بيدارزنى
4.02K subscribers
5.12K photos
1.22K videos
173 files
4.18K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
ایمیل:
bidarzani@gmail.com
Download Telegram
▫️ نژاد و ماتریس سلطه
از نگاه پاتریشیا هیل کالینز

نوشته‌ی: کنت دی. آلن
ترجمه‌ی: مهتاب حاتمی‌طاهر

🔸 دغدغه‌ی پاتریشیا‌ هیل کالینز، عمدتا معطوف به نسبت‌مندی و پیوند میان توانمندسازی، خودتعیین‌گری {خودـ‌‌تعریفی} و دانش است؛ و دغدغه‌اش به طور مشخص، معطوف به #زنان_سیاه است: او با سرکوب آنها کاملا آشناست. اما کالینز یکی از معدود اندیشمندان اجتماعی‌ای است که توان فراروی از تجربه‌های خود را دارد؛ تا از این رهگذر، ما را با دیدگاه مهمی نسبت به سلطه و سیاست هویت به چالش بکشد؛ دیدگاهی که نه تنها امکان تغییر جهان را دارد بلکه می‌تواند افقی برای تغییری مستمر پدید آورد.

🔸 تغییر برای آنکه استمرار و دوام داشته باشد، نمی‌تواند صرفا بر یک گروه اجتماعی متمرکز باشد. به عبارت دیگر، جنبش اجتماعی‌ای که صرفا معطوف به نابرابری نژادی است، به محض آنکه گروه مزبور به برابری دست یافت نفوذ و تاثیرش را از کف خواهد داد. آنچه پاتریشیا هیل کالینز به ما ارائه می‌دهد، نوعی فرارروی از سیاست خاص گروهی‌ست که بر شناخت‌شناسی #فمینیستی_سیاه {پوستان} استوار است. اما، ذکر این نکته مهم است که کالینز می‌خواهد تجربه‌های زنان سیاه‌پوست را، بی‌آنکه شأنیت و امتیاز ویژه‌ای برای این تجربیات قائل شود، در کانون تحلیل‌های خود قرار دهد. کالینز می‌گوید می‌توانیم از دانش زنان سیاه‌پوست بسیار بیاموزیم.

🔸 جایگاه زنان سیاه‌پوست، از حیث نظری، بسیار جالب توجه است. کالینز می‌گوید موقعیت زنان سیاه‌پوست از آن حیث که در نقطه کانونی تلاقی‌ِ دو سیستم سرکوب‌گر به شدت قدرتمند و رایج قرار دارند منحصربه‌فرد است: نژاد و جنسیت. توانایی درک این موقعیت به منزله‌ی آنچه او «تقاطع ‌یافتگی» می‌نامد، امکان دیدن و درک فضاهای بسیار بیشتری را پدید می‌آورد که در آن‌ها منافع به هم گره خورده‌اند. به این معنا که درک موقعیت اجتماعی زنان سیاه باید ما را وادار سازد، درصدد فهم ­­و جست‌و‌جوی فضاهای دیگری که در آن‌ها سیستم‌های نابرابری گرد هم آمده‌اند، برآییم.

🔸 رویکرد کالینز، از پیوند میان دانش، توانمندسازی و قدرت گره‌گشایی می‌کند و فضایی مفهومی را ایجاد می‌کند که بتوان پیوندهای تازه‌ی درون ماتریس سلطه را شناسایی کرد. ایده‌ی ماتریس سلطه بر نقاط پیوند و وابستگی متقابل ساختارها بیش از ساختارهای نابرابر مجزا و منفرد تاکید می‌کند. این ایده به‌خودی‌خود، ما را به این پرسش ترغیب می‌سازد که دسته‌بندی‌های اجتماعی (نژاد، جنسیت، ملیت، اتنیک، مذهب، سن، معلولیت و تمایلات جنسی) چگونه به هم مرتبط بوده و یکدیگر را بر‌می‌سازند. برای مثال، نژاد و گرایش جنسی چه برهمکنشی دارند؟ چنین پرسشی ممکن است منجر به پی بردن به این امر شود که دیدگاه و واکنش فرهنگ‌های نژادی متفاوت نسبت به همجنس‌خواهی متفاوت است، در این صورت آیا تجربه‌ی زیسته‌ی یک مرد هم‌جنس‌خواه سیاه‌پوست با تجربه‌ی یک مرد سفیدپوست هم‌جنس‌خواه متفاوت است؟ ازهمین‌رو، ممکن است یک گام دیگر پیش رفته و بپرسیم طبقه چگونه بر تفاوت تجربه‌ی آنها تأثیر می‌گذارد؟ یا، اگر این تجربه‌های زیسته متفاوت هستند، ممکن است به پرسش دیگری برسیم: آیا در فرهنگ‌های نژادی یا طبقاتی مختلف، مردانگی‌های متفاوتی وجود دارد؟

