✅ موجودی : ۶ جلد
سفارش: @elahebarzegar
.
••• #آنومی_و_سرزمین_بزرگاندازهها
•••نویسنده: #الهه_برزگر
•••ناشر: #انتشارات_بته_جقه
.
••• دربارهی داستان:
آنومی در سرزمین لولیتا زندگی میکند. جایی که هیچ خشم و نفرت و بدیای در آن جای ندارد . یک روز با پیدا شدن ردپای بزرگی اطراف لولیتا شایعهی وجود بزرگاندازهها که سابق بر این افسانهای بیش نبود بر سر زبانها میافتد. کنجکاو میشود تا به وسیلهی کتابها اطلاعاتی دربارهشان بهدست آورد اما یک روز چشم باز میکند و خود را در جایی غیر از لولیتا میبیند . در سرزمین بزرگاندازهها! بدون راه برگشت . درحالی که دیگر حتی یک اُورنو هم نیست! آنومی برای همیشه گیر افتاده !
.
••• بخشی از شروع کتاب:
یک روز در سرزمین خوشبخت و آرام لولیتّا، که هیچچیز باعث برهم خوردن آرامشش نمیشد اتفاقی افتاد که باعث شد خیلی چیزها تغییر کند. البته همهی آن حسوحال خوبش را مدیون اورنوهایی بود که خیلب مراقب بودند دل همسایه، دوست و آشنا نشکند، حسابی هم مراقب بودند. در کنارش، پروفسور آپام درست مثل جد بزرگش، یوهن پیر ، همهچیز را رصد میکرد. همه میدانند مهرومحبت بالاخره...
@bjpub
سفارش: @elahebarzegar
.
••• #آنومی_و_سرزمین_بزرگاندازهها
•••نویسنده: #الهه_برزگر
•••ناشر: #انتشارات_بته_جقه
.
••• دربارهی داستان:
آنومی در سرزمین لولیتا زندگی میکند. جایی که هیچ خشم و نفرت و بدیای در آن جای ندارد . یک روز با پیدا شدن ردپای بزرگی اطراف لولیتا شایعهی وجود بزرگاندازهها که سابق بر این افسانهای بیش نبود بر سر زبانها میافتد. کنجکاو میشود تا به وسیلهی کتابها اطلاعاتی دربارهشان بهدست آورد اما یک روز چشم باز میکند و خود را در جایی غیر از لولیتا میبیند . در سرزمین بزرگاندازهها! بدون راه برگشت . درحالی که دیگر حتی یک اُورنو هم نیست! آنومی برای همیشه گیر افتاده !
.
••• بخشی از شروع کتاب:
یک روز در سرزمین خوشبخت و آرام لولیتّا، که هیچچیز باعث برهم خوردن آرامشش نمیشد اتفاقی افتاد که باعث شد خیلی چیزها تغییر کند. البته همهی آن حسوحال خوبش را مدیون اورنوهایی بود که خیلب مراقب بودند دل همسایه، دوست و آشنا نشکند، حسابی هم مراقب بودند. در کنارش، پروفسور آپام درست مثل جد بزرگش، یوهن پیر ، همهچیز را رصد میکرد. همه میدانند مهرومحبت بالاخره...
@bjpub
✅کتاب آنومی و سرزمین بزرگاندازهها
✅چاپ دوم
✅به زودی...
#آنومی_و_سرزمین_بزرگ_اندازه_ها
#الهه_برزگر
#انتشارات_بته_جقه
@bjpub
✅چاپ دوم
✅به زودی...
#آنومی_و_سرزمین_بزرگ_اندازه_ها
#الهه_برزگر
#انتشارات_بته_جقه
@bjpub
من ناشیانه عکس میگیرم ازت
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگرد و روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تا تو هستی پیش من
باید که خندهت ثبت شه دیوانهوار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
@bjpub
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگرد و روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تا تو هستی پیش من
باید که خندهت ثبت شه دیوانهوار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
@bjpub
من درختم تو هوا
من زمینم تو گیاه
بودنت کنار من حالمو بهتر میکنه
چشمونت زندگیمو اینور و اونور میکنه
تو برام واجبی مثل نون شب!
حقیقت اینه تورو از همه پنهون میکنم
من فقط مهتابو پشت ابرِمجنون میکنم
آتیشِ کنج زمستونم بمون!
من صدام و تو نوا
من گیاهم تو هوا
زیر خاکم که برم جوونه میزنه تنم
گل خوشبویی میشه عطر تو روی پیرهنم
تو برام قطرهی شبنم سحرگاهانی!
بادوبوران که بیاد سایهی من مال توئه
همیشه احوال من بسته به احوال توئه
کی میفهمه دزدکی میبوسمت؟
زندگی شوخی که نیست! بازیِبوقی که نیست!
