وقتي تلاش، نگرش و آرزو وجود داشته باشد
هيچ چيز غيرممکن نيست !
من میشنوم رنگِ صدا را آبی
آهنگِ ترِ ترانهها را آبی
در موجِ بنفشِ عطرِ گل میبینم
موسیقیِ لبخندِ خدا را آبی
#قیصر_امین_پور
عرض ادب حضور تک تک همراهان شبانگاهی قله زیبای زشک با کوچه باغ بی نهایت زیبایش که جمع مشتاق ما را پذیرا شد و به تماشای هزاران ستاره درخشان آسمان شب رهنمونمان شد .
🔰تشکر از همکاری گروهی عالی این جمع که چندین نفر قله اولی هم داشت و پا به پای تیم گام برداشتند و بقیه دوستان هم صبورانه همراهی کردند تا لذت و شوق اولین صعود را با هم شریک باشیم .
🔰تشکر از جناب آقای روح الله حسین زاده برای عقب داری مسئولانه تیم
🔰تشکر از سرکار خانم سید رمضان برای ثبت تصاویر بیاد ماندنی صعود
هيچ چيز غيرممکن نيست !
من میشنوم رنگِ صدا را آبی
آهنگِ ترِ ترانهها را آبی
در موجِ بنفشِ عطرِ گل میبینم
موسیقیِ لبخندِ خدا را آبی
#قیصر_امین_پور
عرض ادب حضور تک تک همراهان شبانگاهی قله زیبای زشک با کوچه باغ بی نهایت زیبایش که جمع مشتاق ما را پذیرا شد و به تماشای هزاران ستاره درخشان آسمان شب رهنمونمان شد .
🔰تشکر از همکاری گروهی عالی این جمع که چندین نفر قله اولی هم داشت و پا به پای تیم گام برداشتند و بقیه دوستان هم صبورانه همراهی کردند تا لذت و شوق اولین صعود را با هم شریک باشیم .
🔰تشکر از جناب آقای روح الله حسین زاده برای عقب داری مسئولانه تیم
🔰تشکر از سرکار خانم سید رمضان برای ثبت تصاویر بیاد ماندنی صعود
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
۸ آبان، درگذشت #قیصر_امین_پور گرامی باد
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
۸ آبان، درگذشت #قیصر_امین_پور گرامی باد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیلوقال
بیزار بودهاند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانهی کوچک
بر پلههای سنگی دانشگاه
و میلههای سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چندشنبه بود
نمیدانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمیکند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشودهایم
ما هر دو
در یک بهار چشم بههم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازهای
بر خود گذاشتیم
فرقی نمیکند
آن فصل
- فصلی که میتوان متولد شد -
حتمن بهار باید باشد
و نام تازهی ما، حتمن
دیوانهوار باید باشد
فرقی نمیکند
امروز هم
ما هر چه بودهایم، همانایم
ما باز میتوانیم هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانایم...
#قیصر_امین_پور
#امروزتان_شاد_و_نیکو
،#بزودی_منتظر_اعلام_برنامه_بازدید_دوم_از_لرستان_بینظیر_باشید
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیلوقال
بیزار بودهاند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانهی کوچک
بر پلههای سنگی دانشگاه
و میلههای سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چندشنبه بود
نمیدانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمیکند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشودهایم
ما هر دو
در یک بهار چشم بههم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازهای
بر خود گذاشتیم
فرقی نمیکند
آن فصل
- فصلی که میتوان متولد شد -
حتمن بهار باید باشد
و نام تازهی ما، حتمن
دیوانهوار باید باشد
فرقی نمیکند
امروز هم
ما هر چه بودهایم، همانایم
ما باز میتوانیم هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانایم...
#قیصر_امین_پور
#امروزتان_شاد_و_نیکو
،#بزودی_منتظر_اعلام_برنامه_بازدید_دوم_از_لرستان_بینظیر_باشید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای شما!
ای تمام عاشقان ِ هر کجا!
از شما سوال میکنم:
نام یک نفر غریبه را
در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟
یک نفر که تا کنون
ردپای خویش را
لحن مبهم صدای خویش را
شاعر سرودههای خویش را نمیشناخت
گرچه بارها و بارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن شنیده بود
یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ بود
گریهی گیاه را نمیسرود
آه را نمیسرود
شعر شانههای بیپناه را
حرمت نگاه بیگناه را
و سکوت یک سلام
در میان راه را نمیسرود
نیمههای شب
نبض ماه را نمیگرفت
روزهای چهارشنبه ساعت چهار
بارها شمارههای اشتباه را نمیگرفت
ای شما!
ای تمام نامهای هر کجا!
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه میدهید؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه میدهید؟
#قیصر_امین_پور
#امروزتان_غزلنوش_و_دلنواز
#بااحساسترین_سمفونیطبیعت_را_قلب_مینوازد
#تابتوانیم_دلنوازترین_شعرمهربانی_رابسراییم
#و_آن_را_به_قلبهای_مهربان_هدیه_دهیم
ای تمام عاشقان ِ هر کجا!
از شما سوال میکنم:
نام یک نفر غریبه را
در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟
یک نفر که تا کنون
ردپای خویش را
لحن مبهم صدای خویش را
شاعر سرودههای خویش را نمیشناخت
گرچه بارها و بارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن شنیده بود
یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ بود
گریهی گیاه را نمیسرود
آه را نمیسرود
شعر شانههای بیپناه را
حرمت نگاه بیگناه را
و سکوت یک سلام
در میان راه را نمیسرود
نیمههای شب
نبض ماه را نمیگرفت
روزهای چهارشنبه ساعت چهار
بارها شمارههای اشتباه را نمیگرفت
ای شما!
ای تمام نامهای هر کجا!
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه میدهید؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه میدهید؟
#قیصر_امین_پور
#امروزتان_غزلنوش_و_دلنواز
#بااحساسترین_سمفونیطبیعت_را_قلب_مینوازد
#تابتوانیم_دلنوازترین_شعرمهربانی_رابسراییم
#و_آن_را_به_قلبهای_مهربان_هدیه_دهیم
شعر و صدای قیصر امین پور
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
#آنجا_که_شعر_تو_آواز_میشود
#سالمرگ
#قیصرامینپور (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶) نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی
آخرین شعر از زنده یاد #قیصر_امین_پور که هیچ وقت چاپ نشد .
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی
عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد
بیصبر و شکیبم که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزان سفر کرده، سفر کرد
باید به میانجی گری یک سر مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد
انگار حباب را تماشا کردیم
یا رقص سراب را تماشا کردیم
در پرده نه طرحی و نه تصویری بود
تنها خود قاب را تماشا کردیم
#سالمرگ
#قیصرامینپور (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶) نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی
آخرین شعر از زنده یاد #قیصر_امین_پور که هیچ وقت چاپ نشد .
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی
عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد
بیصبر و شکیبم که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزان سفر کرده، سفر کرد
باید به میانجی گری یک سر مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد
انگار حباب را تماشا کردیم
یا رقص سراب را تماشا کردیم
در پرده نه طرحی و نه تصویری بود
تنها خود قاب را تماشا کردیم