زن مقهور یا پیروز؟
تهیه و تنظیم: مریم رحمانی
#کلیشه های جنسیتی
بیدارزنی: نمایشگاه گروهی هویت در گالری شیرین از ۲۹ مرداد تا ۱۰ شهریور برگزار شد. در این نمایشگاه آثار زنان و مردان با موضوع هویت در معرض دید عموم قرار گرفت.تقریبا در همهی آثار مضمون زن و طبیعت به اشکال مختلف تکرار شده بود. گویا این یگانگی، مفروض همهی نقاشان چه زن و چه مرد است.
در آثار زینب موحد، نقاش از استعاره برای بیان منظور خویش استفاده کرده است. در یکی از دو اثر او بخشی از پاهای زنی را میبینیم که کفشی پاشنه بلند به پا دارد (مطابق با معیارهای مردسالاری) اما در وسط تصویر این خروس (استعاره ای از مردسالاری) است که جا خوش کرده. در حقیقت گویی این جنس نر است که در مرکز تابلو قراردارد و هویت زن را تحت تاثیر قرار میدهد، به گونهای که به جز قسمتی از پاهای زن ما او را نمی بینم. از دیگر سو در این تابلو کفش زن طرحی شبیه دستمالی ظریف و زیبا دارد که در وسط تصویر قرار گرفته است. گویا هویت زن فراتر از آنچه نظام مردسالاری به آنان دیکته میکند (زن لوند، زن خانهدار) نیست. همچنین بندی به پای خروس بسته شده است که شاید به این معنی باشد که مردسالاری با تعاریف کلیشهای خود از مردانگی و زنانگی زن و مرد را در تنگنا قرار داده است.
در تابلوی کناری که مکمل این تابلو است بدن زنی را میبینیم که سر ندارد و به جای سر او باز خروس قرار گرفته است. گویی تاکیدی بر تفسیری است که مردسالاری از زن دارد. زنی با بدنی زیبا که مغز ندارد و حتی پاهایش در راستای بدنش نیست، بلکه آن سوتر پشت دستمال دیده میشود. تابلو به نوعی تداعیکنندهی کنترلگری نظام مردسالاری بر زنان است.
در هر دو تابلو گندمزار و آسمان در پس زمینه هستند و باز پیوندی است بین زن و طبیعت که شاید بتوان ادعا کرد توسط مردسالاری تحت تسلط قرار گرفتهاند. در هر دو تابلو می توان گفت نظام مردسالاری روابط بین زن و مرد و طبیعت را مخدوش کرده است. بهرهکشی از طبیعت یکی از ویژگیهای اساسی سرمایهداری مردسالار است. به همین دلیل برداشتی فمینیستی از طبیعت از وظایف مهم فمینیسم محسوب میشود. (هام ، ۸۲ ۲۹۸)
در تابلوهای مریم معتضدی زنان در پس زمینهای زرد رنگ به تصویر کشیده شدهاند که گرچه بدنها و لباسشان شبیه لباس عروس است اما فاقد صورت هستند و اگر بتوان گفت صورت به نوعی نشاندهندهی هویت است باز این زنان هویتی ندارند. هرچند که در تابلوی بعدی او مردان نیز فاقد چهره هستند اما آنها در حال نواختن موسیقی هستند در حالی که زنان تنها ایستادهاند بدون هیچ کنش دیگری.
