آمیگــدِل
356 subscribers
106 photos
14 videos
5 files
57 links
نوشته‌هایی تا هستی را از زاویه‌ای دیگر ببینیم.

🏷⁩آمیگدال نام بخشی مهم در مغز است که کارش پردازش احساسات، یادگیری و حافظه است.

اما آمیگدِل، لابد باید بخشی از قلب باشد!

پیام ناشناس به من: forms.gle/BydthsSxBP84TxBh7
Download Telegram
تا امروز، ترسناک‌ترین قسمت زبان انگلیسی مدرن برای من lyric موسیقی‌هاست. داری گوش می‌دهی و یک‌باره به یک متنی برخورد می‌کنی که اصلا نگاه کن ناموساً! به عقل جن هم نمی‌رسد معنی این بیت.

پ.ن: مترجمش را می‌پرستم.
پ.ن۲: نه نمی‌پرستم. من افول‌کنندگان را دوست ندارم.

آمیگدل @amigdel
سیاه، سفید، ساکن.pdf
237.7 KB
بچه‌ها،
این #داستان کوتاه رو همین تازگی نوشتم. ژانر فانتزی، رازآلود و لابد وحشت.
اگه حال کردید بخونید، حال‌تر کردید نظر بدید. خوش‌حال می‌شم.

آمیگدل @amigdel
شمال.png
1.3 MB
😵‍💫 شبکه‌ی معنایی

داشتم با یک پسر فیلیپینی چت می‌کردم. گفتم بیا ایران، با هم برویم Shomal. پرسید Shomal دیگر چیست؟ خب من ماندم چه جوابی بدهم. شمال برای ما فقط مترادف کلمه‌ی North نیست. شمال یک شبکه‌ی پیچیده از مفاهیم است. وقتی به یک ایرانی بگویی «شمال»، شاید اصلاً متوجه جهت جغرافیایی هم نشود. در عوض، آن چه که به ذهنش می‌آید شبیه به این عکس است.
این را من چه‌جوری به آن رفیق فیلیپینی توضیح بدهم؟!

آمیگدل @amigdel
آمیگدل @amigdel
آمیگــدِل
آمیگدل @amigdel
چه کار نکنیم تا نویسنده‌ی خوبی شویم؟
چکیده‌ای از کتاب «بیست و هشت اشتباه نویسنده‌گان» اثر جودی دلتون

🔺 از نوشتن نترسید. از بد بودن قلمتان نترسید. از الهام و ایده نداشتن نترسید. فقط بنویسید. وقتی شروع به نوشتن کنید، همه‌ی این‌ها درست می‌شود.

🔺 موضوع محدودی برای نوشتن داشته باشید. خودتان ذهنتان را محدود کنید تا ایده‌های بهتری به مغزتان برسد.

🔺 همانطور که حرف می‌زنید بنویسید. سختش نکنید.

🔺 کنجکاو باشید. اگر ایده می‌خواهید، یواشکی به حرف مردم گوش بدهید. اتفاقاتی را که در طول روز می‌افتند سرسری نگاه نکنید. ببینید چه سوژه‌ای می‌توانید از دل این اتفاقات روزمره استخراج کنید. همین یواشکی گوش دادن به مکالمات مردم بهترین منبع برای سوژه‌یابی است. برنامه‌های تلویزیونی، نوشته‌های خبری، [کامنت‌های اینستاگرام، گفت‌وگوهای کلاب‌هاوس،] فیلم یا موزیک یا کتابی که اخیراً مصرف کرده‌اید، همه‌ی این‌ها می‌توانند منبع الهام باشند.

🔺 وسط نوشتن، متنتان را ویرایش نکنید. خراب است؟ بگذارید باشد. تمامش کنید و بگذارید چند روز بگذرد، بعد برای ویرایش سراغش بیایید. کسی که وسط نوشتن، متنش را ویرایش می‌کند، هیچ‌وقت متنش را تمام نمی‌کند.

