انتشارات بته‌جقه
46 subscribers
678 photos
76 videos
4 files
37 links
انتشارات بته‌جقه
ناشر تخصصی چاپ آثار نویسندگان ایرانی
عقد قرارداد به صورت حضوری یا غیرحضوری
تضمین کیفیت ویرایش،کاغذ،چاپ و...

ارتباط با ما:
@bottejeqqepub
Download Telegram
_از راست جناب آقای هامون بهرامی مقدم، استاد کاوه بهرامی مقدم و...
_در رونمایی از فیلم « درهٔ پروانه‌ها»
_ساختهٔ استاد کاوه بهرامی مقدم
_زندگی‌نامهٔ شاعر معاصر « شیون فومنی»
_تهران
*شاعرانگیِ تصویرِ یک شاعر؛ گزارش نمایش «دره پروانه‌ها» در خانه سینما*

نخستین برنامه‌ی دوره جدید نمایش فیلم انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند، روز سه‌شنبه شانزدهم مردادماه ۱۴۰۳ به نمایش، نقد و بررسی مستند «دره پروانه‌ها» ساخته‌ی کاوه بهرامی‌مقدم اختصاص داشت.

در این برنامه که با استقبال مخاطبان همراه بود، مصطفی شیری دبیر کارگروه نمایش انجمن کارگردانان مستند اجرای آن را بر عهده داشت و به همراه کارگردان فیلم، هامون بهرامی‌مقدم (تصویربردار،تدوینگر) و احمد طالبی‌نژاد (کارشناس مهمان) در این برنامه حضور داشتند.
در ابتدای جلسه، ‌کاوه بهرامی‌مقدم که در مستند خود به زندگی و آثار شیون فومنی (شاعر) پرداخته است، در پاسخ به پرسش مجری برنامه درباره‌ی شکل گیریِ ایده و طرح این فیلم گفت: «سال ۱۳۶۷ با آثار گیلکی شیون آشنا و البته از طریق دوستان بیشتر به زبان و دیدگاه شاعر نزدیک شدم. آشنایی من با آثار گیلکی و فارسی شیون ادامه پیدا کرد و در سال ۱۳۷۲ فیلمی ۱۶ میلی‌متری ساختم به نام "گِیشه دَمِرده" با الهام از شعر شیون فومنی. در آن زمان شیون به دلیل انجام دیالیز به اجبار به تهران کوچ کرده بود و فرصتی پیش آمد از ایشان برای تماشای فیلم در فرهنگسرای بهمن دعوت شود و آشنایی من با ایشان شکل گرفت».
توجه عمیق و موشکافانه ایشان به جزئیات آن فیلم سبب شد انگیزه بیشتری پیدا کنم که با اتکا به جهان‌بینی‌ و تفکر شیون فومنی بتوانم فیلم کامل‌تری درباره ایشان بسازم.
احمد طالبی‌نژاد، منتقد برنامه، درخصوص شاعرانگی فیلم گفت: «این تنها به دلیل شاعر بودن شخصیت اصلی فیلم نیست که از طریق روایت و ساختار فیلم سعی بر ایجادِ آن شده است‌؛
اگر ما در این فیلم یک نگاه شاعرانه می‌بینیم، در تلاشی‌ست که چیزی را در پس شعری که ممکن است ایدئولوژیک نیز به نظر برسد پیدا کند و آن کشف هنر است‌.
البته ایراداتی نیز به فیلم دارم؛ ازجمله به فصل‌های کلیپ‌واره‌ی فیلم، که لزومی به طولانی بودن آن‌ها نمی‌بینم و حتی تعداد مهمانان و نظردهندگان که بعضا صحبت‌هایی شبیه به هم انجام می‌دهند.»
هامون بهرامی‌مقدم، تصویربردار و تدوینگر فیلم، در پاسخ به صحبت‌های منتقد برنامه به مطالب بسیار گسترده درباره شیون اشاره کرد و افزود: «بین ۴۰ تا ۵۰ نفر ‌شخصیت داشتیم که حرف‌های بسیاری درباره‌ی شیون برای گفتن داشتند و بعضا گفتگوهای ۷ ساعته با برخی از آنها داشتیم و به دلیل اینکه موضوع اصلی حفظ و به آن بپردازیم حذف‌های زیاد و بی‌رحمانه‌ای در تدوین رخ داده است. تلاش بر این بوده که این شاعرانگی را حفظ کنیم، چون شیون این زمینه را برای‌مان فراهم کرده بود.
در حقیقت بعد از کنکاش و صحبت‌های فراوان مبنا را بر این گذاشتیم که خود شیون فیلم را روایت کند و ساختار این فیلم شد شیون به روایت شیون.»
احمد طالبی‌نژاد درباره تدوین فیلم افزود: «زمان فیلم طولانی به نظر نمی‌رسد و خسته کننده نیست و اشاره‌ام به تکثرِ مصاحبه‌شونده‌ها در جهت حفظ ریتم در اثر است. در مجموع فیلم چشم‌نواز و جذاب است.»
هامون بهرامی‌مقدم درخصوص تصویربرداری فیلم افزود: «مشخصا هر قدمی در تصویر فیلم بر اساس تفکر اصلی فیلم بوده است. مثلا بر مبنای اشعار شیون و نقاط عطف آن، ما‌به‌ازای تصویری تعریف کردیم و سعی شده بر اساس لحظات روایی فیلم طراحی و ضبط شود.»
احمد طالبی‌نژاد‌ در ادامه صحبتِ هامون بهرامی‌مقدم درباره مهجور بودن شیون و شعرش در ادبیات معاصر افزود: «متاسفانه مرکزگرایی یکی از آفت‌های ادبیات و هنر این سرزمین است. بسیاری از شاعران و هنرمندان خوب که ساکن شهرستان و کمتر در محافل پایتخت بوده‌اند آن انداره که حقشان بوده مورد توجه قرار نگرفته‌اند.»
در پایان حامد فومنی، فرزند زنده‌یاد شیون فومنی، در سخنانی درباره همکاری بنیاد شیون در تهیه این فیلم گفت:
«بنیاد فرهنگی شیون فومنی این اثر را به عنوان اولین فیلم این بنیاد در راستای شناخت و تبیین اندیشه‌های ادبی شیون با همکاری جناب کاوه بهرامی‌مقدم ساخته است.
باور و دغدغه ایشان در ساخت این فیلم بسیار مورد توجه است و من از جناب کاوه و هامون بهرامی‌مقدم تشکر می‌کنم.»
چند تن از جهان‌گشایان نام فازات را بر خود داشتند. آتیلا به معنی آهن، اسکندر در ریشهٔ اصلی آن مفرغ و تیمور نیز یعنی آهن. جالب اینکه در دوره معاصر لقب استالین ( رهبر سابق شوروی) هم به معنی پولاد است.