یه موقع پشت دیوار این خونه نبیننت
از توی گلدون من نچیننت
زندگی آسّهبرو آسّهبیاست
شکل بچگیهامون آروم و آهسته بیاست
تو فقط مال منی.
#الهه_برزگر
@bjpub
من زمینم تو گیاه
بودنت کنار من حالمو بهتر میکنه
چشمونت زندگیمو اینور و اونور میکنه
تو برام واجبی مثل نون شب!
حقیقت اینه تورو از همه پنهون میکنم
من فقط مهتابو پشت ابرِمجنون میکنم
آتیشِ کنج زمستونم بمون!
من صدام و تو نوا
من گیاهم تو هوا
زیر خاکم که برم جوونه میزنه تنم
گل خوشبویی میشه عطر تو روی پیرهنم
تو برام قطرهی شبنم سحرگاهانی!
بادوبوران که بیاد سایهی من مال توئه
همیشه احوال من بسته به احوال توئه
کی میفهمه دزدکی میبوسمت؟
زندگی شوخی که نیست! بازیِبوقی که نیست!
یه موقع پشت دیوار این خونه نبیننت
از توی گلدون من نچیننت
زندگی آسّهبرو آسّهبیاست
شکل بچگیهامون آروم و آهسته بیاست
تو فقط مال منی.
#الهه_برزگر
@bjpub
بچه که بودیم مدام به این و آن اصرار میکردیم که ما را هم بازی بدهند.
حالا که بزرگ شدیم به قولشان عمل کردند؛ بازیمان دادند.
#الهه_برزگر
@bjpub
حالا که بزرگ شدیم به قولشان عمل کردند؛ بازیمان دادند.
#الهه_برزگر
@bjpub
شاعری میمیرد، دل من میگیرد، شاعران فانوساند،
اگر آنها بروند
خامُشی خواهد ماند.
#الهه_برزگر
@bjpub
اگر آنها بروند
خامُشی خواهد ماند.
#الهه_برزگر
@bjpub
_... یهوقتایی دلم میخواد بیخیال تمام شکوتردیدهای دنیا بشم و به حرف دلم گوش کنم. اصلاً ما آدمِ زوداعتمادکردنایم. اینوسط بعضیها خاکشون ناخالصی داشته که فقط آدمِ اینن پشیمونمون کنن از هر چی خوب بودنه...
📖#اتاقی_که_در_نداشت
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
(جلد کتاب اشتباه تایپی دارد.)
📖#اتاقی_که_در_نداشت
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
(جلد کتاب اشتباه تایپی دارد.)
در این مدت داشت چکار میکرد. زندگی؟
میشد به هدردادن اوقات، وقتی حتی چیزی ازشان حس نکردهای و تازه داری زور میزنی به یادشان بیاوری گفت زندگی؟
📖 #آنومی_و_سرزمین_بزرگ_اندازه_ها
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
میشد به هدردادن اوقات، وقتی حتی چیزی ازشان حس نکردهای و تازه داری زور میزنی به یادشان بیاوری گفت زندگی؟
📖 #آنومی_و_سرزمین_بزرگ_اندازه_ها
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
نمیدانم اگر روزی اعتمادت را به من از دست بدهی چه بلایی سرم میآید، ولی میدانم روزی که نباشی دلیلی برای ادامه نخواهم داشت.
📖 #هریو_و_آوای_درسامون
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
📖 #هریو_و_آوای_درسامون
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
مردها پیچیدههایِ سادهای هستند!
خوب که نگاهشان کنی همان کودک چند سال پیش را میبینی که میان کوچه، وسط گل و لای نشسته و بخاطر توپ پلاستیکی پارهاش اشک میریزد، انگار دنیایش تمام شده!
مردها از خیس شدن بیزارند اما
پایش که بیفتد میان طوفان هم میروند تا نجاتت دهند!
هیچ کس فکرش را هم نمیکند این پسربچههایسنبالا گاهی به یک آغوش ساده بدجوری نیازمند باشند!
عصبانی که بشوند هوایشان ابریِ ابریست، اما خیلی زود خودشان برمیگردند و میگویند: «راستی، هوای خوبی شده نه؟!»
و این یعنی مرا ببخش. یعنی غرورم اجازه نمیدهد بگویم اما تو ،باز هم مرا ببخش!
پسربچه هایی که حالا میان بزرگسالی گیر کردهاند،
با تمام بدقلقیهاشان، همیشهی خدا نیازمند محبتاند.
روز مرد مبارک😍❤️
#الهه_برزگر
@bjpub
خوب که نگاهشان کنی همان کودک چند سال پیش را میبینی که میان کوچه، وسط گل و لای نشسته و بخاطر توپ پلاستیکی پارهاش اشک میریزد، انگار دنیایش تمام شده!
