This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران پر است از عاشقان
این گنج های بی شمار
مرزی ست پر گوهر ولی
با رنج های بی شمار...
کاش نوروز امسال، نو شدن در اندیشه و کردار، خانه تکانی در دل و پندار، آشتی در گفتار و رفتار، هم نبض شدن با طبیعت در خون و شکفتن بهار، در جان و روان ما نیز باشد و تنها به برگزاری آیینی کهن، بدون اندکی اندیشیدن به پیامهای بزرگ آن بسنده نکنیم.
هر روزمان نوروز
از همین امروز
#افشین یداللهی
#پیام بهار اینست
#دوست داشته باشید و زندگی کنید
#زمان همیشه از آن شما نیست
این گنج های بی شمار
مرزی ست پر گوهر ولی
با رنج های بی شمار...
کاش نوروز امسال، نو شدن در اندیشه و کردار، خانه تکانی در دل و پندار، آشتی در گفتار و رفتار، هم نبض شدن با طبیعت در خون و شکفتن بهار، در جان و روان ما نیز باشد و تنها به برگزاری آیینی کهن، بدون اندکی اندیشیدن به پیامهای بزرگ آن بسنده نکنیم.
هر روزمان نوروز
از همین امروز
#افشین یداللهی
#پیام بهار اینست
#دوست داشته باشید و زندگی کنید
#زمان همیشه از آن شما نیست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست
فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست
سنجیده ایم ما، بجز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمدِ لیل و نهار نیست
دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود ز آنکه به یک گل بهار نیست
خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست
فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست
ناصح مکن حدیث که:« صبر اختیار کن»
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست
کار تو بوسه بر مه و بار تو مشک ناب
ای زلف یار، خوش تر از این کار و بار نیست
برخیز دلبرا که در آعوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست
امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است
گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست
بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من! بهار که فصل شکار نیست
#عماد_خراسانی
#پیام_بهار_اینست
#دوست_داشته_باشید_و_زندگی_کنید
#زمان_همیشه_از_آن_شما_نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست
فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست
سنجیده ایم ما، بجز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمدِ لیل و نهار نیست
دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود ز آنکه به یک گل بهار نیست
خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست
فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست
ناصح مکن حدیث که:« صبر اختیار کن»
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست
کار تو بوسه بر مه و بار تو مشک ناب
ای زلف یار، خوش تر از این کار و بار نیست
برخیز دلبرا که در آعوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست
امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است
گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست
بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من! بهار که فصل شکار نیست
#عماد_خراسانی
#پیام_بهار_اینست
#دوست_داشته_باشید_و_زندگی_کنید
#زمان_همیشه_از_آن_شما_نیست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گل ها برید، یار به گلشن رسید
لمعۀ مهر ازل بر در و دیوار تافت
جام تجلّی به دست، نور ز اَیْمَن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلّف نماند
فکر عبارت که راست؟ معنی روشن رسید
عشق ز راه خیال گَردِ الم پاک رُفت
خار و خس وهمِ غیر، رفت و به گلخن رسید
صبرِ منِ نارسا باج ز کوشش گرفت
دست به دل داشتم مژدۀ دامن رسید
عیش و غم روزگار مرکز خود وا شناخت
نغمه به احباب ساخت، نوحه به دشمن رسید
مطلعِ همّت بلند، مزرع اقبال سبز
ریشه به نخل آب داد دانه به خرمن رسید
زین چمنستان کنون بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید، دیده به دیدن رسید
بردم از این نوبهار نشئۀ عمر دوبار
دیده ام از دیده رُست دل به دل من رسید
سرو خرامان ناز حشرِ چه نیرنگ داشت؟
هرچه ز من رفته بود باز به مسکن رسید
بیدل، از اسرار عشق هیچ کس آگاه نیست
گاهِ گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید
#بیدل_دهلوی
#پیام_بهار_اینست
#دوست_داشته_باشید_و_زندگی_کنید
#زمان_همیشه_از_آن_شما_نیست
مژده به گل ها برید، یار به گلشن رسید
لمعۀ مهر ازل بر در و دیوار تافت
جام تجلّی به دست، نور ز اَیْمَن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلّف نماند
فکر عبارت که راست؟ معنی روشن رسید
عشق ز راه خیال گَردِ الم پاک رُفت
خار و خس وهمِ غیر، رفت و به گلخن رسید
صبرِ منِ نارسا باج ز کوشش گرفت
دست به دل داشتم مژدۀ دامن رسید
عیش و غم روزگار مرکز خود وا شناخت
نغمه به احباب ساخت، نوحه به دشمن رسید
مطلعِ همّت بلند، مزرع اقبال سبز
ریشه به نخل آب داد دانه به خرمن رسید
زین چمنستان کنون بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید، دیده به دیدن رسید
بردم از این نوبهار نشئۀ عمر دوبار
دیده ام از دیده رُست دل به دل من رسید
سرو خرامان ناز حشرِ چه نیرنگ داشت؟
هرچه ز من رفته بود باز به مسکن رسید
بیدل، از اسرار عشق هیچ کس آگاه نیست
گاهِ گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید
#بیدل_دهلوی
#پیام_بهار_اینست
#دوست_داشته_باشید_و_زندگی_کنید
#زمان_همیشه_از_آن_شما_نیست