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-2cV

#کنت_دی_آلن #مهتاب_حاتمی‌طاهر
#فمینیسم #فمینیسم_سیاه #تقاطع‌یافتگی #شناخت‌شناسی


@bidarzani | @naghd_com
📌نظریه‌پردازی در باب اصول سیاسی «فمینیسم اسلامی»

✍🏽 شهرازد مجاب/ برگردان میترا حقی


توضیح نویسنده: این مقاله باید با توجه به تاریخ نگارش آن (۲۰۰۱) خوانده شود و مورد بررسی و نقد قرار بگیرد. گرچه به رغم گذر زمان تغییرات بنیادینی در فرض‌ها و آرای طرح‌شده در آن روی نداده است.

#بیدارزنی: این مقاله تحولات «فمینیسم اسلامی» را بررسی می‌کند و نقدی بر آن دسته از نظریه‌های فمینیستی ارائه می‌دهد که فمینیسم اسلامی را همچون یک جایگزین رهایی‌بخش اصیل و بومی برای فمینیسم سکولار ترسیم می‌کنند. من با تمرکز بر دین‌سالاری ایرانی استدلال می‌کنم که اسلامی‌سازی روابط جنسیتی، مردسالاریِ ستمگرانه‌ای را ایجاد کرده است که از طریق اصلاحات قانونی قابل جایگزینی نیست. اگرچه بسیاری از زنان ایرانی در برابر این رژیم مذهبی و مردسالارانه مقاومت می‌کنند و تعداد روزافزونی از روشنفکران و کنشگران ایرانی از جمله اسلام‌گرایان نیز خواهان جدایی دولت و مذهب هستند، امّا فمینیست‌های پیرو نظریه‌ی نسبیت فرهنگی و مکتب پست‌مدرنیسم هم‌چنان ناکامی پروژه‌ی اسلامی را نمی‌پذیرند.
من استدلال می‌کنم که نظریه‌ی فمینیستی غربی علی‌رغم پیشرفت‌هایش در وضعیتی بحرانی قرار دارد، زیرا (۱) این نظریه با استمرار سلطه‌ی مردسالارانه در غرب پس از برابری قانونی بین جنسیت‌ها به چالش کشیده شده است، (۲) با تشکیک در جهان‌شمولی مردسالاری، روابط جنسیتی ستمگرانه را در جوامع غیرغربی نادیده می‌گیرد و (۳) بی‌اعتنا به اروپامحوری و نژادپرستی بر تقسیم زنان جهان به هویّت‌های مذهبی، ملّی، قومی، نژادی و فرهنگی که دارای برنامه‌های گروه‌گرایانه هستند، صحّه می‌گذارد.

اسلامی‌سازی روابط جنسیتی بسیار گسترده بود و از بسیاری جهات خط بطلانی بر حدود هشتاد سال دگرگونی خودجوش و برنامه‌ریزی‌شده در وضعیت زنان محسوب می‌شد. اگر رضاشاه از خشونت حکومتی در راه کشف حجاب زنان بهره برد، جمهوری اسلامی نیز سرکوب گسترده‌ای را آغاز کرد تا مجدداً حجاب را بر تمام زنان ایرانی، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، روستایی و شهری تحمیل نماید. اگرچه در مقدمه‌ی قانون اساسی زن مسلمان ایده‌آل در مقام یک مادر تصویر شد، اما رژیم اسلامی در موقعیتی نبود که بتواند زنان را در خانه محبوس کند. در حالی که آیت‌الله خمینی بارها و بارها اعلام کرد که زنان باید در «صحنه‌‌» (صحنه‌ی مبارزه) باقی بمانند، اما یک رژیمِ #آپارتاید_جنسی عمدتاً به اجبار در سراسر کشور تحمیل شد. اسلامی‌سازی روابط جنسیتی از همان ابتدا با مقاومت‌های شدیدی مواجه شد. رژیم اسلامی در اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ با بحرانی جدی روبه‌رو شد و در کنترل زنان، کارگران، اقوام مخالف، دانشجویان، رسانه‌های چاپی، هنرمندان و روشنفکران سکولار ناکام ماند.»

#فمینیسم_اسلامی #شهرزاد_مجاب #دین‌سالاری

ادامه‌ی متن را در وبسایت #بیدارزنی بخوانید:

https://bidarzani.com/42693

@bidarzani