This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«این کیمیای هستی»
با واژههای تو،
من مرگ را محاصره کردم
در لحظهای که از ششسو میآمد...
آه این چه بود
این نفسِ تازهی باز در ریهی صبح؟
با من بگو چراغِ حروفات را
تو از کدام صاعقه روشن کردی؟
بُردی مرا بِدان سوی ملکوت زمین
وین زادنِ دوباره
بهاری بود...
امروز
احساس میکنم
که واژههای شعرم را،
از روی سبزههای سحرگاهی برداشتهام..!
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
#مثل_درخت_در_شب_باران
#یک_طلوع_تازه
#یک_سلام
#هزاران_درود
#صبحتان_بخیر
با واژههای تو،
من مرگ را محاصره کردم
در لحظهای که از ششسو میآمد...
آه این چه بود
این نفسِ تازهی باز در ریهی صبح؟
با من بگو چراغِ حروفات را
تو از کدام صاعقه روشن کردی؟
بُردی مرا بِدان سوی ملکوت زمین
وین زادنِ دوباره
بهاری بود...
امروز
احساس میکنم
که واژههای شعرم را،
از روی سبزههای سحرگاهی برداشتهام..!
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
#مثل_درخت_در_شب_باران
#یک_طلوع_تازه
#یک_سلام
#هزاران_درود
#صبحتان_بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عوض می کنم هستی خویش را با-
کبوتر
که می بالد آن دور،
زین تنگناها،
فراتر.
عوض می کنم هستی خویش را با-
چکاوی که در چار چار زمستان
تنش لرزلرزان
دلش پر سرود و ترانه
عوض میکنم خویش را با اقاقی
که در سوزنی سوز سرمای دی ماه
جوان است و جانش پر است از جوانه
عوض می کنم خویش را
با کبوتر-
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر.
بسی دور رفتم بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم نه تفسیر کردم.
عوض می کنم هستی خویش را با-
هر آنچه از زمره ی زندگانی،
هر آنچیز با مرگ دشمن
هر آنچیز روشن
هر آنچیز جز من.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
کبوتر
که می بالد آن دور،
زین تنگناها،
فراتر.
عوض می کنم هستی خویش را با-
چکاوی که در چار چار زمستان
تنش لرزلرزان
دلش پر سرود و ترانه
عوض میکنم خویش را با اقاقی
که در سوزنی سوز سرمای دی ماه
جوان است و جانش پر است از جوانه
عوض می کنم خویش را
با کبوتر-
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر.
بسی دور رفتم بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم نه تفسیر کردم.
عوض می کنم هستی خویش را با-
هر آنچه از زمره ی زندگانی،
هر آنچیز با مرگ دشمن
هر آنچیز روشن
هر آنچیز جز من.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عوض می کنم هستی خویش را با-
کبوتر
که می بالد آن دور،
زین تنگناها،
فراتر.
عوض می کنم هستی خویش را با-
چکاوی که در چار چار زمستان
تنش لرزلرزان
دلش پر سرود و ترانه
عوض میکنم خویش را با اقاقی
که در سوزنی سوز سرمای دی ماه
جوان است و جانش پر است از جوانه
عوض می کنم خویش را
با کبوتر-
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر.
بسی دور رفتم بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم نه تفسیر کردم.
عوض می کنم هستی خویش را با-
هر آنچه از زمره ی زندگانی،
هر آنچیز با مرگ دشمن
هر آنچیز روشن
هر آنچیز جز من.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
#درود_فرزانگان_وارسته_و_ارجمند
کبوتر
که می بالد آن دور،
زین تنگناها،
فراتر.
عوض می کنم هستی خویش را با-
چکاوی که در چار چار زمستان
تنش لرزلرزان
دلش پر سرود و ترانه
عوض میکنم خویش را با اقاقی
که در سوزنی سوز سرمای دی ماه
جوان است و جانش پر است از جوانه
عوض می کنم خویش را
با کبوتر-
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر.
بسی دور رفتم بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم نه تفسیر کردم.
عوض می کنم هستی خویش را با-
هر آنچه از زمره ی زندگانی،
هر آنچیز با مرگ دشمن
هر آنچیز روشن
هر آنچیز جز من.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
#درود_فرزانگان_وارسته_و_ارجمند