🌺
اگر جنگ نبود
تو را به خانهام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خستهای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مینهای سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تکتیراندازان
گلی بدرقۀ راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافههای کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشهای را بکشم
که برای دختری در آنور مرزهای کشورم
اشک به بار میآورد
حالا که جنگ میدرد تنهای بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست.
#نزار_قبانی
@wwwgap8ir
اگر جنگ نبود
تو را به خانهام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خستهای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مینهای سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تکتیراندازان
گلی بدرقۀ راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافههای کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشهای را بکشم
که برای دختری در آنور مرزهای کشورم
اشک به بار میآورد
حالا که جنگ میدرد تنهای بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست.
#نزار_قبانی
@wwwgap8ir
دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگیام را نلرزانی،
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی،
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم و هراسانم
دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم،
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم،
و در مهتاب شناور نشوم
سخنت شعر است
خاموشیات شعر
و عشقت آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت ...
#نزار_قبانی
@wwwgap8ir
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگیام را نلرزانی،
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی،
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم و هراسانم
دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم،
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم،
و در مهتاب شناور نشوم
سخنت شعر است
خاموشیات شعر
و عشقت آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت ...
#نزار_قبانی
@wwwgap8ir
عشقت اندوه را به من آموخت
و من قرنها در انتظار زنی بودم که اندوهگینم سازد
زنی که میانِ بازوانش چونان گنجشکی بگریم و
او تکه تکههایم را
چون پارههای بلوری شکسته گِرد آورَد
#نزار_قبانی
و من قرنها در انتظار زنی بودم که اندوهگینم سازد
زنی که میانِ بازوانش چونان گنجشکی بگریم و
او تکه تکههایم را
چون پارههای بلوری شکسته گِرد آورَد
#نزار_قبانی