مجموعه فرهنگی هنری حیرت
1.21K subscribers
1.1K photos
18 videos
243 files
973 links
انجمن ادبی هنریِ حیرت
مدرسه آزاد ادبیات و هنر حیرت
فصلنامه تخصصی ادبیات و هنر معاصر"داستان شیراز"
مجموعه جشنواره های سراسری داستان کوتاه و نقد داستان حیرت
جشنواره استانی داستان شیراز
Heyratacademy.ir
Dastaneshiraz.com
Heyratbookstore.ir
Heyrstfestival.ir
Download Telegram
Forwarded from Tayebeh Gohari
#چرا_ادبیات؟

بورخس (نویسنده آرژانتینی) همیشه از این پرسش که "فایده‌ی ادبیات چیست؟" برآشفته می‌شد. او این پرسش را ابلهانه می‌شمرد و در پاسخ آن می‌گفت "هیچ کس نمی‌پرسد فایده‌ی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آن ها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوه‌زا می‌شود، آیا جستجوی توجیه عملی برای آن ها کوته‌فکری نیست؟

ادبیات، عشق و تمنّا و رابطه‌ی جنسی را عرصه‌ای برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات، عشق و لذت و سرخوشی بی‌مایه می‌شد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصلِ خیال پردازی ادبی است بی‌بهره می‌ماند. به راستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بی‌سوادی که سریال‌های بی‌مایه‌ی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر می‌دانند و بیشتر لذت می‌برند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایه‌ی ارضای حیوانات می‌شود نخواهد بود، و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.

ادبیات برای آنان که به آن‌چه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید.
ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است، زبانِ رسای ناسازگاران و پناهگاهِ کسانی است که به آن‌چه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانته ( اسب مشهور دن کیشوت) زار و نزار و دوش به دوشِ شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نهنگ همراه با ناخدا اهب، ( شخصیت اول رمان موبی دیک) سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، این همه راه‌هایی است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگیِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگی یی که ما را وا می‌دارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آن‌که ما می‌خواهیم بسیاری آدم‌های متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایی را که بر ما چیره‌اند پاسخ گوییم.

یکی از اثراتِ سودمند ادبیات در سطحِ زبان تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار ارتباطیِ آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرف‌هایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوحِ کمتر بیان می‌کند. جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، هم‌چون جامعه‌ای از کرولال‌ها دچارِ زبان‌پریشی است و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خوانَد یا فقط پرت و پلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آن‌چه در دل دارد بسنده نیست.

دنیای بدون ادبیات، دنیای بی‌تمدن٬ بی‌بهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شرِ عشق، این کابوسی که برای شما تصویر می‌کنم، مهم‌ترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانی است. غرایزِ اصلی تعیین کننده‌ی رفتارِ روزانه می‌شوند و ویژگیِ عمده‌ی این زندگی مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناخته‌ها و ارضای نیازهای مادی است. جایی برای روح باقی نمی‌ماند. در این دنیا یکنواختیِ خردکننده‌ی زندگی با ظلمتِ شومِ بدبینی همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگیِ انسانی همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچ کس و هیچ چیز قادر به تغییر آن نیست.


