کجای زمین «خوب» خواهد فروخت
زنی که بساط خجالت به میدان کند
کجای جهان «خوب» خواهد فروخت
جوانی که با دیده، باران کند
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
سرِ «خوب»
دلِ «خوب»
گِلِ «خوب»
کلامی پر از «خوب» و سرریز از آن.
چهکس «خوب» دارد ؟
کجا «خوب» خواهد فروخت
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
گمانم که «خوبم» زمستان قبل
به بال پرستو نشست و پرید
و یا حین بازیچهها شاید او
چون آهو زمان را ندید و جهید
مرا «خوب» داده نوشم کنید
به درویشیام خرقهپوشم کنید
مرا «خوب» داده پیدا کنید
که صحرا شدم ،«خوب» دریا کنید
کجای زمین «خوب» خواهد فروخت؟
چهکس «خوب» دارد؟ بگو همنشین .
الهه برزگر
@bjpub
زنی که بساط خجالت به میدان کند
کجای جهان «خوب» خواهد فروخت
جوانی که با دیده، باران کند
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
سرِ «خوب»
دلِ «خوب»
گِلِ «خوب»
کلامی پر از «خوب» و سرریز از آن.
چهکس «خوب» دارد ؟
کجا «خوب» خواهد فروخت
دلم «خوب» میخواهد ای همنشین
گمانم که «خوبم» زمستان قبل
به بال پرستو نشست و پرید
و یا حین بازیچهها شاید او
چون آهو زمان را ندید و جهید
مرا «خوب» داده نوشم کنید
به درویشیام خرقهپوشم کنید
مرا «خوب» داده پیدا کنید
که صحرا شدم ،«خوب» دریا کنید
کجای زمین «خوب» خواهد فروخت؟
چهکس «خوب» دارد؟ بگو همنشین .
الهه برزگر
@bjpub
نیمه شب بود که باران بارید.
لحظهای تند و عجیب
دمی آرام و صبور،
و من اینجا هستم.
کنج یک شهر شلوغ
که پر از ابهام است،
ظاهری وسوسه انگیز و بزرگ
از دل اما خام است.
خانهام کنج سکوت،لای پرچین خیال
وسط دفتر شعر است هنوز،
من هنوز اینجایم.
شب پاییزی گرمیست ولی
از درون یخ زدهام.
سعی دارم که حواسم برود
خارج از خانه کمی فکر کند
زیر باران، آری!
آخر ایرادش چیست؟
چند سال است مهم نیست کسی
از سر دردِجنون گِرد مرا ترک کند.
شاعری کهنهام از بند زنان،
راه جادویی شعری بلدم
که مرا شب به شب از وحشت تنهاییام آزاد کند
راستش نم نم باران امشب
آمده تا که مرا شاد کند
ما در این حیطه همه تنهاییم.
های، آدمها، های
شرم بر سستیتان.
الهه برزگر
@bjpub
لحظهای تند و عجیب
دمی آرام و صبور،
و من اینجا هستم.
کنج یک شهر شلوغ
که پر از ابهام است،
ظاهری وسوسه انگیز و بزرگ
از دل اما خام است.
خانهام کنج سکوت،لای پرچین خیال
وسط دفتر شعر است هنوز،
من هنوز اینجایم.
شب پاییزی گرمیست ولی
از درون یخ زدهام.
سعی دارم که حواسم برود
خارج از خانه کمی فکر کند
زیر باران، آری!
آخر ایرادش چیست؟
چند سال است مهم نیست کسی
از سر دردِجنون گِرد مرا ترک کند.
شاعری کهنهام از بند زنان،
راه جادویی شعری بلدم
که مرا شب به شب از وحشت تنهاییام آزاد کند
راستش نم نم باران امشب
آمده تا که مرا شاد کند
ما در این حیطه همه تنهاییم.
های، آدمها، های
شرم بر سستیتان.
الهه برزگر
@bjpub
یکی میره ، یکی میآد
یکی دلش پیش توئه
یکی نگاتو نمیخواد
یکی صداش بهاریه
دلش، شبیه شب سیاه
یکی ولی زمستونه
کنج دلش، یه دشتِ ماه
یکی بالاس ولی هنوز
حسرت خندیدن داره
یکی توی خرابهها
خم به دو اَبروش نداره
آدم دلش خوش نباشه
زندگی معنی نمیده.
یه روز تصادفی یکی
تو کوچمون گم شده بود
فرفریِ موهاش تو باد
قصهی مردم شده بود
دلم میگفت برم جلو
پاهام ولی جون نگرفت
بلاَخره رفت ولی خب
دلم که سامون نگرفت!
