هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
#سعدی
-------------
🌋آغاز برنامه و حرکت تیم دماوند چکاد به مقصد بام ایران
#دماوند۹۸
〽️به امید صعود موفق و سلامت تمامی عزیزان شایسته و توانمد گروه
دعای خیر ما بدرقه راهتان🌹
@Chakadclub
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
#سعدی
-------------
🌋آغاز برنامه و حرکت تیم دماوند چکاد به مقصد بام ایران
#دماوند۹۸
〽️به امید صعود موفق و سلامت تمامی عزیزان شایسته و توانمد گروه
دعای خیر ما بدرقه راهتان🌹
@Chakadclub
Forwarded from شبستان خیال
#خاطرات
#کوهنوردی
همه مشغول بودند، هر کسی در گوشه ای، یکی عکس می گرفت، یکی گریه می کرد، و یکی هم بود که....
یکی هم بود مثل یک مرد به نسبت مسنی که معلوم بود به سختی صعود کرده، پشت دیواره مرکزی قله، رو به کاسه پر برف دماوند، پشت به سنگ، به حالت طاقباز افتاده بود، رنگش رو به سیاهی می رفت و به سختی نفس می کشید.
هیچکس متوجه حالش نبود، فهمیدم که باید به علت کمبود اکسیژن به این حال و روز افتاده باشه، سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم:
خوبید؟
به سختی چشمانشو باز کرد و چیزی گفت.
با دست اشاره به کوله اش کرد، سریع کوله اش را خالی کردم و کپسول اکسیژن را پیدا کردم!
کنار وسایل ریخته شده، عکس قاب شده ای بود:
مرد و زن و یک دختر
حالش که بهتر شد، قاب را گرفت به بغلش و اشک ریزان رو به دماوند حرف می زد...
دوستان مرتب صدایم می زدند، طبق قول و قراری که داشتیم، می بایست عکس های تکی رو من از اونها بگیرم، باید از این مسافر دماوند خداحافظی می کردم.
سریع خودم را برای عکس رساندم و کارم رو آغاز کردم.
وقتی قرار شد که فرود رو آغاز کنیم، گفتم خبری بگیرم و ببینم حالش خوبه یا نه؟
از سمت شمال شرقی مسیر رو عوض کردم و به طرفی که بود حرکت کردم، خوشبختانه حالش بهتر بود و در حال جمع کردن وسایلش بود، دستی به هم دادیم و گفتم باید برگردم، اما اگر از سمت شمال شرقی آمده، می توانم با گروه هماهنگ کنم که تنها نباشید.
مسیر جنوبی رو نشون داد و ضمن تشکر گفت:
سال پیش همسر و تنها فرزندم رو توی تصادف از دست دادم، امسال اولین سالی هست که کسی دیگه منتظرم نیست!
مانده بودم که چه بگویم...
برخی مواقع کلمات هم چیزی برای گفتن ندارند!
یاد حرفهای آن بالاهایی افتادم که مرتب مردم را تشویق به بچه دار شدن می کنند اما هیچ کاری در جهت حفظ جمعیت فعال و پویا جامعه انجام نمی دهند!
هر تصادف منجر به مرگ خسارات جسمی و روحی بسیاری به جامعه وارد کرده و بدون شک مرگ روحی بسیاری رو موجب میشه!
کاش بجای تولید گوسفند وار بچه، به اصلاح ساختار فرهنگی می پرداختیم....
این بالا، هر آدمی، یک قصه جالب برای صعودش داره!
این بالا، بر فراز بلندترین سرزمین خدا، دماوند مهربان، هر روز و هر ساعت، آدمهایی رو میبینه که با شادی ها و غم هاشون، به سمتش آمدند، انگار که دماوند یک خداگونه ایی هست که بنده هاش رو می طلبه، اونها رو پر از انرژی می کنه و بعد هم بهشون میگه:
بازهم بیا....
#حجت_فرهنگدوست
#دماوند۹۸
#چکاد
#کوهنوردی
همه مشغول بودند، هر کسی در گوشه ای، یکی عکس می گرفت، یکی گریه می کرد، و یکی هم بود که....
یکی هم بود مثل یک مرد به نسبت مسنی که معلوم بود به سختی صعود کرده، پشت دیواره مرکزی قله، رو به کاسه پر برف دماوند، پشت به سنگ، به حالت طاقباز افتاده بود، رنگش رو به سیاهی می رفت و به سختی نفس می کشید.
هیچکس متوجه حالش نبود، فهمیدم که باید به علت کمبود اکسیژن به این حال و روز افتاده باشه، سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم:
خوبید؟
به سختی چشمانشو باز کرد و چیزی گفت.
با دست اشاره به کوله اش کرد، سریع کوله اش را خالی کردم و کپسول اکسیژن را پیدا کردم!
کنار وسایل ریخته شده، عکس قاب شده ای بود:
مرد و زن و یک دختر
حالش که بهتر شد، قاب را گرفت به بغلش و اشک ریزان رو به دماوند حرف می زد...
دوستان مرتب صدایم می زدند، طبق قول و قراری که داشتیم، می بایست عکس های تکی رو من از اونها بگیرم، باید از این مسافر دماوند خداحافظی می کردم.
سریع خودم را برای عکس رساندم و کارم رو آغاز کردم.
وقتی قرار شد که فرود رو آغاز کنیم، گفتم خبری بگیرم و ببینم حالش خوبه یا نه؟
از سمت شمال شرقی مسیر رو عوض کردم و به طرفی که بود حرکت کردم، خوشبختانه حالش بهتر بود و در حال جمع کردن وسایلش بود، دستی به هم دادیم و گفتم باید برگردم، اما اگر از سمت شمال شرقی آمده، می توانم با گروه هماهنگ کنم که تنها نباشید.
مسیر جنوبی رو نشون داد و ضمن تشکر گفت:
سال پیش همسر و تنها فرزندم رو توی تصادف از دست دادم، امسال اولین سالی هست که کسی دیگه منتظرم نیست!
مانده بودم که چه بگویم...
برخی مواقع کلمات هم چیزی برای گفتن ندارند!
یاد حرفهای آن بالاهایی افتادم که مرتب مردم را تشویق به بچه دار شدن می کنند اما هیچ کاری در جهت حفظ جمعیت فعال و پویا جامعه انجام نمی دهند!
هر تصادف منجر به مرگ خسارات جسمی و روحی بسیاری به جامعه وارد کرده و بدون شک مرگ روحی بسیاری رو موجب میشه!
کاش بجای تولید گوسفند وار بچه، به اصلاح ساختار فرهنگی می پرداختیم....
این بالا، هر آدمی، یک قصه جالب برای صعودش داره!
این بالا، بر فراز بلندترین سرزمین خدا، دماوند مهربان، هر روز و هر ساعت، آدمهایی رو میبینه که با شادی ها و غم هاشون، به سمتش آمدند، انگار که دماوند یک خداگونه ایی هست که بنده هاش رو می طلبه، اونها رو پر از انرژی می کنه و بعد هم بهشون میگه:
بازهم بیا....
#حجت_فرهنگدوست
#دماوند۹۸
#چکاد