سرخپوستِ پیری
برای کودکش از حقایق زندگی چنین میگفت؛
در وجود هر انسان،
همیشه مبارزهای وجود دارد
مانند، مبارزهی دو گرگ!
که یکی از گرگها سَمبلِ بدیها
مثلِ حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخودخواهی
و دیگری
سَمبلِ مهربانی، عشق، امید و حقیقت است.
کودک پرسید :
پدر کدام گرگ پیروز میشود؟
پدر لبخندی زد و گفت؛
گرگی که تو به آن غذا میدهی ...
@bjpub
برای کودکش از حقایق زندگی چنین میگفت؛
در وجود هر انسان،
همیشه مبارزهای وجود دارد
مانند، مبارزهی دو گرگ!
که یکی از گرگها سَمبلِ بدیها
مثلِ حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخودخواهی
و دیگری
سَمبلِ مهربانی، عشق، امید و حقیقت است.
کودک پرسید :
پدر کدام گرگ پیروز میشود؟
پدر لبخندی زد و گفت؛
گرگی که تو به آن غذا میدهی ...
@bjpub
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرش میراحمدی هنرمند مهربان و بااخلاق که در رونمایی کتابم درسال ۱۳۹۷ شرکت کرده بودند.
مهربانی ایشان در خاطر انتشارات بتهجقه باقی خواهد ماند.
@bjpub
مهربانی ایشان در خاطر انتشارات بتهجقه باقی خواهد ماند.
@bjpub
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرای آهنگ شمالی توسط گروه هنری باران
در جشن روز جوان
۲ اسفند ۱۴۰۳
📍 رامسر
فیلم: مهندس معمار خانم حانیه کفاشی
@bjpub
در جشن روز جوان
۲ اسفند ۱۴۰۳
📍 رامسر
فیلم: مهندس معمار خانم حانیه کفاشی
@bjpub
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لحظه آمدن الهه برزگر روی صحنه
برای دریافت لوح تقدیر
۲ اسفند ۱۴۰۳
فیلم: هنرمند محترم، آقای هلر شمسی
@bjpub
برای دریافت لوح تقدیر
۲ اسفند ۱۴۰۳
فیلم: هنرمند محترم، آقای هلر شمسی
@bjpub
🔥2👍1
ممتقی بقال نشسته بود دم در دکان و داشت با حاجنصرت پشت این و آن صفحه میگذاشت.
از کنارشان رد میشدم. یک روز آفتابی زمستان بود. هوا داشت گرگومیش میشد.
با دیدن من وراندازم کرد، بعد جوری که انگار چیزی یادش آمده باشد، رو به حاج نصرت گفت: جوانهای امروزی را دیدی؟ همه علاف و بیبندوبار !
دردم گرفت. میفهمید؟ یک جا گوشهی قلبم، آن پایینپایینها سوخت. تحمل نکردم. برگشتم. خون زیر پوستم داشت میجوشید. اخمهایم توی هم رفته بود. جواب دادم: شده در عرض یک روز خروارها خاک، آرزوهایت را دفن کرده باشد و با هیچ امید و دویدنی نتوانی نجاتشان بدهی؟
شده در خانهی خودت اجازهی خستهشدن نداشته باشی و اگر یک روز کنج اتاق بنشینی و بیآنکه بدانند دیگر زورزدن هیچ سنگی را از زمین بلند نمیکند بگویند بیعرضهای؟
شده کسانی که علم و دانش کافی ندارند بی اجازه نصیحتت کنند و رخ در رخات بایستند و قضاوتت کنند؟
شده از بس طوفان پشت طوفان وزیده باشد و مجبور باشی خودت را بزنی به آن راه تا نفهمی آینده تنها به کلمهای تاریک و سیاه در کتابهای قصه تبدیل شده است؟
به قول شما جوانهای امروزی! نه بیرگاند نه علاف ؛ خودشان را میزنند به کوچهی علیچپ تا یادشان نیاید مسیر جهنم دقیقاً از قسمت جوانی آنها رد شده.
#الهه_برزگر
@bjpub
از کنارشان رد میشدم. یک روز آفتابی زمستان بود. هوا داشت گرگومیش میشد.
با دیدن من وراندازم کرد، بعد جوری که انگار چیزی یادش آمده باشد، رو به حاج نصرت گفت: جوانهای امروزی را دیدی؟ همه علاف و بیبندوبار !
