو که باشد باعث گرمی بازارت
کنون که بهر تو آغوش من بسته
بگو آخر به کارم چیست کارت
عود من
زمانی که به دریای دلم امید می زد موج
زمانی که دری بر روی خود بسته نمی دیدم
پیاپی شاخه های گل ز بستان امید خویش می پیچیدم
به زیر صخره ها یا ساحل دریای امیدم
قدم آسوده همراه نوای گام شیرینت
به سوی مقصدی معلوم پیش می رفتم
ولی افسوس ولی افسوس
که امروز به چنگال خروشان موج دریا چون اسیری
به زیر صخره های زندگی مفلوک و نابودم
چرا که گرد پیری به روی تارهای موی مشکینم نشسته
شده مویم سپید و دل شکسته
دگر آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی بخشد
چرا که آرزوها جملگی مردند
برو عودم خداحافظ
#منصور_نریمان