یه لحظه بود ولی هنوز
یه حسرته که زنده موند
یه آه ناتموم منو
هر سال همونموقع سوزوند
میخوام بگم که سرنوشت
میون تصمیم توئه.
الهه برزگر
@bjpub
یکی دلش پیش توئه
یکی نگاتو نمیخواد
یکی صداش بهاریه
دلش، شبیه شب سیاه
یکی ولی زمستونه
کنج دلش، یه دشتِ ماه
یکی بالاس ولی هنوز
حسرت خندیدن داره
یکی توی خرابهها
خم به دو اَبروش نداره
آدم دلش خوش نباشه
زندگی معنی نمیده.
یه روز تصادفی یکی
تو کوچمون گم شده بود
فرفریِ موهاش تو باد
قصهی مردم شده بود
دلم میگفت برم جلو
پاهام ولی جون نگرفت
بلاَخره رفت ولی خب
دلم که سامون نگرفت!
یه لحظه بود ولی هنوز
یه حسرته که زنده موند
یه آه ناتموم منو
هر سال همونموقع سوزوند
میخوام بگم که سرنوشت
میون تصمیم توئه.
الهه برزگر
@bjpub
من ناشیانه عکس میگیرم ازت
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگرد و روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تا تو هستی پیش من
باید که خندهت ثبت شه دیوانهوار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
@bjpub
تو ماهرانه باز لبخندی بزن
این قاب با چشمای تو رنگی تره
برگرد و روی غصه تلخندی بزن
عکاس میشم تا تو هستی پیش من
باید که خندهت ثبت شه دیوانهوار
این خونه رو پر میکنم از عکس تو
یک عکس،صد عکس،شاید هم هزار!
#الهه_برزگر
@bjpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا که میبیند چشم
همه جا تلخند است.
قاصدک پس خبر خوبت کو؟
آن همه قصه و افسونت کو؟
دور شو بیخبری!
نیست شو دربهدری!
قاصدک میشنوی نالهی طوفانها را؟
چِکچک سرد و تر باران را؟
سوتوکور است دلم، میبینی؟
قاصدک پس خبر خوبت کو؟
آن همه قصه و افسونت کو؟
گذر بیاثر عقربهها را چه کنم؟!
غم سیبک صدا را چه کنم؟
باز آ معجزهی کهنهی من!
دلمان خرم بود. رفتهای تا که بگویم باز آ؟
باز آ.
قاصدک این چه بلاییست که بر سر داری؟
قاصدک ، معجزهی کوچک من،
خسته از بدخبریها اینجاست.
باز آ.
الهه برزگر
@bjpub
همه جا تلخند است.
قاصدک پس خبر خوبت کو؟
آن همه قصه و افسونت کو؟
دور شو بیخبری!
نیست شو دربهدری!
قاصدک میشنوی نالهی طوفانها را؟
چِکچک سرد و تر باران را؟
سوتوکور است دلم، میبینی؟
قاصدک پس خبر خوبت کو؟
آن همه قصه و افسونت کو؟
گذر بیاثر عقربهها را چه کنم؟!
غم سیبک صدا را چه کنم؟
باز آ معجزهی کهنهی من!
دلمان خرم بود. رفتهای تا که بگویم باز آ؟
باز آ.
قاصدک این چه بلاییست که بر سر داری؟
قاصدک ، معجزهی کوچک من،
خسته از بدخبریها اینجاست.
باز آ.
الهه برزگر
@bjpub
👌1
خب؟ مثلا که چی! قرار است ناز کنی و پز بدهی که چقدر دلبری؟
حالا بماند که هنوز جان مایی،
اما ما دیگر نای ناز کشیدن نداریم . نمیشود یک بار هم شما بیایی و یاد بگیری چگونه باید به دل کسی راه آمد؟ نمیشود این یک بار را ما با خیال راحت بغ کنیم و خود را بگیریم و دلمان نلرزد از دیوار بلند تنهایی؟
نشده، میدانم. بلد نیستی. هیچ وقت یادت ندادهام. همیشه این من بودم که دنبالت دویدهام. همیشه این من بودم که «اول» دوستت داشتم. انقدر بودم که بودنم عادی شد!
دلبری؛ منتها من دیگر خستهام.
با تمام دوست داشتنم خداحافظ.
دردی که امروز میکشم نتیجهی عشق فراوانیست که یک روز بیچشمداشت نثارت کردم.