دردم گرفت. میفهمید؟ یک جا گوشهی قلبم، آن پایینپایینها سوخت. تحمل نکردم. برگشتم. خون زیر پوستم داشت میجوشید. اخمهایم توی هم رفته بود. جواب دادم: شده در عرض یک روز خروارها خاک، آرزوهایت را دفن کرده باشد و با هیچ امید و دویدنی نتوانی نجاتشان بدهی؟
شده در خانهی خودت اجازهی خستهشدن نداشته باشی و اگر یک روز کنج اتاق بنشینی و بیآنکه بدانند دیگر زورزدن هیچ سنگی را از زمین بلند نمیکند بگویند بیعرضهای؟
شده کسانی که علم و دانش کافی ندارند بی اجازه نصیحتت کنند و رخ در رخات بایستند و قضاوتت کنند؟
شده از بس طوفان پشت طوفان وزیده باشد و مجبور باشی خودت را بزنی به آن راه تا نفهمی آینده تنها به کلمهای تاریک و سیاه در کتابهای قصه تبدیل شده است؟
به قول شما جوانهای امروزی! نه بیرگاند نه علاف ؛ خودشان را میزنند به کوچهی علیچپ تا یادشان نیاید مسیر جهنم دقیقاً از قسمت جوانی آنها رد شده.
#الهه_برزگر
@bjpub
👍1
پدربزرگ من...
چیز زیادی ازش یادم نمیآد
جز اینکه شطرنج بازیکردن رو بهم یاد داد، هر بار که بازیمون تموم میشد و مهرهها رو توی جعبهش میذاشتیم، یه چیز بهم میگفت. هنوز صدای آرومش تو گوشمه:
"میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه؛
وقتی بازی تموم میشه، همهی مهرهها،
-پیادهها، شاهها و وزیرها- همه به یک جعبه برمیگردن..."
📕 دروغگویی روی مبل
👤 #اروین_یالوم
@bjpub
چیز زیادی ازش یادم نمیآد
جز اینکه شطرنج بازیکردن رو بهم یاد داد، هر بار که بازیمون تموم میشد و مهرهها رو توی جعبهش میذاشتیم، یه چیز بهم میگفت. هنوز صدای آرومش تو گوشمه:
"میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه؛
وقتی بازی تموم میشه، همهی مهرهها،
-پیادهها، شاهها و وزیرها- همه به یک جعبه برمیگردن..."
📕 دروغگویی روی مبل
👤 #اروین_یالوم
@bjpub
👍1
Forwarded from مرجع خبری رامسر (ادمین ۱)
⭕️قدردانی معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری از دو جوان رامسری
♻️معاونت علمی ریاست جمهوری با دعوت از دو جوان رامسری از آنان به دلیل ساخت و مدیریت پلتفرم تمام رامسری سرویس مدارس (سنجد) قدردانی کرد.
🔆هومن اسماعیلی کارآفرین جوان رامسری و صاحب امتیاز و ایده پرداز این پلتفرم است که مورد تقدیر قرار گرفت.
💠فرزین جنت صادقی نیز از دیگر جوانان رامسری است که در حوزه فناوری مورد تقدیر قرار گرفت.
🔰قرار است در سال آینده نرم افزار سنجد در کنار سپند و دو نرم افزار دیگر در کل کشور اجرا شود.
✔️این اتفاق برای اولین بار است که یک نرم افزار از رامسر در کشور اجرا می شود.
🌀هومن اسماعیلی مدیر عامل شرکت پژواک رامسر که بیش از ۱۰ سال در حوزه ساخت نرم افزار و وبسایت فعالیت می کند از مسئولین شهری بابت اعتماد به این سامانه تشکر کرد و افزود: متاسفانه با حمایت نکردن بعضی از افراد اجرایی و سنگ اندازی های افرادی که هنوز سنتی فکر می کنند و با تکنولوژی مخالفت می کنند موفقیت این نرم افزار در بحث اجرا در رامسر به بیش از ۵۰٪ نرسیده است.
🌱مرجع خبری رامسر 👇
🆔 @Ramsarkhabar
♻️معاونت علمی ریاست جمهوری با دعوت از دو جوان رامسری از آنان به دلیل ساخت و مدیریت پلتفرم تمام رامسری سرویس مدارس (سنجد) قدردانی کرد.
🔆هومن اسماعیلی کارآفرین جوان رامسری و صاحب امتیاز و ایده پرداز این پلتفرم است که مورد تقدیر قرار گرفت.
