با سبد رفتم به میدان، صبحگاهی بود
میوهها آواز میخواندند
میوهها در آفتاب آواز میخواندند
در طبقها، زندگی روی کمال پوستها خواب سطوح جاودان میدید
اضطراب باغها درسایه هر میوه روشن بود
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا میکرد
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسیان گسترش میداد
بنیش هم شهریان افسوس
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود
من به خانه بازگشتم؛
مادر پرسید:
_میوه از میدان خریدی هیچ ؟
--میوه های بینهایت را
کجا میشود میان این سبد جا داد ؟
_گفتم از میدان بخر یک من انار خوب
--امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت
به چه شد، آخر خوراک ظهر...
ظهر از آیینهها، تصویر به تا دور دستِ زندگی میرفت!...
#سهراب_سپهری
#انار زرین آفتاب ارزانی پنجره بامداد نوشینتان
#اولین هفته آبان ماهتان مالامال از تندرستی و بالندگی
میوهها آواز میخواندند
میوهها در آفتاب آواز میخواندند
در طبقها، زندگی روی کمال پوستها خواب سطوح جاودان میدید
اضطراب باغها درسایه هر میوه روشن بود
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا میکرد
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسیان گسترش میداد
بنیش هم شهریان افسوس
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود
من به خانه بازگشتم؛
مادر پرسید:
_میوه از میدان خریدی هیچ ؟
--میوه های بینهایت را
کجا میشود میان این سبد جا داد ؟
_گفتم از میدان بخر یک من انار خوب
--امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت
به چه شد، آخر خوراک ظهر...
ظهر از آیینهها، تصویر به تا دور دستِ زندگی میرفت!...
#سهراب_سپهری
#انار زرین آفتاب ارزانی پنجره بامداد نوشینتان
#اولین هفته آبان ماهتان مالامال از تندرستی و بالندگی