🔺 کلی‌گویی نکنید. توصیف‌های جزئی و دقیق و پیش‌برنده داشته باشید. درباره‌ی انسانیت ننویسید. درباره‌ی انسانی به نام مصطفی حسن‌پور بنویسید که زانودرد دارد و از مزه‌ی شوید حالش به هم می‌خورد و هروقت تنها می‌شود، زیر بغلش را بو می‌کند.

🔺 از تشبیه و استعاره‌های خاص و گیرا استفاده کنید. «مهمان‌ها مثل سرخس روی لیوان‌های چای خم شده بودند»، «صورتش مثل سیبی که مدت‌ها در بشکه مانده باشد، چروکیده بود»، «اتوبوس ایستاد، دهانش را باز کرد و مسافران را بلعید و رفت».

🔺 به‌جای صفات و افعال همیشگی، از افعال جان‌دار استفاده کنید. مثلاً به جای «زن به انتقام از شوهرش فکر کرد»، بگویید «زن، انتقام از شوهرش را گل‌دوزی کرد». خب البته جوری زیاده‌روی نکنید که نثرتان فاخر و ادبی شود و ارتباطش را با خواننده از دست بدهد.

🔺 داستان را آخر کار روی یک ترازوی خیالی بگذارید و ببینید آیا تعادل در اجزای آن برقرار است؟ نباید طوری باشد که مثلاً یک قسمت از اثر را پر از تشبیه و توضیح کنید و قسمت دیگر را لخت رها کنید.

🔺 حالات شخصی خودتان را بیان نکنید. با خواننده ارتباط برقرار کنید. احساسات شما، درد حاصل از شکست عاطفی، اخراج از شغل، افتادن از یک درس، یا شادی ناشی از برنده شدن در قرعه‌کشی فامیلی، برای شما شاید خیلی خاص و معنادار باشد، اما اگر به اندازه‌ی کافی آن را پرداخت نکنید، نهایتاً فقط به درد خودتان خواهد خورد. (نه حتی عمه‌تان)

🔺 خوانندگان روزبه‌روز باهوش‌تر می‌شوند. آن‌ها دوست دارند از تخم‌مرغ خودشان در خمیر کیک استفاده کنند. پس شما هم در نوشته‌تان وعظ نکنید و عقاید شخصیتان را ارائه ندهید. بگذارید خواننده خودش آن را کشف کند. به علاوه، از جانب خودتان صحبت کنید و نظر خودتان را به جامعه نسبت ندهید.

🔺 صادق باشید و چیزی را بنویسید که خودتان مستقیم یا غیرمستقیم تجربه‌اش کرده‌اید. نوشتن درباره‌ی زندگی کودکان آفریقایی به شمایی که در شمال تهران زندگی می‌کنید چه ربطی دارد؟ سخنتان باید از دل بیرون بیاید. جرأت خودافشاگری داشته باشید. وظیفه‌ی شمای نویسنده این است که زندگی را آن‌طور که خودتان می‌شناسید گزارش کنید. در دفاع از چیزهایی که به آن‌ها اعتقاد ندارید، ننویسید. البته غیر از تجربه‌های زیسته، راه‌های دیگری هم برای کسب شناخت از موضوعات وجود دارد. مثلاً درباره‌ی آن‌ها تحقیق و مصاحبه کنید. اما با این حال، درباره‌ی چیزی که علاقه ندارید، ننویسید. اگر هم می‌نویسید، معنایی در دل آن کشف کنید.

🔺 برای نوشته‌تان به قدر کافی تحقیق کنید، نه کم‌تر و نه بیش‌تر.

