بيدارزنى
Photo
🟣 بیانیه زندانیان سیاسی قزلحصار در مورد نحوه گروگانگیری سعید ماسوری؛ استمداد و طلب یاری از مردم
مثل همیشه امروز هم با شنیدن یک خبر دیگر از فشار حداکثری حکومت به این مردم و نقض فاحش حقوق اولیه آنها صبحمان را شروع کردیم. این بار با آغاز وقت اداری زندان نوبت به سعید ماسوری قدیمیترین زندانی سیاسی ایران رسیده بود که برای چندمین بار طعم انتقام سیستم زورگوی جمهوری اسلامی را بچشد." تبعید وی پس از ۲۵ سال حبس جانکاه به مکان نام معلوم".
با این ترفند که حفاظت و اطلاعات زندان با وی کار دارد او را از بند سیاسی بیرون کشاندند. پس از رد شدن از درب میلهای منتهی به دفتر ریاست واحد ۴ ماموران درب را پشت سر او قفل کردند که با توجه به تجارب تلخ گذشته سعید ماسوری پی برد که مسئله به زندان مربوط نمیشود و قصد جابهجایی وی به مکان نامعلوم را دارند. یکی از زندانیان سیاسی که همراه او بود بهسرعت به سالن بازگشت و خبر تلاش نهادهای امنیتی برای ربودن سعید ماسوری را به ما داد. همگی بهسرعت به سمت درب میلهای رفتیم و سعید را که از همراهی با ماموران سر باز زده بود آنجا یافتیم. تجمع زندانیان سیاسی پشت درب میلهای مسئولین زندان را به اطلاعرسانی غرض اصلی از بردن سعید ماسوری واداشت "تبعید به زندان یکی از استانهای غرب یا جنوب غربی کشور".
♦️در این لحظه با باز شدن درب میلهای برای عبور یکی از زندانیان این فرصت به ما داده شد تا سعید را به این سمت درب بکشانیم و با سر دادن شعار او را به داخل سالن بازگردانیم. درب سالن را از داخل بستیم و با محصور کردن خود مخالفت صریح خود را با این تصمیم بزدلانه نهادهای امنیتی و شیوه برخورد گروگانگیرانه آنها اعلام کردیم. بعد از این مقاومت زندان به ما خبر داد که تبعید سعید ماسوری تا روز شنبه به تعویق افتاده اما در روز شنبه به هر وسیلهای این اتفاق باید بیفتد.
♦️ربودن زندانیان سیاسی و تبعید آنها به اماکن نامعلوم یکی از بارزترین مصادیق نقض حقوق بشر میباشد که جمهوری اسلامی از زمان تاسیس تا به امروز آن را به شکل وسیعی به کار گرفته و میگیرد اما در این شرایط جنگ دستاویزی دیگر برای حکومت فراهم کرده تا عرصه را بر مردم بهویژه زندانیان سیاسی تنگ کرده و به بهانههای مختلف با اعمال فشار و انواع شکنجه فضای خفقان را در کشور حاکم سازد.
♦️این در حالیست که برخی از فعالین سیاسی از جمله برخی از زندانیان سیاسی سابق ضرورت اتحاد ملی را در این شرایط مطرح نمودهاند گویی خبر ندارند که جمهوری اسلامی طرف اصلی جنگ را مردم ایران میداند نه حکومتهای بیگانه.
فشار به مردم از زمان جنگ تا به امروز به بهانههای مختلف افزایش یافته است. سلب امنیت از مردم، بازداشتهای خودسرانه و بیوقفه ،اتهام زنیهای فلهای و فشار به زندانیان سیاسی تا حد مرگ نشان از آستین بالا زدن حکومت جهت گرفتن انتقام جنگ اخیر از مردم بی سلاح است و امروز سعید ماسوری قدیمیترین زندانی سیاسی حال حاضر کشور یکی از افرادی است که قرار است مزه این انتقام کور را بچشد.
ما زندانیان سیاسی زندان قزلحصار از تمام مردم آزاده میخواهیم که در کنار ما بایستند تا جلوی این نقض فاحش حقوق بشر در زندان را بگیریم.
اسامی :
مصطفی رمضانی، رضا محمد حسینی، لقمان امین پور، مهدی حسنی، احمدرضا حائری، اسماعیل احمدی راغب، آرشام رضایی، محمد شافعی، حمزه سواری، صلاح الدین ضیایی، ابوالحسن منتظر، میثم دهبانزاده، اکبر باقری، علی معزی، بهروز احسانی، سپهر امام جمعه، رضا سلمانزاده، اسدالله هادی و خسرو رهنما.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
مثل همیشه امروز هم با شنیدن یک خبر دیگر از فشار حداکثری حکومت به این مردم و نقض فاحش حقوق اولیه آنها صبحمان را شروع کردیم. این بار با آغاز وقت اداری زندان نوبت به سعید ماسوری قدیمیترین زندانی سیاسی ایران رسیده بود که برای چندمین بار طعم انتقام سیستم زورگوی جمهوری اسلامی را بچشد." تبعید وی پس از ۲۵ سال حبس جانکاه به مکان نام معلوم".
با این ترفند که حفاظت و اطلاعات زندان با وی کار دارد او را از بند سیاسی بیرون کشاندند. پس از رد شدن از درب میلهای منتهی به دفتر ریاست واحد ۴ ماموران درب را پشت سر او قفل کردند که با توجه به تجارب تلخ گذشته سعید ماسوری پی برد که مسئله به زندان مربوط نمیشود و قصد جابهجایی وی به مکان نامعلوم را دارند. یکی از زندانیان سیاسی که همراه او بود بهسرعت به سالن بازگشت و خبر تلاش نهادهای امنیتی برای ربودن سعید ماسوری را به ما داد. همگی بهسرعت به سمت درب میلهای رفتیم و سعید را که از همراهی با ماموران سر باز زده بود آنجا یافتیم. تجمع زندانیان سیاسی پشت درب میلهای مسئولین زندان را به اطلاعرسانی غرض اصلی از بردن سعید ماسوری واداشت "تبعید به زندان یکی از استانهای غرب یا جنوب غربی کشور".
♦️در این لحظه با باز شدن درب میلهای برای عبور یکی از زندانیان این فرصت به ما داده شد تا سعید را به این سمت درب بکشانیم و با سر دادن شعار او را به داخل سالن بازگردانیم. درب سالن را از داخل بستیم و با محصور کردن خود مخالفت صریح خود را با این تصمیم بزدلانه نهادهای امنیتی و شیوه برخورد گروگانگیرانه آنها اعلام کردیم. بعد از این مقاومت زندان به ما خبر داد که تبعید سعید ماسوری تا روز شنبه به تعویق افتاده اما در روز شنبه به هر وسیلهای این اتفاق باید بیفتد.
♦️ربودن زندانیان سیاسی و تبعید آنها به اماکن نامعلوم یکی از بارزترین مصادیق نقض حقوق بشر میباشد که جمهوری اسلامی از زمان تاسیس تا به امروز آن را به شکل وسیعی به کار گرفته و میگیرد اما در این شرایط جنگ دستاویزی دیگر برای حکومت فراهم کرده تا عرصه را بر مردم بهویژه زندانیان سیاسی تنگ کرده و به بهانههای مختلف با اعمال فشار و انواع شکنجه فضای خفقان را در کشور حاکم سازد.