💠فرزین جنت صادقی نیز از دیگر جوانان رامسری است که در حوزه فناوری مورد تقدیر قرار گرفت.
🔰قرار است در سال آینده نرم افزار سنجد در کنار سپند و دو نرم افزار دیگر در کل کشور اجرا شود.
✔️این اتفاق برای اولین بار است که یک نرم افزار از رامسر در کشور اجرا می شود.
🌀هومن اسماعیلی مدیر عامل شرکت پژواک رامسر که بیش از ۱۰ سال در حوزه ساخت نرم افزار و وبسایت فعالیت می کند از مسئولین شهری بابت اعتماد به این سامانه تشکر کرد و افزود: متاسفانه با حمایت نکردن بعضی از افراد اجرایی و سنگ اندازی های افرادی که هنوز سنتی فکر می کنند و با تکنولوژی مخالفت می کنند موفقیت این نرم افزار در بحث اجرا در رامسر به بیش از ۵۰٪ نرسیده است.
🌱مرجع خبری رامسر 👇
🆔 @Ramsarkhabar
👍1
مرجع خبری رامسر
⭕️قدردانی معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری از دو جوان رامسری ♻️معاونت علمی ریاست جمهوری با دعوت از دو جوان رامسری از آنان به دلیل ساخت و مدیریت پلتفرم تمام رامسری سرویس مدارس (سنجد) قدردانی کرد. 🔆هومن اسماعیلی کارآفرین جوان رامسری و صاحب امتیاز و ایده پرداز…
انتشارات بتهجقه به جناب آقای هومن اسماعیلی ، مدیرعامل شرکت پژواک رامسر، و همشهری گرامی خودش، تبریک عرض میکند و برای ایشان بسیار خرسند و خوشحال است.
ایشان فردی مهربان، توانمند، حرفهای و شایسته هستند.
@bjpub
ایشان فردی مهربان، توانمند، حرفهای و شایسته هستند.
@bjpub
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚪یکی دیگر از چیزهایی که در کتاب « آنومی و سرزمین بزرگاندازهها» اثر الهه برزگر و چاپ انتشارات بتهجقه گفته شده بود به وقوع پیوست.
⚪ شرکت Alef آمریکا یه خودرو برقی تولید کرده که میتونه از روی ماشینها پرواز کنه!
۳۰۰ کیلومتر با یکبار شارژ میره و میتونه حدود ۱۷۶ کیلومتر هم پرواز کنه!
گفتن که قراره ۲ سال دیگه وارد بازار بشه!
@bjpub
⚪ شرکت Alef آمریکا یه خودرو برقی تولید کرده که میتونه از روی ماشینها پرواز کنه!
۳۰۰ کیلومتر با یکبار شارژ میره و میتونه حدود ۱۷۶ کیلومتر هم پرواز کنه!
گفتن که قراره ۲ سال دیگه وارد بازار بشه!
@bjpub
👍1
آروِن در آمده بود که مغ اعظم خیلی آدم خوبی است. میتوانست خودش را در یک چشمبرهمزدن بردارد ببرد شهر دیگر.
اُرکیس ابروهایش بالا رفت: جدی؟ یعنی میتواند خودش را غیب کند؟
آروِن هم بر آن شد تا از وجنات مغ اعظم تعریفها کند و در ستایشش جملهها بسراید. اُرکیس ذهنش داشت میجنبید که کلمات را ردیف کند تا بر زبان بیایند. وقتی بچه بود و هنوز خانهٔ پدربزرگ زندگی میکردند برای گفتن یک کلام باید میان حرف این و آن میپرید. نه اینکه از این کار خوشش بیاید، بزرگترها اعتنایی به حرفهای یک بچه نمیکردند. اگر هم سکوتی میشد و او از فرصت استفاده میکرد تا حرفش را بزند، ناگهان یکی پیدا میشد که جملات مثل جنهای تاریکی در ذهنش ظهور کنند از طریق دهانش بریزند بیرون. آن وقت مجبور میشد ساکت شود و حرفهایش را بخورد. آن لحظه بعد از مدتها دوباره این حس گند سراغش آمده بود. همین «عجلهکن وگرنه نمیگذارند حرف بزنی!» گفت: «ببین! روح میتواند اما همین آدمی که میگویی چطور میتواند جسمش را از بُعد زمان عبور دهد؟! جسم سنگین است. مگر میشود! »
آروِن با شنیدن حرفهای او فکری شد. اُرکیس ادامه داد: « من هم به ماورا اعتقاد دارم. جادو هم در کار هست، اما قرار نیست منطق را بخوری یک آب هم روش. یک کمی کتاب خوانده باشی میدانی جسم را نمیشود از هیچ بُعدی عبور داد. »
آروِن حرفی نزد. در تمام مدتی که حرفهای اُرکیس را میشنید مغزش در کندوکاو بود. حالا هم که او در سکوت داشت اجازه میداد فکر کند، رنگ رخاش داشت باز میشد. تازه میفهمید چی به چی است. فهمید حرفِ دهان را نباید باور کرد جز به مدرکِ علم و آدمِ بلدِ کار !
