رِفُرماطور
128 subscribers
50 photos
55 links
آیا شما هم مانند من در وجود گم شده‌اید؟ یا فقط یکی از من هست و جز من همه چیز مجازیست؟

پسری در آرزوی نویسنده شدن.
عکس‌ها را خودم می‌گیرم.

کامنت‌دونی تل‌بلاگ👇
https://t.me/HarfBeManBot?start=MTA1NDg4NTc2
Download Telegram
چندتا پیام گرفتم که همه می‌گن این جور جاها نمی‌ریم.
حرف من هم همینه. که اینجور آدم‌ها ببینند، رفتاری که مثلاً با هدف ارتقای تعامله، منجر به زدگی می‌شه و جوون‌ها و افرادی که به استقلالشون اهمیت می‌دن، نمیان. بعد گله نکنید که چرا جوون‌ها تو مهمونی‌های فامیلی نیستند. دلیلش رفتار سلطه‌طلبانه‌ی خودتونه!
قدیم عادت بوده که بچه، سلطه‌پذیر باشه و بگه چشم. امروز همچین چیزی نیست خدا رو شکر. رفتارهاتون رو اصلاح کنید. وگرنه کسی که تنها می‌مونه شمایید. بعدش باید رو تخت سلطنتتون بشینید و به مبل‌های تو خونه‌تون سلطنت کنید!

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
این ژانر مزخرف رو دیدید که یک کلمه رو برمی‌دارن و به حروفش تقسیم می‌کنند و هر چی دلشون می‌خواد به خیک اون کلمه می‌بندند؟ مثلاً: می‌دونید مهندس یعنی چی؟
م: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم... .
ه: همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی... .
ن: نامرد، نالوطی.
د: دهن سرویس.
س: سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.

تا شما ت بدی من از خنک و لوس بودن این ژانر یخ کنم.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
مدت‌ها ازین قضیه گذشته، ولی من هنوز درگیرشم. می‌دونید من «خدایا مرسی، عشقمو آفریدی» رو درک می‌کنم. یعنی حتی می‌فهمم که هدف خواننده چیه. «اوکی اوکی اوکی اوکی» لعنتی رو نمی‌فهمم. :|

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
یک چیز دیگه. به خدا، به پیر، به پیغمبر، فهمیدیم یک تخم‌مرغ رکورد لایک اینستاگرام رو زده. شما تا اون تخم‌مرغ رو تو ماتحت فالورهات نکنی، ول نمی‌کنی؛ نه؟