♦️این در حالیست که برخی از فعالین سیاسی از جمله برخی از زندانیان سیاسی سابق ضرورت اتحاد ملی را در این شرایط مطرح نمودهاند گویی خبر ندارند که جمهوری اسلامی طرف اصلی جنگ را مردم ایران میداند نه حکومتهای بیگانه.
فشار به مردم از زمان جنگ تا به امروز به بهانههای مختلف افزایش یافته است. سلب امنیت از مردم، بازداشتهای خودسرانه و بیوقفه ،اتهام زنیهای فلهای و فشار به زندانیان سیاسی تا حد مرگ نشان از آستین بالا زدن حکومت جهت گرفتن انتقام جنگ اخیر از مردم بی سلاح است و امروز سعید ماسوری قدیمیترین زندانی سیاسی حال حاضر کشور یکی از افرادی است که قرار است مزه این انتقام کور را بچشد.
ما زندانیان سیاسی زندان قزلحصار از تمام مردم آزاده میخواهیم که در کنار ما بایستند تا جلوی این نقض فاحش حقوق بشر در زندان را بگیریم.
اسامی :
مصطفی رمضانی، رضا محمد حسینی، لقمان امین پور، مهدی حسنی، احمدرضا حائری، اسماعیل احمدی راغب، آرشام رضایی، محمد شافعی، حمزه سواری، صلاح الدین ضیایی، ابوالحسن منتظر، میثم دهبانزاده، اکبر باقری، علی معزی، بهروز احسانی، سپهر امام جمعه، رضا سلمانزاده، اسدالله هادی و خسرو رهنما.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣 بازداشت، بردن تا چوبهی دار و شکنجهی سحر ممیزاده فعال مدنی اهل اردبیل
سحر ممیزاده، فعال مدنی اهل اردبیل در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ بهشیوهای خشونتبار توسط مامورين حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شده و از آن زمان تاکنون، تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی قرار دارد.
بر اساس اطلاعرسانی نزدیکان به وی: «ماموران در زمان بازداشت، با اسلحه وارد خانه او شده، اعضای خانواده را تهدید کردند و تمام تلفنهای همراه را ضبط کردند. خانواده او تا مدتها از محل نگهداری یا وضعیت جسمانی سحر هیچ اطلاعی نداشتند.
نخستین ملاقات، پس از هفتهها بیخبری، نشان داد که سحر با بدنی پر از زخم در سلول انفرادی و محیطی آلوده و غیربهداشتی نگهداری میشود. او در این دیدار به خانوادهاش گفته که او را در طول بازجوییها تا پای چوبهدار برده و سپس بازگرداندهاند؛ اقدامی که شکنجه روانی آشکاری تلقی میشود»
.
سحر ممیزاده، ۲۹ ساله، پیشتر نیز در آبان ۱۴۰۳ به دلیل فعالیتهای اعتراضی در فضای مجازی، از جمله حمایت از توماج صالحی و اشاره به نام مسعود پزشکیان، بازداشت و پس از مدتی با وثیقه آزاد شده بود.
♦️قطعی اینترنت، شرایط جنگ ۱۲ روزه و ترس و واهمهی خانوادههای بازداشتشدگان از اطلاعرسانی سریع و بهموقع از اسامی عزیزان بازداشتی خود، روند پروندهسازی و اعمال اشد شکنجهها را برای نهادهای امنیتی، تسهیل کرده است. در شرایطی که قوه قضاییه با بیان صریح از تسریع در پروندهسازی و اعدام فلهای سخن میگوید، در زندانها و خانههای امن سراسر کشور نیز، این چنین فجایعی در جریان است.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
سحر ممیزاده، فعال مدنی اهل اردبیل در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ بهشیوهای خشونتبار توسط مامورين حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شده و از آن زمان تاکنون، تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی قرار دارد.
بر اساس اطلاعرسانی نزدیکان به وی: «ماموران در زمان بازداشت، با اسلحه وارد خانه او شده، اعضای خانواده را تهدید کردند و تمام تلفنهای همراه را ضبط کردند. خانواده او تا مدتها از محل نگهداری یا وضعیت جسمانی سحر هیچ اطلاعی نداشتند.
نخستین ملاقات، پس از هفتهها بیخبری، نشان داد که سحر با بدنی پر از زخم در سلول انفرادی و محیطی آلوده و غیربهداشتی نگهداری میشود. او در این دیدار به خانوادهاش گفته که او را در طول بازجوییها تا پای چوبهدار برده و سپس بازگرداندهاند؛ اقدامی که شکنجه روانی آشکاری تلقی میشود»
.
سحر ممیزاده، ۲۹ ساله، پیشتر نیز در آبان ۱۴۰۳ به دلیل فعالیتهای اعتراضی در فضای مجازی، از جمله حمایت از توماج صالحی و اشاره به نام مسعود پزشکیان، بازداشت و پس از مدتی با وثیقه آزاد شده بود.
♦️قطعی اینترنت، شرایط جنگ ۱۲ روزه و ترس و واهمهی خانوادههای بازداشتشدگان از اطلاعرسانی سریع و بهموقع از اسامی عزیزان بازداشتی خود، روند پروندهسازی و اعمال اشد شکنجهها را برای نهادهای امنیتی، تسهیل کرده است. در شرایطی که قوه قضاییه با بیان صریح از تسریع در پروندهسازی و اعدام فلهای سخن میگوید، در زندانها و خانههای امن سراسر کشور نیز، این چنین فجایعی در جریان است.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
🟣 شش روز بازداشت و بیخبری از وضعیت روناک دشتی
روز یکشنبه بیستودوم تیرماه ۱۴۰۴، روناک دشتی فعال مدنی اهل کامیاران توسط نیروهای امنیتی شهر کرمانشاه بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است. با گذشت شش روز از زمان دستگیری کماکان از سرنوشت وی اطلاعی در دسترس نیست.
عدم اطلاع از وضعیت روناک دشتی موجب افزایش نگرانیهای خانواده شده است. همچنین نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی اقدام به بازداشت او کردهاند.
♦️تا به امروز از دلایل بازداشت، ضابط پرونده، محل نگهداری و اتهامات مطروحه علیه وی اطلاعاتی در دسترس نیست.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
روز یکشنبه بیستودوم تیرماه ۱۴۰۴، روناک دشتی فعال مدنی اهل کامیاران توسط نیروهای امنیتی شهر کرمانشاه بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است. با گذشت شش روز از زمان دستگیری کماکان از سرنوشت وی اطلاعی در دسترس نیست.
عدم اطلاع از وضعیت روناک دشتی موجب افزایش نگرانیهای خانواده شده است. همچنین نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی اقدام به بازداشت او کردهاند.