کتاب منم تیمور جهانگشا، مارسل بریونی، انتشارات تاو

🟢از قدیم هم گفته‌اند اسم‌ها بر سرنوشت صاحب خود تأثیر دارند!

@bjpub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هَریو و آوای دُرسامُون
رمان کلاسیک
اثر: الهه برزگر
انتشارات بته‌جقه

چاپ دوم: ۲۳۵۰۰۰ تومان

سفارش از طریق سایت انتشارات بته‌جقه:
www.bjpub.ir



@bjpub
👍2
مجوز کتاب ریگ‌وچین اثر جناب آقای هِلِر شمسی دریافت شد.

این اثر شامل داستانک‌های طنز به دو زبان فارسی و گیلکی رامسری است.
قطع رقعی، کاغذ بالک و در ۲۴۴ صفحه
به زودی در دسترس علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.


@bjpub
👍2
املا صحیح کلمه؟
Anonymous Quiz
80%
جرأت
20%
جرئت
شگفتی‌های شهر زابلستان، ایران
در زمان تیمور لنگ

از کتاب منم تیمور جهانگشا از مارسل بریون

@bjpub
شگفتی‌های اصفهان در زمان تیمور لنگ

از کتاب منم تیمور جهانگشا از مارسل بریون


@bjpub
گیاه انگنار
یا همون کنگر

از ایران وارد اروپا شد و اونا اسمش رو آرتیشو گذاشتن.

فوایدش:
افزایش ترشح صفرا از کبد؛
تقویت اَعمال کبد؛
جلوگیری از تجمع چربی در سلول‌های کبدی؛
تحریک کلیه در دفع اوره و کلسترول؛
پایین آوردن کلسترول و تری‌گلیسیریدِ خون؛
درمان یرقان، قولنج کبدی، سنگ کیسهٔ صفرا، و آب آوردن شکم؛
درمان سنگ کلیه، قولنج کلیه، درمان ازدیاد اورهٔ خون؛
درمان بیماری‌های پوستیِ خارش‌دار؛
تب‌بُر؛
مؤثر در درمان رماتیسم و یبوست.