الهه برزگر
@bjpub
حالا بماند که هنوز جان مایی،
اما ما دیگر نای ناز کشیدن نداریم . نمیشود یک بار هم شما بیایی و یاد بگیری چگونه باید به دل کسی راه آمد؟ نمیشود این یک بار را ما با خیال راحت بغ کنیم و خود را بگیریم و دلمان نلرزد از دیوار بلند تنهایی؟
نشده، میدانم. بلد نیستی. هیچ وقت یادت ندادهام. همیشه این من بودم که دنبالت دویدهام. همیشه این من بودم که «اول» دوستت داشتم. انقدر بودم که بودنم عادی شد!
دلبری؛ منتها من دیگر خستهام.
با تمام دوست داشتنم خداحافظ.
دردی که امروز میکشم نتیجهی عشق فراوانیست که یک روز بیچشمداشت نثارت کردم.
الهه برزگر
@bjpub
👌1
دلبر که جان فرسود از او را میگویم. یک بار چند روز بعد از وداعش آمده بود گفته بود بیا مثل دوتا دوست برویم سر فلان پارک چاقاله بخوریم. راستش مثل کسی که به او فحش مادر داده باشند بهم برخورد. میخواست دوباره خودم با دست خودم خاطره بسازم. انگار که به یک آدمی گفته باشی برو از توی آشپزخانه آن کارد بزرگه را بردار و بزن درست همانجا وسط قلبت. نرفتم. ماندم. به جایش تا جا داشت بغضهایم را خوردم.
الهه برزگر
@bjpub
الهه برزگر
@bjpub
👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیگر هیچ چیز باقی نمانده
نه دلی که بپوشیم و به جنگ برویم
نه آرزویی که که در کوهپایهها به دنبالش بدویم.
ما دلهامان را از تن درآوردهایم
زیر آفتاب داغ چلاندهایم
انداخته ایم روی طناب
و سپس خود را به دست فراموشی سپردهایم
نه خنکای نسیم
نه آرامش قبل از خواب
نه طعم یک خوراک
نه یک جو از این زندگانی لعنتی،
دیگر هیچ کجای جوانی اندازهمان نمیشود.
ما کم آوردهایم.
ما در این روزگار بیشعر زیاد آمدهایم.
الهه برزگر
@bjpub
نه دلی که بپوشیم و به جنگ برویم
نه آرزویی که که در کوهپایهها به دنبالش بدویم.
ما دلهامان را از تن درآوردهایم
زیر آفتاب داغ چلاندهایم
انداخته ایم روی طناب
و سپس خود را به دست فراموشی سپردهایم
نه خنکای نسیم
نه آرامش قبل از خواب
نه طعم یک خوراک
نه یک جو از این زندگانی لعنتی،
دیگر هیچ کجای جوانی اندازهمان نمیشود.
ما کم آوردهایم.
ما در این روزگار بیشعر زیاد آمدهایم.
الهه برزگر
@bjpub
👌1
همیشه یک نفری توی هر جمعی هست که همه او را به قدرتش میشناسند. به قویبودنش . به اینکه توپ تکانش نمیدهد. به اینکه در کوره راههای تاریک هم ناامید نمیشود.
همه مطمئنند او میتواند. اصلاً لبخندهایی که دائم روی صورتش نقش میبندد چنین میگوید! این میشود که کسی حالش را نمیپرسد. کسی نمیرود گرد شانههایش را بتکاند و بخواهد کمی حرف بزند.
اما حقیقت این است که آدمهای قوی هم یک شب خسته میشوند، میبُرند، کم میآورند، بغض گلویشان را فشار میدهد و نفسشان در نمیآید.
لطفاً به چنین انسانهایی «بیشتر» توجه کنید.
اینها اگر بشکنند بشریت منقرض میشود.
الهه برزگر
@bjpub
همه مطمئنند او میتواند. اصلاً لبخندهایی که دائم روی صورتش نقش میبندد چنین میگوید! این میشود که کسی حالش را نمیپرسد. کسی نمیرود گرد شانههایش را بتکاند و بخواهد کمی حرف بزند.
اما حقیقت این است که آدمهای قوی هم یک شب خسته میشوند، میبُرند، کم میآورند، بغض گلویشان را فشار میدهد و نفسشان در نمیآید.
لطفاً به چنین انسانهایی «بیشتر» توجه کنید.
اینها اگر بشکنند بشریت منقرض میشود.