ادامه در پست بعدی …
آمیگــدِل
چه کار نکنیم تا نویسنده‌ی خوبی شویم؟ چکیده‌ای از کتاب «بیست و هشت اشتباه نویسنده‌گان» اثر جودی دلتون 🔺 از نوشتن نترسید. از بد بودن قلمتان نترسید. از الهام و ایده نداشتن نترسید. فقط بنویسید. وقتی شروع به نوشتن کنید، همه‌ی این‌ها درست می‌شود. 🔺 موضوع محدودی…


🔺 وقتی در نویسندگی تازه‌کار هستید، بیش‌تر از زاویه‌ی اول‌شخص بنویسید. کمی که پیش‌رفت کردید، سوم‌شخص بنویسید. چون اگر در اول‌شخص بمانید، پیش‌رفت نخواهید کرد. بعدها که حرفه‌ای شدید، دوباره می‌توانید اول‌شخص بنویسید. نوشته‌های اول‌شخص شما در این دوره حرفه‌ای‌تر و شسته‌رفته‌تر به نظر خواهند رسید.

🔺 برای نوشته‌تان مخاطبان خاصی را در نظر بگیرید. مخاطب اثر شما همگان نیستند. ببینید مخاطبان شما چه چیزهایی را می‌خواهند بدانند. همان‌ها را بنویسید. اما اگر نمی‌دانید خواننده اثرتان کیست، برای خودتان بنویسید. چون در این صورت چندان به خطا نرفته‌اید.

🔺 پیش‌نهاد می‌کنم به انتقادات دیگران گوش ندهید، فقط به انتقادات و توصیه‌های ناشر و سردبیر توجه کنید؛ چون او قرار است نوشته‌های شما را بخرد و سلیقه‌ی بازار را هم خوب می‌شناسد.

🔺 اگر ناشر یا سردبیر، کار شما را رد کرد، هیچ ناامید نشوید. من یک بار اثرم را برای ۳۴ ناشر فرستادم تا بالاخره چاپ شد. این نوع برخورد ناشرها روال طبیعی است. غمتان نباشد. اگر از شما خواستند که نوشته را بازنویسی کنید، یا نقدی به اثرتان وارد کردند، آن را بپذیرید و استقبال کنید. اما مأیوس نشوید.

آمیگدل @amigdel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلممان درآمد.
این یکی از کارهای گروه‌مان است: باشگاه کتاب‌خوانی اپیدمی.
بعد از ضبط و تدوین این فیلم کوتاه، حالا فکر می‌کنم فیلم ساختن یک نمه از نوشتن جذاب‌تر است.

اگر دوست داشتید، گروه کتاب‌خوانی را در اینستاگرام دنبال کنید: این‌جا. اگر دوست‌تر داشتید، بیایید با هم کتاب بخوانیم.

آمیگدل @amigdel
🤩1
☝️🏿 آنپاپیولار آپینیِن

بعضی امور، شهود شخصی ما هستند. آزمایش علمی خاصی از آن‌ها حمایت نمی‌کند، اما خیلی از ماها تجربه‌شان کرده‌ایم و باهاشان هم‌ذات‌پنداری می‌کنیم.
مثلاً خیلی از ما پسرها در اکناف سیاره‌ی زمین این حس مشترک را داشته‌ایم که اگر تصادفاً در یک خیابان خلوت پشت سر یک خانم راه برویم، دوست داریم هرچه زودتر از آن خانم جلو بزنیم تا مبادا حس کند او را تعقیب می‌کنیم و اذیت شود. شاید هیچ مقاله‌ی علمی درباره‌ی این پدیده در گوگل اسکالر پیدا نکنید (شاید هم بکنید از بس که درباره‌ی شیر مرغ تا جان آدم مقاله منتشر می‌شود) اما به هر حال، احتمالاً چنین حسی را تجربه کرده‌اید.

همه‌ی این‌ها را گفتم تا بگویم که شهود شخصی من (به‌عنوان یک unpopular opinion) در این روزها این است که نه مثبت‌اندیشی (اگر الگوی اصلی ذهن باشد) چیز خوبی است و نه منفی‌اندیشی.
منفی‌اندیشی خوب نیست؛ چون باعث می‌شود دنبال نشانه‌های بد بگردی و زود مأیوس شوی.
مثبت‌اندیشی هم خوب نیست؛ چون علاوه بر حس بلاهتی که به آدم می‌دهد، باعث می‌شود دیر، اما بدجور مأیوس شوی.