♦️تا به امروز از دلایل بازداشت، ضابط پرونده، محل نگهداری و اتهامات مطروحه علیه وی اطلاعاتی در دسترس نیست.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🔴 طوفان توییتری برای نجات جان زندانیان در خطر
📅 جمعه ۲۷ تیر (۱۸ جولای)
🕘 ساعت:
۲۱:۳۰ به وقت ایران
۲۰:۰۰ به وقت اروپای مرکزی 🇪🇺
با هشتگهای:
#نجات_زندانیان
#SavePrisonersInIran
صدای کسانی باشیم که در زندانها، زیر سایه اعدام و سرکوب هستند:
🟥 عربهای محکوم به اعدام در انتظار اجرای حکم
🟥 محاصره بند سیاسی قزلحصار، هشدار نسبت به جنایتی که در حال وقوع است
🟥 کردها و بلوچها که قربانی تبعیض و احکام و اعدام سنگیناند
🟥 زندان زنان قرچک؛ نماد شرایط غیرانسانی و بیحقوقی زنان زندانی
ما سکوت نمیکنیم.
شما هم صدای این زندانیان باشید.
همه با هم، در یک زمان، یک صدا.
📢 جمعه، ساعت ۲۱:۳۰ – منتظر توییتهای شما هستیم.
بازنشر کنید، دعوت کنید، توییت بزنید!
🟡 منبع اصلی: صفحهی اینستاگرام گلرخ ایرایی
@bidarzani
📅 جمعه ۲۷ تیر (۱۸ جولای)
🕘 ساعت:
۲۱:۳۰ به وقت ایران
۲۰:۰۰ به وقت اروپای مرکزی 🇪🇺
با هشتگهای:
#نجات_زندانیان
#SavePrisonersInIran
صدای کسانی باشیم که در زندانها، زیر سایه اعدام و سرکوب هستند:
🟥 عربهای محکوم به اعدام در انتظار اجرای حکم
🟥 محاصره بند سیاسی قزلحصار، هشدار نسبت به جنایتی که در حال وقوع است
🟥 کردها و بلوچها که قربانی تبعیض و احکام و اعدام سنگیناند
🟥 زندان زنان قرچک؛ نماد شرایط غیرانسانی و بیحقوقی زنان زندانی
ما سکوت نمیکنیم.
شما هم صدای این زندانیان باشید.
همه با هم، در یک زمان، یک صدا.
📢 جمعه، ساعت ۲۱:۳۰ – منتظر توییتهای شما هستیم.
بازنشر کنید، دعوت کنید، توییت بزنید!
🟡 منبع اصلی: صفحهی اینستاگرام گلرخ ایرایی
@bidarzani
Forwarded from نقد
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ نوبت حذف «دیگری» است
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
20 ژوئیه 2025
🔸 اخراج هولناک هزاران مهاجر افغانستانی، شنیده شدن صدای پای فاشیسم، نه! خودِ فاشیسم است. برای حکومتی که پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز با تعیین ضربالعجل تاریخ ۱۵ تیرماه از رد مرزِ ــ آنچه مهاجر غیرقانونی مینامد ــ خبر داده بود، گویی این جنگ، همچون کاتالیروز یک «حذف» گسترده با تکیه بر گزارهی «حفظ امنیت ملی» بود. این اخراج چند روزه، ماحصل قریب بر چهار سال بسترسازی مختلف حاکمیت از طریق رسانه (با پروپاگاندایی چندوجهی)، بهرهجویی از شرایط فقر گسترده و نابسامانی اقتصادی و در حقیقت، مانوری ژئوپولتیکی در مرزهای شرقی و در قبال طالبان بود. تبلور این همگرایی فاشیستی که بهصورت همزمان توانست طیفهای بعضاً متخاصم سیاسی را حول یک خواست واحد ــ یعنی اخراج مهاجران افغانستانی ــ متحد کند، در دو بازهی زمانی روزهای پساسرکوب قیام ژینا و در خلال جنگ ۱۲ روزه و پس از آتشبس، منسجم شد و سرانجام به وقوع پیوست.
🔸 در بخش پروپاگاندای رسانهای، آن هم بهمدد پا به میدان نهادن ارگانهای خبری رسمی حاکمیت، نخستین قدم، تکیه بر گزارههایی نظیر «تغییر بافت جمعیتی به دلیل جمعیت بالای افغانستانیها در شهرهای ایران»، «آمار بالای زاد و ولد»، فوکوس چندجانبه بر امر «بزهکاری»، و جاسوس و عامل خرابکاری نامیدن افغانستانیها در ایران تا مسائل اقتصادی، فرهنگی و «هویت ملی» بود.
🔸 این موارد، سرفصلهای اصلی برنامههای ضدمهاجرتی و تخصیص بودجههای کلان، در اخراج مهاجران در کشورهای اروپایی و آمریکا نیز هست. بهعنوان نمونه، پرداخت به سه مسئلهی اصلی تغییرات دموگرافیک، اقتصاد و امنیت جامعه، در کشوری مثل آمریکا منجر به تاسیس نهادی با هزاران کارمند و ایجنت و بودجهای میلیون دلاری شده است که تمام توش و توان آن، اخراج ۲۰۰ هزار کارگر مکزیکی و سایر مهاجران بدون مدرک است. اما در جغرافیای ایران، این مدولار امنیتی/سیاسی/اقتصادی در قبال مهاجران افغانستانی با یک بسترسازی چندساله و متکی بر بحرانهای سیاسی و دستآخر در قالب «مطالبهای ملی» به پیش رفته. اما این روند چگونه میسر شده است؟
🔸 در حالی که جهتگیری و گفتمان غالب حاکمیت در تمامی سالهای گذشته، مهاجران افغانستانی را «بار اضافی بر دوش اقتصاد ملی» معرفی کرده است، اما تمامی آمار رسمی و دادههای مالی حاکی از آن است که حضور و فروش نیروی کار ارزانقیمت زنان، مردان و کودکان افغانستانی ــ چه قانونی و چه آنچه غیرقانونی مینامند ــ سود هنگفت و فراوانی برای ارگانهای اجرایی و اقتصاد کشور به همراه داشته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4S0
#شکیبا_عسگرپور #مهاجران_افغانستانی #نه_به_نژادپرستی #فاشیسم #دیگرستیزی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نوبت حذف «دیگری» است
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
20 ژوئیه 2025
🔸 اخراج هولناک هزاران مهاجر افغانستانی، شنیده شدن صدای پای فاشیسم، نه! خودِ فاشیسم است. برای حکومتی که پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز با تعیین ضربالعجل تاریخ ۱۵ تیرماه از رد مرزِ ــ آنچه مهاجر غیرقانونی مینامد ــ خبر داده بود، گویی این جنگ، همچون کاتالیروز یک «حذف» گسترده با تکیه بر گزارهی «حفظ امنیت ملی» بود. این اخراج چند روزه، ماحصل قریب بر چهار سال بسترسازی مختلف حاکمیت از طریق رسانه (با پروپاگاندایی چندوجهی)، بهرهجویی از شرایط فقر گسترده و نابسامانی اقتصادی و در حقیقت، مانوری ژئوپولتیکی در مرزهای شرقی و در قبال طالبان بود. تبلور این همگرایی فاشیستی که بهصورت همزمان توانست طیفهای بعضاً متخاصم سیاسی را حول یک خواست واحد ــ یعنی اخراج مهاجران افغانستانی ــ متحد کند، در دو بازهی زمانی روزهای پساسرکوب قیام ژینا و در خلال جنگ ۱۲ روزه و پس از آتشبس، منسجم شد و سرانجام به وقوع پیوست.
