مثلا یکی بیاید که با امدنش تنهاییهایمان را بیشتر نکند.
مثلا بعد از اَندیسال کار شبانهروزیمان،
نگویند شانس داشتی.
مثلا خدا بیشتر از طاقتمان امتحانمان نکند.
مثلا مهربانمان شوند وقتی مهربان نداریم.
مثلا وقتی حواسمان نیست بغلمان کنند.
مثلا حالمان ناجورمان را از پشت لبخندمان بفهمند.
مثلا صبح بیدار شویم و ببینیم دلیل زندگیمان برایمان پیغام گذاشته!
حال خوب مثلا یعنی همین چیزها.
الهه برزگر
@bjpub
مثلا بعد از اَندیسال کار شبانهروزیمان،
نگویند شانس داشتی.
مثلا خدا بیشتر از طاقتمان امتحانمان نکند.
مثلا مهربانمان شوند وقتی مهربان نداریم.
مثلا وقتی حواسمان نیست بغلمان کنند.
مثلا حالمان ناجورمان را از پشت لبخندمان بفهمند.
مثلا صبح بیدار شویم و ببینیم دلیل زندگیمان برایمان پیغام گذاشته!
حال خوب مثلا یعنی همین چیزها.
الهه برزگر
@bjpub
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«نهبابا، تو نمیتونی.کار تو نیست» پوششیست برای «من نمیتونم مثل تو خوب انجامش بدم.»
الهه برزگر
@bjpub
الهه برزگر
@bjpub
🥰1
آدمها مدام از یکدیگر ایراد میگیرند زیرا معتقدند او باید این را بداند، اما هرگز از هم تعریف نمیکنند زیرا فکر میکنند او خودش میداند!!!
الهه برزگر
@bjpub
الهه برزگر
@bjpub
❤1
نفس میخوام، هوایی نیست
داد میزنم، صدایی نیست
میخوام برم یه جای دور
بهم میگن که جایی نیست
میخوام بیام نا ندارم
میخوام برم پا ندارم
میخوام یه کم گریه کنم
ساحلِ دریا ندارم
پاییزه و بروبیاش
گهگاهی ابر تو هواش
آیْنهی خونمون ولی
خیسه همش کنج چشاش
دلیل میخوای؟ گرونیه!
حروم شده؟ جوونیه!
تنگه دلم، تنگ فقط
یه ذره مهربونیه!
پرنده آواز نداره
توی صداش ناز نداره
خورد به شیشه چشاشو بست
خیال پرواز نداره.
زندگیا اسیریه
نپخته و خمیریه
اما همین یه تیکه نون
نون بخور نَمیریه.
باید بسازمش خودم!
الهه برزگر
@bjpun
داد میزنم، صدایی نیست
میخوام برم یه جای دور
بهم میگن که جایی نیست
میخوام بیام نا ندارم
میخوام برم پا ندارم
میخوام یه کم گریه کنم
ساحلِ دریا ندارم
پاییزه و بروبیاش
گهگاهی ابر تو هواش
آیْنهی خونمون ولی
خیسه همش کنج چشاش
دلیل میخوای؟ گرونیه!
حروم شده؟ جوونیه!
تنگه دلم، تنگ فقط
یه ذره مهربونیه!
پرنده آواز نداره
توی صداش ناز نداره
خورد به شیشه چشاشو بست
خیال پرواز نداره.
زندگیا اسیریه
نپخته و خمیریه
اما همین یه تیکه نون
نون بخور نَمیریه.
باید بسازمش خودم!
الهه برزگر
@bjpun
❤1👍1
شبچراغها خاموشند
غوکها گریختهاند
مردم این آبادی سالیانیست
چشم به روی خفتن بستهاند
بوتهها خار میدهند
رودها تشنهات میکنند
من هم در پسِ این دنیای وارونهام.
مثلا بهجای رفتن
ماندهام بعد از تو؛
هنوز هم ماندهام!
الهه برزگر
@bjpub
غوکها گریختهاند
مردم این آبادی سالیانیست
چشم به روی خفتن بستهاند
بوتهها خار میدهند
رودها تشنهات میکنند
من هم در پسِ این دنیای وارونهام.
مثلا بهجای رفتن
ماندهام بعد از تو؛
هنوز هم ماندهام!
الهه برزگر
@bjpub
❤1
من درختم تو هوا
من زمینم تو گیاه
بودنت کنار من حالمو بهتر میکنه
چشمونت زندگیمو اینور و اونور میکنه
تو برام واجبی مثل نون شب!