من به جای این‌دو، کنجکاوی را پیش‌نهاد می‌دهم. شاید تلاش بعدی تو موفقیت‌آمیز باشد، شاید هم نباشد. نه به امید «ان‌شاءالله که می‌شود» می‌توان خطر کرد و نه بهانه‌ی «اگر نشد چه؟!» توجیه خوبی برای عقب‌نشینی است. اما «بگذار ببینیم چه می‌شود» هم به‌قدر کافی جذاب است که آدم را راه بیندازد و هم به‌قدر کافی امن است که مأیوست نکند.

بیایید مثل دانش‌مندها ریسک کنیم. قرار نیست فرضیه‌مان را به هر زوری که شده اثبات کنیم. صرفاً قرار است برویم جلو تا ببینیم چه می‌شود و همین برای ما خوشایند است.

آمیگدل @amigdel
👍1
این یک مدل برای بازی‌وارسازی کتاب خواندن است.
برای بازی‌وارسازی کارها، ایده‌میده‌ی خوب چی دارید؟

آمیگدل @amigdel
🦔 جوجه‌تیغی‌ها در سرما

«اغلب اوقات در دسترس بودن» خوب است یا بد؟
این‌که هر موقع به کمک یا صحبت نیاز داشته باشند، باشی، تو را از چشم می‌اندازد یا جذاب می‌کند؟ این‌که اغلب اوقات پایه برای همکاری و تفریح باشی و بشود روی تو حساب کرد، باعث می‌شود دوست‌داشتنی باشی یا دوست‌نداشتنی؟
اینکه معمولا استوری‌هایشان را ریپلای بزنی و برایشان پیام فوروارد کنی، تو را صمیمی جلوه می‌دهد یا «ای بابا بازم که این اومد»؟
دوری و دوستی، یا «از دل برود هرآن‌که از دیده برفت»؟
محبت و دوستی نامشروط، یا سیاست‌ورزی عاطفی؟

تکلیف آدم بایست روشن بشود.

آمیگدل @amigdel
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این روزها که مدام این موسیقی مرموز را گوش می‌دهم و با تم و فضا و متن دارک‌فانتزی‌اش حال می‌کنم، دقیقا همین روزها که دارم کتاب «در ستایش دیوانگی» را می‌خوانم، باید مجبورتان کنم این موزیک‌ویدیو را که خودم زیرنویسش کردم ببینید و حستان را به من بگویید.

ببینید، بگویید.

آمیگدل @amigdel
🔥1
Forwarded from توده‌ی سیاه
🧮 هزینه‌ی فرصت و کوفت

هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه مجبورم درون ذهنم با لشکری از انتخاب‌ها بجنگم و از بین هزاران گزینه، یکی را انتخاب کنم. برای هر کار کوچک و بزرگی. هر کاری. این موضوع من را از اعماق روان خسته و ناخشنود کرده. هر انتخابی که می‌کنم، حس می‌کنم می‌توانستم انتخاب دیگری کنم و حالا باید هزینه‌ی فرصتی از دست رفته را بپردازم.

جزئی‌تر آن‌که همین الآن در بینابین خواب و بیداری، چشمانم را روی هم گذاشته بودم تا کی فرشته‌ی خواب سربرسد و گَرد اکلیلیِ خواب را روی صورتم بپاشد. می‌خواستم از بین فانتزی‌هایم یکی را انتخاب کنم و در ذهنم پخشش کنم تا دم خواب. همین کار ساده، همین مسخره‌بازیِ کم‌ثمرِ شبانه هم معرکه‌ای شد برای رقابت بین فانتزی‌های گوناگون. این تخیل را پلِی کنم یا آن را؟ آه، نمی‌شود بی‌خیال شوی و آن کار لعنتی را فقط انجام بدهی؟

یا مثلا همین الان که خواب از سرم پریده چرا نمی‌روم یک قسمت از آن سریال بی‌ال تایلندی را ببینم؟ چون احساس می‌کنم کار بهتری هم وجود دارد که می‌توانم اول آن را انجام بدهم. و نهایتاً هیچ کاری انجام نمی‌دهم. وقت مفتم را به مارک زاکربرگ اهدا می‌کنم.