الهه برزگر
@bjpub
👌1
🔸 خبر مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی همزمان با آغاز به کار نمایشگاه کتاب
🔰 هدیه ۴۰۰ هزار تومانی خرید کتاب برای بیمهشدگان جدید طرح بیمه دانشجویان و بیمه دختران و زنان خانهدار
💢 میرهاشم موسوی اعلام کرد: با هدف حمایت از فرهنگ کتاب و کتابخوانی و همچنین توسعه پوشش بیمهای، هر فرد که در ایام برگزاری نمایشگاه (۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت ماه)، برای نخستین بار نسبت به عقد قرارداد در یکی از طرحهای بیمه دانشجویان یا بیمه دختران زنان و خانهدار اقدام کند؛ مشروط به پرداخت حقبیمه خود تا پایان خرداد ۱۴۰۳؛ مشمول هدیه ویژه این سازمان در قالب بن خرید ۴۰۰ هزار تومانی کتاب خواهد شد. این هدیه از طریق سامانه فروش مجازی نمایشگاه book.icfi.ir قابل استفاده میباشد.
🔸اطلاعات تکمیلی طرح بیمه دانشجویان
🌐students.tamin.ir
🔹 اطلاعات تکمیلی طرح بیمه دختران و زنان خانهدار
🌐women.tamin.ir
@bjpub
🔰 هدیه ۴۰۰ هزار تومانی خرید کتاب برای بیمهشدگان جدید طرح بیمه دانشجویان و بیمه دختران و زنان خانهدار
💢 میرهاشم موسوی اعلام کرد: با هدف حمایت از فرهنگ کتاب و کتابخوانی و همچنین توسعه پوشش بیمهای، هر فرد که در ایام برگزاری نمایشگاه (۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت ماه)، برای نخستین بار نسبت به عقد قرارداد در یکی از طرحهای بیمه دانشجویان یا بیمه دختران زنان و خانهدار اقدام کند؛ مشروط به پرداخت حقبیمه خود تا پایان خرداد ۱۴۰۳؛ مشمول هدیه ویژه این سازمان در قالب بن خرید ۴۰۰ هزار تومانی کتاب خواهد شد. این هدیه از طریق سامانه فروش مجازی نمایشگاه book.icfi.ir قابل استفاده میباشد.
🔸اطلاعات تکمیلی طرح بیمه دانشجویان
🌐students.tamin.ir
🔹 اطلاعات تکمیلی طرح بیمه دختران و زنان خانهدار
🌐women.tamin.ir
@bjpub
👍1
قدیمها مثل امروز نبود که تلفن،موبایل،ماشین و این دفتر دَستَک ها زیاد باشد،کم بود؛اگر هم بود عار بود و کم استفاده میشد.
تهِ کلاس آنجا بود که میرفتی پیکان میخریدی!
با آن شلوارهای دمپاگشاد و یقه های مردانهی تیز یا چادر گلی زنها.
یک روز بابایمان هم پیکان سبزرنگی خرید.
میشد فهمید خجالتش میآید، حالا بجای درشکهی آقامیرزا یا ژیان علی آقا پسر اوستاتقی، با پیکان سبزش اینطرف و آنطرف برود اما با یک ابرو بالا و یکی پایین مثلا پز میداد و رو نمیکرد! میگفت همه ندارند.عیب است.دلشان میخواهد، ناراحت میشوند. بابایمان با همان پیکان سبز ،هم بچه های خودش ،هم بچههای همسایه را فرستاد خانهی بخت. آنوقتها هزار مدل ماشین نبود.پیکان گل میزدند!
یادش بخیر. سادگی آن موقع، خودش ته کلاس بود.. آن وقتها، مهر بود. محبت بود. سادگی بود. شلوار دمپاگشاد و چادر گل گلی بود. توپ راه راه پلاستیکی بود. شب نشینی بود.وسایل هایی بود که فردا جدیدش میآمد و آدمهایی که خودشان میماندند بود. خانوادههایی که همگی در یک قاب ،حالا میان آلبوم خاطره شدند. راستی، پیکان سبز بابایمان, پیکان هم بود!
یادش بخیر.
الهه برزگر
@bjpub
تهِ کلاس آنجا بود که میرفتی پیکان میخریدی!
با آن شلوارهای دمپاگشاد و یقه های مردانهی تیز یا چادر گلی زنها.
یک روز بابایمان هم پیکان سبزرنگی خرید.