🟢 کتاب منم تیمور جهانگشا، مارسل بریون


@bjpub
مرا که یادت هست؟! من همانم
همان همیشگی،
کسی شبیه هیچ کس!
لابه‌لای نوشته‌هایم بگردی مرا پیدا می‌کنی
کمی بهانه‌گیر، اما صبور .
کمی غمگین، اما مهربان.
هنوز همان‌جا ، جای همیشگی‌مان
هنوز هم همان حوالی پرسه می‌زنم
من خودمم،
کسی شبیه باران پاییزی!


الهه برزگر

@bjpub
_... یه‌وقتایی دلم می‌خواد بیخیال تمام شک‌و‌تردیدهای دنیا بشم و به حرف دلم گوش کنم. اصلاً ما آدمِ زود اعتماد‌کردن‌ایم.
این‌وسط بعضی‌ها خاکشون ناخالصی داشته که فقط آدمِ اینن پشیمون‌مون کنن از هر چی خوب بودنه...





📚 اتاقی که در نداشت
( این اثر در سال ۱۳۹۷ با نام اتاقی که در نداشت از انتشارات گیوا مجوز چاپ دریافت کرد، اما در حین چاپ بر اثر اشتباه طراح گرافیست با نام خانه‌ای که در نداشت چاپ شد.
این اثر در آینده با نام اصلی خود با ویرایش جدید در انتشارات بته‌جقه از این نویسنده منتشر خواهد شد.

✒️ الهه برزگر

@bjpub
بچه که بودیم مدام به این و آن اصرار می‌کردیم که ما را هم بازی بدهند.
حالا که بزرگ شدیم به قول‌شان عمل کردند؛ بازی‌مان دادند.


#الهه_برزگر
@bjpub
روزی که رخ در رخ پدربزرگ ایستادم و گفتم « تو درک نمی‌کنی! تو که هرگز عاشق نشدی» هرگز فکرش را نمی‌کردم قرار است داستان خودم را از زبان کس دیگری هم بشنوم. آن روز برای اولین بار پیرمرد را بدون ملحفهٔ غرورش دیدم. به لحظه نکشیده اشک‌هاش در آمد که:« تو از کجا می‌دانی؟!» همان موقع بود که به تردید افتادم. نمی‌دانستم. مطمئن بودم آن آدم خودخواه نمی‌توانسته در تمام عمرش کسی را عزیزتر از خودش بداند. اما دانسته بود. انجام داده بود . شده بود. دیگر هیچ‌چیز نمی‌دانستم. شاعری می‌گفت همه می‌دانند در تن سکوت چه زهری جاری ست! من می‌دانستم و شوکران را سر کشیدم.
من پرتش کرده بودم به روزهایی که لابد قرن‌ها به طول انجامید تا فراموششان کند. من بی‌آنکه بدانم او را به امروزِ خودم مبتلا کرده بودم. به پهنای صورت اشک می‌ریخت:« اهل همین جا بود. نامش گل بود. مادرش دید ماه شب چهارده است. نمی‌دانست نامش را از روی کدامین گُل بردارد. ناچار به اختر وجودی گلبرگان زیبا پناه برد. نامش شد گُل .» قطرات اشک به سیل بی‌پدری را می‌مانست که داشت صورتم را غرق می‌کرد. به پدربزرگ خیره بودم. مات و حیران از قصه‌ای تازه که نمی‌دانستم و دردی کهنه که هردومان گرفتارش بودیم. زبانمان، مشترک شده بود. جفتمان اشک می‌ریختیم. این دفعه دیدن یک همدرد آرامم نمی‌کرد. بلکه برعکس، بهمم ریخت. من آمده بودم دق‌دلی‌ام را بر سر کسی که گمان می‌کردم عاشق نشده خالی کنم تا جهان را بابت ترک شدنم مقصر بدانم و حقیقتِ « تنها شدنم» کمی، لااقل ذره‌ای، مرا بیارامد. اما به بن‌بست خوردم. پدربزرگ تکیده‌ شد. خمید. چشمانش در روزهایی غرق شدند که سال‌ها درش را در سینه‌اش به غل‌وزنجیر کشیده بود. گفت:« یک روز صبح مادرش آمد . به حال زار. گفت او رفته. او را کشته‌اند. آخر جنگ هنوز تمام نشده بود. گفت فراموشش کنم. گفت چقدر دلش می‌خواسته ما دو تا را کنار هم ببیند، و حالا دیگر این حرف‌ها فایده‌ای ندارد. گریه کرد و گفت به زندگی‌ام ادامه بدهم. و رفت! همین. » گریه بی‌امان می‌بارید. دیگر خوب نمی‌شد صورت پدربزرگ را ببینم. پدربزرگ داشت زجه می‌زد. قطره‌های اشکش داشت یک بلور درشت می‌شد و چروک پیری‌اش را آبیاری می‌کرد. ادامه داد:« من سال‌هاست این درد را توی سینه‌ام حمل می‌کنم. تو چه می‌دانی من عاشق شده‌ام یا نه! روزی که بغض‌کردن‌هایت شروع شد فهمیدم تو هم وارد این بازی شده‌ای. که دلت را باخته ای. به آسمان نگاه کردم. التماس کردم که تو نجات پیدا کنی. که درد راهش را از عشقِ تو گم کند. نکرد، نه؟ »
گلویم از زور حبس‌کردن بغض‌های اضافه درد گرفته بود. پرسیدم:« چرا جای عشق آن‌قدر می‌سوزد؟! چرا دارم آتش می‌گیرم، اما شعله‌ نمی‌کشم؟ چرا دردش تمام‌شدنی نیست؟»
پدربزرگ در آغوشم گرفت. آن روز ، برای اولین بار، من و او ، در یک چیز به تفاهم رسیده بودیم.