🔸 در بخش پروپاگاندای رسانهای، آن هم بهمدد پا به میدان نهادن ارگانهای خبری رسمی حاکمیت، نخستین قدم، تکیه بر گزارههایی نظیر «تغییر بافت جمعیتی به دلیل جمعیت بالای افغانستانیها در شهرهای ایران»، «آمار بالای زاد و ولد»، فوکوس چندجانبه بر امر «بزهکاری»، و جاسوس و عامل خرابکاری نامیدن افغانستانیها در ایران تا مسائل اقتصادی، فرهنگی و «هویت ملی» بود.
🔸 این موارد، سرفصلهای اصلی برنامههای ضدمهاجرتی و تخصیص بودجههای کلان، در اخراج مهاجران در کشورهای اروپایی و آمریکا نیز هست. بهعنوان نمونه، پرداخت به سه مسئلهی اصلی تغییرات دموگرافیک، اقتصاد و امنیت جامعه، در کشوری مثل آمریکا منجر به تاسیس نهادی با هزاران کارمند و ایجنت و بودجهای میلیون دلاری شده است که تمام توش و توان آن، اخراج ۲۰۰ هزار کارگر مکزیکی و سایر مهاجران بدون مدرک است. اما در جغرافیای ایران، این مدولار امنیتی/سیاسی/اقتصادی در قبال مهاجران افغانستانی با یک بسترسازی چندساله و متکی بر بحرانهای سیاسی و دستآخر در قالب «مطالبهای ملی» به پیش رفته. اما این روند چگونه میسر شده است؟
🔸 در حالی که جهتگیری و گفتمان غالب حاکمیت در تمامی سالهای گذشته، مهاجران افغانستانی را «بار اضافی بر دوش اقتصاد ملی» معرفی کرده است، اما تمامی آمار رسمی و دادههای مالی حاکی از آن است که حضور و فروش نیروی کار ارزانقیمت زنان، مردان و کودکان افغانستانی ــ چه قانونی و چه آنچه غیرقانونی مینامند ــ سود هنگفت و فراوانی برای ارگانهای اجرایی و اقتصاد کشور به همراه داشته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4S0
#شکیبا_عسگرپور #مهاجران_افغانستانی #نه_به_نژادپرستی #فاشیسم #دیگرستیزی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نوبت حذف «دیگری» است
نوشتهی: شکیبا عسگرپور اخراج هولناک هزاران مهاجر افغانستانی، شنیده شدن صدای پای فاشیسم، نه! خودِ فاشیسم است. برای حکومتی که پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز با تعیین ضربالعجل تاریخ ۱۵ تیرماه از رد مرزِ ــ آ…
بيدارزنى
Photo
🟣 رزیتا رجایی نویسنده ساکن رشت بازداشت شد
روز شنبه ۲۸ تیر،ماه رزیتا رجایی، نویسندهی ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴ بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به این شعبه مراجعه کرد.
«علیرضا بخشیپور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه ۴، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمیکند.
♦️اتهامهای رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است.
وی هماکنون در زندان لاکان رشت است.
رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
روز شنبه ۲۸ تیر،ماه رزیتا رجایی، نویسندهی ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴ بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به این شعبه مراجعه کرد.
«علیرضا بخشیپور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه ۴، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمیکند.
♦️اتهامهای رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است.
وی هماکنون در زندان لاکان رشت است.
رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 به نام زن، زندگی، آزادی
ویدئوی ضمیمه شده، بخشی از صحبتهای مهسا شفیعی، خواهر دادخواه پارسا شفیعی از جانباختگان قیام ژیناست.
نیروهای اطلاعات سپاه شهر یاسوج روز پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ مهسا شفیعی را در منزل پدری و همراه با خشونت و ضرب و شتم بازداشت کردند. او خواهر نیما شفیعی (پارسا) متولد ۱۸شهریور۱۳۸۳ است که در خلال قیام ژینا در شهر یاسوج کشته شد.
در سه سال گذشته، مهسا شفیعی، دادخواه و صدای رسای برادر جانباختهاش بود. بازداشت خشونتبار او توسط ماموران وزارت اطلاعات، حلقهای از زنجیر سرکوب حداکثری و شدت یافته علیه خانوادههای دادخواه در ایران است. صدای کسانی باشیم که حنجرهشان هرگز در برابر نکبت ارتجاع و جنایت، خاموش نشد.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
ویدئوی ضمیمه شده، بخشی از صحبتهای مهسا شفیعی، خواهر دادخواه پارسا شفیعی از جانباختگان قیام ژیناست.
نیروهای اطلاعات سپاه شهر یاسوج روز پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ مهسا شفیعی را در منزل پدری و همراه با خشونت و ضرب و شتم بازداشت کردند. او خواهر نیما شفیعی (پارسا) متولد ۱۸شهریور۱۳۸۳ است که در خلال قیام ژینا در شهر یاسوج کشته شد.
در سه سال گذشته، مهسا شفیعی، دادخواه و صدای رسای برادر جانباختهاش بود. بازداشت خشونتبار او توسط ماموران وزارت اطلاعات، حلقهای از زنجیر سرکوب حداکثری و شدت یافته علیه خانوادههای دادخواه در ایران است. صدای کسانی باشیم که حنجرهشان هرگز در برابر نکبت ارتجاع و جنایت، خاموش نشد.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣در پس ِ زوزه گرسنگی
نویسنده: علاء القیسی
ترجمه: «بیدارزنی»
از متن: «لحظاتی وجود دارد که غزه کمتر شبیه یک شهر است و بیشتر شبیه باقیمانده کابوسی است که متعلق به دیگری بود، تماشاگر دوردستی که آن را در خواب آفرید و سپس فراموش کرد بیدار شود. احساس نمیشود که بخشی از جهان باشد، نه به روشی که شهرها به رودخانهها، ملتها یا زمان متصل هستند. در عوض، احساس میکنیم که به یک سناریوی موازی دوخته شدهایم، یک اسطوره که بیوقفه به نفع کسانی که بدون عواقب تماشا میکنند، بازسازی میشود. اما برخلاف اسطورهها، این یکی هیچ پیچ اخلاقی، هیچ تعالیای در پی ندارد. وحشت پایانی ندارد، سیاهی به پایان نمیرسد. بچههای اینجا بدون اینکه بزرگ شوند، همچنان پیر میشوند. پیرمردها از نان طوری صحبت میکنند که دیگران از معشوقههای از دست رفته صحبت میکنند. و در جایی، همیشه مخاطبانی هستند که میپرسند این داستان چگونه به پایان میرسد. اما برای ما که این را تجربه میکنیم، پایانی وجود ندارد - فقط عقبنشینی آهسته امکان با هر روز سکوت.