میشد فهمید خجالتش میآید، حالا بجای درشکهی آقامیرزا یا ژیان علی آقا پسر اوستاتقی، با پیکان سبزش اینطرف و آنطرف برود اما با یک ابرو بالا و یکی پایین مثلا پز میداد و رو نمیکرد! میگفت همه ندارند.عیب است.دلشان میخواهد، ناراحت میشوند. بابایمان با همان پیکان سبز ،هم بچه های خودش ،هم بچههای همسایه را فرستاد خانهی بخت. آنوقتها هزار مدل ماشین نبود.پیکان گل میزدند!
یادش بخیر. سادگی آن موقع، خودش ته کلاس بود.. آن وقتها، مهر بود. محبت بود. سادگی بود. شلوار دمپاگشاد و چادر گل گلی بود. توپ راه راه پلاستیکی بود. شب نشینی بود.وسایل هایی بود که فردا جدیدش میآمد و آدمهایی که خودشان میماندند بود. خانوادههایی که همگی در یک قاب ،حالا میان آلبوم خاطره شدند. راستی، پیکان سبز بابایمان, پیکان هم بود!
یادش بخیر.
الهه برزگر
@bjpub
❤1
بعضیها همه چیزِ یک خانهاند. وقتی که نباشند خانه چیزی اندازهی همه چیز کم دارد.
بعضیها علتِ چهار فصلاند.
آدم دلش میخواهد بگیرد بنشیند یک عمر به دلبریهاشان نگاه کند .
بعضیها وقتی نباشند جهان سوت و کور میشود؛ خانه که جای خود دارد.
آن بعضیها،اگر ترس از دست دادنشان جان به جانمان نکند، احساس خوشبختیِ حاصل از بودنشان خفهمان میکند . این میشود که روزی صد بار هی دلمان میخواهد بغلشان کنیم و دم گوششان یواشکی بگوییم «دوستت دارم.»
الهه برزگر
@bjpub
بعضیها علتِ چهار فصلاند.
آدم دلش میخواهد بگیرد بنشیند یک عمر به دلبریهاشان نگاه کند .
بعضیها وقتی نباشند جهان سوت و کور میشود؛ خانه که جای خود دارد.
آن بعضیها،اگر ترس از دست دادنشان جان به جانمان نکند، احساس خوشبختیِ حاصل از بودنشان خفهمان میکند . این میشود که روزی صد بار هی دلمان میخواهد بغلشان کنیم و دم گوششان یواشکی بگوییم «دوستت دارم.»
الهه برزگر
@bjpub
❤1
دنیا میتوانست جور بهتری باشد.
خیلی جورتر از حالا؛
انقدر جور که احوال من
نه بسته به بودنت باشد نه آرامشِ جهان
میتوانست به خودم ربط داشته باشد،
که ندارد.
درد اینجاست مدتهاست که دیگر هیچچیزِ زندگیِ من با خودم جور نیست..!
الهه برزگر
@bjpub
خیلی جورتر از حالا؛
انقدر جور که احوال من
نه بسته به بودنت باشد نه آرامشِ جهان
میتوانست به خودم ربط داشته باشد،
که ندارد.
درد اینجاست مدتهاست که دیگر هیچچیزِ زندگیِ من با خودم جور نیست..!
الهه برزگر
@bjpub
❤1
همهی بوسههای عاشقانهات را به گردن من بینداز. من گناه تمام این عاشقانهها را بر عهده میگیرم.
الهه برزگر
@bjpub
الهه برزگر
@bjpub
❤1
مثلا یکی بیاید که با امدنش تنهاییهایمان را بیشتر نکند.
مثلا بعد از اَندیسال کار شبانهروزیمان،
نگویند شانس داشتی.
مثلا خدا بیشتر از طاقتمان امتحانمان نکند.
مثلا مهربانمان شوند وقتی مهربان نداریم.
مثلا وقتی حواسمان نیست بغلمان کنند.
مثلا حالمان ناجورمان را از پشت لبخندمان بفهمند.
مثلا صبح بیدار شویم و ببینیم دلیل زندگیمان برایمان پیغام گذاشته!
حال خوب مثلا یعنی همین چیزها.
الهه برزگر
@bjpub
مثلا بعد از اَندیسال کار شبانهروزیمان،
نگویند شانس داشتی.
مثلا خدا بیشتر از طاقتمان امتحانمان نکند.
مثلا مهربانمان شوند وقتی مهربان نداریم.
مثلا وقتی حواسمان نیست بغلمان کنند.
مثلا حالمان ناجورمان را از پشت لبخندمان بفهمند.
مثلا صبح بیدار شویم و ببینیم دلیل زندگیمان برایمان پیغام گذاشته!
حال خوب مثلا یعنی همین چیزها.
الهه برزگر
@bjpub
❤1