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
به نظر من هر کس که هر نوع اپلیکیشنی رو از روی تلگرام دانلود می‌کنه، یا روی لینک کوتاه‌شده‌ای با وعده‌ی اینترنت مفتی و کوفت و زهرمار رایگان، تپ می‌کنه؛ همون اول ثابت می‌کنه هوشش چقدره و نیازی به تست نداره.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
فکر می‌کنم اکثر ما سریال‌ها سیت‌کام، مثل «فرندز» یا «بیگ‌بنگ تئوری» رو دیدیم و همه‌مون عاشق داشتن و بودن تو همچین گروهی از دوستانیم. ولی ما نمی‌تونیم. خیلی فکر کردم تا ببینم مشکل اصلی رفاقت ما چیه.
فکر می‌کنم، ما آدم‌های تحقیریم. آدم‌هایی هستیم که وقتی بچه بودیم مدام تحقیرمون کردن و حالا رومون مونده. ما نمی‌دونیم که حق انتقاد از رفتار دوستمون رو نداریم. ما وقتی از یک چیزی، رفتاری، حرفی، حرکتی ناراحت می‌شیم باید و باید در مورد همون موضوع حرف بزنیم. باید بگیم که ناراحت شدیم. اما حق نداریم کل زندگی‌ رفیقمون رو نقد کنیم. چرا؟ ساده‌ست. ما خودمون پر از ایرادیم و اصلا نمی‌دونیم دلیل ناراحتی ما نقص دوستمونه یا نقص خودمون. ما فقط باید به دوستمون بگیم ناراحت شدیم، تا اون رفتار خاص رو سعی کنه انجام نده تا ما رو ناراحت نکنه! اما یادمون باشه. چیزی که ما سعی می‌کنیم از دوستمون بسازیم، دوست ما نیست. من باید جلوی دوستم خود خودم باشم تا احساس رفاقت کنم. تا خودم رو باز کنم. تا بشه مثل سریال‌های سیت‌کام. اگر قرار باشه تو مدام از سبک زندگی من ایراد بگیری، بعد یک مدت جلوی تو نقش بازی می‌کنم و دیگه رفاقتی در کار نیست.
اگر شما هم مدام منتظرید تا دوستتون رو نقد کنید و خودتون رو قاضی و داناترین می‌دونید، انتظار جمع‌هایی مثل فرندز رو نداشته باشید.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
رِفُرماطور
آدمهای بی عار و خنگ! افسرده نمیشن. تا اونجایی که من دیدم اونایی که سرشون به تنشون می‌ارزه و زیاد فکر می‌کنند دچار افسردگی میشن. مغز آدم وقتی می‌بینه شرایط اطراف مساعد نیست، انگار یک ماشه رها میکنه و چون قدرت تغییر محیط نیست، تیر به خود آدم اصابت می‌کنه. اولین…
فکر می‌کنم آدم‌های عاقل هم افسرده نمی‌شن. چون آدم عاقل با خودش فکر می‌کنه؛ حالا که قدرت تغییر محیط رو نداره، خودش رو بهتره نابود نکنه و تمام نبوغش رو به کار می‌گیره تا هم شرایط رو درک کنه و هم از حالش لذت ببره.
اما امان از ما متوسط‌ها. که نه اونقدر خنگیم که ظلم رو نبینیم و اجحاف رو نفهمیم و تبعیض رو درک نکنیم نه اونقدر نابغه که خودمون رو رها کنیم و شرایط رو کنترل کنیم و راه‌مون رو پیدا کنیم. و نکته‌ی مسخره‌ی دنیا اینه که ۸۰ درصد مردم دنیا، متوسط‌ند. افسردگی بیماری شماره‌ی یک ماست. می‌تونیم لیتیوم مصرف کنیم یا صبح‌های جمعه بریم کوه، اما هیچ‌کدوم نمی‌تونیم دنیا رو جای بهتری برای خودمون کنیم یا خودمون رو مناسب‌تر برای دنیا!

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
این که می‌گن بهتره ذهنی چالش‌گر داشته باشیم و همه‌چیز رو به چالش بکشیم و سعی کنیم متفاوت فکر کنیم (که البته درباره‌ی مورد آخر بحث هم هست)، به این معنی نیست که فکر کنید اگر معتقد باشید «زمین صافه» خیلی باحالید. چون در این صورت شما یک احمق غیرواقع‌بین و اسکیزوتیپیک هستید، نه چالش‌گر! تفاوت بین چالش‌گری، پرسش‌گری و حماقت اصلاً اتفاقاً باریک نیست. برای همین هیچ توجیهی براش وجود نداره.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
رِفُرماطور
این که می‌گن بهتره ذهنی چالش‌گر داشته باشیم و همه‌چیز رو به چالش بکشیم و سعی کنیم متفاوت فکر کنیم (که البته درباره‌ی مورد آخر بحث هم هست)، به این معنی نیست که فکر کنید اگر معتقد باشید «زمین صافه» خیلی باحالید. چون در این صورت شما یک احمق غیرواقع‌بین و اسکیزوتیپیک…
جدای از اینکه ما واقعاً «انجمن زمین صاف پنداران» یا یه همچین مزخرفی در جهان داریم، منظور من کلی‌تر بود دوستان.
پس،
بله؛ داریم احمق‌های شیادی رو که فکر می‌کنند زمین صافه (یا سعی دارن به بقیه این فریب رو القا کنند) و فکر می‌کنند که براش دلیل هم دارند. [البته تفاوت معنی‌داری بین این افراد، با افرادی که عمیقاً معتقدند تفاله‌ی قهوه آینده رو می‌دونه، به نظر نمی‌رسه. از نظر نوع استدلال و سطح واقع‌نگری عرض می‌کنم.]
بله؛ منظورم فقط این نبود، کلی‌تر بود.