بنی‌بشر باید چه کار کند که زیاد فکر نکند؟ انتخاب کند دیگر! هرچه بادا باد. نمی‌شود که برویم توی غار زندگی کنیم و نبینیم و نخوانیم و نشنویم که مبادا ذهنمان شلوغ شود. نمی‌شود همه‌چیز را سانسور کرد که. مغز باید یاد بگیرد خودش با این مسأله کنار بیاید.
👍3👏1
ژاپن واقعا زیباست
مرکز شهر توکیو، بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین شهر جهان، ساعت ۲۰:۱۵
اثری از ترافیک نیست.

آمیگدل @amigdel
یه تُرکه

از خاطرات جمعی‌مان برایتان بگویم.
تا همین چند سال پیش، «ترکه» (تورک؟ 🤔) و «لره» و «اصفهانیه» و «رشتیه» و «قزوینیه» به ناف جوک‌هایمان بسته بود. همه هم می‌دانستند این کار زشت و بد و مستهجن است، باز هم می‌کردند. اصلا جوک بدون استهزای ترک و لر مزه نداشت. یک عده رفته بودند فتوا گرفته بودند که این کار غیبت دسته‌جمعی است و باید از کل مردم حلالیت طلبید و این صحبت‌ها. برای دور زدن حرام و حلالش می‌آمدند می‌گفتند «یه تُرک کافر». مسخره‌بازی تمامی نداشت.

این روزها دیگر من که نمی‌بینم کسی این‌جوری جوک بگوید. شاید هم هست و دکمه‌ی ریپورتشان را می‌زنند. خلاصه که دوره‌اش گذشته. الان که به عقب نگاه می‌کنیم، با خودمان می‌گوییم «پسر! چه کار چرت و زشتی بود ما می‌کردیم!»

حالا نمی‌گویم بقیه‌ی دنیا این چیزها را ندارند ها. مثلاً در آمریکا برای مردم ایالت آلاباما جوک می‌سازند که این‌ها با خواهر و برادرهای خودشان ازدواج می‌کنند (احتمالاً چون آن‌جا قدیم‌ندیم‌ها رسم بوده که ازدواج‌های فامیلی می‌کرده‌اند).

حالا چی شد که دوره‌ی آن‌جور جوک‌ها گذشت؟ گفتیم «نکن»؟ «جوک قومیتی نگو»؟ بعد مردم نکردند و نگفتند؟ نه. این‌جور بود که چیزهای ده برابر باحال‌تر آمد به بازار. مدها عوض شد. دکمه‌ی ریپورت را هم آوردند. خودبه‌خود زمانه عوض شد. ما هم عوض شدیم.

آمیگدل @amigdel
💩 من عصبانی نیستم

فلان بازیگر یا فلان سلبریتی فلان روز توی فلان برنامه‌ی تلویزیونی فلان حرف را در حمایت از فلان ارزش اخلاقی زده و حالا رفته توی فلان مهمانی خارجی خلافش عمل کرده. حالا مردم دارند گریبان و سینه چاک می‌دهند که چرا این‌جور شده و این رفتار مستهجن و ریاکارانه از کجاست. خاک فضای مجازی را با خشمشان به توبره می‌بندند و هیچ‌وقت هم از هیچ چیز راضی نمی‌شوند و زیر هر سنگی دنبال سوژه می‌گردند برای غر زدن و زیر سؤال بردن همه‌چیز. این بچه‌ها کی می‌خواهند بزرگ شوند؟