الهه برزگر
@bjpub
⚪ اسم آروِن رو از گل Lysimachia arvensis یا همون آناغالیس گرفتم و اسم اُرکیس هم از گل Orchis masula یا همون ثعلب گرفتم. هر دو این گلها در رامسر،ایران رشد میکنند.
اُرکیس ابروهایش بالا رفت: جدی؟ یعنی میتواند خودش را غیب کند؟
آروِن هم بر آن شد تا از وجنات مغ اعظم تعریفها کند و در ستایشش جملهها بسراید. اُرکیس ذهنش داشت میجنبید که کلمات را ردیف کند تا بر زبان بیایند. وقتی بچه بود و هنوز خانهٔ پدربزرگ زندگی میکردند برای گفتن یک کلام باید میان حرف این و آن میپرید. نه اینکه از این کار خوشش بیاید، بزرگترها اعتنایی به حرفهای یک بچه نمیکردند. اگر هم سکوتی میشد و او از فرصت استفاده میکرد تا حرفش را بزند، ناگهان یکی پیدا میشد که جملات مثل جنهای تاریکی در ذهنش ظهور کنند از طریق دهانش بریزند بیرون. آن وقت مجبور میشد ساکت شود و حرفهایش را بخورد. آن لحظه بعد از مدتها دوباره این حس گند سراغش آمده بود. همین «عجلهکن وگرنه نمیگذارند حرف بزنی!» گفت: «ببین! روح میتواند اما همین آدمی که میگویی چطور میتواند جسمش را از بُعد زمان عبور دهد؟! جسم سنگین است. مگر میشود! »
آروِن با شنیدن حرفهای او فکری شد. اُرکیس ادامه داد: « من هم به ماورا اعتقاد دارم. جادو هم در کار هست، اما قرار نیست منطق را بخوری یک آب هم روش. یک کمی کتاب خوانده باشی میدانی جسم را نمیشود از هیچ بُعدی عبور داد. »
آروِن حرفی نزد. در تمام مدتی که حرفهای اُرکیس را میشنید مغزش در کندوکاو بود. حالا هم که او در سکوت داشت اجازه میداد فکر کند، رنگ رخاش داشت باز میشد. تازه میفهمید چی به چی است. فهمید حرفِ دهان را نباید باور کرد جز به مدرکِ علم و آدمِ بلدِ کار !
الهه برزگر
@bjpub
⚪ اسم آروِن رو از گل Lysimachia arvensis یا همون آناغالیس گرفتم و اسم اُرکیس هم از گل Orchis masula یا همون ثعلب گرفتم. هر دو این گلها در رامسر،ایران رشد میکنند.
من یاد گرفتهام که هیچ فرقی نمیکند چقدر خوب و وفادار باشم، زیرا همیشه کسانی هستند که لیاقتش را ندارند..!
📕 #فراتر_از_بودن
✍ #کریستین_بوبن
@bjpub
📕 #فراتر_از_بودن
✍ #کریستین_بوبن
@bjpub
✍️شغالی به شير گفت: «با من مبارزه کن!»
شير نپذيرفت.
شغال گفت: «نزد شغالان خواهم گفت، شير از من میهراسد.»
شير گفت: «سرزنش شغالان را خوشتر دارم، از اينکه شيران مرا مسخره کنند، که با شغالی مبارزه کردم.»
گاهیوقتها مشاجره با یک احمق،
ما را هم احمق، جلوه میدهد.
@bjpub
شير نپذيرفت.
شغال گفت: «نزد شغالان خواهم گفت، شير از من میهراسد.»
شير گفت: «سرزنش شغالان را خوشتر دارم، از اينکه شيران مرا مسخره کنند، که با شغالی مبارزه کردم.»
گاهیوقتها مشاجره با یک احمق،
ما را هم احمق، جلوه میدهد.
@bjpub