پ.ن: در جواب پیام‌های ناشناس بود.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
تا دیروز آبادان به نظرم بهترین شهر ایران بود. از امروز اصفهان به صدر جدول صعود کرد و آبادان دومه. باز از جدول مسابقات براتون می‌گم.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
قطعاً نمی‌دونم راه درست زندگی کردن چیه. اما به طور قطع می‌دونم، که این نیست.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
یکی از بزرگ‌ترین ایرادهای یکی مثل من هم، می‌تونه همین عادت‌ زشت منتقل نکردن باشه. طوری‌که مایل نیستم ناراحتیم از محیط الف به محیط ب و جیم منتقل بشه. پس در اکثر مواقع و مکان‌ها یک رفتار همیشگی دارم.

طوری‌که وقتی ماشینم رو دزدیدن، همکارام، آخر شب، باور نمی‌کردند. می‌گفتند تو تمام عصر اینجا بودی. اگه ماشینت رو واقعاً دزدیده بودند، قاعدتاً نباید این‌طوری می‌بود قیافه‌ت.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
سریال چرنوبیل رو می‌دیدم. می‌خوام بگم نه به طور داستانی، نه اینکه یک فضایی حمله کرده باشه به زمین و سوپرمن بخواد جلوش واسته، نه. به طور واقعی، همین ۳۰ سال پیش تقریباً به خاطر جاه‌طلبی ساده‌ی سه تا آدم، اونم در حد مقام مدیریتی، کاملا در لبه‌ی این بودیم که وجود نداشته باشیم. به راحتی ممکن بود جمع کردن این فاجعه شکست بخوره و قاره‌‌های آسیا و اروپا ظرف یک دهه از حیات خالی بشن. باور می‌کنید؟ حیات چند‌ تریلیون موجود زنده، به دلیل اینکه یک نفر صندلیش رو جای بالاتری بذاره، به خطر جدی افتاد و هیچ تضمینی نیست که دوباره هم این اتفاق نیفته. نه حالا فاجعه‌ی هسته‌ای. احتمالا فاجعه‌ی هسته‌ای دیگه به اون شکل رخ نده. چون یک بار رخ داده و باگش گرفته شده. اما چند ده هزار تکنولوژی خطرناک مونده که باگش گرفته نشده و یک جایی در انتظار نابود کردن حیات نشسته؟ حالا نابودی حیات هم خیلی مهم هست یا نیست نظر شخصی هر کسه. اما به خاطر چی، چی بشه خب مهمه.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
یکی از چیزهایی که زیاد گفته می‌شه و در موردش تز و زر داده می‌شه «برنامه‌ریزی برای آینده»ست.
من این رو نمی‌فهمم که چطور به آدمی که با وجود قرمز بودن چراغ در فاصله‌ی ده ثانیه‌ای خودرو، همچنان پدال گاز رو فشار می‌ده و حتی یک کلاچ می‌گیره و دنده رو سبک‌تر می‌کنه تا سه ثانیه‌ی بعد ترمز محکم‌تری بگیره و پشت چراغ متوقف شه، مفهوم برنامه‌ریزی، مفهوم آینده و مفهوم مفهوم رو باید توضیح داد. ظاهراً شارلاتان‌های سمینار گذار می‌فهمند. اگر هم توضیح نمی‌شه داد، پول که می‌شه درآورد.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
الان باز یک عده مسخره میان بگن که؛ دقت کنید! بنزین نشده ۳۰۰۰ تومن. بلکه ۳۰۰۰ تومن شده یک لیتر بنزین.
باشه بابا. تو پدر اقتصاد ایران. ببند ببینیم چطوری باید هضمش کنیم حالا.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
زخم، همه‌ی چیزی بود که نشست توم. یه یادگاری کهنه بود انگار از یکی که صبح تا غروب مأمور بود برق بندازش برام. دلم یکم ازون خش‌خشا می‌خواست که رو مودم میفتاد نصف شبی. اراجیف می‌نوشتم تف می‌کردم تو سگ‌دونی‌ای که خیلی وقته پاکش کردم.
