علیمردان خان الف
ایرج میرزا _ مرتضی احمدی
کوچکتر که بودیم توی خونه های قدیمی و گرم و پر محبت ، توی روزا و شبهایی که غرق ِ عشق بود و جنبش و خروشهای کودکانه ! شیطنتهای بی مرز بچه ها و خنده های بی دلیل و از سر بی ریایی و سرور … عصرایی که منتظر دیدن برنامه ی کودک بودی با کارتونهای قشنگ و همش هم با تم مهربانی و محبت
شبهاهم که خسته به رختخواب فرو میرفتیم … خواهر و برادرا کنار هم ردیف میشدیم و روی تشک های گرم و نرمی که برای داشتنش همیشه بین بچه ها کشمکش و دعوا بود !
و لحاف های ضخیم و سنگین که تا روت می افتاد دیگه تکون خوردن برات ممکن نبود .. یک چیز همه عشق ِ ما بود … قصه های شب !
هر شب قصه های شب از رادیو پخش می شد … گاهی ترسناک و مرموز و گاهی شیرین و موزون ! این #علیمردان_خان هم برای خودش دورانی داشت .. سری بود تو سرا اون موقع ها … البته من کاست این رو داشتم ولی تم همون تم داستانهای شب بود و واقعا دنیایی رو توی خودش جای داده بود اونموقع ها برای بچه های اونروزا!…
نکته : این شعر از کارهای #ایرج_میرزا میباشد و دوستانی که دیوان اشعار این بزرگ رو خونده باشن با این شعر آشنایی کامل دارند .
📝: #ایرج_میرزا
شبهاهم که خسته به رختخواب فرو میرفتیم … خواهر و برادرا کنار هم ردیف میشدیم و روی تشک های گرم و نرمی که برای داشتنش همیشه بین بچه ها کشمکش و دعوا بود !
و لحاف های ضخیم و سنگین که تا روت می افتاد دیگه تکون خوردن برات ممکن نبود .. یک چیز همه عشق ِ ما بود … قصه های شب !
هر شب قصه های شب از رادیو پخش می شد … گاهی ترسناک و مرموز و گاهی شیرین و موزون ! این #علیمردان_خان هم برای خودش دورانی داشت .. سری بود تو سرا اون موقع ها … البته من کاست این رو داشتم ولی تم همون تم داستانهای شب بود و واقعا دنیایی رو توی خودش جای داده بود اونموقع ها برای بچه های اونروزا!…
نکته : این شعر از کارهای #ایرج_میرزا میباشد و دوستانی که دیوان اشعار این بزرگ رو خونده باشن با این شعر آشنایی کامل دارند .
📝: #ایرج_میرزا