#ماریو_بارگاس_یوسا
#چرا_ادبیات
📌 همه‌ی یوسا
درباره‌ی #ماهی_در_آب نوشته‌ی #ماریو_بارگاس_یوسا
🖊 #احمد_ابوالفتحی
📎 در جایی از کتاب, یوسا می‌گوید همه‌ی داستان‌هایش از یک واقعه در زندگی‌اش سرچشمه می‌گیرند و در طولِ مسیر نوشته شدن از تخیل سیراب می‌شوند. از دلایلِ جذابیتِ کتابِ «ماهی در آب» یکی هم همین است. در سطر سطرِ کتاب می‌شود رد بسیاری از رمان‌ها و داستان‌هایش را یافت. آنچه بیش از هرچیز در این اثر جلبِ نظر می‌کند، تکلیفِ مشخصِ یوسا با خود است. می‌داند که به کجا می‌خواهد برسد و می‌داند لوازم رسیدن به هدف چیست و سخت‌کوشانه در مسیر گام برمی‌دارد. می‌خواهد نویسنده شود و انگیزه‌ی این کار را به قولِ خودش در اثرِ اختلافی که با پدرِ ناخوانده‌اش پیدا می‌کند به دست می‌آورد: «اگر آن روزها در حضور پدرم آن‌قدر رنج نبرده بودم و احساس نکرده بودم که بهترین راه مقابله با او دنبال کردن ادبیات است، شاید امروز نویسنده نبودم.» ۷۳ منظورش از «آن روزها» سال‌های اولیه‌ی نوجوانی است. زمانی که پدرش بعد از حدود دوازده سال ناگهان زنده می‌شود. پدری که خانواده را رها کرده بوده، بازگشته است و مادر رازی را به یوسا می‌گوید. رازی که روزهای نوجوانی او را در عذابِ حضورِ ناگوارِ پدری سخت‌گیر و یکدنده فرو می‌برد. این آغازِ روایت است. جز پدر، سایه‌ی پرو هم بر زندگیِ سنگینی می‌کند. پدری دیگر، که یوسا با او هم رابطه‌ای از جنسِ نه‌جنگ، نه‌صلح دارد. خودش این رابطه را چنین توصیف می‌کند: « پرو وقتی خشمگینم نمی‌کند، غمگینم می‌کند و غالباً هر دو احساس را با هم دارم.» همین رابطه است که او را از همان ابتدا به این نتیجه می‌رساند که برای نویسنده شدن، یا بهتر بگویم، برای نویسنده‌ی درجه یک شدن چاره‌ای جز ترک پرو ندارد: یقین داشتم اگر پرو را ترک نکنم هرگز نویسنده نخواهم شد. ۲۳۰ «در لیما نمی‌توانستم از قالبِ نویسنده‌ای درجه دو بیرون بیایم و سایرِ نویسندگانِ پرویی که می‌شناختم نیز چنین به نظر می‌رسیدند.» ۲۹۵ در نگاه او نویسندگانی که در زیست-جهانشان محدود به پرو است، منطقه‌ای می‌نویسند و این بومی‌نویسی برای آن‌ها مذیت محسوب می‌شود. آن‌ها به فرم اعتنایی ندارد. آن را نیاموخته‌اند و مضمون‌گرایانه تنها به مضوعات شگفت برای حکایت کردن می‌اندیشند. چگونه روایت کردن برایشان هیچ اهمیتی ندارد. این امری نیست که یوسا کلی‌گویانه بیانش کند. از جمله کارهایی که تا سنِ بیست‌ویک سالگی انجام داده است، تهیه‌ی مجموعه‌ای مصاحبه‌ها با نویسندگان مهم پرویی است و در همه‌ی مصاحبه‌ها، چنان‌که نقل می‌کند، بحث همواره به فرم می‌رسیده و آن‌ها مسئله‌ی فرم را از بیخ رد می‌کرده‌اند. همین وضعیت یوسا را در آن سنِ پائین به این نتیجه می‌رساند که چاره‌ای جز رفتن به اروپا ندارد و از همه‌ی اروپا، کعبه‌ی آمالِ او پاریس است. پاریس کعبه‌ی آمالِ بسیاری کسان است. از جمله‌ی آن‌ها نویسندگانِ آمریکای لاتین: «سال‌ها بعد هنگام اقامت در فرانسه با خولیو کورتازار که مثل من عاشق پاریس بود گفتگویی طولانی داشتم. کورتازار گفته بود به این خاطر زندگی در این شهر را برگزیده که: "هیچ‌کس بودن در شهری که همه‌چیز هست، هزار بار بهتر از عکس آن است."» ۲۸۷ یوسا جاه‌طلب‌تر و سخت‌کوش‌تر از آن بود که در شهری که همه‌چیز است، هیچ‌کس باشد. سال‌ها بعد، در حایی دیگر تعریف کرده بود که وقتی انتشارات گالیمار تصمیم گرفت، مجموعه‌ای از آثارِ او را در ردیفِ آثارِ پلئیاد منتشر کند، گویی مهم‌ترین جایزه‌ی عمرش را دریافت کرده بود. با خواندنِ کتابِ «ماهی در آب» و آشنایی با شوقی که یوسای تازه‌جوان برای رسیدن به پاریس داشته است، می‌توان معنای این کلامِ او را به خوبی فهمید. پس از آن تصمیمِ انتشاراتِ گالیمار، یوسا احساس کرده است در شهری که همه‌چیز است، در کعبه‌ی آمالش «چیزی» شده است. این چیزی شدن را البته پیشتر هم تجربه کرده بود. آن هنگام که آثاری از او در مجله‌ی سور منتشر شده بود و «شادی حضور در جمع آوانگاردهای زمانه» را برای او به ارمغان آورده بود. شادی‌ای که حالا گویی حکمِ کیمیا دارد. شادی‌ برای نویسندگانِ متوسط، از جلبِ توجهِ متوسطِ خوانندگان به ارمغان می‌آید و از فروشِ بسیار؛ متوسط‌ها را چه‌کار به حضور در جمع آوانگاردهای زمانه و تجربه‌ی شادیِ ناشی از آن؟... بگذریم... یوسا می‌گوید، هر چیز خالی از تجربه‌ی مستقیم زندگی او را با خود درگیر نمی‌کند، این را از رمان‌هایش هم می‌شود فهمید و بر این مبنا می‌توان اهمیتِ ماهی در آب را هم ارزیابی کرد. اثری سراسر نقلِ تجربه‌ی مستقیمِ زندگی و علاوه بر آن، تلاقی علایقِ یوسا: داستان‌نویسی و مقاله‌نویسیِ سیاسی و اجتماعی و ادبی. ماهی در آب تاش‌هایی از آموزشِ داستان‌نویسی را هم در بر دارد. به عبارتی، همه‌ی یوساست.
#معرفی_کتاب
@pol_ha
‍ (https://attach.fahares.com/yI/6QhUYh+IM/VzdfGQxAA==)