گفتم سگ‌دونی یادم اومد. دل هم از اول انگار بوی مرده می‌داد. چشم که وا کردم به زور بود. چون نمی‌خواستم وا کنم انگار. شایدم یکی بهت می‌گه همون اول که قلبت می‌زنه. میل آدم می‌ریزه ازین لجنی که توش قراره کل عمرت سگ‌دو بزنی.
یه وقتایی هم انگار دلم نمی‌اومد تموم کنم. فک می‌کنم همه‌ش که شاید پشت این پیچ دیگه از لجن خبری نباشه. چمی‌دونم شاید شن‌زار باشه...نه بابا. جنگل منگل که هیچی اصلا. ولی همین بوی ناخوشی که بینی هم ازش خسته نمی‌شه انگار، تموم بشه. بعد ببینیم بقیه‌ی روزا بدون این بو چطوره.
ولی یکی انگار توم نشسته باشه - کنار اون زخمه که گفتم ازش - می‌گه خودت بو لجن گرفتی دیگه. کجا بری این بو نیاد؟ نمی‌دونم. یک چنگی هم می‌زنه به زخمه که برق بیفته باز.
دلم ازون بادا می‌خواست که می‌اومد دلم هری می‌ریخت.انگار که زمستون شده باشه و شب. که باز بشینم کله‌م بره تو کتابایی که کله‌مو ببره بیرون ازین لجن. ته حرف هم همین می‌شد که شاید زندگی کردن تو مخ‌م، پشت پیشونیم، واقعی‌تر باشه. بعد که بهش می‌گن هپروت. ولی کی می‌دونه؟
باز می‌شستم می‌گفتم خب این هم که نشد. چهار قطره اشک شاید از رو تیغه‌ی دماغم، لبم رو می‌سوزوند از شوریش. شاید هم نه.
چقد به چاقو نگاه کردم وقتی کنارم یک پرتقال بود؟ فک کردم می‌تونه خوب ببره؟ شاید همیشه جواب آره بوده. از این که پشت پیچ بعدی تموم شاید بشه، پرتقاله رو برمی‌داشتم بو می‌کردم. این شد که عاشق بوش شدم. دلم رفت. می‌گفتم کاش پشت پیچ این بو بیاد.
چاقو سر می‌خورد‌ دور می‌شد. من دلم پر می‌کشید واسه دیدن پشت پیچ.
ولی آخه همه‌ش شد. پیچ پشت پیچ. باز اوضاع فکرم همین بود. باور می‌شد که من آدم استفاده کردن ازون چاقو نیستم شاید. یک ژنی کوفتی می‌خواد شاید. که خب چی ازین بدتر؟ چه‌جور لجنی رو نه می‌تونی تموم کنی، نه پشت پیچ بعدی پشت سرت غیب می‌شه؟
این می‌شد که باز از بس نگاه کرده بودم به پرتقال شده بود برام عین هویج که می‌بندن جلوی چشم الاغ. حالا باز می‌گفتم ته‌ش که از پا می‌افتم. چرا پرتقال بو نکنم فعلا؟
ولی حسم می‌گه نفس کم آوردم. مشکل پا نیست که. ارتفاع زیاده انگار. پیر شدم؟ پرتقال بازم کنارمه ها. ولی بیشتر چاقوهه کمتر سر می‌خوره ازم. پرتقاله بیشتر. یک روز که از رو دو زانوم افتادم، بعدش چی؟ پرتقالا رو قول بدید بو کنید فقط. پرتقالا بو نشن دلشون می‌شکنه.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
به نظرم این ژانر که ویروس‌ها به دلیل استفاده از الکل برای ضدعفونی کردن، به جای کشته شدن، مست کردند؛ زیادی بی‌نمک، احمقانه و مصروف شده. از کمدین‌های میلیونی بین‌المللی عزیز ایرانی تقاضا می‌کنم نسایید ما رو باهاش.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
دوستان من باب یادآوری که امشب ما رو نسایید. به پیر به پیغمبر ما تو یلدا، یک دقیقه بیشتر، هیچی نداریم. یک دقیقه بیشتر دلتنگ نیستیم، یک دقیقه بیشتر همو دوست نداریم. مزخرف نگید. جمله‌ی ادبی زیبا بدون مزخرف گفتن هم می‌شه ساخت. یلدا یک دقیقه طولانی‌تر از بقیه‌ی روزها نیست. بلکه فقط خورشید رو کمتر در آسمون خواهیم داشت. که این باعث نمی‌شه یک دقیقه بیشتر کسی رو دوست داشته باشیم. مگر اینکه شما فقط در طول شب دوست داشته باشید!