محاصره بر خود زبان نیز سنگینی میکند. حتی جملات من هم از آن رنج میبرند. نحو تحت فشار شکمهای گرسنه خم میشود. گرامر در برابر ناامیدی تاب نمیآورد. من پشت کیبوردم مینشینم و سعی میکنم آنچه زمانی اینقدر طبیعی میآمد را فراخوانم، اما کلمات در نیمه راه پراکنده میشوند، مثل پرندههایی که از جا پریدهاند و پرواز کردن را فراموش کردهاند. این فراموشی نیست، بلکه فرسایش است، گسستن پیوسته هر چیزی که باور داشتم متعلق به من است. و با این حال من همچنان ادامه میدهم. من صحبت میکنم. من مینویسم. چون سکوت شکستی عمیقتر خواهد بود. شهادت، حتی اگر شکسته و نامطمئن باشد، تنها هدیهای است که هنوز میتوانم تقدیم کنم. نگه داشتن آن در درون، به معنای این است که این گرسنگی حتی صدای نامگذارنده آن را نیز ببلعد…»
♦️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://shorturl.at/jm2z8
#ژن_ژيان_ئازادی
@bidarzani
نویسنده: علاء القیسی
ترجمه: «بیدارزنی»
از متن: «لحظاتی وجود دارد که غزه کمتر شبیه یک شهر است و بیشتر شبیه باقیمانده کابوسی است که متعلق به دیگری بود، تماشاگر دوردستی که آن را در خواب آفرید و سپس فراموش کرد بیدار شود. احساس نمیشود که بخشی از جهان باشد، نه به روشی که شهرها به رودخانهها، ملتها یا زمان متصل هستند. در عوض، احساس میکنیم که به یک سناریوی موازی دوخته شدهایم، یک اسطوره که بیوقفه به نفع کسانی که بدون عواقب تماشا میکنند، بازسازی میشود. اما برخلاف اسطورهها، این یکی هیچ پیچ اخلاقی، هیچ تعالیای در پی ندارد. وحشت پایانی ندارد، سیاهی به پایان نمیرسد. بچههای اینجا بدون اینکه بزرگ شوند، همچنان پیر میشوند. پیرمردها از نان طوری صحبت میکنند که دیگران از معشوقههای از دست رفته صحبت میکنند. و در جایی، همیشه مخاطبانی هستند که میپرسند این داستان چگونه به پایان میرسد. اما برای ما که این را تجربه میکنیم، پایانی وجود ندارد - فقط عقبنشینی آهسته امکان با هر روز سکوت.
محاصره بر خود زبان نیز سنگینی میکند. حتی جملات من هم از آن رنج میبرند. نحو تحت فشار شکمهای گرسنه خم میشود. گرامر در برابر ناامیدی تاب نمیآورد. من پشت کیبوردم مینشینم و سعی میکنم آنچه زمانی اینقدر طبیعی میآمد را فراخوانم، اما کلمات در نیمه راه پراکنده میشوند، مثل پرندههایی که از جا پریدهاند و پرواز کردن را فراموش کردهاند. این فراموشی نیست، بلکه فرسایش است، گسستن پیوسته هر چیزی که باور داشتم متعلق به من است. و با این حال من همچنان ادامه میدهم. من صحبت میکنم. من مینویسم. چون سکوت شکستی عمیقتر خواهد بود. شهادت، حتی اگر شکسته و نامطمئن باشد، تنها هدیهای است که هنوز میتوانم تقدیم کنم. نگه داشتن آن در درون، به معنای این است که این گرسنگی حتی صدای نامگذارنده آن را نیز ببلعد…»
♦️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://shorturl.at/jm2z8
#ژن_ژيان_ئازادی
@bidarzani
Telegraph
در پس ِ زوزه گرسنگی
bidarzani نویسنده: علاء القیسی ترجمه: «بیدارزنی» مدتها قبل از اینکه گرسنگی بر بدن چیره شود، داربست زبان را سست میکند، وضوح را از بین میبرد، ریتم را از هم میپاشد و زبالههای شکننده افکار را به جا میگذارد. آنچه به عنوان یک پاراگراف منسجم آغاز میشود،…
Forwarded from کارزار سهشنبههای نه به اعدام
کارزار سهشنبههای نه به اعدام
Photo
کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در ۴۸ زندان مختلف در هفته هفتادوهشتم در جریان است
فشار بر اعضا و خانواده های کارزار «سهشنبههای نه به اعدام»
حکومت اعدامی بار دیگر موجی از سرکوب و خشونت را علیه جامعه و بهویژه زندانیان سیاسی به راه انداخت. بر اساس گزارشهای منتشر شده دستکم ۷۱ مورد اعدام در تیر ماه به اجرا درآمده، احکامی که بدون دادرسی عادلانه و با اعترافات اجباری انجام گرفته و به پای چوبهدار فرستاده شدهاند.
در کنار این موج اعدامها، فشارهای گستردهای بر فعالان سیاسی و اعضای دربند کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» افزایش یافته است. تهدید، شکنجه، تبعید و بازداشت و احضار خانوادههای اعضای این کارزار و محرومیت از حقوق اولیه، تنها بخشی از این سرکوب سیستماتیک علیه صدای معترض جامعه است.
از سوی دیگر، حکومت با گشودن آتش مستقیم بهسوی مردم، چهره واقعی و ضد مردمی خود را عریان میسازد. شلیک به کودک خردسال، رها شیخی، تنها نمونهای کوچک از این جنایات است.
هدف حاکمیت از این خشونتهای بیوقفه، ایجاد رعب و به سکوت کشاندن جامعهای است که با وجود همهی فشارها، همچنان بر خواست برحق خود برای عدالت، آزادی ، کرامت انسانی و حق سرنوشت خویش پافشاری میکند.
اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» با تمام وجود این موج خشونتبار، غیرانسانی و ظالمانهی اعدامها و سرکوب زندانیان را محکوم میکند. اعدام نه راه عدالت، بلکه ابزار هراسافکنی است. ما بار دیگر تاکید میکنیم که جان هیچ انسانی نباید به دست حکومتها گرفته شود، بهویژه در شرایطی که روند دادرسی عادلانه وجود ندارد و حقوق اساسی متهمان بهصورت آشکار و سیستماتیک نقض میشود.
صدای ما، فریاد «نه به اعدام» است ؛صدایی که هر سهشنبه بلندتر و رساتر خواهد شد، تا روزی که اعدام در ایران برای همیشه متوقف گردد.
کارزار "سهشنبههای نه به اعدام" سهشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴ در هفته هفتاد و هشتم در ۴۸ زندان زیر در اعتصاب غذا خواهند بود:
زندان قزلحصار (واحد ۳و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان فردیس کرج، زندان تهران بزرگ، زندان قرچک، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اهر، زندان اراک، زندان خرم آباد، زندان یاسوج، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز (بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادل آباد شیراز (بند زنان و مردان)، زندان فیروزآباد فارس، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان یزد، زندان کهنوج ، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان)، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزل آباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان مهاباد، زندان بوکان، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان سنندج و زندان کامیاران
هفته هفتاد و هشتم
۳۱ تیر ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام
#کارزار_سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام
فشار بر اعضا و خانواده های کارزار «سهشنبههای نه به اعدام»
حکومت اعدامی بار دیگر موجی از سرکوب و خشونت را علیه جامعه و بهویژه زندانیان سیاسی به راه انداخت. بر اساس گزارشهای منتشر شده دستکم ۷۱ مورد اعدام در تیر ماه به اجرا درآمده، احکامی که بدون دادرسی عادلانه و با اعترافات اجباری انجام گرفته و به پای چوبهدار فرستاده شدهاند.