الهه برزگر

@bjpub
با مِرِئو قدم می‌زد . قرار بود به مراسم خاکسپاری خانم آهیشا بروند. آسمان پس از یک هفته باریدن آرام گرفته بود . باد، نرم می‌وزید و جوری مانند یک پر نرمالو روی پوستت می‌نشست که از هیچ‌ راهی جور در نمی‌آمد آدم خودش را غمگین نشان دهد، هرچند که زن مغفوره انسان شریفی بوده باشد. مِرِئو وقتی دید ییتا هم از هوای خوب آن ساعت از روز درحال لذت بردن است نفس راحتی کشید و جوری شانه‌اش پایین افتاد که انگار از این لذت وافر در عذاب وجدان به سر می‌برده است: « امروز هوا به طرز عجیبی ملایمه. بیش از اندازه خوب به نظر می‌آد! »
ییتا جواب داد:« آره. واقعاً عجیبه. هر کاری می‌کنم نمی‌تونم خودم‌و غمگین نشون بدم. گمونم اگه خانوم آهیشا می‌دونست امروز قراره هوا ان‌قدر آروم باشه مرگش‌و چند روز عقب‌ می‌نداخت.»
مِرِئو سرخوشانه لبخند زد:« درعوض وصیت کرده مراسم خاکسپاریش با چه تشریفاتی انجام بشه. مارش ملایم، بیسکوییت ساذه، بدون عزاداری و سخنرانی. کاملاً دقیق و با جزییات. این‌و خدمتکار وفادارش می‌گفت. »
ییتا خنده‌اش گرفت:« پس خوبه که مُرد و قرار نیست امروز رو ببینه. »
مِرِئو پرسید:« چرا؟ »
ییتا به جمعیتی که در یک کیلومتر آن‌طرف‌تر برای تشییع خانم آهیشا جمع شده بودند نگاه کرد و با اطمینان پاسخ داد:« آدما در طول عمرت سعی می‌کنن برات تصمیم بگیرن. اگه سر خم کردی آدم خوبی به حساب می‌آی، اگه مخالفت کردی آدم بده‌ای. این قاعده تو مراسم خاکسپاریت هم ادامه داره. خاکسپاری‌ها همیشه جوری برگزار می‌شن که جغدهای دانا می‌خوان، نه جوری که مُرده می‌خواسته.»


الهه برزگر

@bjpub
🟢 مطلبی راجع‌به چگونگی داستان‌های پریان یا fairy tale

داستان پریان داستانی کوتاه است که به ژانر فولکلور تعلق دارد. داستانهایی بر مبنای سحر و جادو و اسطوره‌ها و پر از خیال. در اکثر فرهنگ‌ها، هیچ خط روشنی وجود ندارد که قصه‌های اسطوره‌ای را از قصه‌های پریان جدا کند.

عناصری که در این گونه داستان‌ها رایج‌ هستند شامل: اژدهایان، کوتوله‌ها، الف‌ها، پری‌ها،غول‌ها، اجنه، گریفین‌ها، پری دریایی، هیولاها، پیکسی‌ها، حیوانات سخنگو، ترول‌ها، تک‌شاخ‌ها، جادوگران، سحر و جادو .

به زبان ساده‌تر، داستان‌های پریان داستان‌هایی هستند که به مسائل غیرعادی بپردازند.

@bjpub