سه تابلو وجود دارند که با جوراب زنانه درست شده اند. تابلوی اول که به نوعی تداعیکنندهی پستان است و نقوشی بر روی آن است که هم شبیه گل است و هم غدههای شیری شاید بتوان ادعا کرد سمبلی است از آفرینش زن، لطافت و نقش سنتی او. در تابلوی دوم، روی یک جوراب سفید دست زنی نقش بسته است که یکی از سرانگشتانش قرمز شده و این قرمزی زخم خوردن را تداعی میکند. این تصویر سمبلی است از شکستی در عشق یا دستی که تلاش کرده کنترلی روی زندگیش داشته باشد اما زخمی شده است. دو جوراب اول بافتی ظریف دارند، اما در سومی جورابی سیاه را میبینیم که توری است و بافتش با دو تای دیگر کاملا متفاوت است و به نوعی میتواند سمبلی از زن اغواگر باشد. گویی این سه قاب سمبلی از همان زن اثیری/ لکاته است. در مرکز جوراب سیاه، سوختگی میبینیم که میتواند نشان دهد که شاید همین زن اغواگر هم به نوعی هویتش را از دست داده است و باز تداعیکننده همان تصویر سنتی است که در آن زنان میتوانند مردان را از راه به در کنند و سبب نابودی آنان شوند.
درچند تابلوی دیگر زنانی به تصویر کشیده شدهاند که سر و چشمانشان با نقوشی ظریف که گویا توری است پوشیده شده و در همهی این آثار کفش پاشنه بلند قرمز یا صورتی به چشم میآید، گویی سرنوشت زنان چیزی فراتر از کلیشههای موجود در جامعه در مورد آنان نیست. گویا زن نمیتواند از آنچه نقش های سنتی به او دیکته کردهاند فراتر رود. گویا او اسیر فرهنگی است که تعریف خاصی از زن دارد. انگار جامعه زن آگاه، زنی را که میبیند و می اندیشد فراسوی آنچه به او تحمیل میشود را نمیخواهد.
تهیه و تنظیم: مریم رحمانی
#کلیشه های جنسیتی
بیدارزنی: نمایشگاه گروهی هویت در گالری شیرین از ۲۹ مرداد تا ۱۰ شهریور برگزار شد. در این نمایشگاه آثار زنان و مردان با موضوع هویت در معرض دید عموم قرار گرفت.تقریبا در همهی آثار مضمون زن و طبیعت به اشکال مختلف تکرار شده بود. گویا این یگانگی، مفروض همهی نقاشان چه زن و چه مرد است.
در آثار زینب موحد، نقاش از استعاره برای بیان منظور خویش استفاده کرده است. در یکی از دو اثر او بخشی از پاهای زنی را میبینیم که کفشی پاشنه بلند به پا دارد (مطابق با معیارهای مردسالاری) اما در وسط تصویر این خروس (استعاره ای از مردسالاری) است که جا خوش کرده. در حقیقت گویی این جنس نر است که در مرکز تابلو قراردارد و هویت زن را تحت تاثیر قرار میدهد، به گونهای که به جز قسمتی از پاهای زن ما او را نمی بینم. از دیگر سو در این تابلو کفش زن طرحی شبیه دستمالی ظریف و زیبا دارد که در وسط تصویر قرار گرفته است. گویا هویت زن فراتر از آنچه نظام مردسالاری به آنان دیکته میکند (زن لوند، زن خانهدار) نیست. همچنین بندی به پای خروس بسته شده است که شاید به این معنی باشد که مردسالاری با تعاریف کلیشهای خود از مردانگی و زنانگی زن و مرد را در تنگنا قرار داده است.
در تابلوی کناری که مکمل این تابلو است بدن زنی را میبینیم که سر ندارد و به جای سر او باز خروس قرار گرفته است. گویی تاکیدی بر تفسیری است که مردسالاری از زن دارد. زنی با بدنی زیبا که مغز ندارد و حتی پاهایش در راستای بدنش نیست، بلکه آن سوتر پشت دستمال دیده میشود. تابلو به نوعی تداعیکنندهی کنترلگری نظام مردسالاری بر زنان است.