در کنار این موج اعدامها، فشارهای گستردهای بر فعالان سیاسی و اعضای دربند کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» افزایش یافته است. تهدید، شکنجه، تبعید و بازداشت و احضار خانوادههای اعضای این کارزار و محرومیت از حقوق اولیه، تنها بخشی از این سرکوب سیستماتیک علیه صدای معترض جامعه است.
از سوی دیگر، حکومت با گشودن آتش مستقیم بهسوی مردم، چهره واقعی و ضد مردمی خود را عریان میسازد. شلیک به کودک خردسال، رها شیخی، تنها نمونهای کوچک از این جنایات است.
هدف حاکمیت از این خشونتهای بیوقفه، ایجاد رعب و به سکوت کشاندن جامعهای است که با وجود همهی فشارها، همچنان بر خواست برحق خود برای عدالت، آزادی ، کرامت انسانی و حق سرنوشت خویش پافشاری میکند.
اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» با تمام وجود این موج خشونتبار، غیرانسانی و ظالمانهی اعدامها و سرکوب زندانیان را محکوم میکند. اعدام نه راه عدالت، بلکه ابزار هراسافکنی است. ما بار دیگر تاکید میکنیم که جان هیچ انسانی نباید به دست حکومتها گرفته شود، بهویژه در شرایطی که روند دادرسی عادلانه وجود ندارد و حقوق اساسی متهمان بهصورت آشکار و سیستماتیک نقض میشود.
صدای ما، فریاد «نه به اعدام» است ؛صدایی که هر سهشنبه بلندتر و رساتر خواهد شد، تا روزی که اعدام در ایران برای همیشه متوقف گردد.
کارزار "سهشنبههای نه به اعدام" سهشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۴ در هفته هفتاد و هشتم در ۴۸ زندان زیر در اعتصاب غذا خواهند بود:
زندان قزلحصار (واحد ۳و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان فردیس کرج، زندان تهران بزرگ، زندان قرچک، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اهر، زندان اراک، زندان خرم آباد، زندان یاسوج، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز (بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادل آباد شیراز (بند زنان و مردان)، زندان فیروزآباد فارس، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان یزد، زندان کهنوج ، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان)، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزل آباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان مهاباد، زندان بوکان، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان سنندج و زندان کامیاران
هفته هفتاد و هشتم
۳۱ تیر ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام
#کارزار_سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام
بيدارزنى
Video
🟣 دومین شب اعتراضات گستردهی مردم در سبزوار
به گزارش کانون حقوق بشر ایران: «در دومین شب پیاپی، مردم جانبهلبرسیدهی سبزوار مقابل ساختمان فرمانداری تجمع کردند.
در حالی که شهر با خاموشی و بیآبی دست و پنجه نرم میکند، فریاد مردم بلندتر از همیشه است:
«نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!»
«نه برق داریم، نه آبی — فرماندار تو خوابی!»
صداها از چند خیابان آنطرفتر به گوش میرسد. #گاز_اشکآور و سرکوب، نتوانسته ارادهی مردم را بشکند. این فقط اعتراض به قطع برق و آب نیست —این فریاد یک شهر است، فریاد خشم از سالها بیعدالتی، ناتوانی و بیپاسخی».
♦️وضعیت فعلی کشور، ساحت تمامنمای سقوط و انباشت سالها چپاول و بیکفایتی است. هر روز گوشهای از هر شهر و استانی با انفجارهای نامعلوم و سیاستهای مسکوتگذاری حکومت مبنی بر چیستی و چرایی این فجایع، نابود میشود. در کنار قطعی منظم و برنامهریزی شدهی برق، حالا روزانه در دو بازه ۴ و ۶ ساعته، آب مناطق تهران و سایر شهرها قطع میشود. در این میان، آنچه عاید مردم شده است، تمسخر شرایط از سوی مسئولین و فرمان ترک تهران بوده است. گویا شوک ویرانههای جنگ ۱۲ روزه، اقتصاد تماما ورشکسته و گرانیهای جانفرساتر کافی نبود و میبایست قطعی آب و برق بهصورت شبانهروزی نیز به آن اضافه میشد.
♦️بیآبی و خشکسالی در ایران، بیش از آنکه تماما ناشی از تغییرات اقلیمی، فرسودگی سیستم کشاورزی و یا الگوهای مصرفی نادرست شهروندان باشد، «مسئلهای سیاسی» است. طرحهای گستردهی انتقال آب شهرها، احداث کارخانجات صنعتی و خشک شدن منابع زیرزمینی در استانهای کم آب و دههها سومدیریت و چپاول منابع طبیعی ذیل سیاستهای این حکومت، ویرانه و زمینی بایر را به نام ایران، مقابل چشمانمان قرار داده است. دهههاست که خوزستان، سیستانوبلوچستان، گیلان، کهکیلویه و بویراحمد، اصفهان و … ذیل همین سیاستها در تشنگی فرورفتند. برای پایان این ارتجاع طاعونی که جز ویرانی و کشتار، دستاوردی نداشته است، متحد شویم.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
به گزارش کانون حقوق بشر ایران: «در دومین شب پیاپی، مردم جانبهلبرسیدهی سبزوار مقابل ساختمان فرمانداری تجمع کردند.
در حالی که شهر با خاموشی و بیآبی دست و پنجه نرم میکند، فریاد مردم بلندتر از همیشه است:
«نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!»
«نه برق داریم، نه آبی — فرماندار تو خوابی!»
صداها از چند خیابان آنطرفتر به گوش میرسد. #گاز_اشکآور و سرکوب، نتوانسته ارادهی مردم را بشکند. این فقط اعتراض به قطع برق و آب نیست —این فریاد یک شهر است، فریاد خشم از سالها بیعدالتی، ناتوانی و بیپاسخی».
♦️وضعیت فعلی کشور، ساحت تمامنمای سقوط و انباشت سالها چپاول و بیکفایتی است. هر روز گوشهای از هر شهر و استانی با انفجارهای نامعلوم و سیاستهای مسکوتگذاری حکومت مبنی بر چیستی و چرایی این فجایع، نابود میشود. در کنار قطعی منظم و برنامهریزی شدهی برق، حالا روزانه در دو بازه ۴ و ۶ ساعته، آب مناطق تهران و سایر شهرها قطع میشود. در این میان، آنچه عاید مردم شده است، تمسخر شرایط از سوی مسئولین و فرمان ترک تهران بوده است. گویا شوک ویرانههای جنگ ۱۲ روزه، اقتصاد تماما ورشکسته و گرانیهای جانفرساتر کافی نبود و میبایست قطعی آب و برق بهصورت شبانهروزی نیز به آن اضافه میشد.