فلان سلبریتی مگر مرجع تقلید است که خطایش را توی سر او و جامعه و ایران و شرق و غرب می‌زنند؟ آن روز حرف خوبی زده؟ عمل کنید. امروز خطا کرده. عمل نکنید. کجا به شما یاد داده‌اند که هر خری را بت کنید و بپرستید که حالا وقتی توی زردش از آب درمی‌آید ما باید خشم و غر و لجن‌های شما را توی شبکه‌های اجتماعی بخوانیم؟ این همه خشم از کجا می‌آید که هر روز آتشش یکی و یک‌جا را می‌سوزاند؟ چرا همه مشکل دارند، جز خود شما؟

یک ساختمان توی آبادان فرو ریخته. یک عده مقصرند که تحت پیگرد قانونی قرار گرفته‌اند. یک عده زیر آوارند که امدادگران دارند با آواربرداری کمکشان می‌کنند. کمک‌های مردمی هم براه است. عزای عمومی هم اعلام شده. یک عده داغ‌دار شده‌اند که باید با آن‌ها همدلی و ازشان حمایت شود. دیگر چه کار باید بشود تا این جماعت دائم‌العصبانی راضی شوند و به هر کسی که یک گوشه‌ی جهان به هر دلیل بی‌اهمیتی دارد «می‌خندد» نپرند؟ ریختن یک ساختمان در یک شهر کوچک در ایران چه ارتباطی با جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم در کنِ فرانسه دارد که باید یک بازیگر را بابت این‌که حرفی از این اتفاق نزده، زیر لجنِ توهین ببرند؟ اصلاً مگر آن بازیگر کی است؟ چند سال دوره‌ی بازیگری رفته و چندتا فیلم و تئاتر بازی کرده. شده خدا؟
واقعاً نمی‌فهمم.

آمیگدل @amigdel
👍1
⌨️ در نکوهش تایپ

چند ماه است عضو یک گروه فیلم‌بینیِ مجازی شده‌ام. فیلم‌های فاخر و معمولاً کلاسیک می‌بینند. فیلم‌های سیاه‌وسفیدِ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ مثلاً. از آن‌هایی که هیچ‌وقت سمتشان نمی‌رفتم. این چند وقتی که با گروه هستم، مجبور شده‌ام از غذاهایی که از بچگی فکر می‌کردم بدمزه هستند، بخورم. آن فیلم‌هایی را ببینم که تلویزیون پخششان می‌کرد و من در میانه‌ی کانال‌گردی فقط ۲ ثانیه بهشان فرصت می‌دادم و رد می‌شدم. حالا باید ۳ ساعت و نیم بنشینم تارکوفسکی و کوروساوا ببینم. الحق و الانصاف اعتراف می‌کنم خیلی فیلم‌های خوشایندی هستند. فقط باید بهشان و به رنگشان دل بدهم.

حالا خدا را چه دیدی، شاید خیلی از بقیه‌ی «از این خوشم میاد» و «از اون خوشم نمیاد»های زندگی هم همین‌جوری باشند. خودمان را بسته‌ایم به «تایپ من نیست»ها و محدود شده‌ایم. حالا شاید خورشت کرفس واقعاً خوب بود، گوشت چرخ‌کرده توی ماکارانی واقعاً خوشمزه شد. شاید فقط آدم‌های لاغر و سفیدپوست نباشند که «زیبا» هستند. شاید چه می‌دانم، نگاه کن ببین چه چیزهایی هستند که سمتشان نمی‌روی، فقط چون «سلیقه‌ی تو نیست».

آمیگدل @amigdel
👍31
خبر آمده که یک شخصی این سنگ‌ها را پس از مدت‌ها جست‌وجو از دل طبیعت پیدا کرده. خطوط تصادفیِ روی سنگ‌ها شبیه حروف الفبای لاتین است.

اگر به طبیعت فرصت کافی بدهیم، معنادار می‌شود. آره؟ 😄
👍1