یلداتون مبارک!

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
ببخشید ها رفیق، ولی خب دنیا اینجوری نیست که. اینجوری کار نمی‌کنه که تو می‌گی. این مداین فاضله‌ای که پشت هم برای هم‌پالکی‌های خودت و اقمارشون ردیف می‌کنی کار نمی‌کنند. روی کاغذ هم نمی‌شه ازشون خروجی گرفت.

مشکل اینه که تو گه غلت می‌زنیم و تو فکر می‌کنی آدم‌ها خیلی احمقن که تو گه می‌پلکن. اگر همه‌ی آدم‌ها ذره‌ای بیشتر فلان بودند یا یکم بیشتر فلان می‌کردند، زندگی همه بی‌نهایت عالی می‌شد.

خب همینجاست که من و امثال من بهتون می‌گن برید درتون رو بذارید. من نمی‌دونم راه درست چیه رفیق اما مطمئنم چیزی که تو می‌گی نیست. ولی بخش بد ماجرا اصلا این نیست. خوب آدم حتماً اشتباه می‌کنه، اینکه نه خیلی بده نه خیلی عجیب.

موضوع بد اینه که تو هم خودت می‌دونی و تمام این اراجیف دکون دستگاهته برای اینکه از داخل همین گهی که داریم توش غلت می‌خوریم، نون بکشی بیرون. حالا با هر ژستی که داری. یا چارزانو زدی با بالای تنه‌ی لخت وسط چمنزار و چشماتو بستی و دستات روی زانوهات با یک ژست نامربوط و کاملا ناراحتی دارن ذق‌ذق می‌کنند یا کراوات زدی و داری راز جذب ثروت کائنات رو تو پنج تا دوره‌ی یک میلیون تومنی به فالورهای احمقت می‌فروشی.

ریدم تو نونی که تو می‌خوری. تو دیگه چجور آدمی هستی آخه؟

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor
جدی فکر می‌کنید مسخره کردن کتک خوردن این یارو گنده‌بکه، باعث می‌شه خار و خفیف بشه؟ واقعاً متوجه نیستید که هدفش همین بوده؟ حتی شبکه‌های خبری بین‌المللی فارسی زبان هم در موردش رپورتاژ رفتن. شما فکر می‌کنید خیلی کولید که اونو مسخره می‌کنید؟ مسخره درواقع ماییم رفقا! بیاید خودمونو مسخره کنیم.

ما انسان‌های به ظاهر متمدن کره‌ی زمین با همین روش‌ها برامون رییس‌جمهور انتخاب می‌شه، برامون سیستم آموزشی وضع می‌شه و برای اموالمون تصمیم گرفته می‌شه. رپورتاژ! حتی اگه به نظرتون مسخره است.

#با_شلوارک_نوشت
@Reformattor