حقیقت اینه تورو از همه پنهون میکنم
من فقط مهتابو پشت ابرِمجنون میکنم
آتیشِ کنج زمستونم بمون!
من صدام و تو نوا
من گیاهم تو هوا
زیر خاکم که برم جوونه میزنه تنم
گل خوشبویی میشه عطر تو روی پیرهنم
تو برام قطرهی شبنم سحرگاهانی!
بادوبوران که بیاد سایهی من مال توئه
همیشه احوال من بسته به احوال توئه
کی میفهمه دزدکی میبوسمت؟
زندگی شوخی که نیست! بازیِبوقی که نیست!
یه موقع پشت دیوار این خونه نبیننت
از توی گلدون من نچیننت
زندگی آسّهبرو آسّهبیاست
شکل بچگیهامون آروم و آهسته بیاست
تو فقط مال منی.
#الهه_برزگر
@bjpub
من زمینم تو گیاه
بودنت کنار من حالمو بهتر میکنه
چشمونت زندگیمو اینور و اونور میکنه
تو برام واجبی مثل نون شب!
حقیقت اینه تورو از همه پنهون میکنم
من فقط مهتابو پشت ابرِمجنون میکنم
آتیشِ کنج زمستونم بمون!
من صدام و تو نوا
من گیاهم تو هوا
زیر خاکم که برم جوونه میزنه تنم
گل خوشبویی میشه عطر تو روی پیرهنم
تو برام قطرهی شبنم سحرگاهانی!
بادوبوران که بیاد سایهی من مال توئه
همیشه احوال من بسته به احوال توئه
کی میفهمه دزدکی میبوسمت؟
زندگی شوخی که نیست! بازیِبوقی که نیست!
یه موقع پشت دیوار این خونه نبیننت
از توی گلدون من نچیننت
زندگی آسّهبرو آسّهبیاست
شکل بچگیهامون آروم و آهسته بیاست
تو فقط مال منی.
#الهه_برزگر
@bjpub
❤1
جوری بغل بگیر مرا
که کسی نفهمد کورک روی تنم
یادگار کدامین روز از نبودن توست.
چُنان تنگ
که تپشهای قلب بیقرارم
آوازی شود در نیانبانهای صحرا
شور بگیرد
و زمزمه شود بر لبان مردمانِفردا.
های، آرزوی دیرینه،
گرم، صدا کن مرا
که بیخردانِ تنگنظر بدانند باز هم جوانه زدیم.
الهه برزگر
@bjpub
که کسی نفهمد کورک روی تنم
یادگار کدامین روز از نبودن توست.
چُنان تنگ
که تپشهای قلب بیقرارم
آوازی شود در نیانبانهای صحرا
شور بگیرد
و زمزمه شود بر لبان مردمانِفردا.
های، آرزوی دیرینه،
گرم، صدا کن مرا
که بیخردانِ تنگنظر بدانند باز هم جوانه زدیم.
الهه برزگر
@bjpub
❤2
دفتری باز کرده بودم که قصهها را کتاب کنم. کتاب کنم و نشرش دهم که یک روز قصهای آمد با قد بلند. موهایش طعم خرما میداد. چشمانش حالت فشرده شدهی شب داشت. راستش آن روز دفتر کوچکم حسابی شلوغ و خاکی بود. آمد و گفت کتابی میخواهد تویش یک عشق واقعی، از آنهایی که جانشان برای همدیگر در میرود داشته باشد.
قصهی محبوب خودم را به او بخشیدم و از آن روز به بعد، هر روز دفترم را گردگیری کردم. خصوصا دم در را. که بیاید.. باز هم بیاید.
دلم داشت توی سرم میزد که چرا نگفتی باز هم به بهانهی کتابهای بعدی و بعدتر برگردد. نگفته بودم. راست میگفت. حالا داشتم عذابش را تحمل میکردم.
دو روز بعد باز هم آمد. کتاب دیگری گرفت. اینبار قبل رفتن لبخند زد. شد قند. میچرخاندم توی چایهای تلخم.
یک هفته بعد، نتوانستم تحمل کنم. رفتم صدایش کردم. گفتم بیا خودمان قصه بسازیم. خوشش آمد...!
الهه برزگر
@bjpub
قصهی محبوب خودم را به او بخشیدم و از آن روز به بعد، هر روز دفترم را گردگیری کردم. خصوصا دم در را. که بیاید.. باز هم بیاید.