در هر دو تابلو گندمزار و آسمان در پس زمینه هستند و باز پیوندی است بین زن و طبیعت که شاید بتوان ادعا کرد توسط مردسالاری تحت تسلط قرار گرفتهاند. در هر دو تابلو می توان گفت نظام مردسالاری روابط بین زن و مرد و طبیعت را مخدوش کرده است. بهرهکشی از طبیعت یکی از ویژگیهای اساسی سرمایهداری مردسالار است. به همین دلیل برداشتی فمینیستی از طبیعت از وظایف مهم فمینیسم محسوب میشود. (هام ، ۸۲ ۲۹۸)
در تابلوهای مریم معتضدی زنان در پس زمینهای زرد رنگ به تصویر کشیده شدهاند که گرچه بدنها و لباسشان شبیه لباس عروس است اما فاقد صورت هستند و اگر بتوان گفت صورت به نوعی نشاندهندهی هویت است باز این زنان هویتی ندارند. هرچند که در تابلوی بعدی او مردان نیز فاقد چهره هستند اما آنها در حال نواختن موسیقی هستند در حالی که زنان تنها ایستادهاند بدون هیچ کنش دیگری.
سه تابلو وجود دارند که با جوراب زنانه درست شده اند. تابلوی اول که به نوعی تداعیکنندهی پستان است و نقوشی بر روی آن است که هم شبیه گل است و هم غدههای شیری شاید بتوان ادعا کرد سمبلی است از آفرینش زن، لطافت و نقش سنتی او. در تابلوی دوم، روی یک جوراب سفید دست زنی نقش بسته است که یکی از سرانگشتانش قرمز شده و این قرمزی زخم خوردن را تداعی میکند. این تصویر سمبلی است از شکستی در عشق یا دستی که تلاش کرده کنترلی روی زندگیش داشته باشد اما زخمی شده است. دو جوراب اول بافتی ظریف دارند، اما در سومی جورابی سیاه را میبینیم که توری است و بافتش با دو تای دیگر کاملا متفاوت است و به نوعی میتواند سمبلی از زن اغواگر باشد. گویی این سه قاب سمبلی از همان زن اثیری/ لکاته است. در مرکز جوراب سیاه، سوختگی میبینیم که میتواند نشان دهد که شاید همین زن اغواگر هم به نوعی هویتش را از دست داده است و باز تداعیکننده همان تصویر سنتی است که در آن زنان میتوانند مردان را از راه به در کنند و سبب نابودی آنان شوند.
درچند تابلوی دیگر زنانی به تصویر کشیده شدهاند که سر و چشمانشان با نقوشی ظریف که گویا توری است پوشیده شده و در همهی این آثار کفش پاشنه بلند قرمز یا صورتی به چشم میآید، گویی سرنوشت زنان چیزی فراتر از کلیشههای موجود در جامعه در مورد آنان نیست. گویا زن نمیتواند از آنچه نقش های سنتی به او دیکته کردهاند فراتر رود. گویا او اسیر فرهنگی است که تعریف خاصی از زن دارد. انگار جامعه زن آگاه، زنی را که میبیند و می اندیشد فراسوی آنچه به او تحمیل میشود را نمیخواهد.
📌پرسش جنسیت زده رامبد جوان از زنان ملی پوش #فوتسال در #خندوانه امشب براساس کلیشه های رایج جنسیتی:
"پرسش درباره ترس این زنان قهرمان از سوسک"
🔸این نوع پرسش از زنان قهرمان درحالی است که هرگز برای مردان ورزش حرفه ای، چنین سوالاتی در برنامه های صداوسیما مطرح نمیشود
@bidarzani
#کلیشه_های_جنسیتی
#جنسیت_زدگی_گفتمان
@womenwatcher
"پرسش درباره ترس این زنان قهرمان از سوسک"
🔸این نوع پرسش از زنان قهرمان درحالی است که هرگز برای مردان ورزش حرفه ای، چنین سوالاتی در برنامه های صداوسیما مطرح نمیشود
@bidarzani
#کلیشه_های_جنسیتی
#جنسیت_زدگی_گفتمان
@womenwatcher