مردها از خیس شدن بیزارند اما
پایش که بیفتد میان طوفان هم میروند تا نجاتت دهند!
هیچ کس فکرش را هم نمیکند این پسربچههایسنبالا گاهی به یک آغوش ساده بدجوری نیازمند باشند!
عصبانی که بشوند هوایشان ابریِ ابریست، اما خیلی زود خودشان برمیگردند و میگویند: «راستی، هوای خوبی شده نه؟!»
و این یعنی مرا ببخش. یعنی غرورم اجازه نمیدهد بگویم اما تو ،باز هم مرا ببخش!
پسربچه هایی که حالا میان بزرگسالی گیر کردهاند،
با تمام بدقلقیهاشان، همیشهی خدا نیازمند محبتاند.
روز مرد مبارک😍❤️
#الهه_برزگر
@bjpub
ممتقی بقال نشسته بود دم در دکان و داشت با حاجنصرت پشت این و آن صفحه میگذاشت.
از کنارشان رد میشدم. یک روز آفتابی زمستان بود. هوا داشت گرگومیش میشد.
با دیدن من وراندازم کرد، بعد جوری که انگار چیزی یادش آمده باشد، رو به حاج نصرت گفت: جوانهای امروزی را دیدی؟ همه علاف و بیبندوبار !
دردم گرفت. میفهمید؟ یک جا گوشهی قلبم، آن پایینپایینها سوخت. تحمل نکردم. برگشتم. خون زیر پوستم داشت میجوشید. اخمهایم توی هم رفته بود. جواب دادم: شده در عرض یک روز خروارها خاک، آرزوهایت را دفن کرده باشد و با هیچ امید و دویدنی نتوانی نجاتشان بدهی؟
شده در خانهی خودت اجازهی خستهشدن نداشته باشی و اگر یک روز کنج اتاق بنشینی و بیآنکه بدانند دیگر زورزدن هیچ سنگی را از زمین بلند نمیکند بگویند بیعرضهای؟
شده کسانی که علم و دانش کافی ندارند بی اجازه نصیحتت کنند و رخ در رخات بایستند و قضاوتت کنند؟
شده از بس طوفان پشت طوفان وزیده باشد و مجبور باشی خودت را بزنی به آن راه تا نفهمی آینده تنها به کلمهای تاریک و سیاه در کتابهای قصه تبدیل شده است؟
به قول شما جوانهای امروزی! نه بیرگاند نه علاف ؛ خودشان را میزنند به کوچهی علیچپ تا یادشان نیاید مسیر جهنم دقیقاً از قسمت جوانی آنها رد شده.
#الهه_برزگر
@bjpub
از کنارشان رد میشدم. یک روز آفتابی زمستان بود. هوا داشت گرگومیش میشد.
با دیدن من وراندازم کرد، بعد جوری که انگار چیزی یادش آمده باشد، رو به حاج نصرت گفت: جوانهای امروزی را دیدی؟ همه علاف و بیبندوبار !
دردم گرفت. میفهمید؟ یک جا گوشهی قلبم، آن پایینپایینها سوخت. تحمل نکردم. برگشتم. خون زیر پوستم داشت میجوشید. اخمهایم توی هم رفته بود. جواب دادم: شده در عرض یک روز خروارها خاک، آرزوهایت را دفن کرده باشد و با هیچ امید و دویدنی نتوانی نجاتشان بدهی؟
شده در خانهی خودت اجازهی خستهشدن نداشته باشی و اگر یک روز کنج اتاق بنشینی و بیآنکه بدانند دیگر زورزدن هیچ سنگی را از زمین بلند نمیکند بگویند بیعرضهای؟
شده کسانی که علم و دانش کافی ندارند بی اجازه نصیحتت کنند و رخ در رخات بایستند و قضاوتت کنند؟
شده از بس طوفان پشت طوفان وزیده باشد و مجبور باشی خودت را بزنی به آن راه تا نفهمی آینده تنها به کلمهای تاریک و سیاه در کتابهای قصه تبدیل شده است؟
به قول شما جوانهای امروزی! نه بیرگاند نه علاف ؛ خودشان را میزنند به کوچهی علیچپ تا یادشان نیاید مسیر جهنم دقیقاً از قسمت جوانی آنها رد شده.
#الهه_برزگر
@bjpub
نمیدانم اگر روزی اعتمادت را به من از دست بدهی چه بلایی سرم میآید، ولی میدانم روزی که نباشی دلیلی برای ادامه نخواهم داشت.
📖 #هریو_و_آوای_درسامون
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub
📖 #هریو_و_آوای_درسامون
✒️ #الهه_برزگر
@bjpub