♦️بیآبی و خشکسالی در ایران، بیش از آنکه تماما ناشی از تغییرات اقلیمی، فرسودگی سیستم کشاورزی و یا الگوهای مصرفی نادرست شهروندان باشد، «مسئلهای سیاسی» است. طرحهای گستردهی انتقال آب شهرها، احداث کارخانجات صنعتی و خشک شدن منابع زیرزمینی در استانهای کم آب و دههها سومدیریت و چپاول منابع طبیعی ذیل سیاستهای این حکومت، ویرانه و زمینی بایر را به نام ایران، مقابل چشمانمان قرار داده است. دهههاست که خوزستان، سیستانوبلوچستان، گیلان، کهکیلویه و بویراحمد، اصفهان و … ذیل همین سیاستها در تشنگی فرورفتند. برای پایان این ارتجاع طاعونی که جز ویرانی و کشتار، دستاوردی نداشته است، متحد شویم.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣مرکز تصمیم میگیرد، حاشیه میسوزد
نویسنده: زارا امجدیان
در ستایش آنان که جان میدهند، بیآنکه سهمی در تعیین سرنوشت سرزمین داشته باشند.
کوه آبیدر در آتش سوخت؛ اما اینبار با هزینهای خونینتر: جانباختن حمید مرادی، وکیل و فعال محیطزیست و زخمیشدن پنج نفر دیگر که در غیاب امکانات دولتی، داوطلبانه برای مهار آتش اقدام کردند. این نخستینبار نیست که شعلهها جان میگیرند.
سالهاست که در کوههای کردستان، فعالان محیطزیست با دستانی خالی و قلبهایی آکنده از تعهد، به دل آتش میزنند؛ از شریف باجور و یاران سبزچیا تا حمید مرادی—نامهایی که در حافظهی کوهستان و مردم، به شعله بدل شدهاند. آنچه رخ داده، نه صرفاً حادثهای طبیعی یا فاجعهای اقلیمی، بلکه بازتاب نظمی نابرابر است؛ ساختاری که در آن، مردمان بهحاشیهراندهشده، بیآنکه نقشی در تصمیمگیریهای کلان داشته باشند، بار سنگین بحرانها را بر دوش میکشند.
در کردستان، مانند خوزستان، بلوچستان و دیگر مناطق بهحاشیهراندهشده، این الگو آشناست: حذف ساختاری از سطوح تصمیمسازی و احضار ناگفته برای فداکاری در لحظههای بحران. این نه فقط شکاف در مدیریت، بلکه بازتابی از مناسبات قدرت نابرابر در دل ساخت دولت-ملت تمرکزگراست؛ مناسباتی که در آن، «مرکز» تصمیم میگیرد و «حاشیه» میسوزد.
در این نظم نابرابر، مردم کورد نهتنها از ساختار قدرت حذف شدهاند، بلکه در گفتمان رسمی نیز بهمثابه «دیگری خطرناک» بازنمایی میشوند—متهم به تهدید تمامیت ارضی، جداییطلبی یا بیوفایی. اما واقعیت میدان، خلاف این برچسبزنیها را نشان میدهد. آنچه دیده میشود، نه گسست، بلکه پیوندی عمیق و زیسته با زمین است؛ پیوندی که در رابطهی مردم با کوه، جنگل و زمین تجسد یافته است. برای مردم کورد، کوه تنها یک چشمانداز طبیعی یا منبع بهرهبرداری نیست. کوه حافظهی زنده است، سنگری برای هویت، و نماد مقاومت تاریخی. از همینروست که در هر آتشسوزی، این مردماند که بیمزد و بیسلاح، خود را سپر شعلهها میکنند. نه صرفاً از سر احساس، بلکه از دل یک کنش زیستی-سیاسی. این کنش، پاسخی است به دو نوع حذف: حذف از ساختار حاکمیت، و حذف از روایت رسمی ملت.
مقاومت زیستمحیطی کردها را نمیتوان از مبارزهشان برای بقا، عدالت و حق تعیین سرنوشت جدا کرد. آنها با تبعیض چندلایه مواجهاند: اتنیکی، جغرافیایی، زیستمحیطی. و با اینحال، همچنان حافظ زیستبوم، و حافظ کرامت انسانیاند. کنش آنها در برابر آتش، سد، معدن و پروژههای مخرب، تلاشیست برای بقا در سرزمینی که تصمیمها، اغلب در جای دیگر، برای اهدافی دیگر و به زبان قدرت گرفته میشوند—تصمیمهایی که گاه چنان بیپروایانهاند که مصداق (بومکشی) اکوسایداند: تخریب نظاممند زیستبومها، بدون رضایت یا حضور مردم، که خود حافظان اصلی آن زیستبوماند.
در سیاستگذاریهای زیستمحیطی، مردمِ حاشیه غایبان دائمیاند. تصمیمها در اتاقهای دربسته گرفته میشوند، اما هزینهها را کسانی میپردازند که حتی فرصت اعتراض ندارند. سیاست، بدون مردم انجام میشود؛ اما وقتی پای جاندادن و ایستادگی در میان است، این مردماند که پیشقدم میشوند—بیدعوت، بیوعده، بیپاداش. آنچه در ظاهر بیکفایتی حاکمیت خوانده میشود، در واقع بخشی از یک سازوکار ساختاری و آگاهانه است که به تخریب نظاممند زیستبوم و حذف مردم انجامیده است و هیچگاه بهعنوان جرم بازشناخته نمیشود.
مرگ حمید مرادی در دل همین نظم نابرابر رخ داد؛ نظمی که در آن، سهم مردم از سرزمین، نه مشارکت، بلکه مرگ است. گویی دیده نمیشوند، مگر آنگاه که جان میدهند؛ و در این سرزمین، حاشیه همیشه میسوزد.
♦️این یادداشت، سوگنامهایست برای یک جان شریف؛ اما در عینحال، نقدیست بر ساختاری که فاجعه را بازتولید میکند. تا زمانی که مشارکت سیاسی مردم، بهویژه جوامع بهحاشیهراندهشده، در قلب سیاستگذاریها قرار نگیرد، مرگهایی از این دست، نه استثنا، بلکه قاعده خواهند بود.
ستایش، کافی نیست؛ آنچه نیاز است، بازتوزیع واقعی قدرت و حق تعیین سرنوشت است.
@bidarzani
نویسنده: زارا امجدیان
در ستایش آنان که جان میدهند، بیآنکه سهمی در تعیین سرنوشت سرزمین داشته باشند.
کوه آبیدر در آتش سوخت؛ اما اینبار با هزینهای خونینتر: جانباختن حمید مرادی، وکیل و فعال محیطزیست و زخمیشدن پنج نفر دیگر که در غیاب امکانات دولتی، داوطلبانه برای مهار آتش اقدام کردند. این نخستینبار نیست که شعلهها جان میگیرند.
سالهاست که در کوههای کردستان، فعالان محیطزیست با دستانی خالی و قلبهایی آکنده از تعهد، به دل آتش میزنند؛ از شریف باجور و یاران سبزچیا تا حمید مرادی—نامهایی که در حافظهی کوهستان و مردم، به شعله بدل شدهاند. آنچه رخ داده، نه صرفاً حادثهای طبیعی یا فاجعهای اقلیمی، بلکه بازتاب نظمی نابرابر است؛ ساختاری که در آن، مردمان بهحاشیهراندهشده، بیآنکه نقشی در تصمیمگیریهای کلان داشته باشند، بار سنگین بحرانها را بر دوش میکشند.