دلم داشت توی سرم میزد که چرا نگفتی باز هم به بهانهی کتابهای بعدی و بعدتر برگردد. نگفته بودم. راست میگفت. حالا داشتم عذابش را تحمل میکردم.
دو روز بعد باز هم آمد. کتاب دیگری گرفت. اینبار قبل رفتن لبخند زد. شد قند. میچرخاندم توی چایهای تلخم.
یک هفته بعد، نتوانستم تحمل کنم. رفتم صدایش کردم. گفتم بیا خودمان قصه بسازیم. خوشش آمد...!
الهه برزگر
@bjpub
❤1
امروز که از بقالی برمیگشتیم مرد شیکپوشی از ماشین گرانقیمتش پیاده شد. حاجی هم با دیدنش مدام لقب مهندس مهندس را به ریشش میبست. پسرم که این صحنهها را تماشا کرده بود دستم را کشید و با ذوق گفت میخواهد بعدها درست مثل او آدم مهمی بشود.
نگاهی به چشمانش انداختم و گفتم:«آدمهای مهم همیشهی خدا دکتر و مهندس نمیشوند. آدمهای مهم نجار میشوند و صندلی شکستهات را تعمیر میکنند. پیک میشوند و غذایت را سر موقع به دستت میرسانند. راننده میشوند و از نزدیکترین مسیر تو را سر قرارهای مهمت میبرند. آدمهای مهم سادهاند. کارهایی میکنند که خیلیها نمیتوانند انجامش دهند.»
پسرم لبخندی زد و در فکر فرو رفت.
الهه برزگر
@bjpub
نگاهی به چشمانش انداختم و گفتم:«آدمهای مهم همیشهی خدا دکتر و مهندس نمیشوند. آدمهای مهم نجار میشوند و صندلی شکستهات را تعمیر میکنند. پیک میشوند و غذایت را سر موقع به دستت میرسانند. راننده میشوند و از نزدیکترین مسیر تو را سر قرارهای مهمت میبرند. آدمهای مهم سادهاند. کارهایی میکنند که خیلیها نمیتوانند انجامش دهند.»
پسرم لبخندی زد و در فکر فرو رفت.
الهه برزگر
@bjpub
❤1
هفتهشت سالم که بود، تیغِ کاکتوس کوچولوی حیاط خونهمون تو دستم فرو رفت، گفتم من دیگه از کاکتوس متنفرم.
ده سالم شد کسی که روی دوستی باهاش حساب کرده بودم رفت با اونی که ازش خوشم نمیاومد دوست شد، گفتم من از دوست و رفیق متنفرم.
تو دوازده سیزده سالگی پدربزرگم که خیلی دوسش داشتم عمرشو داد به شما. گفتم من از بابابزرگ متنفرم.
تو پونزدهشونزده سالگی زورمون کردن باید برای نزدیک شدن به خدا مرجع تقلید انتخاب کنیم. خدا که واسطه نمیخواست، میخواست؟گفتم من از خدای شما متنفرم.
تو بیستسالگی خواستم برم کاری که دوست داشتمو انجام بدم.همه گفتن خوب نیست. حسرتشو رو دلمون گذاشتن.گفتم من از همه متنفرم.
تو حوالی سی سالگی تورو دیدم.گفتی نمیمونم. اما این دفعه هیچی نگفتم. باز دوسِت داشتم.
میخوام بگم ما واس خاطر شما بود که سرمونو انداختیم پایین.
الهه برزگر
@bjpub
ده سالم شد کسی که روی دوستی باهاش حساب کرده بودم رفت با اونی که ازش خوشم نمیاومد دوست شد، گفتم من از دوست و رفیق متنفرم.
تو دوازده سیزده سالگی پدربزرگم که خیلی دوسش داشتم عمرشو داد به شما. گفتم من از بابابزرگ متنفرم.
تو پونزدهشونزده سالگی زورمون کردن باید برای نزدیک شدن به خدا مرجع تقلید انتخاب کنیم. خدا که واسطه نمیخواست، میخواست؟گفتم من از خدای شما متنفرم.
تو بیستسالگی خواستم برم کاری که دوست داشتمو انجام بدم.همه گفتن خوب نیست. حسرتشو رو دلمون گذاشتن.گفتم من از همه متنفرم.
تو حوالی سی سالگی تورو دیدم.گفتی نمیمونم. اما این دفعه هیچی نگفتم. باز دوسِت داشتم.
میخوام بگم ما واس خاطر شما بود که سرمونو انداختیم پایین.
الهه برزگر
@bjpub
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM