شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 💠 روی پاهای ایرانی 1 به روایت دکتر حمیدرضا مقارهعابد 🔸 تمرکزمان روی مباحث مربوط به کامپوزیتها بود؛ یک مشکلی پالایشگاهها داشتند که با استفاده از تکنولوژی کامپوزیتها میشد آن را رفع کرد و ما داشتیم روی آن پروژه کار میکردیم. اوایل کار بود…
#تک_برگ
🔷 روی پاهای ایرانی 2
به روایت دکتر حمیدرضا مقارهعابد
🔸 روزی فرارسید که برای اولین بار آقای ريحان یاری قرار بود بهعنوان شخصی که پايش قطع شده بود از پنجه ما استفاده بکند و نظر بدهد. یکی از لحظات ناب زندگی من و آقای دکتر نصر همان روز است؛ آقای ریحان یاری کاپیتان تیم ملی قطع پای کشورمان بود. ایشان آمد و استفاده کرد. وقتی اول راه رفت و بعد دوید ما مدام داشتیم نگاه میکردیم الآن چی میگوید؟ او هم جوابی نمیداد؛ در یک کوریدور خیلی طولانی میرفت و برمیگشت. میدوید. من آخرین بار گرفتمش، گفتم آقای یاری چطور است؟ گفت که «آقای مقارهعابد دارم پرواز میکنم، بگذار ادامه بدهم. این لحظه نابترین لحظههای ما است» میگفت «من قبلاً یک پنجه کربنی انگلیسی داشتم ولی اين که الان دارم، هم خیلی نرمتر است و هم خیلی انعطاف دارد. بگذارید من به پروازم ادامه بدهم.» این جمله یکی از جملههایی است که در آرشیو ذهنیمان همیشه ماندگار شد و هر وقت در این 10 سال انرژیمان میافتد، آن کلمات آقای یاری ما را دوباره سرحال میآورد و پرانرژی میکند.
🔸 رفتیم یکی از ارگانهایی که مسئول خرید این تجهیزات بود گفتیم آقا ما هم مجوزش را داریم و هم تست بالینی شده است. گفتند شما تأییدیه اتحادیه اروپا را دارید؟ ان موقع برای من خیلی عجیب بود که گفت تأییدیه اتحادیه اروپا؛ من که داخل کشور خودم بودم! گفتند نه ما فقط تأییدیه اتحادیه اروپا را میخواهیم. این تکنولوژی جزء تکنولوژیهایی است که شاید 7-8 تا کشور بیشتر این تکنولوژی را نداشته باشند. ما هم از هیچ کجا بههیچوجه کپی نکردیم و هیچ رفرنسی هم نبود که ما بتوانیم برویم و از آن الهام بگیریم. بعد این ارگان دولتی به من گفت باید بروید تأییدیه اتحادیه اروپا را بیاورید. سنگی بود که فکر میکردند این سنگ آنقدر مانع بزرگی است که ما نمیتوانیم از روی آن بپریم. ولی این اتفاق افتاد و ما تأییدیه اتحادیه اروپا را هم گرفتیم و آنها واقعاً خلع سلاح شدند و دستشان را بالا بردند؛ اینیک واقعیت تلخ است که خود تحریمی خیلی اذیتمان میکند.
🔸 یک روزی من در پلههای آن ارگانی دولتی که میخواست از ما خرید کند داشتم میرفتم و میآمدم. البته یکبار که نه؛ من آن پلهها را 100 بار رفتم و آمدم. یک مسئولی من را دید که 3 سال قبل هم من را دیده بود، گفت:« تو هنوز تو داری این پلهها را بالا میروی و میآیی؟» گفتم «بله!» گفت «ما تخصصمان این است که نگذاریم افراد امثال شما بمانند. چقدر تو چغر و بدبدنی که ماندهای!» خیلی جمله عجيبي گفت؛ یعنی سیستم دولتی و نوع قانونگزاری ما و اجرای قانونمان به شکلی است که توقع حمایت که هیچ، حتي خودشان میگویند ما کاری میکنیم که شما نمانید. تکنولوژی این محصول واقعاً کار خیلی پیچیدهای است. ولی برای رسيدن به اين تکنولوژی و ساخت نهايی پنجههای کربنی، 20 درصد توان و انرژی ما راگرفته است. 20 درصد دیگر توان ما را گرفتن مجوزها و تأییدیهها گرفت و 60 درصدش هم صرف ورود به بازار کردیم.
🔸 فکر میکنم ورود به بازار یکی از موانع اصلی است که همه شرکتهای دانشبنیان دارند و اکثراً سر همین مرز که میرسند عقبنشینی میکنند؛ یکی از اصلیترین دلیلهای اين مانع بزرگ، فرهنگ خودمان است. ما مردم اگر بخواهیم برای خانه، مان یک جنس بخريم و يک جنس داخلی و یک جنس خارجی باشد قطعاً میرویم سراغ جنس خارجی را میگیریم و میگوییم خارجی یکچیز دیگر است. شاید در قديم ما تولیدکنندهها هم کمکاری کرده بودیم و نتوانسته بودیم جنس خوبی تولید کنیم. اصلاً نمیتوانیم از این دفاع کنیم ولی الآن نسل جدیدی که وارد فضای دانش شده است واقعا به این خودباوری رسیده است که بتواند به آن سطح از تولیدات خارجی برسد؛ یعنی نگاهش نگاه صادرات است. ما روزی بهسختی وارد بازار خودمان شدیم ولی الآن به چند کشور داریم صادرات میکنیم. حتی چند تا کشور که جزء قطبهای صنعتی دنیا هستند از ما تقاضای انتقال تکنولوژی به کشورشان را دارند.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 روی پاهای ایرانی 2
به روایت دکتر حمیدرضا مقارهعابد
🔸 روزی فرارسید که برای اولین بار آقای ريحان یاری قرار بود بهعنوان شخصی که پايش قطع شده بود از پنجه ما استفاده بکند و نظر بدهد. یکی از لحظات ناب زندگی من و آقای دکتر نصر همان روز است؛ آقای ریحان یاری کاپیتان تیم ملی قطع پای کشورمان بود. ایشان آمد و استفاده کرد. وقتی اول راه رفت و بعد دوید ما مدام داشتیم نگاه میکردیم الآن چی میگوید؟ او هم جوابی نمیداد؛ در یک کوریدور خیلی طولانی میرفت و برمیگشت. میدوید. من آخرین بار گرفتمش، گفتم آقای یاری چطور است؟ گفت که «آقای مقارهعابد دارم پرواز میکنم، بگذار ادامه بدهم. این لحظه نابترین لحظههای ما است» میگفت «من قبلاً یک پنجه کربنی انگلیسی داشتم ولی اين که الان دارم، هم خیلی نرمتر است و هم خیلی انعطاف دارد. بگذارید من به پروازم ادامه بدهم.» این جمله یکی از جملههایی است که در آرشیو ذهنیمان همیشه ماندگار شد و هر وقت در این 10 سال انرژیمان میافتد، آن کلمات آقای یاری ما را دوباره سرحال میآورد و پرانرژی میکند.
🔸 رفتیم یکی از ارگانهایی که مسئول خرید این تجهیزات بود گفتیم آقا ما هم مجوزش را داریم و هم تست بالینی شده است. گفتند شما تأییدیه اتحادیه اروپا را دارید؟ ان موقع برای من خیلی عجیب بود که گفت تأییدیه اتحادیه اروپا؛ من که داخل کشور خودم بودم! گفتند نه ما فقط تأییدیه اتحادیه اروپا را میخواهیم. این تکنولوژی جزء تکنولوژیهایی است که شاید 7-8 تا کشور بیشتر این تکنولوژی را نداشته باشند. ما هم از هیچ کجا بههیچوجه کپی نکردیم و هیچ رفرنسی هم نبود که ما بتوانیم برویم و از آن الهام بگیریم. بعد این ارگان دولتی به من گفت باید بروید تأییدیه اتحادیه اروپا را بیاورید. سنگی بود که فکر میکردند این سنگ آنقدر مانع بزرگی است که ما نمیتوانیم از روی آن بپریم. ولی این اتفاق افتاد و ما تأییدیه اتحادیه اروپا را هم گرفتیم و آنها واقعاً خلع سلاح شدند و دستشان را بالا بردند؛ اینیک واقعیت تلخ است که خود تحریمی خیلی اذیتمان میکند.
🔸 یک روزی من در پلههای آن ارگانی دولتی که میخواست از ما خرید کند داشتم میرفتم و میآمدم. البته یکبار که نه؛ من آن پلهها را 100 بار رفتم و آمدم. یک مسئولی من را دید که 3 سال قبل هم من را دیده بود، گفت:« تو هنوز تو داری این پلهها را بالا میروی و میآیی؟» گفتم «بله!» گفت «ما تخصصمان این است که نگذاریم افراد امثال شما بمانند. چقدر تو چغر و بدبدنی که ماندهای!» خیلی جمله عجيبي گفت؛ یعنی سیستم دولتی و نوع قانونگزاری ما و اجرای قانونمان به شکلی است که توقع حمایت که هیچ، حتي خودشان میگویند ما کاری میکنیم که شما نمانید. تکنولوژی این محصول واقعاً کار خیلی پیچیدهای است. ولی برای رسيدن به اين تکنولوژی و ساخت نهايی پنجههای کربنی، 20 درصد توان و انرژی ما راگرفته است. 20 درصد دیگر توان ما را گرفتن مجوزها و تأییدیهها گرفت و 60 درصدش هم صرف ورود به بازار کردیم.
🔸 فکر میکنم ورود به بازار یکی از موانع اصلی است که همه شرکتهای دانشبنیان دارند و اکثراً سر همین مرز که میرسند عقبنشینی میکنند؛ یکی از اصلیترین دلیلهای اين مانع بزرگ، فرهنگ خودمان است. ما مردم اگر بخواهیم برای خانه، مان یک جنس بخريم و يک جنس داخلی و یک جنس خارجی باشد قطعاً میرویم سراغ جنس خارجی را میگیریم و میگوییم خارجی یکچیز دیگر است. شاید در قديم ما تولیدکنندهها هم کمکاری کرده بودیم و نتوانسته بودیم جنس خوبی تولید کنیم. اصلاً نمیتوانیم از این دفاع کنیم ولی الآن نسل جدیدی که وارد فضای دانش شده است واقعا به این خودباوری رسیده است که بتواند به آن سطح از تولیدات خارجی برسد؛ یعنی نگاهش نگاه صادرات است. ما روزی بهسختی وارد بازار خودمان شدیم ولی الآن به چند کشور داریم صادرات میکنیم. حتی چند تا کشور که جزء قطبهای صنعتی دنیا هستند از ما تقاضای انتقال تکنولوژی به کشورشان را دارند.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 همه چی فقط پول نیست
روایتی از مدیر یک شرکت دانشبنیان تولیدکننده پروتزهای دست که فناور زندگی هم است
🔸 سوژههای پیشرفت آدمهای منحصربهفردی هستند. جدای از مسائل فنی و دستاوردهای علمی و فناوری، زیست این افراد هم قابلتأمل است. امیر پایدارثانی مدیر شرکت بهبود عضو ثانی یکی از این سوژهها است؛ او بهعنوان مخترع و تولیدکننده دست و بازوی مکانیکی و الکتریکی خودش زخمخورده معلولیت است. سال 89 که انگشتان دستش بر اثر حادثهای توسط دستگاه برش قطع شد، خودش را درون دنیایی از تاریکی و نامیدی حس کرد. از کودکی پیانو مینواخت و انگشتان دستش برایش ارزش دیگری داشت. فکر اینکه دیگر توانایی نواختن پیانو را ندارد آزارش میداد. تقلایش برای پیدا کردن جایگزینی برای انگشتان ازدسترفتهاش، او را به سمت طراحی و ساخت انگشت مکانیکی سوق داد. امید، تنها واژهای است که زندگی امیر را نجات داد. ارتباطی که امیر با مراجعینش دارد مانند دیگر متخصصان ارتز و پروتز نیست.
🔸امیر از داخل دنیای معلولیت با آنها ارتباط میگیرد. با مشکلات فقر و قطع عضو آشناست؛ و این روند درمان را تسریع میکند.«من چون با عمق وجودم قطع عضو را تجربه کردهام با مشکلات و مصائب اش آشنایی دارم. علاوه بر قطع فیزیکی که رخ میدهد مشکلات روحی و روانی بهمراتب بدتر از آن به دنبالش میآید. خود من تا ماهها بعد از قطع انگشتانم از نشان دادن دستم خجالت میکشیدم. با مقوا استوانهای هم قد انگشتانم برای دستم ساخته بودم و با جوراب زنانه روکش دوخته بودم و از آن برای حجم دادن دستم استفاده میکردم. بعدها که توانستم انگشت مکانیکی را طراحی کرده و بسازم، کمکم اعتمادبهنفسم بالاتر رفت. بهگونهای که حتی نیازی برای استفاده از انگشت مکانیکی و پروتز حس نمیکنم. پس بحث روانشناختی ماجرا بسیار مهم است. معمولاً با مراجعینم نزدیک ساعتها بر سر این موضوع صحبت میکنم تا مشکلش را حل کنم.»
🔸شهریور 1401 بود که از شهرک صنعتی اسکان داشتم برمیگشتم شرکت که تلفنم زنگ زد. خانمی بود که با گویش زیبای یزدی صحبت میکرد:«من از میبد یزد زنگ زدم. معلم پرورشی هستم. مدرسه ما اکثر بچهها از خانوادههای ضعیفی هستند. بعضی وقتها حتی صبحانه یا تغذیهای هم نمیتوانند با خود بیاورند. یکبار در هفته آش میپزیم برای بچهها. یک دانشآموزی داریم که مثل بقیه خانواده ایشان هم وضع مالی خوبی ندارند. دست او در کودکی قطعشده است و همه باهم کمک کردهایم تا پایان ابتدایی درسش را بخواند؛ اما الآن که میخواهد یه مقطع بالاتر برود و مدرسهاش را عوض کند از ترس مسخره شدن میخواهد ترک تحصیل کند. میبد خیّران زیادی دارد اما ما پیش هر کس رفتیم پاس داده به آنیکی. کمیک موشن شما را توی تلویزیون دیدم. باورم نمیشد که پاسخ تلفنمان را بدهید.» معمولاً چون با این افراد زیاد ارتباط داشتهام زیاد احساساتی نمیشوم. ولی بهقدری صحبتهای خانم پرورشی پراحساس بود که پشت فرمان گریهام گرفته بود. گفتم باید دختربچه بیاید تبریز تا قالب دستش را بگیرم و برایش پروتز زیبایی بسازم.
🔸چند روز بعد خانواده دختربچه زنگ زدند. گفتند که از فرط خوشحالی سه شب و روز است که خوابشان نبرده است. قرار شد تا شنبه هفته بعدش تبریزباشند. یک مقداری حلوا بهعنوان هدیه آورده بودند. دخترک هم یک نقاشی که برای من کشیده بود و یک اسکاچ کوچک ظرفشویی که میگفت خودم بافتهام برایم آورده بود. ابتدایی با انگشتان قطعشدهاش کنار آمده بود و چون مقطع تحصیلی جدید قرار بود به مدرسه جدیدی برود ترس از مسخره شدن باعث شده بود که ترک تحصیل کند. کلی از بافتش تعریف کردم. عکس گرفتم و گفتم عکسش را برای دوستانم حتماً ارسال میکنم. با این تعریف کردنها لبخند به لب دخترک نشست. سعی کردم روی اعتمادبهنفسش کارکنم. طوری رفتار کردم که احساس دِین بابت پروتزهایش نداشته باشد. گفتم من برایت میسازم به شرطی که درست را ادامه بدهی. پروتزش آماده است و قرار است بعد از امتحانات برای تحویلش بیاید تبریز.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 همه چی فقط پول نیست
روایتی از مدیر یک شرکت دانشبنیان تولیدکننده پروتزهای دست که فناور زندگی هم است
🔸 سوژههای پیشرفت آدمهای منحصربهفردی هستند. جدای از مسائل فنی و دستاوردهای علمی و فناوری، زیست این افراد هم قابلتأمل است. امیر پایدارثانی مدیر شرکت بهبود عضو ثانی یکی از این سوژهها است؛ او بهعنوان مخترع و تولیدکننده دست و بازوی مکانیکی و الکتریکی خودش زخمخورده معلولیت است. سال 89 که انگشتان دستش بر اثر حادثهای توسط دستگاه برش قطع شد، خودش را درون دنیایی از تاریکی و نامیدی حس کرد. از کودکی پیانو مینواخت و انگشتان دستش برایش ارزش دیگری داشت. فکر اینکه دیگر توانایی نواختن پیانو را ندارد آزارش میداد. تقلایش برای پیدا کردن جایگزینی برای انگشتان ازدسترفتهاش، او را به سمت طراحی و ساخت انگشت مکانیکی سوق داد. امید، تنها واژهای است که زندگی امیر را نجات داد. ارتباطی که امیر با مراجعینش دارد مانند دیگر متخصصان ارتز و پروتز نیست.
🔸امیر از داخل دنیای معلولیت با آنها ارتباط میگیرد. با مشکلات فقر و قطع عضو آشناست؛ و این روند درمان را تسریع میکند.«من چون با عمق وجودم قطع عضو را تجربه کردهام با مشکلات و مصائب اش آشنایی دارم. علاوه بر قطع فیزیکی که رخ میدهد مشکلات روحی و روانی بهمراتب بدتر از آن به دنبالش میآید. خود من تا ماهها بعد از قطع انگشتانم از نشان دادن دستم خجالت میکشیدم. با مقوا استوانهای هم قد انگشتانم برای دستم ساخته بودم و با جوراب زنانه روکش دوخته بودم و از آن برای حجم دادن دستم استفاده میکردم. بعدها که توانستم انگشت مکانیکی را طراحی کرده و بسازم، کمکم اعتمادبهنفسم بالاتر رفت. بهگونهای که حتی نیازی برای استفاده از انگشت مکانیکی و پروتز حس نمیکنم. پس بحث روانشناختی ماجرا بسیار مهم است. معمولاً با مراجعینم نزدیک ساعتها بر سر این موضوع صحبت میکنم تا مشکلش را حل کنم.»
🔸شهریور 1401 بود که از شهرک صنعتی اسکان داشتم برمیگشتم شرکت که تلفنم زنگ زد. خانمی بود که با گویش زیبای یزدی صحبت میکرد:«من از میبد یزد زنگ زدم. معلم پرورشی هستم. مدرسه ما اکثر بچهها از خانوادههای ضعیفی هستند. بعضی وقتها حتی صبحانه یا تغذیهای هم نمیتوانند با خود بیاورند. یکبار در هفته آش میپزیم برای بچهها. یک دانشآموزی داریم که مثل بقیه خانواده ایشان هم وضع مالی خوبی ندارند. دست او در کودکی قطعشده است و همه باهم کمک کردهایم تا پایان ابتدایی درسش را بخواند؛ اما الآن که میخواهد یه مقطع بالاتر برود و مدرسهاش را عوض کند از ترس مسخره شدن میخواهد ترک تحصیل کند. میبد خیّران زیادی دارد اما ما پیش هر کس رفتیم پاس داده به آنیکی. کمیک موشن شما را توی تلویزیون دیدم. باورم نمیشد که پاسخ تلفنمان را بدهید.» معمولاً چون با این افراد زیاد ارتباط داشتهام زیاد احساساتی نمیشوم. ولی بهقدری صحبتهای خانم پرورشی پراحساس بود که پشت فرمان گریهام گرفته بود. گفتم باید دختربچه بیاید تبریز تا قالب دستش را بگیرم و برایش پروتز زیبایی بسازم.
🔸چند روز بعد خانواده دختربچه زنگ زدند. گفتند که از فرط خوشحالی سه شب و روز است که خوابشان نبرده است. قرار شد تا شنبه هفته بعدش تبریزباشند. یک مقداری حلوا بهعنوان هدیه آورده بودند. دخترک هم یک نقاشی که برای من کشیده بود و یک اسکاچ کوچک ظرفشویی که میگفت خودم بافتهام برایم آورده بود. ابتدایی با انگشتان قطعشدهاش کنار آمده بود و چون مقطع تحصیلی جدید قرار بود به مدرسه جدیدی برود ترس از مسخره شدن باعث شده بود که ترک تحصیل کند. کلی از بافتش تعریف کردم. عکس گرفتم و گفتم عکسش را برای دوستانم حتماً ارسال میکنم. با این تعریف کردنها لبخند به لب دخترک نشست. سعی کردم روی اعتمادبهنفسش کارکنم. طوری رفتار کردم که احساس دِین بابت پروتزهایش نداشته باشد. گفتم من برایت میسازم به شرطی که درست را ادامه بدهی. پروتزش آماده است و قرار است بعد از امتحانات برای تحویلش بیاید تبریز.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 برای راه رفتنِ دوباره
سختوشیرینهای ساخت ربات اسکلت بیرونی ایرانی
🔸 رباتهای اسکلت بیرونی برای اندامهای مختلف بالاتنه، پایینتنه و تمامتنه طراحی و تولید میشوند و در حوزههای مختلف نظامی، صنعتی و درمانی کاربرد دارند. رباتهای پایینتنه شش مفصله که ربات اکسوپد هم یکی از آنهاست، اغلب برای اهداف درمانی و کمکحرکتی مورداستفاده قرار میگیرند. در دنیا حدود 24 شرکت در حوزه اسکلت بیرونی کار میکنند و محصولات کمتر از دهتای آنها که متعلق به کشورهای آمریکا، رژیم صهیونیستی، روسیه، کرهجنوبی و فرانسه هستند، تجاریسازی شده است. در خاورمیانه، در حال حاضر تنها ربات اسکلت بیرونیِ تجاری، اکسوپدِ ایرانی است.
🔸 چرا ربات اسکلت بیرونی
مهندس حوائجی: اینکه چرا ما ربات اگزواسکلتون (exoskeleton) یا همان اسکلت بیرونی را برای محصول شرکتمان انتخاب کردیم، چند دلیل داشت: اول اینکه این ربات خیلی جدید بود در دنیا. یعنی سال 92 که من و سه نفر دیگر از بنیانگذاران دور هم جمع شده بودیم برای تصمیم تأسیس شرکت، تازه یک سال بود که نمونه اسرائیلی آن (ربات ریواک) معرفی شده بود. رباتهای دیگر مانند رباتهای صنعتی و کارخانهای، حدود شصت هفتاد سال سابقه دارند و اگر ما بهعنوان یک شرکت کوچک میخواستیم در این حوزهها شروع کنیم، در رقابت با رقبای خارجی خیلی عقب بودیم. دلیل دوم هم انسانی بود؛ یعنی وقتی ما در نمونه اسرائیلی دیدیم که حاصل تکنولوژی تبدیل به چیزی شده است که یک انسان را دوباره راه میبرد، برایمان خیلی ارزش داشت. دلیل سوم هم این بود که ما بهطور خاص در ایران، به دلیل ناامنی جادهها و اتومبیلها، تصادفات زیادی داریم و در نتیجه تعداد معلولیت ناشی از تصادف بیشتر از متوسط جهانی است.
🔸 وقتی که ارتباط مغز بهعنوان کنترلکننده بدن، با عضلات پایینتر از محل آسیب نخاعی قطع میشود؛ عضلات بدن بهعنوان عملگرهای محرک مفاصل از کار میافتند. در پایینتنه، شش مجموعه مفصل در اطراف لگن، زانوها و مچها وجود دارد. کاری که رباتهای اسکلتبیرونی پایینتنه میکنند این است که در بخشهای بالای ران، زانوها و گاهی مچهای سازه مکانیکیشان، موتور یا عملگر فعال میگذارند و اراده کاربر که قبلا از طریق مغز به عضلات منتقل میشد، حالا از طریق مغز به یک سیستم واسطی منتقل میشود تا دستورات آن برای ربات قابل خواندن شود؛ مثلا با فشار دکمههای یک مچبند. سپس ربات فرامین لازم را به مجموعه عملگرهایش میدهد و چون سازه پوشیدنی ربات به بدن انسان متصل شده، پایینتنه را حرکت میدهد. در فرد سالم، مغز انسان بهطور اتوماتیک و همزمان با حرکت، تعادل را هم حفظ میکند. اما وقتی بیش از ده مفصل را به چهار تا مفصل سادهسازی کرده باشیم، نمیتوان بهصورت خودکار تعادل بدن را هم حفظ کرد؛ بنابراین بیمار باید بتواند با یک تجهیز حفظکننده مانند پارالل (سادهترین) یا واکر یا عصا(سختترین)، تعادل خودش را حفظ کند.
🔸 اولین قدمها
مهندس زادی: آن سالها همه ما یک سری دانشجوی کمکارکرده یا کارنکرده بودیم و خیلی گامبهگام و یواشیواش با کنترل موتورها و ادغام آنها روی سازۀ مکانیکی شروع کردیم و به تدریج پیش رفتیم. سالهای 94 و 95 نمونههای اولیه ربات ساخته شد و رفتیم روی تست با انسان سالم و سپس کاربر ضایعهنخاعی. سال 95، با ربات اکسوپد در نمایشگاه «ایرانساخت» که متعلق به معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری است، شرکت کردیم و یک سال بعد با کمک معاونت علمی، سه نمونه از نسخۀ وقت ربات را به مراکز درمانی فروختیم. با فروشهای اولیه، امکان استفاده بیشتر توانیابان و تست واقعی ربات فراهم شد؛ تستهایی که نتایجش برای خود ما که میخواستیم ایرادات را رفع کرده و آن را ارتقا بدهیم، خیلی مهم بود.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 برای راه رفتنِ دوباره
سختوشیرینهای ساخت ربات اسکلت بیرونی ایرانی
🔸 رباتهای اسکلت بیرونی برای اندامهای مختلف بالاتنه، پایینتنه و تمامتنه طراحی و تولید میشوند و در حوزههای مختلف نظامی، صنعتی و درمانی کاربرد دارند. رباتهای پایینتنه شش مفصله که ربات اکسوپد هم یکی از آنهاست، اغلب برای اهداف درمانی و کمکحرکتی مورداستفاده قرار میگیرند. در دنیا حدود 24 شرکت در حوزه اسکلت بیرونی کار میکنند و محصولات کمتر از دهتای آنها که متعلق به کشورهای آمریکا، رژیم صهیونیستی، روسیه، کرهجنوبی و فرانسه هستند، تجاریسازی شده است. در خاورمیانه، در حال حاضر تنها ربات اسکلت بیرونیِ تجاری، اکسوپدِ ایرانی است.
🔸 چرا ربات اسکلت بیرونی
مهندس حوائجی: اینکه چرا ما ربات اگزواسکلتون (exoskeleton) یا همان اسکلت بیرونی را برای محصول شرکتمان انتخاب کردیم، چند دلیل داشت: اول اینکه این ربات خیلی جدید بود در دنیا. یعنی سال 92 که من و سه نفر دیگر از بنیانگذاران دور هم جمع شده بودیم برای تصمیم تأسیس شرکت، تازه یک سال بود که نمونه اسرائیلی آن (ربات ریواک) معرفی شده بود. رباتهای دیگر مانند رباتهای صنعتی و کارخانهای، حدود شصت هفتاد سال سابقه دارند و اگر ما بهعنوان یک شرکت کوچک میخواستیم در این حوزهها شروع کنیم، در رقابت با رقبای خارجی خیلی عقب بودیم. دلیل دوم هم انسانی بود؛ یعنی وقتی ما در نمونه اسرائیلی دیدیم که حاصل تکنولوژی تبدیل به چیزی شده است که یک انسان را دوباره راه میبرد، برایمان خیلی ارزش داشت. دلیل سوم هم این بود که ما بهطور خاص در ایران، به دلیل ناامنی جادهها و اتومبیلها، تصادفات زیادی داریم و در نتیجه تعداد معلولیت ناشی از تصادف بیشتر از متوسط جهانی است.
🔸 وقتی که ارتباط مغز بهعنوان کنترلکننده بدن، با عضلات پایینتر از محل آسیب نخاعی قطع میشود؛ عضلات بدن بهعنوان عملگرهای محرک مفاصل از کار میافتند. در پایینتنه، شش مجموعه مفصل در اطراف لگن، زانوها و مچها وجود دارد. کاری که رباتهای اسکلتبیرونی پایینتنه میکنند این است که در بخشهای بالای ران، زانوها و گاهی مچهای سازه مکانیکیشان، موتور یا عملگر فعال میگذارند و اراده کاربر که قبلا از طریق مغز به عضلات منتقل میشد، حالا از طریق مغز به یک سیستم واسطی منتقل میشود تا دستورات آن برای ربات قابل خواندن شود؛ مثلا با فشار دکمههای یک مچبند. سپس ربات فرامین لازم را به مجموعه عملگرهایش میدهد و چون سازه پوشیدنی ربات به بدن انسان متصل شده، پایینتنه را حرکت میدهد. در فرد سالم، مغز انسان بهطور اتوماتیک و همزمان با حرکت، تعادل را هم حفظ میکند. اما وقتی بیش از ده مفصل را به چهار تا مفصل سادهسازی کرده باشیم، نمیتوان بهصورت خودکار تعادل بدن را هم حفظ کرد؛ بنابراین بیمار باید بتواند با یک تجهیز حفظکننده مانند پارالل (سادهترین) یا واکر یا عصا(سختترین)، تعادل خودش را حفظ کند.
🔸 اولین قدمها
مهندس زادی: آن سالها همه ما یک سری دانشجوی کمکارکرده یا کارنکرده بودیم و خیلی گامبهگام و یواشیواش با کنترل موتورها و ادغام آنها روی سازۀ مکانیکی شروع کردیم و به تدریج پیش رفتیم. سالهای 94 و 95 نمونههای اولیه ربات ساخته شد و رفتیم روی تست با انسان سالم و سپس کاربر ضایعهنخاعی. سال 95، با ربات اکسوپد در نمایشگاه «ایرانساخت» که متعلق به معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری است، شرکت کردیم و یک سال بعد با کمک معاونت علمی، سه نمونه از نسخۀ وقت ربات را به مراکز درمانی فروختیم. با فروشهای اولیه، امکان استفاده بیشتر توانیابان و تست واقعی ربات فراهم شد؛ تستهایی که نتایجش برای خود ما که میخواستیم ایرادات را رفع کرده و آن را ارتقا بدهیم، خیلی مهم بود.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱
روایت شرکت دانشبنیان ارومیهایی، تنها تولیدکننده میکروخازنهای سهفاز و تکفاز در ایران
🔸 بعد از دانشگاه در سال 1377 استخدام وزارت نیرو شدم. در کنار کار در وزارت نیرو برای زمانهای بیکاری یک دفتر الکتریکی باز کردم. مدتی نگذشت که دیدم هفده نفر از همکارانم در دفتر با من همکاری میکنند. بیشتر کارهای سیمکشی ساختمان انجام میدادم. کارمان خیلی خوب گرفته بود و بر این اساس سیمکشی گمرک ارومیه را هم به ما دادند. در این پروژه، سرویس ترانسهایشان را هم به ما واگذار کردند. در حین بررسی ترانسها متوجه شدیم که بانکهای خازنیاش منفجر شده است. اجازه گرفتیم تا بانک خازنی آنها را باز کنم. همزمان در شرکت مرغ طیور غرب هم پروژه داشتم. بانک خازنی آنها هم زیاد منفجر میشد. اجازه گرفتم تا بانک خازنی آنها را هم باز کنم.
🔸 کمکم با ترکیبات و اجزای بانک خازن آشنا شدم. همزمان یکی از دوستانم تعدادی آداپتور کاهنده برق برای فروش وارد کشور کرده بود. وقتی به پریز برق میزدند مصرف برق را کاهش میداد. چند تا از او گرفتم و بررسی کردم. حجم اینها خیلی کوچکتر از نمونههای صنعتی بود. با همان ترکیب تکفاز، سه تا از اینها را به هم وصل کردیم و تبدیل شد به سه فاز. عملکرد سیستم تکفازی که ساخته بودیم بالاتر از سه فاز صنعتی بود. از سوپرمارکتها شروع کردیم. نمونهها را میدادیم تا عملکرد سیستمهای جدیدمان را بررسی کنیم. به واسطه پدر همسرم که بازنشسته جهادکشاورزی بود و شناخت زیادی به این حوزه داشت، چند نمونه هم در مرغداریها نصب کردیم. عملکردشان خیلی خوب بود.
🔸 جرقهای شد تا پیاش را بگیرم. 289 تا مقاله در رابطه با این موضوع مطالعه کردم. آن موقع اینترنت هم خیلی کند بود. برای همین پول میدادم تا برایم مقاله پیدا کنند. ماهی میشد که تمام حقوقم را بابت مقاله خرج میکردم. یکی از اتاقهای خانه را تبدیل به کارگاه و آزمایشگاه کرده بودم. خازنها روغنی دارند که بسیار بدبو است. بعد از مدتی که کار کردم بوی بد روغن موجب شد تا گوشه حیاط برای خودم کارگاهی بسازم. علتهای خرابی خازنها را بررسی کردم. از اسفند سال 1389 به طور جدی شروع به تولید بانک خازنی ابداعی خودم کردم. اوایل اعتماد نمیکردند. برای همین به طور امانی و رایگان در چند تا از مرغداریهای ارومیه نصب کردم.
🔸 نتیجه به حدی خوب بود که چند مرغداری و شرکت دیگر هم سفارش دادند. متوجه شدیم فیشهای برق محلهایی که بانک خازنیمان را وصل کرده بودیم بهشدت کاهش یافته است. عملکرد بهتر خازنها باعث شد تا به سمت ارگانها و شرکتهای دیگر برویم. اما عدم اعتماد اولیه و کمبود سرمایه در گردش خیلی مشکل برایم ایجاد میکرد. برای مثال یکی از خازنها را در بیمارستان آذربایجان نصب کردم که بعد از هشت ماه پولم را دادند. برای ماندن در بازار باید سرمایه در گردش جور میکردم. مجبور شدم تا خانه و ماشینم را بفروشم.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱
روایت شرکت دانشبنیان ارومیهایی، تنها تولیدکننده میکروخازنهای سهفاز و تکفاز در ایران
🔸 بعد از دانشگاه در سال 1377 استخدام وزارت نیرو شدم. در کنار کار در وزارت نیرو برای زمانهای بیکاری یک دفتر الکتریکی باز کردم. مدتی نگذشت که دیدم هفده نفر از همکارانم در دفتر با من همکاری میکنند. بیشتر کارهای سیمکشی ساختمان انجام میدادم. کارمان خیلی خوب گرفته بود و بر این اساس سیمکشی گمرک ارومیه را هم به ما دادند. در این پروژه، سرویس ترانسهایشان را هم به ما واگذار کردند. در حین بررسی ترانسها متوجه شدیم که بانکهای خازنیاش منفجر شده است. اجازه گرفتیم تا بانک خازنی آنها را باز کنم. همزمان در شرکت مرغ طیور غرب هم پروژه داشتم. بانک خازنی آنها هم زیاد منفجر میشد. اجازه گرفتم تا بانک خازنی آنها را هم باز کنم.
🔸 کمکم با ترکیبات و اجزای بانک خازن آشنا شدم. همزمان یکی از دوستانم تعدادی آداپتور کاهنده برق برای فروش وارد کشور کرده بود. وقتی به پریز برق میزدند مصرف برق را کاهش میداد. چند تا از او گرفتم و بررسی کردم. حجم اینها خیلی کوچکتر از نمونههای صنعتی بود. با همان ترکیب تکفاز، سه تا از اینها را به هم وصل کردیم و تبدیل شد به سه فاز. عملکرد سیستم تکفازی که ساخته بودیم بالاتر از سه فاز صنعتی بود. از سوپرمارکتها شروع کردیم. نمونهها را میدادیم تا عملکرد سیستمهای جدیدمان را بررسی کنیم. به واسطه پدر همسرم که بازنشسته جهادکشاورزی بود و شناخت زیادی به این حوزه داشت، چند نمونه هم در مرغداریها نصب کردیم. عملکردشان خیلی خوب بود.
🔸 جرقهای شد تا پیاش را بگیرم. 289 تا مقاله در رابطه با این موضوع مطالعه کردم. آن موقع اینترنت هم خیلی کند بود. برای همین پول میدادم تا برایم مقاله پیدا کنند. ماهی میشد که تمام حقوقم را بابت مقاله خرج میکردم. یکی از اتاقهای خانه را تبدیل به کارگاه و آزمایشگاه کرده بودم. خازنها روغنی دارند که بسیار بدبو است. بعد از مدتی که کار کردم بوی بد روغن موجب شد تا گوشه حیاط برای خودم کارگاهی بسازم. علتهای خرابی خازنها را بررسی کردم. از اسفند سال 1389 به طور جدی شروع به تولید بانک خازنی ابداعی خودم کردم. اوایل اعتماد نمیکردند. برای همین به طور امانی و رایگان در چند تا از مرغداریهای ارومیه نصب کردم.
🔸 نتیجه به حدی خوب بود که چند مرغداری و شرکت دیگر هم سفارش دادند. متوجه شدیم فیشهای برق محلهایی که بانک خازنیمان را وصل کرده بودیم بهشدت کاهش یافته است. عملکرد بهتر خازنها باعث شد تا به سمت ارگانها و شرکتهای دیگر برویم. اما عدم اعتماد اولیه و کمبود سرمایه در گردش خیلی مشکل برایم ایجاد میکرد. برای مثال یکی از خازنها را در بیمارستان آذربایجان نصب کردم که بعد از هشت ماه پولم را دادند. برای ماندن در بازار باید سرمایه در گردش جور میکردم. مجبور شدم تا خانه و ماشینم را بفروشم.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 🔷 تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱ روایت شرکت دانشبنیان ارومیهایی، تنها تولیدکننده میکروخازنهای سهفاز و تکفاز در ایران 🔸 بعد از دانشگاه در سال 1377 استخدام وزارت نیرو شدم. در کنار کار در وزارت نیرو برای زمانهای بیکاری یک دفتر الکتریکی…
#تک_برگ
🔷 تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۲
روایت شرکت دانشبنیان ارومیهایی، تنها تولیدکننده میکروخازنهای سهفاز و تکفاز در ایران
🔸 بخشی از متن:
خانه را که فروختم تن به اجارهنشینی دادیم. کمکم هر چه داشتم را فروختم. همسرم دیگر نمیتوانست با این شرایط زندگی کند. پدرزنم از من حمایت کرد و شغلاش را که در حوزه تولید و فروش داروهای دامپزشکی بود، رها کرد و با من همراه شد. چون خدمات برگشت پول فروش خیلی دیر بود و تعداد درخواستکنندهها زیاد شد، مهرماه 91 مجبور شدم تا طلاهای همسرم و فرش ابریشمی خانهام را هم بفروشم تا به عنوان افزایش سرمایه به شرکت تزریق کنم.
🔸 برای اینکه در بازار جا باز کنیم، با کمترین سود خازنها را میفروختیم. مشتریها برای اینکه از کیفیت خازنها مطمئن شوند شش ماه خازنها را نگه میداشتند و اگر موردی پیش نمیآمد، پول ما را میدادند. دو سال هم خدمات پشتیبانی و تعویض تقبل کرده بودیم. یک ماشین سمند خریده بودم. میزدم به جاده تا به استانهای دیگر هم سر بزنم. صندلی عقب ماشین برای خودم جای خوابی درست کرده بودم تا در فرصت اندکی که برای استراحت داشتم آنجا بخوابم. یزد، تهران، اصفهان و شهرهای مختلف را با ماشینم سر میزدم.
🔸 سال 1395 چند دستگاه خازن را در آبوفاضلاب شیراز نصب کردیم؛ آنجا 3 موتور 650 کیلووات داشتند. اولی و دومی که وارد مدار میشد ترانسش نمیکشید و سومی هم اصلا فرصت ورود به مدار پیدا نمیکرد. روز تست خازنهای ما مدیرکل آبفای استان فارس هم آمده بود. خازنها را نصب کردم. موتور اول را که روشن کردم دومی را هم همزمان استارت کردم. مشکلی پیش نیامد. گفتم سومی را هم روشن کنید. گفتند امکان ندارد، ترانس میسوزد. گفتم نگران نباشید. سومی را که روشن کردند بهتزده شدند و مشکلی هم پیش نیامد. اردیبهشت سال 96 که کنفرانس بینالمللی آبوفاضلاب در شیراز برگزار شد، مدیر فارس 20 دقیقه برای ارائه من زمان گرفت. بعد از آن جلسه، هفت منطقه از آبوفاضلاب کشور سفارش خرید دادند.
🔸 برای فروش به فولادمبارکه در دفاع از محصولمان با 7 دکتری برق و 4 مهندس برق بحث کردیم و بالاخره توانستیم توانایی خازنهایمان را برایشان ثابت کنیم. از سال 97 تا اسفند 99 بارها و بارها ما را تست کردند، تا بالاخره در اسفند 99 اولین خازن را از ما خریداری کردند. روز نصب خازن ما مدیر فنی فولاد مبارکه هم آمد تا خازنهای ما را تست کنند. هر گونه تست کردند نمونه ما خیلی بهتر از خازنهای خارجی بود. عملکرد خیلی خوبی از خودمان در فولاد به جا گذاشتیم که باعث پیشرفت کاری ما شد.
🔸 اواخر سال 97 وارد کشور آذربایجان شدیم. اولین محصول را به سیمان نُرم باکو دادیم. این پروژه باعث شد تا در عرض سه سال بالای 120 خازن به آذربایجان بفروشیم. متوجه شدیم که سیستم چند شرکت در آذربایجان نامتقارن است. همه جای دنیا سیستم متقارن استفاده میکنند. آمدیم و اولین خازنهای نامتقارن را در دنیا طراحی کرده و ساختیم. آن را هم ثبت اختراع کردیم و آنجا نصب کردیم. در ایران هم یک شرکت فولاد در نطنز اصفهان بود که سیستم آنها هم نامتقارن بود. مشکل آنها را هم حل کردیم.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۲
روایت شرکت دانشبنیان ارومیهایی، تنها تولیدکننده میکروخازنهای سهفاز و تکفاز در ایران
🔸 بخشی از متن:
خانه را که فروختم تن به اجارهنشینی دادیم. کمکم هر چه داشتم را فروختم. همسرم دیگر نمیتوانست با این شرایط زندگی کند. پدرزنم از من حمایت کرد و شغلاش را که در حوزه تولید و فروش داروهای دامپزشکی بود، رها کرد و با من همراه شد. چون خدمات برگشت پول فروش خیلی دیر بود و تعداد درخواستکنندهها زیاد شد، مهرماه 91 مجبور شدم تا طلاهای همسرم و فرش ابریشمی خانهام را هم بفروشم تا به عنوان افزایش سرمایه به شرکت تزریق کنم.
🔸 برای اینکه در بازار جا باز کنیم، با کمترین سود خازنها را میفروختیم. مشتریها برای اینکه از کیفیت خازنها مطمئن شوند شش ماه خازنها را نگه میداشتند و اگر موردی پیش نمیآمد، پول ما را میدادند. دو سال هم خدمات پشتیبانی و تعویض تقبل کرده بودیم. یک ماشین سمند خریده بودم. میزدم به جاده تا به استانهای دیگر هم سر بزنم. صندلی عقب ماشین برای خودم جای خوابی درست کرده بودم تا در فرصت اندکی که برای استراحت داشتم آنجا بخوابم. یزد، تهران، اصفهان و شهرهای مختلف را با ماشینم سر میزدم.
🔸 سال 1395 چند دستگاه خازن را در آبوفاضلاب شیراز نصب کردیم؛ آنجا 3 موتور 650 کیلووات داشتند. اولی و دومی که وارد مدار میشد ترانسش نمیکشید و سومی هم اصلا فرصت ورود به مدار پیدا نمیکرد. روز تست خازنهای ما مدیرکل آبفای استان فارس هم آمده بود. خازنها را نصب کردم. موتور اول را که روشن کردم دومی را هم همزمان استارت کردم. مشکلی پیش نیامد. گفتم سومی را هم روشن کنید. گفتند امکان ندارد، ترانس میسوزد. گفتم نگران نباشید. سومی را که روشن کردند بهتزده شدند و مشکلی هم پیش نیامد. اردیبهشت سال 96 که کنفرانس بینالمللی آبوفاضلاب در شیراز برگزار شد، مدیر فارس 20 دقیقه برای ارائه من زمان گرفت. بعد از آن جلسه، هفت منطقه از آبوفاضلاب کشور سفارش خرید دادند.
🔸 برای فروش به فولادمبارکه در دفاع از محصولمان با 7 دکتری برق و 4 مهندس برق بحث کردیم و بالاخره توانستیم توانایی خازنهایمان را برایشان ثابت کنیم. از سال 97 تا اسفند 99 بارها و بارها ما را تست کردند، تا بالاخره در اسفند 99 اولین خازن را از ما خریداری کردند. روز نصب خازن ما مدیر فنی فولاد مبارکه هم آمد تا خازنهای ما را تست کنند. هر گونه تست کردند نمونه ما خیلی بهتر از خازنهای خارجی بود. عملکرد خیلی خوبی از خودمان در فولاد به جا گذاشتیم که باعث پیشرفت کاری ما شد.
🔸 اواخر سال 97 وارد کشور آذربایجان شدیم. اولین محصول را به سیمان نُرم باکو دادیم. این پروژه باعث شد تا در عرض سه سال بالای 120 خازن به آذربایجان بفروشیم. متوجه شدیم که سیستم چند شرکت در آذربایجان نامتقارن است. همه جای دنیا سیستم متقارن استفاده میکنند. آمدیم و اولین خازنهای نامتقارن را در دنیا طراحی کرده و ساختیم. آن را هم ثبت اختراع کردیم و آنجا نصب کردیم. در ایران هم یک شرکت فولاد در نطنز اصفهان بود که سیستم آنها هم نامتقارن بود. مشکل آنها را هم حل کردیم.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 🔷 برای راه رفتنِ دوباره سختوشیرینهای ساخت ربات اسکلت بیرونی ایرانی 🔸 رباتهای اسکلت بیرونی برای اندامهای مختلف بالاتنه، پایینتنه و تمامتنه طراحی و تولید میشوند و در حوزههای مختلف نظامی، صنعتی و درمانی کاربرد دارند. رباتهای پایینتنه…
#تک_برگ
🔷 برای راهرفتنِ دوباره ۲
سختوشیرینهای ساخت ربات اسکلت بیرونی ایرانی
🔸 مهندس حسینپور: وقتی که دیماه 97 و اواخر دورۀ کارشناسی ارشد، به پداسیس اضافه شدم، شرکت در شرایط خوبی نبود. یادم هست روز دومی که آمدم، یکی از بچههای قدیمی شرکت، با این جمله که «تو با چه امیدی به این مجموعه اضافه شدی؟» با من روبرو شد. آنزمان درگیر آزمونهای بالینی بودیم که برای اخذ مجوز تجهیزات پزشکی به ما الزام شده بود. هنوز نسخههای اولیه ربات بود؛ توانیاب بعد از پوشیدن ربات، صرفا میتوانست با گرفتن پارالل راه برود و با تجهیزهای جانبی زیادی که همراهش بود، القای حس راهرفتن کمرنگتر از الان بود.
🔸 ابتدای سال 99 که کلینیک موفقیان راهاندازی شد، چون دقیقا طبقه پایین محل شرکت ما بود و تست برایمان راحتتر بود، واکر را امتحان کردیم. تیرماه همان سال، از راهرفتن مستقلِ یک توانیاب ضایعه نخاعی با واکر و ربات اسکلت بیرونی اکسوپد فیلمبرداری کردیم. این اتفاق یک دستاورد و حرکت روبهجلوی مهمی برای پداسیس بود. ابتدای 1400 با نیروهای تازهنفسی که در بخش مکانیک آمده بودند و با همۀ تجربیات بهدستآمده در این مدت، یک بازطراحی اساسی الکترومکانیکی را شروع کردیم. هم فشار بالای کار بود که نسخه جدید و شخصی را سریعتر بسازیم، هم طبق معمول موضوعات جانبی همچون اخذ گواهینامه ایزو جهت تمدید مجوز تجهیزات پزشکی، انرژی نیروها را میگرفت.
🔸 آن موقع شرکت ما دو نفر نیروی برق و دونفر مکانیک و دو نفر هم در بخش بازار و تجربه کاربری داشت. اصلا قابلمقایسه با رقبای خارجیمان نیست که هم میلیونها دلار رویشان سرمایهگذاری میشود و هم نیروی انسانی بالایی دارند؛ بخش نرمافزارشان فقط پنج شش نفر نیرو دارد یا در بخش مارکتینگ که شامل تجربههای کاربری هم میشود، با دهها نفر نیرو کار را جلو میبرند. بالاخره با همه سختیها، اواخر سال 1400 نسخه ششم و شخصی ربات آماده شد. در شرکت ما ایده ساخت ربات اسکلت بیرونی، با دیدن عکس و فیلم نمونه خارجی شکل گرفته بود. چون کمترین قیمت نمونه خارجی، یعنی اسکلت بیرونی تجاریسازیشدهای که بتواند ضایعه نخاعی سینهای را راه ببرد، حدود 104 هزار دلار هست؛ ما هیچوقت امکان این را نداشتیم که نسخههای خارجی را ببینیم، مهندسی معکوس انجام بدهیم یا مقایسه کنیم. ربات را که ساختیم، بعدها توانستیم دوتا از نمونههای خارجی دستگاه را ببینیم.
🔸 یکی از آنها برند معتبر ریواک بود که اصالتا ساخت رژیم صهیونیستی است. خیلی اتفاقی هم این نسخه به دستمان رسید. یعنی یک فردی تماس گرفت و گفت من همچین دستگاهی را دارم و آمدهام ایران و شنیدم شما در این حوزه هستید، یک قسمتش خراب شده، میتوانید درست کنید یا نه؟ اولش که باور نمیکردم؛ فکر میکردم یکی از دوستانم تماس گرفته و من را سر کار گذاشته است! گفتیم حالا بیاورید بررسی کنیم. خیلی ساده و در حد یکی دو روز، ایراد ریواک را رفع کردیم اما با اجازه صاحبش، دستگاه بیشتر پیش ما ماند و توانستیم مقایسه کنیم. ما هیچوقت ادعا نمیکنیم که در مقایسه با رباتی که از سال 2004 شروع کرده و بعد از 14 سال تحقیقوتوسعه و سرمایهگذاری میلیوندلاری تجاریسازی شده است، جلوتریم! ولی به نظرم وقتی ریواکی را که برایمان بُت شده بود، از نزدیک دیدیم؛ خودباوری خوبی در شرکت شکل گرفت که از لحاظ تکنولوژی عقب نیستیم.
🔸 مورد دوم ربات اگزواتلت و ساخت لوکزامبورگ هست که روسی به شمار میآید. آن را که حداقل 140 هزار دلار قیمتش هست در یکی از کلینیکهای ترکیه دیدم. فیدبکی که درمانگر کلینیک به من داد خیلی عجیب بود؛ جملهاش این بود که دو هفته یکبار خراب میشود! کار رسانهای کشورهای پیشرفته اینقدر قوی هست که دیدگاه آدم را نسبت به محصولشان، بینقص میکنند و تا وقتی محصول را از نزدیک نبینی، باور نمیکنی. ما الان با سند ادعا میکنیم که کیفیت و عملکردمان نزدیک به نمونههای خارجی هست، در بعضی جهات مانند تعداد افرادی که با سطح آسیبهای متنوع و مختلف دستگاه را استفاده کردهاند، حتی سَرتر هم هستیم. قیمتمان هم کمتر از یکپنجم ارزانترین نمونه خارجی هست.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 برای راهرفتنِ دوباره ۲
سختوشیرینهای ساخت ربات اسکلت بیرونی ایرانی
🔸 مهندس حسینپور: وقتی که دیماه 97 و اواخر دورۀ کارشناسی ارشد، به پداسیس اضافه شدم، شرکت در شرایط خوبی نبود. یادم هست روز دومی که آمدم، یکی از بچههای قدیمی شرکت، با این جمله که «تو با چه امیدی به این مجموعه اضافه شدی؟» با من روبرو شد. آنزمان درگیر آزمونهای بالینی بودیم که برای اخذ مجوز تجهیزات پزشکی به ما الزام شده بود. هنوز نسخههای اولیه ربات بود؛ توانیاب بعد از پوشیدن ربات، صرفا میتوانست با گرفتن پارالل راه برود و با تجهیزهای جانبی زیادی که همراهش بود، القای حس راهرفتن کمرنگتر از الان بود.
🔸 ابتدای سال 99 که کلینیک موفقیان راهاندازی شد، چون دقیقا طبقه پایین محل شرکت ما بود و تست برایمان راحتتر بود، واکر را امتحان کردیم. تیرماه همان سال، از راهرفتن مستقلِ یک توانیاب ضایعه نخاعی با واکر و ربات اسکلت بیرونی اکسوپد فیلمبرداری کردیم. این اتفاق یک دستاورد و حرکت روبهجلوی مهمی برای پداسیس بود. ابتدای 1400 با نیروهای تازهنفسی که در بخش مکانیک آمده بودند و با همۀ تجربیات بهدستآمده در این مدت، یک بازطراحی اساسی الکترومکانیکی را شروع کردیم. هم فشار بالای کار بود که نسخه جدید و شخصی را سریعتر بسازیم، هم طبق معمول موضوعات جانبی همچون اخذ گواهینامه ایزو جهت تمدید مجوز تجهیزات پزشکی، انرژی نیروها را میگرفت.
🔸 آن موقع شرکت ما دو نفر نیروی برق و دونفر مکانیک و دو نفر هم در بخش بازار و تجربه کاربری داشت. اصلا قابلمقایسه با رقبای خارجیمان نیست که هم میلیونها دلار رویشان سرمایهگذاری میشود و هم نیروی انسانی بالایی دارند؛ بخش نرمافزارشان فقط پنج شش نفر نیرو دارد یا در بخش مارکتینگ که شامل تجربههای کاربری هم میشود، با دهها نفر نیرو کار را جلو میبرند. بالاخره با همه سختیها، اواخر سال 1400 نسخه ششم و شخصی ربات آماده شد. در شرکت ما ایده ساخت ربات اسکلت بیرونی، با دیدن عکس و فیلم نمونه خارجی شکل گرفته بود. چون کمترین قیمت نمونه خارجی، یعنی اسکلت بیرونی تجاریسازیشدهای که بتواند ضایعه نخاعی سینهای را راه ببرد، حدود 104 هزار دلار هست؛ ما هیچوقت امکان این را نداشتیم که نسخههای خارجی را ببینیم، مهندسی معکوس انجام بدهیم یا مقایسه کنیم. ربات را که ساختیم، بعدها توانستیم دوتا از نمونههای خارجی دستگاه را ببینیم.
🔸 یکی از آنها برند معتبر ریواک بود که اصالتا ساخت رژیم صهیونیستی است. خیلی اتفاقی هم این نسخه به دستمان رسید. یعنی یک فردی تماس گرفت و گفت من همچین دستگاهی را دارم و آمدهام ایران و شنیدم شما در این حوزه هستید، یک قسمتش خراب شده، میتوانید درست کنید یا نه؟ اولش که باور نمیکردم؛ فکر میکردم یکی از دوستانم تماس گرفته و من را سر کار گذاشته است! گفتیم حالا بیاورید بررسی کنیم. خیلی ساده و در حد یکی دو روز، ایراد ریواک را رفع کردیم اما با اجازه صاحبش، دستگاه بیشتر پیش ما ماند و توانستیم مقایسه کنیم. ما هیچوقت ادعا نمیکنیم که در مقایسه با رباتی که از سال 2004 شروع کرده و بعد از 14 سال تحقیقوتوسعه و سرمایهگذاری میلیوندلاری تجاریسازی شده است، جلوتریم! ولی به نظرم وقتی ریواکی را که برایمان بُت شده بود، از نزدیک دیدیم؛ خودباوری خوبی در شرکت شکل گرفت که از لحاظ تکنولوژی عقب نیستیم.
🔸 مورد دوم ربات اگزواتلت و ساخت لوکزامبورگ هست که روسی به شمار میآید. آن را که حداقل 140 هزار دلار قیمتش هست در یکی از کلینیکهای ترکیه دیدم. فیدبکی که درمانگر کلینیک به من داد خیلی عجیب بود؛ جملهاش این بود که دو هفته یکبار خراب میشود! کار رسانهای کشورهای پیشرفته اینقدر قوی هست که دیدگاه آدم را نسبت به محصولشان، بینقص میکنند و تا وقتی محصول را از نزدیک نبینی، باور نمیکنی. ما الان با سند ادعا میکنیم که کیفیت و عملکردمان نزدیک به نمونههای خارجی هست، در بعضی جهات مانند تعداد افرادی که با سطح آسیبهای متنوع و مختلف دستگاه را استفاده کردهاند، حتی سَرتر هم هستیم. قیمتمان هم کمتر از یکپنجم ارزانترین نمونه خارجی هست.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 زرشک، با دستان مردم طلا شد ۱
ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 زرشک از همان کودکی برای من یک دغدغه بود. از روزهایی که برای تعطیلات به روستای پدریام، تختهجان میرفتم. از همان وقتهایی که پای گلایههای پدربزرگم مینشستم. شکایت اصلی او و بقیه باغداران ، از قیمت پایین زرشک بود. قیمتی که دلالها تعیینکننده اصلی آن بودند و برای باغدارها بهصرفه نبود. از طرفی همین درآمد کم، دیر به دست باغدارها میرسید؛ چون زرشک تر خریداری نداشت و حدود پنج- شش ماه طول میکشید تا زرشک، خشک و آماده فروش بشود. خشککردن به شیوه سنتی و غیرمکانیزه هم دردسرهای خودش را داشت. باغدارها برای نگهداری و خشککردن شاخههای زرشک به فضاهای سرپوشیده نیاز داشتند. مراقبت دائمی از زرشکهای انبار شده، برای جلوگیری از کپکزدگی و پلاسیدگی هم زحمت زیادی داشت. همه این مسائل درحالی بود که به خاطر فراگیرشدن خشکسالی، اهالی تختهجان و بقیه روستاهای استان، چارهای جز ادامۀ باغداری زرشک نداشتند.
🔸 ده یازده ساله بودم که از پدربزرگم پرسیدم چرا مثل انگور و زردآلو و بقیه محصولات کشاورزی روستا، زرشک را تازه و نوبرانه نمیفروشند؟ ایدۀ ترفروشی از ذهن پدربزرگم و بقیه باغدارها هم گذشته بود؛ اما از طرفی در آن سالها سردخانهای برای نگهداری زرشک به صورت تازه نداشتند و از طرفی، زرشک میوه سرسختی نبود و در نقل و انتقلات به بقیه شهرها، خیلی زود له و پلاسیده میشد. مهمتر اینکه آن سالها یعنی اواخر دهه هفتاد، زرشک غیر از مصرف غذایی تقریبا هیچ مصرف دیگری نداشت؛ همان هم محدود به یکی دو نوع غذا و مربا بود. فقر بعضی از هممدرسهایهایم را که میدیدم، برایم قابل تحمل نبود. وقتی سالهای طلبگی را در اصفهان میگذراندم، محبوبیت زغالاخته بین اصفهانیها و گردشگران باعث شد خیلی جدیتر به ایده تَرفروشی و فرآوری زرشک فکر کنم.
🔸 روستای اجدادی، برایم مرکز دنیا شد
هرطور حساب میکردم، فروش زرشک تَر بهصرفهتر بود. چهار کیلو زرشک تَر بعد از خشکشدن تبدیل به یک کیلو زرشک میشد. در واقع باغدارها برای تولید چهار کیلو زحمت میکشیدند اما درآمدشان برای یک کیلو زرشک بود. در هر تعطیلاتی که به تختهجان سر میزدم، مشکلات آنجا را بررسی میکردم و هر وقت به اصفهان برمیگشتم، آنها را ثبت و تحلیل میکردم. با همین بررسیها، یک «طرح تحول» تدوین کردم؛ طرحی که در آن، علاوهبر اینکه مشکلات شناساییشدۀ تختهجان رفع میشد، بلکه اوضاع مردم از نظر اقتصادی و حتی فرهنگی و اجتماعی هم بهتر میشد.
🔸در یکی از سفرهایم، طرح تکمیلشده را به دهیار و شورای تختهجان ارائه دادم تا بررسی و عملیاتی کنند. ماهها گذشت اما تغییری ایجاد نشد. باید تصمیم دیگری میگرفتم. تصمیمی که یکی از توصیههای رهبری در آن بیتاثیر نبود. ایشان سالها قبل گفته بودند «در جمهوری اسلامی، هرجا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهی کارها به شما متوجه است.». خوب که فکر کردم دیدم من نمیتوانم در جایی به بزرگی اصفهان یا حتی شهر بیرجند،تغییر خاصی ایجاد کنم اما شاید میتوانستم در روستایی به وسعت تختهجان منشأ اثر باشم. به این ترتیب تختهجان مرکز جهان من شد. سال 1395 زندگیام را از اصفهان جمع کردم و راهی تختهجان شدم؛ با این امید که هم برای رفع مشکلات روستای اجدادیام کاری بکنم، هم برای زرشک.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 زرشک، با دستان مردم طلا شد ۱
ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 زرشک از همان کودکی برای من یک دغدغه بود. از روزهایی که برای تعطیلات به روستای پدریام، تختهجان میرفتم. از همان وقتهایی که پای گلایههای پدربزرگم مینشستم. شکایت اصلی او و بقیه باغداران ، از قیمت پایین زرشک بود. قیمتی که دلالها تعیینکننده اصلی آن بودند و برای باغدارها بهصرفه نبود. از طرفی همین درآمد کم، دیر به دست باغدارها میرسید؛ چون زرشک تر خریداری نداشت و حدود پنج- شش ماه طول میکشید تا زرشک، خشک و آماده فروش بشود. خشککردن به شیوه سنتی و غیرمکانیزه هم دردسرهای خودش را داشت. باغدارها برای نگهداری و خشککردن شاخههای زرشک به فضاهای سرپوشیده نیاز داشتند. مراقبت دائمی از زرشکهای انبار شده، برای جلوگیری از کپکزدگی و پلاسیدگی هم زحمت زیادی داشت. همه این مسائل درحالی بود که به خاطر فراگیرشدن خشکسالی، اهالی تختهجان و بقیه روستاهای استان، چارهای جز ادامۀ باغداری زرشک نداشتند.
🔸 ده یازده ساله بودم که از پدربزرگم پرسیدم چرا مثل انگور و زردآلو و بقیه محصولات کشاورزی روستا، زرشک را تازه و نوبرانه نمیفروشند؟ ایدۀ ترفروشی از ذهن پدربزرگم و بقیه باغدارها هم گذشته بود؛ اما از طرفی در آن سالها سردخانهای برای نگهداری زرشک به صورت تازه نداشتند و از طرفی، زرشک میوه سرسختی نبود و در نقل و انتقلات به بقیه شهرها، خیلی زود له و پلاسیده میشد. مهمتر اینکه آن سالها یعنی اواخر دهه هفتاد، زرشک غیر از مصرف غذایی تقریبا هیچ مصرف دیگری نداشت؛ همان هم محدود به یکی دو نوع غذا و مربا بود. فقر بعضی از هممدرسهایهایم را که میدیدم، برایم قابل تحمل نبود. وقتی سالهای طلبگی را در اصفهان میگذراندم، محبوبیت زغالاخته بین اصفهانیها و گردشگران باعث شد خیلی جدیتر به ایده تَرفروشی و فرآوری زرشک فکر کنم.
🔸 روستای اجدادی، برایم مرکز دنیا شد
هرطور حساب میکردم، فروش زرشک تَر بهصرفهتر بود. چهار کیلو زرشک تَر بعد از خشکشدن تبدیل به یک کیلو زرشک میشد. در واقع باغدارها برای تولید چهار کیلو زحمت میکشیدند اما درآمدشان برای یک کیلو زرشک بود. در هر تعطیلاتی که به تختهجان سر میزدم، مشکلات آنجا را بررسی میکردم و هر وقت به اصفهان برمیگشتم، آنها را ثبت و تحلیل میکردم. با همین بررسیها، یک «طرح تحول» تدوین کردم؛ طرحی که در آن، علاوهبر اینکه مشکلات شناساییشدۀ تختهجان رفع میشد، بلکه اوضاع مردم از نظر اقتصادی و حتی فرهنگی و اجتماعی هم بهتر میشد.
🔸در یکی از سفرهایم، طرح تکمیلشده را به دهیار و شورای تختهجان ارائه دادم تا بررسی و عملیاتی کنند. ماهها گذشت اما تغییری ایجاد نشد. باید تصمیم دیگری میگرفتم. تصمیمی که یکی از توصیههای رهبری در آن بیتاثیر نبود. ایشان سالها قبل گفته بودند «در جمهوری اسلامی، هرجا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهی کارها به شما متوجه است.». خوب که فکر کردم دیدم من نمیتوانم در جایی به بزرگی اصفهان یا حتی شهر بیرجند،تغییر خاصی ایجاد کنم اما شاید میتوانستم در روستایی به وسعت تختهجان منشأ اثر باشم. به این ترتیب تختهجان مرکز جهان من شد. سال 1395 زندگیام را از اصفهان جمع کردم و راهی تختهجان شدم؛ با این امید که هم برای رفع مشکلات روستای اجدادیام کاری بکنم، هم برای زرشک.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 🔷 زرشک، با دستان مردم طلا شد ۱ ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید 🔸 زرشک از همان کودکی برای من یک دغدغه بود. از روزهایی که برای تعطیلات به روستای پدریام، تختهجان میرفتم. از همان وقتهایی که پای گلایههای پدربزرگم مینشستم. شکایت…
#تک_برگ
🔷 زرشک با دستان مردم طلا شد ۲
ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 بخشی از متن:
مشکلات تختهجان یکی دوتا نبود. مشکل کمآبی از همه مهمتر بود. مشکلی که بعد از رفتوآمدهای زیاد به آبفا، تا حدودی کمتر شد. قبل از آن روستا حدود دو ساعت آب داشت و بعد از پایان پروژه، حدود چهار ساعت شد. روزبهروز بقیه مشکلات خودشان را بیشتر نشان میدادند. مشکلاتی مثل اعتیاد، عدم ازدواج به خاطر مشکلات مالی و هزینههای بالای درمان. آوارهای برجای مانده از زلزله سال 1376 هم یکی از بزرگترین مشکلات روستا بود. مشکلاتی که بدون کمک مردم حل نمیشد. مردم را کشاندم پای کار روستا. در قدم اول با همکاری دو سه نفر دیگر از اهالی روستا، یک صندوق قرضالحسنه تأسیس کردم و برای هر مشکل یک طرح معرفی کردم. طرحهایی مثل احیاء برای ترک اعتیاد؛ برکت برای ارائه نان رایگان به خانوادههای کمبضاعت، فداء برای توزیع گوشتهای قربانیشده اهالی بین خانوادههای کمبضاعت و... . با کمک مردم روستا حدود 13 طرح را پایهگذاری و اجرا کردیم؛ طرحهایی که بعضی از آنها عمرانی بود و بعضیهایش فرهنگی.
🔸 مردم از قبل مسئولیتپذیرتر شده بودند و میزان مشارکتشان بیشتر از قبل شده بود. مشارکتها فقط مالی نبود. گاهی لازم بود برای ساختوسازها به صورت عملی وارد میدان بشوند؛ مثلا همه مراحل ساخت ساختمان خیریه، اعم از جوشکاری و بنایی و گچکاری، با کمک اهالی روستا انجام شد. در طرح یاقوتهای بهشتی باغدارها حدود 150 درخت زرشک را وقف امور خیریه روستا کردند. از کارآفرینی هم غافل نبودیم و برای چند نفر از زنان روستا کارگاه شیرینیپزی و تولید نبات راهاندازی کردیم. از رفع مشکلات روستا و پای کار بودن اهالی خوشحال بودم ولی هنوز نتوانسته بودم برای دغدغه اصلیام، زرشک کاری بکنم؛ دغدغهای که اگر حل میشد میتوانست خیلی از مشکلات روستا را به خودی خود حل کند.
🔸 خبر پیشرفتهای تختهجان خیلی زود به گوش اهالی بقیه مناطق هم رسید. من از اواخر سال 1398 مسئول نهاد پیشرفت شهرستان دَرمیان شدم. طبق برنامههای نهاد پیشرفت باید تعدادی کانون پیشرفت در شهرستان تشکیل میشد. هر کانون پنج شش روستا را تحت پوشش قرار میداد. تمام سندهای پیشرفت بر اساس مشارکت اهلی روستاها تدوین شده بود اما گاهی مردم تن به تغییر و تحول نمیدادند. ولی کمکم که پیشرفتهای عمرانی اتفاق افتاد و لذت تغییرات زیر زبان مردم نشست، مشارکتها هم بیشتر شد. با کمکهای مالی و تجهیزاتی که بنیاد علوی تأمین میکرد، پروژهها روی غلتک افتاده بود ولی شیوع کرونا در اواخر سال 1398، مسیر تازهای جلوی پایم گذاشت.
🔸 با کرونا تا جشنواره زرشک
با تعطیلی رستورانها بهخاطر کرونا، مصرف داخلی زرشک به شدت کم شد. زرشک حتی در قیمت پایین هم خریدار چندانی نداشت. زرشکهای تولید سال 1398 روی دست باغداران مانده بود و زمان فصل برداشت زرشک سال بعد رسیده بود. دیگر وقت دست روی دست گذاشتن نبود. اوضاع زرشک به حدی بحرانی شده بود که هر جا امکانش پیش میآمد درباره زرشک صحبت میکردم. طوریکه در جلسه با مدیر عامل وقت بنیاد علوی، طرحم برای حمایت از زرشککاران را ارائه دادم. طبق طرح حمایتی، بنیاد بودجهای به مبلغ دو میلیارد و هفتصد میلیون تومان را برای خرید زرشک از باغداران اختصاص داد.
🔸 سال 1400 که خطر کرونا کمتر شده بود و کسب و کارها کمکم داشتند رونق میگرفتند و وضعیت خرید زرشک از حالت بحرانی درآمده بود، تصمیم گرفتم با حمایت بنیاد و شرکت شهرکهای صنعتی استان، اولین جشنواره زرشک را با عنوان «یاقوت سرخ» در قُهستان برگزار کنم. مهمانهای جشنواره از مسئولین استانی، کشوری و حتی بینالمللی بودند. جشنواره بهخوبی پیش رفت و رئیس کانون ملی زرشک و عناب هم به آینده زرشک بهعنوان یک محصول استراتژیک خوشبین بود؛ محصولی که میشد از میوهاش 53 مکمل دارویی استخراج و از ساقه و برگ و پوست و ریشهاش 39 فرآورده غذایی و دارویی برداشت کرد.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 زرشک با دستان مردم طلا شد ۲
ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 بخشی از متن:
مشکلات تختهجان یکی دوتا نبود. مشکل کمآبی از همه مهمتر بود. مشکلی که بعد از رفتوآمدهای زیاد به آبفا، تا حدودی کمتر شد. قبل از آن روستا حدود دو ساعت آب داشت و بعد از پایان پروژه، حدود چهار ساعت شد. روزبهروز بقیه مشکلات خودشان را بیشتر نشان میدادند. مشکلاتی مثل اعتیاد، عدم ازدواج به خاطر مشکلات مالی و هزینههای بالای درمان. آوارهای برجای مانده از زلزله سال 1376 هم یکی از بزرگترین مشکلات روستا بود. مشکلاتی که بدون کمک مردم حل نمیشد. مردم را کشاندم پای کار روستا. در قدم اول با همکاری دو سه نفر دیگر از اهالی روستا، یک صندوق قرضالحسنه تأسیس کردم و برای هر مشکل یک طرح معرفی کردم. طرحهایی مثل احیاء برای ترک اعتیاد؛ برکت برای ارائه نان رایگان به خانوادههای کمبضاعت، فداء برای توزیع گوشتهای قربانیشده اهالی بین خانوادههای کمبضاعت و... . با کمک مردم روستا حدود 13 طرح را پایهگذاری و اجرا کردیم؛ طرحهایی که بعضی از آنها عمرانی بود و بعضیهایش فرهنگی.
🔸 مردم از قبل مسئولیتپذیرتر شده بودند و میزان مشارکتشان بیشتر از قبل شده بود. مشارکتها فقط مالی نبود. گاهی لازم بود برای ساختوسازها به صورت عملی وارد میدان بشوند؛ مثلا همه مراحل ساخت ساختمان خیریه، اعم از جوشکاری و بنایی و گچکاری، با کمک اهالی روستا انجام شد. در طرح یاقوتهای بهشتی باغدارها حدود 150 درخت زرشک را وقف امور خیریه روستا کردند. از کارآفرینی هم غافل نبودیم و برای چند نفر از زنان روستا کارگاه شیرینیپزی و تولید نبات راهاندازی کردیم. از رفع مشکلات روستا و پای کار بودن اهالی خوشحال بودم ولی هنوز نتوانسته بودم برای دغدغه اصلیام، زرشک کاری بکنم؛ دغدغهای که اگر حل میشد میتوانست خیلی از مشکلات روستا را به خودی خود حل کند.
🔸 خبر پیشرفتهای تختهجان خیلی زود به گوش اهالی بقیه مناطق هم رسید. من از اواخر سال 1398 مسئول نهاد پیشرفت شهرستان دَرمیان شدم. طبق برنامههای نهاد پیشرفت باید تعدادی کانون پیشرفت در شهرستان تشکیل میشد. هر کانون پنج شش روستا را تحت پوشش قرار میداد. تمام سندهای پیشرفت بر اساس مشارکت اهلی روستاها تدوین شده بود اما گاهی مردم تن به تغییر و تحول نمیدادند. ولی کمکم که پیشرفتهای عمرانی اتفاق افتاد و لذت تغییرات زیر زبان مردم نشست، مشارکتها هم بیشتر شد. با کمکهای مالی و تجهیزاتی که بنیاد علوی تأمین میکرد، پروژهها روی غلتک افتاده بود ولی شیوع کرونا در اواخر سال 1398، مسیر تازهای جلوی پایم گذاشت.
🔸 با کرونا تا جشنواره زرشک
با تعطیلی رستورانها بهخاطر کرونا، مصرف داخلی زرشک به شدت کم شد. زرشک حتی در قیمت پایین هم خریدار چندانی نداشت. زرشکهای تولید سال 1398 روی دست باغداران مانده بود و زمان فصل برداشت زرشک سال بعد رسیده بود. دیگر وقت دست روی دست گذاشتن نبود. اوضاع زرشک به حدی بحرانی شده بود که هر جا امکانش پیش میآمد درباره زرشک صحبت میکردم. طوریکه در جلسه با مدیر عامل وقت بنیاد علوی، طرحم برای حمایت از زرشککاران را ارائه دادم. طبق طرح حمایتی، بنیاد بودجهای به مبلغ دو میلیارد و هفتصد میلیون تومان را برای خرید زرشک از باغداران اختصاص داد.
🔸 سال 1400 که خطر کرونا کمتر شده بود و کسب و کارها کمکم داشتند رونق میگرفتند و وضعیت خرید زرشک از حالت بحرانی درآمده بود، تصمیم گرفتم با حمایت بنیاد و شرکت شهرکهای صنعتی استان، اولین جشنواره زرشک را با عنوان «یاقوت سرخ» در قُهستان برگزار کنم. مهمانهای جشنواره از مسئولین استانی، کشوری و حتی بینالمللی بودند. جشنواره بهخوبی پیش رفت و رئیس کانون ملی زرشک و عناب هم به آینده زرشک بهعنوان یک محصول استراتژیک خوشبین بود؛ محصولی که میشد از میوهاش 53 مکمل دارویی استخراج و از ساقه و برگ و پوست و ریشهاش 39 فرآورده غذایی و دارویی برداشت کرد.
مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 🔷 زرشک با دستان مردم طلا شد ۲ ماجرای یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید 🔸 بخشی از متن: مشکلات تختهجان یکی دوتا نبود. مشکل کمآبی از همه مهمتر بود. مشکلی که بعد از رفتوآمدهای زیاد به آبفا، تا حدودی کمتر شد. قبل از آن روستا حدود دو ساعت…
#تک_برگ
💠 زرشک با دستان مردم طلا شد ۳
روایت یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 بخشی از متن:
اولین جشنواره ملی زرشک تأثیر خودش را گذاشت. طوری که دو ماه بعد، استانداری برای کمک به حوزه زرشک پا پیش گذاشت. آذرماه همان سال با شرکتهای دانشبنیان جلسهای با عنوان «بررسی طرحهای دانشبنیان در حوزه فرآوری زرشک» تشکیل داد و من هم درباره ایده ترفروشی و ظرفیت صنعتی و فناوری استان برای تحقق آن توضیح دادم. نتیجه رفتوآمدهای متعددم به پارک علم و فناوری خراسان جنوبی، شروع همکاری با دو شرکت بود. با شرکت «چاوش صنعت خاوران» که تولیدکننده دستگاه دانکن زرشک بود برای تولید پنجاه دستگاه به توافق اولیه رسیدم. همچنین قرار شد شرکت «فراساخت پویا ساینا» برای اولینبار در ایران یک دستگاه شستوشوی زرشک تولید کند. دستگاهی که کمکم تبدیل به یک خط تولید شد. به صورتیکه علاوه بر شستوشو، زرشکها رطوبگیری هم میشد. برای تأمین مالی طرح ترفروشی، اولین راه به بنیاد علوی ختم میشد؛ ولی بنیاد فقط میتوانست بخشی از اعتبار لازم را فراهم کند و آن هم شرطش راهاندازی یک شرکت تعاونی بود؛ جمعکردن چهلپنجاه عضوِ پای کار، ساده نبود.
🔸 نمایشگاه آبادیران
در مرحله مذاکرات با بنیاد بودم که یکی از دوستانم در بنیاد علوی پیشنهاد شرکت در نمایشگاه آبادیران را داد. در نمایشگاه توانستم بیواسطه و رودررو با مسئولین مؤسسه دانشمند که از زیرمجموعههای بنیاد مستضعفان بود و چندبار درخواست من را بیجواب گذاشته بود، حرف بزنم. بازدید از غرفههای دو شرکت همراهم موثر بود و توضیحات و گزارش من هم آنقدر تخصصی بود که مسئولان مؤسسه متقاعد شدند طرح من برای فرآوری زرشک فقط روی کاغذ نیست و قابلیت عملیاتیشدن دارد و چند گام اول را هم برداشتهام. مقدمات اولیه تعلق تسهیلات مؤسسه دانشمند در همان نمایشگاه انجام شد.
🔸 این مسیر خط پایان ندارد
بعداز نمایشگاه و گرفتن تسهیلات کارها شتاب بیشتری گرفت. باید تشکیل شرکت تعاونی را جدیتر دنبال میکردم. اول از خودم و اطرافیانم شروع کردم. قوموخویشها راحتتر از بقیه به من اعتماد میکردند و تعاونی زودتر راه میافتاد. اغلبشان از باغداران کوچک زرشک بودند. زندگیهای سطح متوسط و حتی پایینی داشتند و متراژ باغهای زرشکشان به هکتار نمیرسید. با هر مشقتی بود شرکت تعاونی «الماس سرخ مشکات» را با حدود پنجاه عضو تشکیل دادیم و توانستیم 48 فقره تسهیلات خرد بگیریم. خیالم آسوده بود که توانسته بودیم بهعنوان یک حلقه میانی، ظرفیتهای حاکمیت را در مسیر توسعه قرار بدهیم و با تشکیل شرکت تعاونی از انحراف تسهیلات جلوگیری کنیم. این همان کاری بود که ژاپن سالهای قبل کرده بود؛ یعنی هدایت تسهیلات و منابع.
🔸 با پنجمیلیارد سرمایه اولیه شرکت تعاونی و یکمیلیارد وام مؤسسه دانشمند، توانستم بالاخره قرارداد دستگاههای دانکن زرشک و خط تولید شستوشوی زرشک را نهایی کنم. چند ماه بعد با آنکه هنوز مدت زیادی از راهاندازی شرکت تعاونی نگذشته بود، رضایت از بازدهی بالای دستگاهها و به صرفهتربودن ترفروشی شگفتانگیز بود. طوریکه هر جا میرفتم باغدارها با خوشحالی جلو میآمدند و قدردانی میکردند؛ بهخصوص آنهایی که توانسته بودند بدون واسطه زرشکهایشان را با قیمتی بالاتر از قیمت پیشنهادی دلالها به بازارهای شهرها و حتی استانهای دیگر برسانند. خیر و برکت ایدۀ ترفروشی، حتی به کسانی که باغدار نبودند هم رسیده بود؛ مثلا شنیدم چند نفر با خرید دستگاه دانکن و خرید زرشک از باغدارها برای خودشان منبع درآمد ایجاد کرده بودند. حتی یکی از برندهای معروف تولید سوغاتی استان خراسان هم با خرید چند دستگاه، وارد میدان ترفروشی زرشک شدهبود.
🔸 همه این نتایج در حالی است که ما هنوز در ابتدای مسیر طرح ترفروشی زرشک هستیم. هنوز در حال تأمین دستگاههایی مثل انجماد سریع، دُمگیر زرشک و فریزدرایر هستیم. آشنایی با شرکت تولیدکننده دستگاه انجماد سریع و شرکت سازنده فریزدرایر هم از مواهب شرکت در نمایشگاه آبادیران است. همزمان که دارم بقیه ایدهها مثل سردخانههای اقتصادی و خرمن هوشمند را بررسی میکنم، برای تولید فرآوردههای متنوع خوراکی از زرشک هم تلاش میکنم. حالا نه تنها به افزایش اثرگذاری در حوزه زرشک فکر میکنم بلکه آمادهام تا اگر در هر حوزه دیگری نیاز فناورانهای به وجود بیاید، برای گرهگشایی از زندگی هماستانیهایم وارد میدان بشوم.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 زرشک با دستان مردم طلا شد ۳
روایت یک نقشآفرینی مردمی موفق در پیشرفت تولید
🔸 بخشی از متن:
اولین جشنواره ملی زرشک تأثیر خودش را گذاشت. طوری که دو ماه بعد، استانداری برای کمک به حوزه زرشک پا پیش گذاشت. آذرماه همان سال با شرکتهای دانشبنیان جلسهای با عنوان «بررسی طرحهای دانشبنیان در حوزه فرآوری زرشک» تشکیل داد و من هم درباره ایده ترفروشی و ظرفیت صنعتی و فناوری استان برای تحقق آن توضیح دادم. نتیجه رفتوآمدهای متعددم به پارک علم و فناوری خراسان جنوبی، شروع همکاری با دو شرکت بود. با شرکت «چاوش صنعت خاوران» که تولیدکننده دستگاه دانکن زرشک بود برای تولید پنجاه دستگاه به توافق اولیه رسیدم. همچنین قرار شد شرکت «فراساخت پویا ساینا» برای اولینبار در ایران یک دستگاه شستوشوی زرشک تولید کند. دستگاهی که کمکم تبدیل به یک خط تولید شد. به صورتیکه علاوه بر شستوشو، زرشکها رطوبگیری هم میشد. برای تأمین مالی طرح ترفروشی، اولین راه به بنیاد علوی ختم میشد؛ ولی بنیاد فقط میتوانست بخشی از اعتبار لازم را فراهم کند و آن هم شرطش راهاندازی یک شرکت تعاونی بود؛ جمعکردن چهلپنجاه عضوِ پای کار، ساده نبود.
🔸 نمایشگاه آبادیران
در مرحله مذاکرات با بنیاد بودم که یکی از دوستانم در بنیاد علوی پیشنهاد شرکت در نمایشگاه آبادیران را داد. در نمایشگاه توانستم بیواسطه و رودررو با مسئولین مؤسسه دانشمند که از زیرمجموعههای بنیاد مستضعفان بود و چندبار درخواست من را بیجواب گذاشته بود، حرف بزنم. بازدید از غرفههای دو شرکت همراهم موثر بود و توضیحات و گزارش من هم آنقدر تخصصی بود که مسئولان مؤسسه متقاعد شدند طرح من برای فرآوری زرشک فقط روی کاغذ نیست و قابلیت عملیاتیشدن دارد و چند گام اول را هم برداشتهام. مقدمات اولیه تعلق تسهیلات مؤسسه دانشمند در همان نمایشگاه انجام شد.
🔸 این مسیر خط پایان ندارد
بعداز نمایشگاه و گرفتن تسهیلات کارها شتاب بیشتری گرفت. باید تشکیل شرکت تعاونی را جدیتر دنبال میکردم. اول از خودم و اطرافیانم شروع کردم. قوموخویشها راحتتر از بقیه به من اعتماد میکردند و تعاونی زودتر راه میافتاد. اغلبشان از باغداران کوچک زرشک بودند. زندگیهای سطح متوسط و حتی پایینی داشتند و متراژ باغهای زرشکشان به هکتار نمیرسید. با هر مشقتی بود شرکت تعاونی «الماس سرخ مشکات» را با حدود پنجاه عضو تشکیل دادیم و توانستیم 48 فقره تسهیلات خرد بگیریم. خیالم آسوده بود که توانسته بودیم بهعنوان یک حلقه میانی، ظرفیتهای حاکمیت را در مسیر توسعه قرار بدهیم و با تشکیل شرکت تعاونی از انحراف تسهیلات جلوگیری کنیم. این همان کاری بود که ژاپن سالهای قبل کرده بود؛ یعنی هدایت تسهیلات و منابع.
🔸 با پنجمیلیارد سرمایه اولیه شرکت تعاونی و یکمیلیارد وام مؤسسه دانشمند، توانستم بالاخره قرارداد دستگاههای دانکن زرشک و خط تولید شستوشوی زرشک را نهایی کنم. چند ماه بعد با آنکه هنوز مدت زیادی از راهاندازی شرکت تعاونی نگذشته بود، رضایت از بازدهی بالای دستگاهها و به صرفهتربودن ترفروشی شگفتانگیز بود. طوریکه هر جا میرفتم باغدارها با خوشحالی جلو میآمدند و قدردانی میکردند؛ بهخصوص آنهایی که توانسته بودند بدون واسطه زرشکهایشان را با قیمتی بالاتر از قیمت پیشنهادی دلالها به بازارهای شهرها و حتی استانهای دیگر برسانند. خیر و برکت ایدۀ ترفروشی، حتی به کسانی که باغدار نبودند هم رسیده بود؛ مثلا شنیدم چند نفر با خرید دستگاه دانکن و خرید زرشک از باغدارها برای خودشان منبع درآمد ایجاد کرده بودند. حتی یکی از برندهای معروف تولید سوغاتی استان خراسان هم با خرید چند دستگاه، وارد میدان ترفروشی زرشک شدهبود.
🔸 همه این نتایج در حالی است که ما هنوز در ابتدای مسیر طرح ترفروشی زرشک هستیم. هنوز در حال تأمین دستگاههایی مثل انجماد سریع، دُمگیر زرشک و فریزدرایر هستیم. آشنایی با شرکت تولیدکننده دستگاه انجماد سریع و شرکت سازنده فریزدرایر هم از مواهب شرکت در نمایشگاه آبادیران است. همزمان که دارم بقیه ایدهها مثل سردخانههای اقتصادی و خرمن هوشمند را بررسی میکنم، برای تولید فرآوردههای متنوع خوراکی از زرشک هم تلاش میکنم. حالا نه تنها به افزایش اثرگذاری در حوزه زرشک فکر میکنم بلکه آمادهام تا اگر در هر حوزه دیگری نیاز فناورانهای به وجود بیاید، برای گرهگشایی از زندگی هماستانیهایم وارد میدان بشوم.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 پا توی کفش فرانسویها ۱
🔷 خاطراتی از تعمیرات نیروگاههای برق کشور در ایام جنگ به روایت پروفسور خیراله حدیدی
🔸 بعد از انقلاب اسلامی، وزارت نیرو نیز مانند بقیه صنایع، شاهد ترک مهندسان و تکنسینهای غربی از کشور بود. در سالهای جنگ، صنعت برق با دشواریهای فراوانی روبهرو بود؛ توان تولید کاهش یافت و رشد مصرف موجب ناپایداری در تولید و مصرف شد. تحریمهای غربی نیز مانع از ورود قطعات و خدماتدهی به کشور بود. علاوه بر این، بمباران نیروگاهها توسط رژیم بعثی مزید بر علت ازکارافتادن آنها میشد. باوجود همه این کاستیها، متخصصان و کارشناسان نخبهای بودند که بهصورت جهادی تمامی مشکلات صنایع مختلف کشور را رفع کردند تا خللی در اعتلای انقلاب رخ ندهد. پروفسور خیراله حدیدی، دارای مدرک ارشد و دکتری برق از دانشگاه UCLA آمریکا است که سابقه همکاری با بزرگترین شرکتهای دنیا در رابطه با طراحی IC را دارد، یکی از این افراد است که بخشی از خاطراتش را میخوانید.
🔸 بعد از فارغالتحصیلی از شریف چهار سال در توانیر کار کردم. سال ۵۹ که امکان استخدام پیدا شد، گفتند که باید به نیروگاه زرند بروید. یادم هست اولین بمبی را که عراق انداخت، در تهران بودم و از پشتبام خانه دیدم و بعد دیگر به زرند رفتم. فرانسویها رفته بودند و کلی کارها خوابیده بود. کارشناسان فرانسوی ایران را ترک کرده بودند و شرکت توانیر بهناچار دست به دامان کارشناسان هندی شده بود که نسبت به فرانسویها دستمزدشان کمتر بود.
🔸 مدتی زیر نظر یک کارشناس هندی به نام «جوکت کار» کارکردم. خیلی کنجکاو بودم و چموخم کار را فراگرفتم. نیروگاه زرند با مازوت کار میکرد. نیروگاه مس سرچشمه هم پنج توربین داشت که با گازوئیل کار میکرد. تولید کافی گازوئیل سخت شده بود و درنتیجه، حمل مازوت به دلیل کمبود گازوئیل برای سوخت کامیونها، با مشکل همراه بود. فرانسویها هم رفته بودند و چون توربینهای سرچشمه بیشتر آلستوم فرانسه بود و تعمیرات زیر نظر آنها بود، نیروگاه با مشکل مضاعف سوخت و تعمیرات مواجه شده بود.
🔸 دو-سه ماهی که به نیروگاه زرند رفته بودم، کلی بورد دیدم که به علت خرابی گوشهای افتاده بودند. در مدت کوتاهی همهشان را تعمیر کردم. نیروگاه سرچشمه زیر نظر زرند بود. یکبار که مهندس پورنورانی رئیس نیروگاهمان داشت به آنجا میرفت به من گفت تا همراهش بروم. پنج توربین بود که فقط یکیاش کار میکرد! چهار تای دیگر، کارتهای کنترل ساخت شرکت جنرال الکتریک داشت که خرابشده بودند. من هم اولین بار بود که توربین گازی میدیدم.
🔸 بعد از بررسی بوردها فهمیدم فقط یک گیت منطقی هستند و چون طراحی دهه 60 بود، بهصورت ترانزیستوری بود. نمودار مداری یکسریشان را کشیدم. از روی نمودار متوجه شدم که کجایش ممکن است ورودیاش باشد و کجایش خروجی. در عرض یکی دو هفته، چیزی حدود سی_چهل بورد را تعمیر کردم که باعث شد دو واحد دیگر در مدار بیاید.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 پا توی کفش فرانسویها ۱
🔷 خاطراتی از تعمیرات نیروگاههای برق کشور در ایام جنگ به روایت پروفسور خیراله حدیدی
🔸 بعد از انقلاب اسلامی، وزارت نیرو نیز مانند بقیه صنایع، شاهد ترک مهندسان و تکنسینهای غربی از کشور بود. در سالهای جنگ، صنعت برق با دشواریهای فراوانی روبهرو بود؛ توان تولید کاهش یافت و رشد مصرف موجب ناپایداری در تولید و مصرف شد. تحریمهای غربی نیز مانع از ورود قطعات و خدماتدهی به کشور بود. علاوه بر این، بمباران نیروگاهها توسط رژیم بعثی مزید بر علت ازکارافتادن آنها میشد. باوجود همه این کاستیها، متخصصان و کارشناسان نخبهای بودند که بهصورت جهادی تمامی مشکلات صنایع مختلف کشور را رفع کردند تا خللی در اعتلای انقلاب رخ ندهد. پروفسور خیراله حدیدی، دارای مدرک ارشد و دکتری برق از دانشگاه UCLA آمریکا است که سابقه همکاری با بزرگترین شرکتهای دنیا در رابطه با طراحی IC را دارد، یکی از این افراد است که بخشی از خاطراتش را میخوانید.
🔸 بعد از فارغالتحصیلی از شریف چهار سال در توانیر کار کردم. سال ۵۹ که امکان استخدام پیدا شد، گفتند که باید به نیروگاه زرند بروید. یادم هست اولین بمبی را که عراق انداخت، در تهران بودم و از پشتبام خانه دیدم و بعد دیگر به زرند رفتم. فرانسویها رفته بودند و کلی کارها خوابیده بود. کارشناسان فرانسوی ایران را ترک کرده بودند و شرکت توانیر بهناچار دست به دامان کارشناسان هندی شده بود که نسبت به فرانسویها دستمزدشان کمتر بود.
🔸 مدتی زیر نظر یک کارشناس هندی به نام «جوکت کار» کارکردم. خیلی کنجکاو بودم و چموخم کار را فراگرفتم. نیروگاه زرند با مازوت کار میکرد. نیروگاه مس سرچشمه هم پنج توربین داشت که با گازوئیل کار میکرد. تولید کافی گازوئیل سخت شده بود و درنتیجه، حمل مازوت به دلیل کمبود گازوئیل برای سوخت کامیونها، با مشکل همراه بود. فرانسویها هم رفته بودند و چون توربینهای سرچشمه بیشتر آلستوم فرانسه بود و تعمیرات زیر نظر آنها بود، نیروگاه با مشکل مضاعف سوخت و تعمیرات مواجه شده بود.
🔸 دو-سه ماهی که به نیروگاه زرند رفته بودم، کلی بورد دیدم که به علت خرابی گوشهای افتاده بودند. در مدت کوتاهی همهشان را تعمیر کردم. نیروگاه سرچشمه زیر نظر زرند بود. یکبار که مهندس پورنورانی رئیس نیروگاهمان داشت به آنجا میرفت به من گفت تا همراهش بروم. پنج توربین بود که فقط یکیاش کار میکرد! چهار تای دیگر، کارتهای کنترل ساخت شرکت جنرال الکتریک داشت که خرابشده بودند. من هم اولین بار بود که توربین گازی میدیدم.
🔸 بعد از بررسی بوردها فهمیدم فقط یک گیت منطقی هستند و چون طراحی دهه 60 بود، بهصورت ترانزیستوری بود. نمودار مداری یکسریشان را کشیدم. از روی نمودار متوجه شدم که کجایش ممکن است ورودیاش باشد و کجایش خروجی. در عرض یکی دو هفته، چیزی حدود سی_چهل بورد را تعمیر کردم که باعث شد دو واحد دیگر در مدار بیاید.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 💠 پا توی کفش فرانسویها ۱ 🔷 خاطراتی از تعمیرات نیروگاههای برق کشور در ایام جنگ به روایت پروفسور خیراله حدیدی 🔸 بعد از انقلاب اسلامی، وزارت نیرو نیز مانند بقیه صنایع، شاهد ترک مهندسان و تکنسینهای غربی از کشور بود. در سالهای جنگ، صنعت برق با…
#تک_برگ
🔷 پا توی کفش فرانسویها ۲
خاطراتی از تعمیرات نیروگاههای برق کشور در ایام جنگ به روایت پروفسور خیراله حدیدی
🔸 بخشی از متن:
در قسمتهای دیگر نیروگاه زرند بوردهای خیلی پیچیدهتری را دیدم. بوردی بود که حدود دویست المان داشت و دورویه بود. در خانه سازمانی که به ما داده بودند، غروبها که به خانهبر میگشتم مینشستم و روی آن بورد کار میکردم. یک هفته طول کشید تا مدار یکی از این بوردها را بر روی کاغذ آوردم. از روی نمودار متوجه شدم که تغذیهاش کجا میتواند باشد. بورد مربوط به ارتعاش توربین بود تا اگر ارتعاش زیاد باشد، آلارم بدهد. قطعاتی که ایراد پیداکرده بود را از تهران تهیه و جایگزین کردم. برایش یک روش آزمون درست و با آن بورد را تست کردم. بالاخره ایراد بورد رفع شد. هر دفعه به دفتر تهران میرفتم همکارهای باسابقه از دستم دلخور بودند که اضافهکاری و حق مأموریتمان را از دستمان گرفتهای. عادت کرده بودند که تکنیسین فرانسوی که برای تعویض بوردها به نیروگاه میآمد، اینها هم 120 ساعت بهعنوان ناظر اضافهکاری میزدند!
🔸 در نیروگاه سرچشمه یکی از ژنراتورها مشکل پیداکرده بود. بعد از دو سه بار بررسی متوجه شدم که ایراد از یکی از بوردهای کنترل است. مشکلش زیاد هم سخت نبود. ایراد از یک IC بود. تهران را زیرورو کردم. از آن شماره پیدا نکردم. عوضش یک IC پیدا کردم که پایههایش با بورد همخوانی نداشت اما کارم را راه میانداخت. مجبور شدم تغییراتی در اتصالات بورد بدهم و با سیم، پایههای IC را به بورد وصل کنم. با این کار مشکل ژنراتور حل شد و وارد مدار شد. این کار سروصدای زیادی کرد. مدیران نیروگاههای مختلف رفته و از نزدیک بورد دیده بودند. وقتی که بعدازاین اتفاق برای تعمیرات اساسی توربین گازی نیروگاه ری به آنجا رفته بودم، رئیس نیروگاه مرا صدا زد و پرسید: مهندس تعمیر آن بورد کار شما بود؟
گفتم: بله.
گفت: میدانستی اگر الآن فرانسویها بودند اخراجت میکردند؟!
گفتم: نیروگاه خوابیده و شما هیچ قطعهای ندارید تا راه بیفتد. گناه که نکردهام. تغییراتی دادهام که نیروگاه راه بیفتد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 پا توی کفش فرانسویها ۲
خاطراتی از تعمیرات نیروگاههای برق کشور در ایام جنگ به روایت پروفسور خیراله حدیدی
🔸 بخشی از متن:
در قسمتهای دیگر نیروگاه زرند بوردهای خیلی پیچیدهتری را دیدم. بوردی بود که حدود دویست المان داشت و دورویه بود. در خانه سازمانی که به ما داده بودند، غروبها که به خانهبر میگشتم مینشستم و روی آن بورد کار میکردم. یک هفته طول کشید تا مدار یکی از این بوردها را بر روی کاغذ آوردم. از روی نمودار متوجه شدم که تغذیهاش کجا میتواند باشد. بورد مربوط به ارتعاش توربین بود تا اگر ارتعاش زیاد باشد، آلارم بدهد. قطعاتی که ایراد پیداکرده بود را از تهران تهیه و جایگزین کردم. برایش یک روش آزمون درست و با آن بورد را تست کردم. بالاخره ایراد بورد رفع شد. هر دفعه به دفتر تهران میرفتم همکارهای باسابقه از دستم دلخور بودند که اضافهکاری و حق مأموریتمان را از دستمان گرفتهای. عادت کرده بودند که تکنیسین فرانسوی که برای تعویض بوردها به نیروگاه میآمد، اینها هم 120 ساعت بهعنوان ناظر اضافهکاری میزدند!
🔸 در نیروگاه سرچشمه یکی از ژنراتورها مشکل پیداکرده بود. بعد از دو سه بار بررسی متوجه شدم که ایراد از یکی از بوردهای کنترل است. مشکلش زیاد هم سخت نبود. ایراد از یک IC بود. تهران را زیرورو کردم. از آن شماره پیدا نکردم. عوضش یک IC پیدا کردم که پایههایش با بورد همخوانی نداشت اما کارم را راه میانداخت. مجبور شدم تغییراتی در اتصالات بورد بدهم و با سیم، پایههای IC را به بورد وصل کنم. با این کار مشکل ژنراتور حل شد و وارد مدار شد. این کار سروصدای زیادی کرد. مدیران نیروگاههای مختلف رفته و از نزدیک بورد دیده بودند. وقتی که بعدازاین اتفاق برای تعمیرات اساسی توربین گازی نیروگاه ری به آنجا رفته بودم، رئیس نیروگاه مرا صدا زد و پرسید: مهندس تعمیر آن بورد کار شما بود؟
گفتم: بله.
گفت: میدانستی اگر الآن فرانسویها بودند اخراجت میکردند؟!
گفتم: نیروگاه خوابیده و شما هیچ قطعهای ندارید تا راه بیفتد. گناه که نکردهام. تغییراتی دادهام که نیروگاه راه بیفتد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 شما چند الف بچه میخواهید مته بسازید؟ ۱
روایتی از تولید کالایی استراتژیک و حیاتی توسط نخبگان جهاد دانشگاهی خوزستان
🔷 دکتر حسن محمدیمجد متولد سال 60 و فارغالتحصیلی رشته مکانیک است. بعد از ورود به جهاد دانشگاهی بهعنوان مدیر پژوهشگری مکانیک بیشتر روی هوش مصنوعی متمرکز بود تا اینکه سال 89 وارد پروژهی مته شد. او و جمعی از پژوهشگران جهاد دانشگاهی خوزستان، بعد از پژوهش و مطالعات و شبیهسازی بسیار، توانستند در سال 93 اولین نمونه مته را تست میدانی کنند. تا قبل از این پروژه، مته حفاری به علت تحریم با قیمت بالایی در حدود 20 میلیون دلار و از کشورهای امریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه به کشور وارد میشد ولی حالا، به یکسوم قیمت در میدانهای نفتی استفاده میشود.
🔸 بخشی از متن:
اوایل نهتنها خارجیها بلکه خیلی از داخلیها و بزرگان صنعت به ما میخندیدند. سال 97 معاون پژوهشی وزیر نفت چون شنیده بود تیمی در اهواز مته میسازند از ما دعوت کردند برویم تهران؛ ایشان تا وارد سالن جلسه شدند گفت: «شما چند الفبچه میخواهید مته بسازید؟ » یکبار یکی از اساتیدی که خیلی مدعی اهلفن بود به من گفت شما برو متهات را بساز و منظورش این بود که برو کشکت را بساب. یک خنده عاقل اندر سفیه هم کرد که یعنی این همان متوهمی است که میخواهد مته بسازد. از این چیزها زیاد داشتیم.
🔸 هر بنبستی که شکسته میشد، یک وحدت و شادی خاص و وصفنشدنی برایمان بود. یک دورهای تیم مته بدجور تحتفشار بود؛ همه میخواستند خسته شویم و خودشان ادامه دهند. ما هم نگران این نهال نوپا بودیم که نیاز به مراقبت داشت. آنها بلد نبودند چه جوری ادامه دهند و مطمئن بودیم اگر کس دیگری میآمد، قضیه کاملا کنفیکون و این نهال خشک میشد. تمام راهها را رفتیم و جواب نگرفتیم. گفتیم خب ما مسلمانیم بگذار پناه ببریم به خدا ببینیم خدا چه میگوید. قرآن را باز کردیم این آیه آمد که لا تحزن... آقا مرده بودیم زنده شدیم، خاک بودیم بلند شدیم اصلاً حیات گرفتیم با این آیه و گفتیم خدا با ما است. به فضل خدا آن شد چشمه حیات.
🔸 سال ۱۳۹۳ اولین نمونه خودمان را تست میدانی کردیم و توانستیم یک قرارداد تبیین فنی دانش نمونههای جدید را ببندیم و وارد تبیین ساخت دانش نمونههای جدید و راه جدید شدیم. تقریباً ۲ سال است که ما داریم بهصورت تولید انبوه کار میکنیم. حالا تقریباً میتوانیم چیزی حدود ۳۰ درصد نیاز مته را در کشور تأمین کنیم و اگر یک مقدار حمایت مالی شویم اگر نگوییم 100 درصد ولی ۹۰ درصد متههای کشور را میشود تأمین کرد. گروه ما تقریباً ۱۰-۱۲ نفر تیم تحقیقات و بقیه دوستان خط تولید هستند. از مسئولی شنیدم از وقتی خارجیها شنیدند مته میسازیم، هم قیمت را کاهش دادند و هم پیشنهادهای خاصی دادند. چون نمیخواهند این توانمندی داخلی شود؛ هرکجا ساخت داخلی ببینند، شیطنتهایی میکنند تا این اتفاق نیفتد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 شما چند الف بچه میخواهید مته بسازید؟ ۱
روایتی از تولید کالایی استراتژیک و حیاتی توسط نخبگان جهاد دانشگاهی خوزستان
🔷 دکتر حسن محمدیمجد متولد سال 60 و فارغالتحصیلی رشته مکانیک است. بعد از ورود به جهاد دانشگاهی بهعنوان مدیر پژوهشگری مکانیک بیشتر روی هوش مصنوعی متمرکز بود تا اینکه سال 89 وارد پروژهی مته شد. او و جمعی از پژوهشگران جهاد دانشگاهی خوزستان، بعد از پژوهش و مطالعات و شبیهسازی بسیار، توانستند در سال 93 اولین نمونه مته را تست میدانی کنند. تا قبل از این پروژه، مته حفاری به علت تحریم با قیمت بالایی در حدود 20 میلیون دلار و از کشورهای امریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه به کشور وارد میشد ولی حالا، به یکسوم قیمت در میدانهای نفتی استفاده میشود.
🔸 بخشی از متن:
اوایل نهتنها خارجیها بلکه خیلی از داخلیها و بزرگان صنعت به ما میخندیدند. سال 97 معاون پژوهشی وزیر نفت چون شنیده بود تیمی در اهواز مته میسازند از ما دعوت کردند برویم تهران؛ ایشان تا وارد سالن جلسه شدند گفت: «شما چند الفبچه میخواهید مته بسازید؟ » یکبار یکی از اساتیدی که خیلی مدعی اهلفن بود به من گفت شما برو متهات را بساز و منظورش این بود که برو کشکت را بساب. یک خنده عاقل اندر سفیه هم کرد که یعنی این همان متوهمی است که میخواهد مته بسازد. از این چیزها زیاد داشتیم.
🔸 هر بنبستی که شکسته میشد، یک وحدت و شادی خاص و وصفنشدنی برایمان بود. یک دورهای تیم مته بدجور تحتفشار بود؛ همه میخواستند خسته شویم و خودشان ادامه دهند. ما هم نگران این نهال نوپا بودیم که نیاز به مراقبت داشت. آنها بلد نبودند چه جوری ادامه دهند و مطمئن بودیم اگر کس دیگری میآمد، قضیه کاملا کنفیکون و این نهال خشک میشد. تمام راهها را رفتیم و جواب نگرفتیم. گفتیم خب ما مسلمانیم بگذار پناه ببریم به خدا ببینیم خدا چه میگوید. قرآن را باز کردیم این آیه آمد که لا تحزن... آقا مرده بودیم زنده شدیم، خاک بودیم بلند شدیم اصلاً حیات گرفتیم با این آیه و گفتیم خدا با ما است. به فضل خدا آن شد چشمه حیات.
🔸 سال ۱۳۹۳ اولین نمونه خودمان را تست میدانی کردیم و توانستیم یک قرارداد تبیین فنی دانش نمونههای جدید را ببندیم و وارد تبیین ساخت دانش نمونههای جدید و راه جدید شدیم. تقریباً ۲ سال است که ما داریم بهصورت تولید انبوه کار میکنیم. حالا تقریباً میتوانیم چیزی حدود ۳۰ درصد نیاز مته را در کشور تأمین کنیم و اگر یک مقدار حمایت مالی شویم اگر نگوییم 100 درصد ولی ۹۰ درصد متههای کشور را میشود تأمین کرد. گروه ما تقریباً ۱۰-۱۲ نفر تیم تحقیقات و بقیه دوستان خط تولید هستند. از مسئولی شنیدم از وقتی خارجیها شنیدند مته میسازیم، هم قیمت را کاهش دادند و هم پیشنهادهای خاصی دادند. چون نمیخواهند این توانمندی داخلی شود؛ هرکجا ساخت داخلی ببینند، شیطنتهایی میکنند تا این اتفاق نیفتد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 باروری باور ۱
گفتوگو با دکتر محمد حسین نصر اصفهانی؛ دانشمند شبیهسازی و رئیس پژوهشکده زیستفناوری رویان اصفهان
🔸 دکتر محمدحسین نصراصفهانی متولد اصفهان است. او پس از اتمام دوره دکترای جنینشناسی بالینی از دانشگاه کمبریج لندن، در سال 1372 به ایران بازگشت و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان شد. او در سال 1383 با همراهی و حمایت مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی، پژوهشکدهی زیستفناوری اصفهان را راهاندازی کرد که در طی بیست سال مدیریت ایشان، اتفاقات بزرگی را در حوزه تحقیق و توسعه علوم زیستی و شبیهسازی رقم زده است.
🔸 در یک خانوادهی خیلی سنتی به دنیا آمدم؛ سواد پدر و مادرم در حد دوره ابتدایی بود. ورودم به دبیرستان مصادف شد با زمان جنگ. پدرم با شناخت از روحیه بسیجی من، تصمیم گرفت برای دور کردن من از جنگ، من را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد. نهایتا با اینکه نظر متفاوتی با پدرم داشتم، با توجه به زندگی پسرعمویم در انگلستان من هم راهی آنجا شدم. سال اول را لندن بودم و زبان یاد گرفتم. دو سال و همزمان با جنگهای داخلی ایرلند شمالی در آنجا زندگی کردم. بعد در دانشگاه لندن- کینگز کالج- لیسانس بیولوژی و آناتومی انسانی گرفتم. از آنجا به دانشگاه کمبریج رفتم و دورهی دکتری را تمام کردم. یک سال هم به عنوان جنینشناس بالینی در مرکز بورن کار کردم؛ همانجایی که اولین نوزاد آی.وی.اف دنیا در آنجا به دنیا آمده بود.
🔸 بعد از برگشت به ایران، طبیعتا جای من به عنوان یک جنینشناس، یا در پژوهشگاه رویان تهران بود یا در مرکز ناباروری دانشگاه شهید صدوقی یزد؛ ولی من را فرستادند شهرکرد تا زبان تخصصی و جنینشناسی درس بدهم! نهایتا در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مشغول تدریس درسهای جنینشناسی و پزشکی شدم. همزمان به علت نبود مرکز نازایی در اصفهان، یک مرکز درمان ناباروری را به صورت خصوصی با سه متخصص زنان احداث کردم. زمان استخدام، رئیس وقت دانشگاه علوم پزشکی اصفهان از من خواست تعهد بدهم ده سال کار خصوصی نکنم. این در حالی بود که من از قبل یک مرکز خصوصی تأسیس کرده بودم؛ به این ترتیب نمیتوانستم تعهد بدهم و نمیخواستم کار در مرکز را هم تعطیل کنم. خیلی از دوستان گفتند «تعهد بده ما نادیده میگیریم!» ولی پاسخ من منفی بود.
🔸 بازگشت من به ایران مصادف با راهاندازی پژوهشگاه رویان در تهران بود ولی هنوز در زمینهی آی.وی.اف و ناباروری موفقیتی حاصل نشده بود. خدا دکتر کاظمی آشتیانی را رحمت کند؛ از من برای بازدید از آزمایشگاه دعوت کرد. بهترین هتل تهران را برای من گرفت و ماشین هم در اختیارم گذاشت. طی حدود یک هفته، زیرساختهای آزمایشگاه پژوهشگاه رویان را بر اساس تجربیات انگلیس، بهروزرسانی کردم. اولین نوزاد آی.وی.اف پژوهشگاه رویان بعد از این ماجرا متولد شد. از آن موقع ارتباطم با آقای دکتر کاظمی آشتیانی رفتهرفته بیشتر میشد و ایشان بعد از قطع قراردادم با دانشگاه، پیشنهاد کرد من در آزمایشگاه خصوصی خودم مشغول فعالیت باشم ولی دکتر هم برای من مواد تحقیقاتی بفرستد. به این ترتیب در آزمایشگاه مرکز باروری و ناباروری، یک اتاق را در اختیار دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی و دانشجویان جاهای دیگر گذاشتیم. این همکاری رفتهرفته، بنیانگذار پژوهشکدهی زیستفناوری رویان در اصفهان شد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 باروری باور ۱
گفتوگو با دکتر محمد حسین نصر اصفهانی؛ دانشمند شبیهسازی و رئیس پژوهشکده زیستفناوری رویان اصفهان
🔸 دکتر محمدحسین نصراصفهانی متولد اصفهان است. او پس از اتمام دوره دکترای جنینشناسی بالینی از دانشگاه کمبریج لندن، در سال 1372 به ایران بازگشت و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان شد. او در سال 1383 با همراهی و حمایت مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی، پژوهشکدهی زیستفناوری اصفهان را راهاندازی کرد که در طی بیست سال مدیریت ایشان، اتفاقات بزرگی را در حوزه تحقیق و توسعه علوم زیستی و شبیهسازی رقم زده است.
🔸 در یک خانوادهی خیلی سنتی به دنیا آمدم؛ سواد پدر و مادرم در حد دوره ابتدایی بود. ورودم به دبیرستان مصادف شد با زمان جنگ. پدرم با شناخت از روحیه بسیجی من، تصمیم گرفت برای دور کردن من از جنگ، من را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد. نهایتا با اینکه نظر متفاوتی با پدرم داشتم، با توجه به زندگی پسرعمویم در انگلستان من هم راهی آنجا شدم. سال اول را لندن بودم و زبان یاد گرفتم. دو سال و همزمان با جنگهای داخلی ایرلند شمالی در آنجا زندگی کردم. بعد در دانشگاه لندن- کینگز کالج- لیسانس بیولوژی و آناتومی انسانی گرفتم. از آنجا به دانشگاه کمبریج رفتم و دورهی دکتری را تمام کردم. یک سال هم به عنوان جنینشناس بالینی در مرکز بورن کار کردم؛ همانجایی که اولین نوزاد آی.وی.اف دنیا در آنجا به دنیا آمده بود.
🔸 بعد از برگشت به ایران، طبیعتا جای من به عنوان یک جنینشناس، یا در پژوهشگاه رویان تهران بود یا در مرکز ناباروری دانشگاه شهید صدوقی یزد؛ ولی من را فرستادند شهرکرد تا زبان تخصصی و جنینشناسی درس بدهم! نهایتا در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مشغول تدریس درسهای جنینشناسی و پزشکی شدم. همزمان به علت نبود مرکز نازایی در اصفهان، یک مرکز درمان ناباروری را به صورت خصوصی با سه متخصص زنان احداث کردم. زمان استخدام، رئیس وقت دانشگاه علوم پزشکی اصفهان از من خواست تعهد بدهم ده سال کار خصوصی نکنم. این در حالی بود که من از قبل یک مرکز خصوصی تأسیس کرده بودم؛ به این ترتیب نمیتوانستم تعهد بدهم و نمیخواستم کار در مرکز را هم تعطیل کنم. خیلی از دوستان گفتند «تعهد بده ما نادیده میگیریم!» ولی پاسخ من منفی بود.
🔸 بازگشت من به ایران مصادف با راهاندازی پژوهشگاه رویان در تهران بود ولی هنوز در زمینهی آی.وی.اف و ناباروری موفقیتی حاصل نشده بود. خدا دکتر کاظمی آشتیانی را رحمت کند؛ از من برای بازدید از آزمایشگاه دعوت کرد. بهترین هتل تهران را برای من گرفت و ماشین هم در اختیارم گذاشت. طی حدود یک هفته، زیرساختهای آزمایشگاه پژوهشگاه رویان را بر اساس تجربیات انگلیس، بهروزرسانی کردم. اولین نوزاد آی.وی.اف پژوهشگاه رویان بعد از این ماجرا متولد شد. از آن موقع ارتباطم با آقای دکتر کاظمی آشتیانی رفتهرفته بیشتر میشد و ایشان بعد از قطع قراردادم با دانشگاه، پیشنهاد کرد من در آزمایشگاه خصوصی خودم مشغول فعالیت باشم ولی دکتر هم برای من مواد تحقیقاتی بفرستد. به این ترتیب در آزمایشگاه مرکز باروری و ناباروری، یک اتاق را در اختیار دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی و دانشجویان جاهای دیگر گذاشتیم. این همکاری رفتهرفته، بنیانگذار پژوهشکدهی زیستفناوری رویان در اصفهان شد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 💠 باروری باور ۱ گفتوگو با دکتر محمد حسین نصر اصفهانی؛ دانشمند شبیهسازی و رئیس پژوهشکده زیستفناوری رویان اصفهان 🔸 دکتر محمدحسین نصراصفهانی متولد اصفهان است. او پس از اتمام دوره دکترای جنینشناسی بالینی از دانشگاه کمبریج لندن، در سال 1372 به ایران…
#تک_برگ
💠 باروری باور ۲
گفتوگو با دکتر محمد حسین نصر اصفهانی؛ دانشمند شبیهسازی و رئیس پژوهشکده زیستفناوری رویان اصفهان
🔸 بعد از اینکه ما مرکز نازایی اصفهان را تاسیس کردیم، اولین نوزاد آی.وی.اف اصفهان به دنیا آمد. همچنین ما برای اولینبار هچینگ سه بعدی- یعنی وقتی جنین میخواهد از پوستش بیاید بیرون باید مثل جوجهای که از تخمش میآید بیرون آن پوسته شکافته شود- را در زمینه نازایی پایهگذاری کردیم. بعد روش میکرواینجکشن آمد، در این روش یک اسپرم را با سوزنی به قطر یک بیستم مو داخل تخمک تزریق میکنیم. بعضی افراد تخمکهایشان لقاح ندارد و بنابراین ناموفق میشود. اولینبار، فعالسازی تخمک بعد از عمل میکرواینجکشن برای افرادی که قبلا لقاح نداشتند را من در ایران پایهگذاری کردم. در این زمینه در دنیا، هم مقالههای زیادی داریم و هم به خاطر کارهایی که انجام دادیم، شناخته شده هستیم.
🔸 روش شبیهسازی کلونینگ را هم ما برای اولین بار در ایران، پایهگذاری کردیم که حاصلش گوسفند همتاسازیشده رویانا بود. رویانا وقتی به دنیا آمد که تحریمهای ایران داشت شروع میشد؛ تمام روزنامههای دنیا در صفحهی اولشان نوشتند ایران به تکنولوژی شبیهسازی دست پیدا کرد و این نشان میدهد ایران نه تنها در علم انرژی هستهای بلکه در تمام علوم دیگر هم دارد پیش میرود. آقای دکتر صالحی وقتی از جلسه مذاکرات برگشت گفت «علیرغم تحریمها، هرکسی که به ما رسید تبریک گفت!». این خیلی مهم بود و در زمان خودش، ارزش جایگاه علمی ایران را نشان داد. بعدها هم پیشرفتهای بیشتر علمی ایران سیگنالی برای غربیها بود که ایران واقعا دارد به مهد تمدن علم تبدیل میشود و اگر در انرژی هستهای کاری کرده، در سایر علوم بیوتکنولوژی مانند سلولهای بنیادی و شبیهسازی و نانو و... هم دارد پیشرفت میکند؛ این برای ما هم تبدیل به یک اندیشه شد.
🔸 وقتی ما رویانا را شبیهسازی کردیم، حتی یک دامپروری هم نداشتیم! من در دامپروری پدرم و دوست پدرم که نزدیک این محل است، کار کردم؛ خودم هم بارها دنبال گوسفندها دویدم تا بگیریمشان! یعنی آنچنان بودجهای نداشتیم که بتوانیم راحت کار کنیم. اما مردم متاسفانه میگویند این پیشرفتها با پولهای گزاف به دست آمده است و خیلیها این برداشت را میکنند. شاید یک دلیلش بزرگی رهبر ماست که وقتی از انرژی هستهای صحبت میکنند، از سلولهای بنیادی و شبیهساز هم یاد میکنند؛ لذا این قرینه، این حس را به مردم میدهد. در صورتی که واقعا ما بودجههای محدودی داشتیم و فقط و فقط براساس عشقی که به این کشور داشتیم، این حرکتها را کردیم. حرکتهایی بود که از دل برآمد و خدا هم به آنها برکت داد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 باروری باور ۲
گفتوگو با دکتر محمد حسین نصر اصفهانی؛ دانشمند شبیهسازی و رئیس پژوهشکده زیستفناوری رویان اصفهان
🔸 بعد از اینکه ما مرکز نازایی اصفهان را تاسیس کردیم، اولین نوزاد آی.وی.اف اصفهان به دنیا آمد. همچنین ما برای اولینبار هچینگ سه بعدی- یعنی وقتی جنین میخواهد از پوستش بیاید بیرون باید مثل جوجهای که از تخمش میآید بیرون آن پوسته شکافته شود- را در زمینه نازایی پایهگذاری کردیم. بعد روش میکرواینجکشن آمد، در این روش یک اسپرم را با سوزنی به قطر یک بیستم مو داخل تخمک تزریق میکنیم. بعضی افراد تخمکهایشان لقاح ندارد و بنابراین ناموفق میشود. اولینبار، فعالسازی تخمک بعد از عمل میکرواینجکشن برای افرادی که قبلا لقاح نداشتند را من در ایران پایهگذاری کردم. در این زمینه در دنیا، هم مقالههای زیادی داریم و هم به خاطر کارهایی که انجام دادیم، شناخته شده هستیم.
🔸 روش شبیهسازی کلونینگ را هم ما برای اولین بار در ایران، پایهگذاری کردیم که حاصلش گوسفند همتاسازیشده رویانا بود. رویانا وقتی به دنیا آمد که تحریمهای ایران داشت شروع میشد؛ تمام روزنامههای دنیا در صفحهی اولشان نوشتند ایران به تکنولوژی شبیهسازی دست پیدا کرد و این نشان میدهد ایران نه تنها در علم انرژی هستهای بلکه در تمام علوم دیگر هم دارد پیش میرود. آقای دکتر صالحی وقتی از جلسه مذاکرات برگشت گفت «علیرغم تحریمها، هرکسی که به ما رسید تبریک گفت!». این خیلی مهم بود و در زمان خودش، ارزش جایگاه علمی ایران را نشان داد. بعدها هم پیشرفتهای بیشتر علمی ایران سیگنالی برای غربیها بود که ایران واقعا دارد به مهد تمدن علم تبدیل میشود و اگر در انرژی هستهای کاری کرده، در سایر علوم بیوتکنولوژی مانند سلولهای بنیادی و شبیهسازی و نانو و... هم دارد پیشرفت میکند؛ این برای ما هم تبدیل به یک اندیشه شد.
🔸 وقتی ما رویانا را شبیهسازی کردیم، حتی یک دامپروری هم نداشتیم! من در دامپروری پدرم و دوست پدرم که نزدیک این محل است، کار کردم؛ خودم هم بارها دنبال گوسفندها دویدم تا بگیریمشان! یعنی آنچنان بودجهای نداشتیم که بتوانیم راحت کار کنیم. اما مردم متاسفانه میگویند این پیشرفتها با پولهای گزاف به دست آمده است و خیلیها این برداشت را میکنند. شاید یک دلیلش بزرگی رهبر ماست که وقتی از انرژی هستهای صحبت میکنند، از سلولهای بنیادی و شبیهساز هم یاد میکنند؛ لذا این قرینه، این حس را به مردم میدهد. در صورتی که واقعا ما بودجههای محدودی داشتیم و فقط و فقط براساس عشقی که به این کشور داشتیم، این حرکتها را کردیم. حرکتهایی بود که از دل برآمد و خدا هم به آنها برکت داد.
🖇️ مجله دانشمند: @daneshmand_mag
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 با حل مشکل سرویس دانشگاهمان شروع کردیم ۱
روایت یک شرکت دانشبنیان جوان در حوزه حملونقل
🔸 «اینوباس» یک سامانه رزرواسیون حملونقل اختصاصی و اشتراکی است که توسط یک استارتاپ جوان یزدی طراحی شده است. آنچه تجربیات این شرکت را خواندنی میکند، نه سود هنگفت یا حضور در بازارهای بزرگ یا برافراشتن نام ایران در جهان، بلکه مسیر الهامبخشی است که پیمودهاند. جوانان بیستسالهای که برای حل مشکل سرویسی که در بسیاری از مراکز و دانشگاهها وجود دارد گام متفاوتی برداشتند، اکنون نهتنها در 25 سالگی شرکت خودشان را دارند بلکه توانستهاند به اثرگذاری در حوزه شهر و استانشان برسند.
🔸 داستان تیم ما از سال 95 شروع شد: چند تا دانشجوی ورودی کامپیوتر در پردیس مهریز دانشگاه یزد بودیم. دانشگاهمان تازهتأسیس بود و مقداری با شهر یزد فاصله داشت. دانشگاه سه رشته داشت و در مجموع حدود 80 نفر بودیم. ساعات رفتوآمد هم خیلی متفاوت بود و چون تعدادمان کم بود، نمیشد برایمان سرویس بگذارند. شهرداری مهریز یکسری خط واحد داشت که میگفتند با همانها بروید و بیایید که برای بچهها سخت بود. ما یک گروه در انجمن علمی کامپیوتر بودیم و با بچههای بسیج هم همکاری میکردیم. آمدیم یک اتاق فکر راه انداختیم و گفتیم بچهها وقت اضافه بین کلاسهایتان را بیایید بنشینید اینجا، فکر کنیم و صحبت کنیم و مسائل و مشکلاتمان را بریزیم روی دایره و یکجوری با تخصصهایی که داریم حلش کنیم. بچهها آمدند و گفتند «آقا مشکل سرویسها را حل کنیم.»
🔸 میدانید که در بحث دانشگاهی، حتی دوتا همکلاسی یا دوتا همرشتهای هم برنامهشان شبیه به همدیگر نیست؛ در دانشگاه ما تعداد کم بود و کلاسهای یک روز هم اصلا ساعتهایش با هم جور نبود. آمدیم در تلگرام نظرسنجی کردیم که چه کسانی سرویس میخواهند این ساعت؟ ۱۰ نفر میگفتند ساعت ۸، ۱۰ نفر می گفتند مثلا ساعت ۹. بعد یک جورهایی میگفتیم آنهایی که ساعت ۱۰ باید بیایند، ساعت ۸ بیایند تا یک سرویس تشکیل بدهیم. با یک پیمانکار هم صحبت کردیم و گفتیم ما شب قبلش به شما میگوییم چه ساعتهایی سرویس تشکیل میشود. ترم دوم را با همین سیستم گذراندیم؛ اما نظرسنجی تلگرام هم مشکلات خودش را داشت؛ بچهها میگفتند ما میآییم این ساعت و بعد نمیآمدند یا اینکه هر روز در نظرسنجی شرکت نمیکردند. گفتیم یک سایتی درست میکنیم که آنجا رزرو کنند و هزینهاش را همان اول پرداخت کنند که این مشکلات پیش نیاید.
🔸 یک گروه سه-چهار نفره اصلی بودیم و برخی دوستان دیگر که کمکهایی میکردند. تازه سال اول را تمام کرده بودیم و سایت نوشتن بلد نبودیم. از آن طرف هم پولی نداشتیم که بدهیم برایمان سایت طراحی کنند. این بود که خودمان دستبهکار شدیم: تقسیم کردیم یکی برود مثلا کدنویسیهای پشت کار را یاد بگیرد، یکی برود کدنویسیهای جلوی کار و ظاهر سایت را یاد بگیرد، یکی مثلا وسیله نقلیه را پیگیری کند. همان وقتی که شروع به طراحی سایت کردیم، ساخت دستگاه سختافزاری احراز هویت را هم در برنامه داشتیم؛ ولی کار سختی بود و ما هم تخصصمان بیشتر در نرمافزار بود. برای همین هم بهجای آن، آمدیم یک تبلت گرفتیم؛ تبلت را در باکسهایی جاگذاری کردیم و دستگاه اسکنر هم گذاشتیم کنار دستگاه که به تبلت وصل شود. بعد هم با نوشتن نرمافزار، احراز هویت را از طریق اسکن کدهای QR و در تبلت انجام دادیم.
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توانمند_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 با حل مشکل سرویس دانشگاهمان شروع کردیم ۱
روایت یک شرکت دانشبنیان جوان در حوزه حملونقل
🔸 «اینوباس» یک سامانه رزرواسیون حملونقل اختصاصی و اشتراکی است که توسط یک استارتاپ جوان یزدی طراحی شده است. آنچه تجربیات این شرکت را خواندنی میکند، نه سود هنگفت یا حضور در بازارهای بزرگ یا برافراشتن نام ایران در جهان، بلکه مسیر الهامبخشی است که پیمودهاند. جوانان بیستسالهای که برای حل مشکل سرویسی که در بسیاری از مراکز و دانشگاهها وجود دارد گام متفاوتی برداشتند، اکنون نهتنها در 25 سالگی شرکت خودشان را دارند بلکه توانستهاند به اثرگذاری در حوزه شهر و استانشان برسند.
🔸 داستان تیم ما از سال 95 شروع شد: چند تا دانشجوی ورودی کامپیوتر در پردیس مهریز دانشگاه یزد بودیم. دانشگاهمان تازهتأسیس بود و مقداری با شهر یزد فاصله داشت. دانشگاه سه رشته داشت و در مجموع حدود 80 نفر بودیم. ساعات رفتوآمد هم خیلی متفاوت بود و چون تعدادمان کم بود، نمیشد برایمان سرویس بگذارند. شهرداری مهریز یکسری خط واحد داشت که میگفتند با همانها بروید و بیایید که برای بچهها سخت بود. ما یک گروه در انجمن علمی کامپیوتر بودیم و با بچههای بسیج هم همکاری میکردیم. آمدیم یک اتاق فکر راه انداختیم و گفتیم بچهها وقت اضافه بین کلاسهایتان را بیایید بنشینید اینجا، فکر کنیم و صحبت کنیم و مسائل و مشکلاتمان را بریزیم روی دایره و یکجوری با تخصصهایی که داریم حلش کنیم. بچهها آمدند و گفتند «آقا مشکل سرویسها را حل کنیم.»
🔸 میدانید که در بحث دانشگاهی، حتی دوتا همکلاسی یا دوتا همرشتهای هم برنامهشان شبیه به همدیگر نیست؛ در دانشگاه ما تعداد کم بود و کلاسهای یک روز هم اصلا ساعتهایش با هم جور نبود. آمدیم در تلگرام نظرسنجی کردیم که چه کسانی سرویس میخواهند این ساعت؟ ۱۰ نفر میگفتند ساعت ۸، ۱۰ نفر می گفتند مثلا ساعت ۹. بعد یک جورهایی میگفتیم آنهایی که ساعت ۱۰ باید بیایند، ساعت ۸ بیایند تا یک سرویس تشکیل بدهیم. با یک پیمانکار هم صحبت کردیم و گفتیم ما شب قبلش به شما میگوییم چه ساعتهایی سرویس تشکیل میشود. ترم دوم را با همین سیستم گذراندیم؛ اما نظرسنجی تلگرام هم مشکلات خودش را داشت؛ بچهها میگفتند ما میآییم این ساعت و بعد نمیآمدند یا اینکه هر روز در نظرسنجی شرکت نمیکردند. گفتیم یک سایتی درست میکنیم که آنجا رزرو کنند و هزینهاش را همان اول پرداخت کنند که این مشکلات پیش نیاید.
🔸 یک گروه سه-چهار نفره اصلی بودیم و برخی دوستان دیگر که کمکهایی میکردند. تازه سال اول را تمام کرده بودیم و سایت نوشتن بلد نبودیم. از آن طرف هم پولی نداشتیم که بدهیم برایمان سایت طراحی کنند. این بود که خودمان دستبهکار شدیم: تقسیم کردیم یکی برود مثلا کدنویسیهای پشت کار را یاد بگیرد، یکی برود کدنویسیهای جلوی کار و ظاهر سایت را یاد بگیرد، یکی مثلا وسیله نقلیه را پیگیری کند. همان وقتی که شروع به طراحی سایت کردیم، ساخت دستگاه سختافزاری احراز هویت را هم در برنامه داشتیم؛ ولی کار سختی بود و ما هم تخصصمان بیشتر در نرمافزار بود. برای همین هم بهجای آن، آمدیم یک تبلت گرفتیم؛ تبلت را در باکسهایی جاگذاری کردیم و دستگاه اسکنر هم گذاشتیم کنار دستگاه که به تبلت وصل شود. بعد هم با نوشتن نرمافزار، احراز هویت را از طریق اسکن کدهای QR و در تبلت انجام دادیم.
هشتگ راهنما: #بومی_سازی #توانمند_سازی #توسعه
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
شبکه کسب و کار دانش بنیان
#تک_برگ 🔷 با حل مشکل سرویس دانشگاهمان شروع کردیم ۱ روایت یک شرکت دانشبنیان جوان در حوزه حملونقل 🔸 «اینوباس» یک سامانه رزرواسیون حملونقل اختصاصی و اشتراکی است که توسط یک استارتاپ جوان یزدی طراحی شده است. آنچه تجربیات این شرکت را خواندنی میکند، نه سود…
#تک_برگ
🔷 با حل مشکل سرویس دانشگاهمان شروع کردیم ۲
روایت یک شرکت دانشبنیان جوان در حوزه حملونقل
🔸 دوست داشتیم کارمان را گسترش دهیم؛ برای همین یکمقدار حرفهایتر تیم تشکیل دادیم، یک زیرپله اجاره کردیم، میز و صندلی خریدیم و شرکت ثبت کردیم. با دانشگاه میبد و شرکت پیمانکاری آنها جلسه گذاشتیم و طرحمان را ارائه کردیم و قرارداد بستیم. سیستم را برای آنها هم طراحی کردیم و دستگاهها را ساختیم. آن روزی که بچهها دستگاه آخر را بستند روی ماشین، گفتند که کرونا آمده و دانشگاهها تعطیل است. ما ماندیم و یکمقدار وام که با آن دستگاه ساخته بودیم و یک شرکت تازه تاسیس. آن موقع تازه پذیرش حضور در پارک علم و فناوری را گرفته بودیم.
🔸 کرونا فرصتی شد برای بازنگری پروژهمان. این دید را داشتیم که چنین سیستمی برای افرادی موردنیاز است که در یک مجموعه ساعات مشخص به یک جای معینی میروند و برمیگردندند؛ مثل کارخانهجات، مدارس، ادارات، دانشگاهها. همان موقع رویدادی در شهرداری برگزار شد به نام «ایدهشو شهری حملونقل». در آن شرکت کردیم و آنجا از طرحمان استقبال شد. شهرداری یزد مشکل داشت. سالی تقریبا ۳۰-۴۰ میلیارد تومان هزینهی حملونقل عمومی میشود؛ اتوبوسهای زیاد، کلی زیرساخت، رانندگی، مدیریت و کلی هزینه؛ اما واقعا مردم استفاده نمیکنند.
🔸 از یک طرف شهرداری میگفت این هزینههای ماهانه زیاد است و از آن طرف هم بخش خصوصی میگفت صرفه ندارد سه میلیارد ماشین را برای این درآمد کم اختصاص بدهیم. مدیران شهرداری خوشبختانه یک دید خوبی داشتند و با برگزاری رویداد دنبال این بودند که از ظرفیت استارتاپها برای حل این مشکل استفاده کنند. ما با توجه به تجربه و تحقیقاتی که کرده بودیم میدانستیم چرا مردم از حملونقل عمومی استفاده نمیکنند و بنابراین تقریبا بدون کمک هیچکس، با سرمایه خودمان و وامهایی که میتوانستیم بگیریم، سیستم «اینوباس» را توسعه دادیم. اسم اینوباس هم به زبان یزدی خودمان به معنای «این را بگیر» است.
🔸 کلیت کار ما این است که برای سازمانها سرویس میگذاریم. اگر دقت کنید خیلی از سازمانها دوست دارند سرویس داشته باشند ولی شرایطش را ندارند؛ تعداد اعضای سازمان کم است یا حتی تعداد اعضا هم زیاد هست ولی وقتی نگاه میکنید یک نفر اینطرف شهر است و یک نفر آنطرف شهر. ما سعی میکنیم با بهینهسازی مسیر و هزینه و انعطاف لازم، سرویسدهی سازمانها و دانشگاهها و کارخانجات را برنامهریزی کنیم. سیستم اینوباس تا حالا چندبارهم ویرایش خورده است؛ مدام نیازهای مشتری را دیدهایم و کار را اصلاح کردهایم. همزمان هم کارهای مرتبط با شهرداری را پیش بردهایم: مجوز بگیریم، اتوبوسها را بهمان بدهند. البته هرچقدر که جلو میرویم، مسائل برایمان روشنتر میشود.
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 با حل مشکل سرویس دانشگاهمان شروع کردیم ۲
روایت یک شرکت دانشبنیان جوان در حوزه حملونقل
🔸 دوست داشتیم کارمان را گسترش دهیم؛ برای همین یکمقدار حرفهایتر تیم تشکیل دادیم، یک زیرپله اجاره کردیم، میز و صندلی خریدیم و شرکت ثبت کردیم. با دانشگاه میبد و شرکت پیمانکاری آنها جلسه گذاشتیم و طرحمان را ارائه کردیم و قرارداد بستیم. سیستم را برای آنها هم طراحی کردیم و دستگاهها را ساختیم. آن روزی که بچهها دستگاه آخر را بستند روی ماشین، گفتند که کرونا آمده و دانشگاهها تعطیل است. ما ماندیم و یکمقدار وام که با آن دستگاه ساخته بودیم و یک شرکت تازه تاسیس. آن موقع تازه پذیرش حضور در پارک علم و فناوری را گرفته بودیم.
🔸 کرونا فرصتی شد برای بازنگری پروژهمان. این دید را داشتیم که چنین سیستمی برای افرادی موردنیاز است که در یک مجموعه ساعات مشخص به یک جای معینی میروند و برمیگردندند؛ مثل کارخانهجات، مدارس، ادارات، دانشگاهها. همان موقع رویدادی در شهرداری برگزار شد به نام «ایدهشو شهری حملونقل». در آن شرکت کردیم و آنجا از طرحمان استقبال شد. شهرداری یزد مشکل داشت. سالی تقریبا ۳۰-۴۰ میلیارد تومان هزینهی حملونقل عمومی میشود؛ اتوبوسهای زیاد، کلی زیرساخت، رانندگی، مدیریت و کلی هزینه؛ اما واقعا مردم استفاده نمیکنند.
🔸 از یک طرف شهرداری میگفت این هزینههای ماهانه زیاد است و از آن طرف هم بخش خصوصی میگفت صرفه ندارد سه میلیارد ماشین را برای این درآمد کم اختصاص بدهیم. مدیران شهرداری خوشبختانه یک دید خوبی داشتند و با برگزاری رویداد دنبال این بودند که از ظرفیت استارتاپها برای حل این مشکل استفاده کنند. ما با توجه به تجربه و تحقیقاتی که کرده بودیم میدانستیم چرا مردم از حملونقل عمومی استفاده نمیکنند و بنابراین تقریبا بدون کمک هیچکس، با سرمایه خودمان و وامهایی که میتوانستیم بگیریم، سیستم «اینوباس» را توسعه دادیم. اسم اینوباس هم به زبان یزدی خودمان به معنای «این را بگیر» است.
🔸 کلیت کار ما این است که برای سازمانها سرویس میگذاریم. اگر دقت کنید خیلی از سازمانها دوست دارند سرویس داشته باشند ولی شرایطش را ندارند؛ تعداد اعضای سازمان کم است یا حتی تعداد اعضا هم زیاد هست ولی وقتی نگاه میکنید یک نفر اینطرف شهر است و یک نفر آنطرف شهر. ما سعی میکنیم با بهینهسازی مسیر و هزینه و انعطاف لازم، سرویسدهی سازمانها و دانشگاهها و کارخانجات را برنامهریزی کنیم. سیستم اینوباس تا حالا چندبارهم ویرایش خورده است؛ مدام نیازهای مشتری را دیدهایم و کار را اصلاح کردهایم. همزمان هم کارهای مرتبط با شهرداری را پیش بردهایم: مجوز بگیریم، اتوبوسها را بهمان بدهند. البته هرچقدر که جلو میرویم، مسائل برایمان روشنتر میشود.
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #مجله_دانشمند
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 طعم استقلال با قاشق فناورانه
در گفتوگو با خانم سیده فاطمه حسینی، مؤسس و مدیرعامل شرکت دانشبنیان فنآسا
🔸 معدل الف بودنم در دانشگاه سبب شد که ارشد را بدون کنکور پذیرفته شوم. برای ارشد رشته الکترونیک را انتخاب کردم و بعد هم بلافاصله در دوره دکترا مشغول به تحصیل شدم. از همان ابتدای ارشد، میخواستم پایاننامهام روی یک مسئله واقعی در جامعه باشد. به همراه یکی از دوستانم، فرزانه صنوبری و دو تن از اساتید، یک تیم 4 نفره تشکیل دادیم؛ میخواستیم ببینیم چه چیزهایی برای یک بیمار مغز و اعصاب ضروری است تا بعد برویم به سراغ تولیدکردن وسایلی که زندگی این بیماران را بهتر کند.
🔸 دو ماه به مطب آقای دکتر شعیبی که متخصص مغز و اعصاب و فلوشیپ پارکینسون و بیماریهای حرکتی در مشهد هستند میرفتم و با این بیماران صحبت و چالشهایشان را یادداشت میکردم. متوجه شدم عمده مشکل این بیماران در زمان غذاخوردن است که ریختن غذا از قاشق باعث سَرخوردگی آنها و دوریشان از جمع میشود؛ تا جایی که کمکم حتی به افسردگی هم دچار میشوند. بنابراین اولین گزینه ما این ایده شد که ابزاری داشته باشیم که فردی با دست لرزان بتواند بدون کمک دیگران غذا بخورد. این ابزار باید لرزشها را خنثی میکرد تا محتویات قاشق نریزد.
🔸 شروع کردیم به کارکردن روی این ایده؛ وقتی کار پژوهشی تمام شد و پایاننامهام را دفاع کردم، با شتابدهنده تریگاپ صحبت کردیم و از آنجا توانستیم با جذب سرمایه اولیه، شرکت تأسیس کنیم. اوایل که ما شروع به ساخت این محصول کردیم، تنها یک نمونه آمریکایی مشابه آن وجود داشت؛ بعدها گوگل آن شرکت را خرید و به قاشق گوگل معروف شد. ما یک نمونه از آن را خریدیم تا با مهندسی معکوس بررسیاش کنیم. کمکم محصول چینی مشابه هم وارد بازار شد. محصول ما از لحاظ کیفیت، با محصول آمریکایی برابری میکند و از نظر قیمت، 35 درصد قیمت محصول آمریکایی را دارد. از آنجایی که محصول آمریکایی به تعداد محدودی تولید و پخش میشود، به فکر صادرات محصولمان به اروپا هستیم؛ با کشورهای مختلفی شروع به رایزنی کردهایم و کسب مجوز و مراحل ابتدایی صادرات به روسیه را انجام دادهایم.
🔸 ما هر روز چالش و مسئله داریم و گاهی از لحاظ روحی کم میآوریم؛ ولی بازخوردهایی که از مردم و توانیابها دیدهایم، موتور محرک ماست که ادامه بدهیم. یادم هست آن اوایل که سفارشها را تکی میگرفتیم، یک خانواده مشهدی محصول را سفارش دادند و ما تصمیم گرفتیم خودمان محصول را ببریم تا بازخوردش را ببینیم. وقتی به خانهشان رسیدیم و قرار شد مادر خانواده با خوردن سوپ این قاشق را تست کند، طبق معمول برایش دستمال آوردند که سوپ روی شلوارش نریزد؛ بعد وقتی ایشان شروع به خوردن کرد و سوپی نریخت، همه از شوق گریه میکردند. این خاطره و بازخوردهای مشابه دیگری که خانواده بیماران دادهاند، همچنان در ذهن من باقی مانده است و انرژی لازم برای ادامه مسیر را به ما میدهد.
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #توسعه #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 طعم استقلال با قاشق فناورانه
در گفتوگو با خانم سیده فاطمه حسینی، مؤسس و مدیرعامل شرکت دانشبنیان فنآسا
🔸 معدل الف بودنم در دانشگاه سبب شد که ارشد را بدون کنکور پذیرفته شوم. برای ارشد رشته الکترونیک را انتخاب کردم و بعد هم بلافاصله در دوره دکترا مشغول به تحصیل شدم. از همان ابتدای ارشد، میخواستم پایاننامهام روی یک مسئله واقعی در جامعه باشد. به همراه یکی از دوستانم، فرزانه صنوبری و دو تن از اساتید، یک تیم 4 نفره تشکیل دادیم؛ میخواستیم ببینیم چه چیزهایی برای یک بیمار مغز و اعصاب ضروری است تا بعد برویم به سراغ تولیدکردن وسایلی که زندگی این بیماران را بهتر کند.
🔸 دو ماه به مطب آقای دکتر شعیبی که متخصص مغز و اعصاب و فلوشیپ پارکینسون و بیماریهای حرکتی در مشهد هستند میرفتم و با این بیماران صحبت و چالشهایشان را یادداشت میکردم. متوجه شدم عمده مشکل این بیماران در زمان غذاخوردن است که ریختن غذا از قاشق باعث سَرخوردگی آنها و دوریشان از جمع میشود؛ تا جایی که کمکم حتی به افسردگی هم دچار میشوند. بنابراین اولین گزینه ما این ایده شد که ابزاری داشته باشیم که فردی با دست لرزان بتواند بدون کمک دیگران غذا بخورد. این ابزار باید لرزشها را خنثی میکرد تا محتویات قاشق نریزد.
🔸 شروع کردیم به کارکردن روی این ایده؛ وقتی کار پژوهشی تمام شد و پایاننامهام را دفاع کردم، با شتابدهنده تریگاپ صحبت کردیم و از آنجا توانستیم با جذب سرمایه اولیه، شرکت تأسیس کنیم. اوایل که ما شروع به ساخت این محصول کردیم، تنها یک نمونه آمریکایی مشابه آن وجود داشت؛ بعدها گوگل آن شرکت را خرید و به قاشق گوگل معروف شد. ما یک نمونه از آن را خریدیم تا با مهندسی معکوس بررسیاش کنیم. کمکم محصول چینی مشابه هم وارد بازار شد. محصول ما از لحاظ کیفیت، با محصول آمریکایی برابری میکند و از نظر قیمت، 35 درصد قیمت محصول آمریکایی را دارد. از آنجایی که محصول آمریکایی به تعداد محدودی تولید و پخش میشود، به فکر صادرات محصولمان به اروپا هستیم؛ با کشورهای مختلفی شروع به رایزنی کردهایم و کسب مجوز و مراحل ابتدایی صادرات به روسیه را انجام دادهایم.
🔸 ما هر روز چالش و مسئله داریم و گاهی از لحاظ روحی کم میآوریم؛ ولی بازخوردهایی که از مردم و توانیابها دیدهایم، موتور محرک ماست که ادامه بدهیم. یادم هست آن اوایل که سفارشها را تکی میگرفتیم، یک خانواده مشهدی محصول را سفارش دادند و ما تصمیم گرفتیم خودمان محصول را ببریم تا بازخوردش را ببینیم. وقتی به خانهشان رسیدیم و قرار شد مادر خانواده با خوردن سوپ این قاشق را تست کند، طبق معمول برایش دستمال آوردند که سوپ روی شلوارش نریزد؛ بعد وقتی ایشان شروع به خوردن کرد و سوپی نریخت، همه از شوق گریه میکردند. این خاطره و بازخوردهای مشابه دیگری که خانواده بیماران دادهاند، همچنان در ذهن من باقی مانده است و انرژی لازم برای ادامه مسیر را به ما میدهد.
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #توسعه #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 مردم، فناوری و تولید را بههم میرسانند
روایتی از سرمایهگذاری مردم در تولید دانشبنیان
🔸 بخشی از متن:
مهندس نجاتبخش نقل میکند که پس از تولید دستگاه ایکسری کانتینری و راهاندازی آن همچنان میل به واردکردن نسخه چینی کار یا استفاده از مونتاژهای بیکیفیت داخلی بسیار زیاد بوده است. حتی با این که سیستم نرمافزاری و کنترل دستگاه از نمونههای مشابه بهتر بوده است و بهتازگی مجهز به هوش مصنوعی کشف روشهای مخفیسازی قاچاق هم شده است و حتی در کارکرد روزانه و تعداد اسکن نیاز به تعمیر و ازکارافتادگی کالا هم بسیار از نمونه چینی بهتر عمل کرده، باز هم گمرک برای واردات 15 دستگاه دستبهکار میشود که البته جلوی این کار گرفته میشود.
🔸در همین حوالی است که مهندس نجاتبخش دوباره با حضرت آقا درباره این دستگاه گفتوگو میکنند و به اطلاع ایشان میرساند که گمرک برای خرید این دستگاه پول ندارد (ریال ندارد؛ ولی ارز دارد) و در این حالت حتی وقتی جنس ایرانی هم بهتر عمل میکند، به صرفه است که دستگاه را وارد کنند. آقا در پاسخ نکتهای میگویند که راه شرکت را به سمت حل کامل مسئله قاچاق هموار میکند: "به آنها قسطی بدهید یا خودتان نصب کنید." این جمله مقدمهای برای حضور مردم در عرصه کنترل قاچاق و سرمایهگذاری و راهاندازی و خدمات دستگاه فناورانهای شد که با توجه به قیمت آن به نظر نمیرسید امکان حلشدن کامل مسئله بهصورت واردات در دسترس باشد.
🔸 شرکت بهیار صنعت پیشنهاد قراردادهای سرمایهگذاری BOO را داد و توانست راه جدیدی را در حوزه رفع نیازهای کشور ارائه نماید. قرارداد BOO یعنی این که مردم و سرمایهگذاران هرکدام متناسب با پول و سرمایهای که در دسترس دارند، بخشی از سهام دستگاه را میخرند و خود نصب میکنند و حتی خود دستگاه ایکس ری را راهاندازی میکنند و از هر کامیون یا کانتینر هزینهای دریافت میکنند و سود این فعالیت به خود آن مردم بر میگردد. این یک نمونهی برجسته از طراحی و ساخت و البته راهاندازی و ادارهی تکنولوژی حتی در حوزه حساسی که امنیت ملی را تضمین میکند، توسط مردم در مراحل مختلف است؛ بخش خصوصی، فرزندان مردم که در دانشگاه متخصص شدهاند و در تحقیق و توسعهی دانشبنیانها، فناوری توسعه دادهاند و در نهایت صاحبان سرمایههای خرد و وسیع که امکان حرکت معناداری برای پیشرفت ایران پیدا کردهاند.
🔸در این مثال شما میتوانید ببینید که چگونه تولید اعتبار دولت در فناوری (گرنت) بهجای تورم بیشتر، همچون اسفنج، نقدینگی را از کف میدان جمع میکند و حتی به کمترشدن تورم میانجامد، از طرفی شاهد تولید ارزش در فناوری و تحقیق و توسعه با مقدار کمی سرمایهگذاری هستیم و میتوانیم بزرگتر شدن کیک اقتصاد کشور را در این نمونهی طراحی و توسعه فناوری ببینیم. از سال 1398 تا به امروز این سامانهها با مدل قراردادهای ساخت، بهرهبرداری و مالکیت (BOO ) در گمرکات بندر شهید رجایی، دوغارون، ماهي رود، آستارا، چابهار، ریمدان و دیر مشغول است و از این طریق خدمات باکیفیتی در اختیار گمرک جمهوری اسلامی قرار گرفته است. در حال حاضر این مدل بهعنوان یکی از موفقترین مدلهای مشارکت مردمی در حوزه فناوری بالا محسوب میشود.
🖇️ مجله دانشمند: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 مردم، فناوری و تولید را بههم میرسانند
روایتی از سرمایهگذاری مردم در تولید دانشبنیان
🔸 بخشی از متن:
مهندس نجاتبخش نقل میکند که پس از تولید دستگاه ایکسری کانتینری و راهاندازی آن همچنان میل به واردکردن نسخه چینی کار یا استفاده از مونتاژهای بیکیفیت داخلی بسیار زیاد بوده است. حتی با این که سیستم نرمافزاری و کنترل دستگاه از نمونههای مشابه بهتر بوده است و بهتازگی مجهز به هوش مصنوعی کشف روشهای مخفیسازی قاچاق هم شده است و حتی در کارکرد روزانه و تعداد اسکن نیاز به تعمیر و ازکارافتادگی کالا هم بسیار از نمونه چینی بهتر عمل کرده، باز هم گمرک برای واردات 15 دستگاه دستبهکار میشود که البته جلوی این کار گرفته میشود.
🔸در همین حوالی است که مهندس نجاتبخش دوباره با حضرت آقا درباره این دستگاه گفتوگو میکنند و به اطلاع ایشان میرساند که گمرک برای خرید این دستگاه پول ندارد (ریال ندارد؛ ولی ارز دارد) و در این حالت حتی وقتی جنس ایرانی هم بهتر عمل میکند، به صرفه است که دستگاه را وارد کنند. آقا در پاسخ نکتهای میگویند که راه شرکت را به سمت حل کامل مسئله قاچاق هموار میکند: "به آنها قسطی بدهید یا خودتان نصب کنید." این جمله مقدمهای برای حضور مردم در عرصه کنترل قاچاق و سرمایهگذاری و راهاندازی و خدمات دستگاه فناورانهای شد که با توجه به قیمت آن به نظر نمیرسید امکان حلشدن کامل مسئله بهصورت واردات در دسترس باشد.
🔸 شرکت بهیار صنعت پیشنهاد قراردادهای سرمایهگذاری BOO را داد و توانست راه جدیدی را در حوزه رفع نیازهای کشور ارائه نماید. قرارداد BOO یعنی این که مردم و سرمایهگذاران هرکدام متناسب با پول و سرمایهای که در دسترس دارند، بخشی از سهام دستگاه را میخرند و خود نصب میکنند و حتی خود دستگاه ایکس ری را راهاندازی میکنند و از هر کامیون یا کانتینر هزینهای دریافت میکنند و سود این فعالیت به خود آن مردم بر میگردد. این یک نمونهی برجسته از طراحی و ساخت و البته راهاندازی و ادارهی تکنولوژی حتی در حوزه حساسی که امنیت ملی را تضمین میکند، توسط مردم در مراحل مختلف است؛ بخش خصوصی، فرزندان مردم که در دانشگاه متخصص شدهاند و در تحقیق و توسعهی دانشبنیانها، فناوری توسعه دادهاند و در نهایت صاحبان سرمایههای خرد و وسیع که امکان حرکت معناداری برای پیشرفت ایران پیدا کردهاند.
🔸در این مثال شما میتوانید ببینید که چگونه تولید اعتبار دولت در فناوری (گرنت) بهجای تورم بیشتر، همچون اسفنج، نقدینگی را از کف میدان جمع میکند و حتی به کمترشدن تورم میانجامد، از طرفی شاهد تولید ارزش در فناوری و تحقیق و توسعه با مقدار کمی سرمایهگذاری هستیم و میتوانیم بزرگتر شدن کیک اقتصاد کشور را در این نمونهی طراحی و توسعه فناوری ببینیم. از سال 1398 تا به امروز این سامانهها با مدل قراردادهای ساخت، بهرهبرداری و مالکیت (BOO ) در گمرکات بندر شهید رجایی، دوغارون، ماهي رود، آستارا، چابهار، ریمدان و دیر مشغول است و از این طریق خدمات باکیفیتی در اختیار گمرک جمهوری اسلامی قرار گرفته است. در حال حاضر این مدل بهعنوان یکی از موفقترین مدلهای مشارکت مردمی در حوزه فناوری بالا محسوب میشود.
🖇️ مجله دانشمند: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #مجله_دانشمند #روایت_پیشرفت
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
💠 ما جوانها، واکسن نوترکیب ساختیم
به روایت دکتر ریحانهسادات میرحسنی
🔸 گروه بیوتک دانشگاه تهران یک فضای کاملاً علمی داشت؛ هنوز این دید غالب وجود داشت که اگر بروی دنبال کاری که علم را به ثروت تبدیل میکند، از آن ارزشهای والای علمودانش فاصله گرفتهای. اوایل دوره ارشد به این نتیجه قطعی رسیده بودم که دوست ندارم در فضای ایران کار آکادمیک بکنم؛ چون ارائه کار نو بسیار سخت بود و خیلی از تحقیقاتی هم که انجام میگرفت، فقط یک پایاننامه میشد و یکگوشه خاک میخورد.
🔸 با این نیت درسهای ارشدم را شروع کردم که اگر در ایران میمانم، بروم یک کار صنعتی انجام بدهم. آن زمان حرف از سیناژن و آریوژن زیاد بود؛ میگفتند آنها دارند روی تولید دارو کار میکنند. با اینکه تازه داروی سینووکس که برای بیماران اماس است، از دل سیناژن بیرون آمده بود و آنجا را به قطب بیوتکنولوژی کاربردی تبدیل کرده بود، هنوز پذیرش این رویکرد در دانشگاه وجود نداشت. با خودم گفتم این فرصت را امتحان میکنم و اگر نتوانستم کار واقعی و مفیدی انجام بدهم، اپلای میدهم و میروم.
🔸 با چندنفر از همرشتهایهای دیگر که میخواستند کار صنعتی کنند، یک جلسه گذاشتیم و صحبت کردیم. ۴ نفر شدیم؛ من، آقای سامان حسینینسب، خانم فاطمه قیداری و خانم سعیده محمدنجار. مادر آقای حسینینسب متخصص زنان بود و پیشنهاد کرد که روی واکسن HPV (پیشگیری از سرطان دهانه رحم) کار کنیم؛ این واکسن به تعداد اندک وارد میشد و قیمت خیلی بالایی داشت و فقط گروه محدودی میتوانستند استفاده کنند. طرحمان بهعنوان طرح کلان ملی انتخاب شد و به آن اعتبار مالی تعلق گرفت.
🔸 چند تا بچهی 23-24 ساله بودیم و کسی به اینسادگی اعتماد نمیکرد که پول به دستمان بدهد؛ برای همین هم دکتر سلیمانی که هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود، ما را ضمانت کرد. مسئله فقط جوانی ما هم نبود؛ مشکل دیگر این بود که مدعیان تولید این واکسن زیاد بودند؛ سالها بود که مجموعههای مختلف دولتی و دانشگاهی، بودجههای زیادی برای تولید این واکسن دریافت کرده و هیچ اتفاقی نیفتاده بود. مخالف زیاد داشتیم.
🖇️ خانه هنر و رسانه پیشرفت: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
💠 ما جوانها، واکسن نوترکیب ساختیم
به روایت دکتر ریحانهسادات میرحسنی
🔸 گروه بیوتک دانشگاه تهران یک فضای کاملاً علمی داشت؛ هنوز این دید غالب وجود داشت که اگر بروی دنبال کاری که علم را به ثروت تبدیل میکند، از آن ارزشهای والای علمودانش فاصله گرفتهای. اوایل دوره ارشد به این نتیجه قطعی رسیده بودم که دوست ندارم در فضای ایران کار آکادمیک بکنم؛ چون ارائه کار نو بسیار سخت بود و خیلی از تحقیقاتی هم که انجام میگرفت، فقط یک پایاننامه میشد و یکگوشه خاک میخورد.
🔸 با این نیت درسهای ارشدم را شروع کردم که اگر در ایران میمانم، بروم یک کار صنعتی انجام بدهم. آن زمان حرف از سیناژن و آریوژن زیاد بود؛ میگفتند آنها دارند روی تولید دارو کار میکنند. با اینکه تازه داروی سینووکس که برای بیماران اماس است، از دل سیناژن بیرون آمده بود و آنجا را به قطب بیوتکنولوژی کاربردی تبدیل کرده بود، هنوز پذیرش این رویکرد در دانشگاه وجود نداشت. با خودم گفتم این فرصت را امتحان میکنم و اگر نتوانستم کار واقعی و مفیدی انجام بدهم، اپلای میدهم و میروم.
🔸 با چندنفر از همرشتهایهای دیگر که میخواستند کار صنعتی کنند، یک جلسه گذاشتیم و صحبت کردیم. ۴ نفر شدیم؛ من، آقای سامان حسینینسب، خانم فاطمه قیداری و خانم سعیده محمدنجار. مادر آقای حسینینسب متخصص زنان بود و پیشنهاد کرد که روی واکسن HPV (پیشگیری از سرطان دهانه رحم) کار کنیم؛ این واکسن به تعداد اندک وارد میشد و قیمت خیلی بالایی داشت و فقط گروه محدودی میتوانستند استفاده کنند. طرحمان بهعنوان طرح کلان ملی انتخاب شد و به آن اعتبار مالی تعلق گرفت.
🔸 چند تا بچهی 23-24 ساله بودیم و کسی به اینسادگی اعتماد نمیکرد که پول به دستمان بدهد؛ برای همین هم دکتر سلیمانی که هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود، ما را ضمانت کرد. مسئله فقط جوانی ما هم نبود؛ مشکل دیگر این بود که مدعیان تولید این واکسن زیاد بودند؛ سالها بود که مجموعههای مختلف دولتی و دانشگاهی، بودجههای زیادی برای تولید این واکسن دریافت کرده و هیچ اتفاقی نیفتاده بود. مخالف زیاد داشتیم.
🖇️ خانه هنر و رسانه پیشرفت: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #روایت_پیشرفت #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
#تک_برگ
🔷 ما جوانها، واکسن نوترکیب ساختیم ۲
بخشی از روایت خانم دکتر ریحانهسادات میرحسنی از تولید اولین واکسن نوترکیب کشور
🔸 خانهبهدوشی و کانکسنشینی
وقتی که به مرحله اصلی کار رسیدیم، در کنار تلاش برای تأمین بودجه و تجهیزات، رفتیم سراغ دکتر مهبودی و کارهایی که انجام داده بودیم را به ایشان اطلاع دادیم. ایشان از بزرگان صنعت بیوتکنولوژی کشور هستند که شرکتهای مهمی نظیر سیناژن و آریوژن را تأسیس کردهاند. بهشان گفتیم: «ما این سلول را خریدهایم و حالا میخواهیم آن را کشت بدهیم و ازش بانک بگیریم. تجربه هیچکدام از این کارها را هم در سطح صنعتی نداریم.» از ایشان خواستیم اجازه دهد برویم و این کارها را در شرکت آریوژن انجام بدهیم.
🔸 ایشان هم محبت کردند و اجازه دادند برویم؛ البته تصورشان این بود که ما 2-3 هفته میرویم و با کمک متخصصان آنجا چند تست میگیریم و بعد هم تمام میشود. ولی ما رفتیم و دیگر نیامدیم بیرون! دکتر مهبودی همیشه باخنده این خاطره را تعریف میکند و میگوید: «اینها یک روز آمدند که دو سههفتهای بروند، بعد از یک سال دیدم برای خودشان اتاق دارند، کارت میزنند، میروند و میآیند و ناهار میگیرند؛ فقط کم مانده یک حقوقی هم از من بگیرند!»
🔸 همزمان پیش دکتر سلیمانی در تربیت مدرس هم رفتیم و گفتیم کِشت را در آزمایشگاه آریوژن انجام میدهیم، ولی برای بقیه کارهایش شما کمک کنید. ایشان هم یک فضای کوچک از آزمایشگاهش را در اختیار ما گذاشت و قرار شد از تجهیزات و وسایل قدیمی و درکمدمانده استفاده کنیم. من چون قبلا در تربیت مدرس کار آزمایشگاهی کرده بودم، میدانستم هر آزمایشگاه چه تجهیزاتی دارد. گاهی میگفتیم فلان دستگاهتان که خراب است، ما درست میکنیم و راه میاندازیم، بهشرط اینکه بگذارید بعدش خودمان هم استفاده کنیم؛ یک الایزاریدر را که ده سالی خراب بود را از توی انبار برداشتیم و تعمیر کردیم و شد برای خودمان.
🔸 کارکردن در دوجا، یکی در دانشگاه و دیگری در آریوژن، کار سختی بود و تمرکز را از ما میگرفت. همان زمان خانواده دکتر سامان میخواستند یک مرکز درمان ناباروری راه بیندازند و تازه زمینش را خریده بودند؛ دکتر هم با خانوادهاش صحبت کرد تا یک کانکس به ما بدهند. یک کانکس 30 متری به ما دادند که کَفَش را سرامیک کردیم و تبدیل به آزمایشگاه ما شد. با آن وامی که از معاونت علمی گرفته بودیم، تجهیزش کردیم و کار را از سر گرفتیم. 8-9 نفر باید در آن فضا کار میکردند و چون جایمان نمیشد، مجبور بودیم نوبتی کار کنیم؛ یک سری صبح میآمدند و یک سری بعد از ظهر. یک سری هم ده شب میآمدند و تا 7 صبح کار میکردند. بعدتر کانکس بغلی را هم که مثلاً قرار بود دفتر سرپرست پروژه ساختمانی باشد، تسخیر کردیم. با این روند، به یک پروتوتایپ اولیه که پروتئین خالصشده بود، رسیدیم.
🖇️ خانه هنر و رسانه پیشرفت: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #مجله_پیشرفت #توسعه #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti
🔷 ما جوانها، واکسن نوترکیب ساختیم ۲
بخشی از روایت خانم دکتر ریحانهسادات میرحسنی از تولید اولین واکسن نوترکیب کشور
🔸 خانهبهدوشی و کانکسنشینی
وقتی که به مرحله اصلی کار رسیدیم، در کنار تلاش برای تأمین بودجه و تجهیزات، رفتیم سراغ دکتر مهبودی و کارهایی که انجام داده بودیم را به ایشان اطلاع دادیم. ایشان از بزرگان صنعت بیوتکنولوژی کشور هستند که شرکتهای مهمی نظیر سیناژن و آریوژن را تأسیس کردهاند. بهشان گفتیم: «ما این سلول را خریدهایم و حالا میخواهیم آن را کشت بدهیم و ازش بانک بگیریم. تجربه هیچکدام از این کارها را هم در سطح صنعتی نداریم.» از ایشان خواستیم اجازه دهد برویم و این کارها را در شرکت آریوژن انجام بدهیم.
🔸 ایشان هم محبت کردند و اجازه دادند برویم؛ البته تصورشان این بود که ما 2-3 هفته میرویم و با کمک متخصصان آنجا چند تست میگیریم و بعد هم تمام میشود. ولی ما رفتیم و دیگر نیامدیم بیرون! دکتر مهبودی همیشه باخنده این خاطره را تعریف میکند و میگوید: «اینها یک روز آمدند که دو سههفتهای بروند، بعد از یک سال دیدم برای خودشان اتاق دارند، کارت میزنند، میروند و میآیند و ناهار میگیرند؛ فقط کم مانده یک حقوقی هم از من بگیرند!»
🔸 همزمان پیش دکتر سلیمانی در تربیت مدرس هم رفتیم و گفتیم کِشت را در آزمایشگاه آریوژن انجام میدهیم، ولی برای بقیه کارهایش شما کمک کنید. ایشان هم یک فضای کوچک از آزمایشگاهش را در اختیار ما گذاشت و قرار شد از تجهیزات و وسایل قدیمی و درکمدمانده استفاده کنیم. من چون قبلا در تربیت مدرس کار آزمایشگاهی کرده بودم، میدانستم هر آزمایشگاه چه تجهیزاتی دارد. گاهی میگفتیم فلان دستگاهتان که خراب است، ما درست میکنیم و راه میاندازیم، بهشرط اینکه بگذارید بعدش خودمان هم استفاده کنیم؛ یک الایزاریدر را که ده سالی خراب بود را از توی انبار برداشتیم و تعمیر کردیم و شد برای خودمان.
🔸 کارکردن در دوجا، یکی در دانشگاه و دیگری در آریوژن، کار سختی بود و تمرکز را از ما میگرفت. همان زمان خانواده دکتر سامان میخواستند یک مرکز درمان ناباروری راه بیندازند و تازه زمینش را خریده بودند؛ دکتر هم با خانوادهاش صحبت کرد تا یک کانکس به ما بدهند. یک کانکس 30 متری به ما دادند که کَفَش را سرامیک کردیم و تبدیل به آزمایشگاه ما شد. با آن وامی که از معاونت علمی گرفته بودیم، تجهیزش کردیم و کار را از سر گرفتیم. 8-9 نفر باید در آن فضا کار میکردند و چون جایمان نمیشد، مجبور بودیم نوبتی کار کنیم؛ یک سری صبح میآمدند و یک سری بعد از ظهر. یک سری هم ده شب میآمدند و تا 7 صبح کار میکردند. بعدتر کانکس بغلی را هم که مثلاً قرار بود دفتر سرپرست پروژه ساختمانی باشد، تسخیر کردیم. با این روند، به یک پروتوتایپ اولیه که پروتئین خالصشده بود، رسیدیم.
🖇️ خانه هنر و رسانه پیشرفت: @khaneh_pishraft
هشتگ راهنما: #مجله_پیشرفت #توسعه #توانمند_سازی
شبکه دانش بنیان | @daneshbonyan_isti