در کردستان، مانند خوزستان، بلوچستان و دیگر مناطق بهحاشیهراندهشده، این الگو آشناست: حذف ساختاری از سطوح تصمیمسازی و احضار ناگفته برای فداکاری در لحظههای بحران. این نه فقط شکاف در مدیریت، بلکه بازتابی از مناسبات قدرت نابرابر در دل ساخت دولت-ملت تمرکزگراست؛ مناسباتی که در آن، «مرکز» تصمیم میگیرد و «حاشیه» میسوزد.
در این نظم نابرابر، مردم کورد نهتنها از ساختار قدرت حذف شدهاند، بلکه در گفتمان رسمی نیز بهمثابه «دیگری خطرناک» بازنمایی میشوند—متهم به تهدید تمامیت ارضی، جداییطلبی یا بیوفایی. اما واقعیت میدان، خلاف این برچسبزنیها را نشان میدهد. آنچه دیده میشود، نه گسست، بلکه پیوندی عمیق و زیسته با زمین است؛ پیوندی که در رابطهی مردم با کوه، جنگل و زمین تجسد یافته است. برای مردم کورد، کوه تنها یک چشمانداز طبیعی یا منبع بهرهبرداری نیست. کوه حافظهی زنده است، سنگری برای هویت، و نماد مقاومت تاریخی. از همینروست که در هر آتشسوزی، این مردماند که بیمزد و بیسلاح، خود را سپر شعلهها میکنند. نه صرفاً از سر احساس، بلکه از دل یک کنش زیستی-سیاسی. این کنش، پاسخی است به دو نوع حذف: حذف از ساختار حاکمیت، و حذف از روایت رسمی ملت.
مقاومت زیستمحیطی کردها را نمیتوان از مبارزهشان برای بقا، عدالت و حق تعیین سرنوشت جدا کرد. آنها با تبعیض چندلایه مواجهاند: اتنیکی، جغرافیایی، زیستمحیطی. و با اینحال، همچنان حافظ زیستبوم، و حافظ کرامت انسانیاند. کنش آنها در برابر آتش، سد، معدن و پروژههای مخرب، تلاشیست برای بقا در سرزمینی که تصمیمها، اغلب در جای دیگر، برای اهدافی دیگر و به زبان قدرت گرفته میشوند—تصمیمهایی که گاه چنان بیپروایانهاند که مصداق (بومکشی) اکوسایداند: تخریب نظاممند زیستبومها، بدون رضایت یا حضور مردم، که خود حافظان اصلی آن زیستبوماند.
در سیاستگذاریهای زیستمحیطی، مردمِ حاشیه غایبان دائمیاند. تصمیمها در اتاقهای دربسته گرفته میشوند، اما هزینهها را کسانی میپردازند که حتی فرصت اعتراض ندارند. سیاست، بدون مردم انجام میشود؛ اما وقتی پای جاندادن و ایستادگی در میان است، این مردماند که پیشقدم میشوند—بیدعوت، بیوعده، بیپاداش. آنچه در ظاهر بیکفایتی حاکمیت خوانده میشود، در واقع بخشی از یک سازوکار ساختاری و آگاهانه است که به تخریب نظاممند زیستبوم و حذف مردم انجامیده است و هیچگاه بهعنوان جرم بازشناخته نمیشود.
مرگ حمید مرادی در دل همین نظم نابرابر رخ داد؛ نظمی که در آن، سهم مردم از سرزمین، نه مشارکت، بلکه مرگ است. گویی دیده نمیشوند، مگر آنگاه که جان میدهند؛ و در این سرزمین، حاشیه همیشه میسوزد.
♦️این یادداشت، سوگنامهایست برای یک جان شریف؛ اما در عینحال، نقدیست بر ساختاری که فاجعه را بازتولید میکند. تا زمانی که مشارکت سیاسی مردم، بهویژه جوامع بهحاشیهراندهشده، در قلب سیاستگذاریها قرار نگیرد، مرگهایی از این دست، نه استثنا، بلکه قاعده خواهند بود.
ستایش، کافی نیست؛ آنچه نیاز است، بازتوزیع واقعی قدرت و حق تعیین سرنوشت است.
@bidarzani
بيدارزنى
Video
🟣 هم اینک، راهپیمایی اعتراضی مردم خشکبیجار گیلان در پی قطع مکرر آب و برق
به گزارش کانون حقوق بشر ایران: «ظهر امروز شنبه ۴ مرداد، خیابانهای شهر خشکبیجار صحنه راهپیمایی اعتراضی گسترده شهروندان خشمگین بود. مردم به ستوه آمده از قطعیهای مکرر و طولانیمدت آب و برق، به خیابان آمدند و با سردادن شعارهایی چون: «آب، برق، زندگی، حق مسلم ماست»، «بیعرضه مسئول نمیخوایم» و «مرگ بر بیکفایتی» اعتراض خود را آشکارا بیان کردند».
♦️ #بیدارزنی: بعد از اعتراضات مردم سبزوار مقابل فرمانداری، شعاردهی شبانهی مردم در مناطق تهران، پردیس، کرج و…، ظهر امروز جمعیتی بالغ بر ۳۰۰ نفر که درصد قابل توجهی از آنان را #زنان تشکیل میدهند، با حضور در خیابانهای خشکبیجار، اعتراض خود را علیه بیآبی، بی برقی و ساقط شدن حیات و زندگی خود در وضعیت کنونی اعلام کردند.
♦️این جمعیت گسترده هماینک به سوی ساختمان شهرداری در حرکتند.
پایان این رنج هر روزه که نتیجهی سالها چپاول، استثمار منابع طبیعی و سرکوب هر صدای مخالفی بوده است، جز با اتحاد و باور به ضرورت تعیین حق سرنوشت به دستان مردم، میسر نمیشود.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
به گزارش کانون حقوق بشر ایران: «ظهر امروز شنبه ۴ مرداد، خیابانهای شهر خشکبیجار صحنه راهپیمایی اعتراضی گسترده شهروندان خشمگین بود. مردم به ستوه آمده از قطعیهای مکرر و طولانیمدت آب و برق، به خیابان آمدند و با سردادن شعارهایی چون: «آب، برق، زندگی، حق مسلم ماست»، «بیعرضه مسئول نمیخوایم» و «مرگ بر بیکفایتی» اعتراض خود را آشکارا بیان کردند».
♦️ #بیدارزنی: بعد از اعتراضات مردم سبزوار مقابل فرمانداری، شعاردهی شبانهی مردم در مناطق تهران، پردیس، کرج و…، ظهر امروز جمعیتی بالغ بر ۳۰۰ نفر که درصد قابل توجهی از آنان را #زنان تشکیل میدهند، با حضور در خیابانهای خشکبیجار، اعتراض خود را علیه بیآبی، بی برقی و ساقط شدن حیات و زندگی خود در وضعیت کنونی اعلام کردند.
♦️این جمعیت گسترده هماینک به سوی ساختمان شهرداری در حرکتند.
پایان این رنج هر روزه که نتیجهی سالها چپاول، استثمار منابع طبیعی و سرکوب هر صدای مخالفی بوده است، جز با اتحاد و باور به ضرورت تعیین حق سرنوشت به دستان مردم، میسر نمیشود.
#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani