Forwarded from حضرت باران
مایکل بوراووی جامعهشناس بلندآوازه در تیر ۸۷ به ایران آمد و در سخنرانی دانشگاه علامه میگفت مطالعهای در کشورهای اروپای شرقی انجام دادم که ببینم چرا اینها سقوط کردند؟
گفت کشورها را میتوان به دو گونه تقسیم کرد:
آنهایی که سیاست اصلیشان "تولید رضایت" است؛ و آنهایی که سیاست اصلیشان "کنترل نارضایتی" است. کشورهای اروپای شرقی بهجای تولید رضایت، هم و غم خود را صرف کنترل ناراضیها کردند و از آنجا که هر چه ناراضیها را بیشتر کنترل کنید ناراضیها بیشتر افزایش پیدا میکنند انتهای ماجرای این کشورها سقوط بود.
-نعمتالله فاضلی، چشمانداز ایران شماره۱۳۶
گفت کشورها را میتوان به دو گونه تقسیم کرد:
آنهایی که سیاست اصلیشان "تولید رضایت" است؛ و آنهایی که سیاست اصلیشان "کنترل نارضایتی" است. کشورهای اروپای شرقی بهجای تولید رضایت، هم و غم خود را صرف کنترل ناراضیها کردند و از آنجا که هر چه ناراضیها را بیشتر کنترل کنید ناراضیها بیشتر افزایش پیدا میکنند انتهای ماجرای این کشورها سقوط بود.
-نعمتالله فاضلی، چشمانداز ایران شماره۱۳۶
Forwarded from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
«ارابۀ ایزدبانو»
مجلۀ تایم زنان ایران را «قهرمانان سال» نامیده است. در آخرین پستی که در سال ۱۴۰۰ منتشر کردم، زنان ایران «برندگان قرن» نامیدم. در برابر مفهومِ «برندگان قرن» تعبیرِ «قهرمانان سال» ناچیز است. نمیخواهم دلایلم برای «برندگان قرن» نامیدن زنان را دوباره تکرار کنم. فقط بگویم برنده بودن یعنی خوداثباتی و چرخاندن توازن قوای مادی و معنوی جامعه به سوی خود. همۀ آن چیزهایی که معدود زنان کنشگر در اول قرن چهاردم خورشیدی میگفتند و با ریشخند ــ و البته سرکوب ــ جامعه روبرو میشد، در آخر قرن به اموری بدیهی تبدیل شد، تا حدی که حتی تاریکاندیشترین افراد اگر آنها را زیر سؤال برند، منزوی میشوند. سیاستهای اجتماعی ایران در دوران پهلوی در واقع تحقق خواستههای همان زنانی بود که در فاصلۀ مشروطه تا سقوط قاجار (۱۲۸۵-۱۳۰۴) اینسو آنسو، یکه و تنها، از حقوق زنان دم میزدند.
به همین دلیل میگویم بزرگترین برنده در دادگاه تاریخ در نهایت زنانی بودند که پس از مشروطه برای تحقق حقوق زنان تلاش میکردند و بیتردید، به رغم گمنامی، جزء بزرگترین شخصیتهای تاریخ ایرانند. غمانگیز اینکه برخی از آنها خودشان هم میدانستند صد سال زود به دنیا آمدهاند. گرچه آنچه گفتند و کردند، چراغ راه آیندگان شد.
میدانم برخی با شنیدن تعبیر «برندگان قرن» دچار سوءتفاهم میشوند. منظور از «برنده» بودن این نیست که زنان امروز حقوقشان را گرفتهاند. کیست که نداند تا برابری حقوقی فاصلۀ بسیاری داریم. هم مرجعیت قضاییـحکومتی و هم مراجع سنتی جامعه هنوز در مقابل برابری مقاومت میکنند. اما کیست که نداند درون جامعه چه میگذرد؟ چه میگذرد؟ میگویم. جامعه با چرخِ آسیابِ «عرفسازی» و «عرفزدایی» همۀ قوانین مکتوب را مانند موریانه میخورد و میانتهی میکند. این چرخ آسیاب با نیروی زنان میچرخد. هیچ سیاست و سیاستگذاری دستش به «عرف» نمیرسد. میتواند چند صباحی عرف را انکار کند و حتی برای آن جرمانگاری کرد و عدهای را هم دستبند زد، اما خود عرف مانند روح است؛ نمیتوان آن را گرفت و دستبند زد.
کافی است سری به ایستگاه متروی میدان انقلاب تهران بزنیم تا بفهمیم فرایند عرفزدایی و عرفسازی چه کرده است. یادتان هست همین چند وقت پیش میخواستند دکمه را به مانتو برگردانند و دعوا سر جادکمه بود. دکمه که برنگشت، کل مانتو هم پرید. این مثال مهم است زیرا نمودی «عینی» برای رخدادی «ذهنی» است که الهه و الهامبخش جامعه است. مسیر جامعه را ارابۀ این الهه تعیین میکند و ساچمههای سیاست در نهایت سنگریزههایی زیر چرخ آن است.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
مجلۀ تایم زنان ایران را «قهرمانان سال» نامیده است. در آخرین پستی که در سال ۱۴۰۰ منتشر کردم، زنان ایران «برندگان قرن» نامیدم. در برابر مفهومِ «برندگان قرن» تعبیرِ «قهرمانان سال» ناچیز است. نمیخواهم دلایلم برای «برندگان قرن» نامیدن زنان را دوباره تکرار کنم. فقط بگویم برنده بودن یعنی خوداثباتی و چرخاندن توازن قوای مادی و معنوی جامعه به سوی خود. همۀ آن چیزهایی که معدود زنان کنشگر در اول قرن چهاردم خورشیدی میگفتند و با ریشخند ــ و البته سرکوب ــ جامعه روبرو میشد، در آخر قرن به اموری بدیهی تبدیل شد، تا حدی که حتی تاریکاندیشترین افراد اگر آنها را زیر سؤال برند، منزوی میشوند. سیاستهای اجتماعی ایران در دوران پهلوی در واقع تحقق خواستههای همان زنانی بود که در فاصلۀ مشروطه تا سقوط قاجار (۱۲۸۵-۱۳۰۴) اینسو آنسو، یکه و تنها، از حقوق زنان دم میزدند.
به همین دلیل میگویم بزرگترین برنده در دادگاه تاریخ در نهایت زنانی بودند که پس از مشروطه برای تحقق حقوق زنان تلاش میکردند و بیتردید، به رغم گمنامی، جزء بزرگترین شخصیتهای تاریخ ایرانند. غمانگیز اینکه برخی از آنها خودشان هم میدانستند صد سال زود به دنیا آمدهاند. گرچه آنچه گفتند و کردند، چراغ راه آیندگان شد.
میدانم برخی با شنیدن تعبیر «برندگان قرن» دچار سوءتفاهم میشوند. منظور از «برنده» بودن این نیست که زنان امروز حقوقشان را گرفتهاند. کیست که نداند تا برابری حقوقی فاصلۀ بسیاری داریم. هم مرجعیت قضاییـحکومتی و هم مراجع سنتی جامعه هنوز در مقابل برابری مقاومت میکنند. اما کیست که نداند درون جامعه چه میگذرد؟ چه میگذرد؟ میگویم. جامعه با چرخِ آسیابِ «عرفسازی» و «عرفزدایی» همۀ قوانین مکتوب را مانند موریانه میخورد و میانتهی میکند. این چرخ آسیاب با نیروی زنان میچرخد. هیچ سیاست و سیاستگذاری دستش به «عرف» نمیرسد. میتواند چند صباحی عرف را انکار کند و حتی برای آن جرمانگاری کرد و عدهای را هم دستبند زد، اما خود عرف مانند روح است؛ نمیتوان آن را گرفت و دستبند زد.
کافی است سری به ایستگاه متروی میدان انقلاب تهران بزنیم تا بفهمیم فرایند عرفزدایی و عرفسازی چه کرده است. یادتان هست همین چند وقت پیش میخواستند دکمه را به مانتو برگردانند و دعوا سر جادکمه بود. دکمه که برنگشت، کل مانتو هم پرید. این مثال مهم است زیرا نمودی «عینی» برای رخدادی «ذهنی» است که الهه و الهامبخش جامعه است. مسیر جامعه را ارابۀ این الهه تعیین میکند و ساچمههای سیاست در نهایت سنگریزههایی زیر چرخ آن است.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
Telegram
تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«زنان ایرانی، برندگان قرن»
در آخرین شب قرن، مدال قهرمانی قرن چهاردهم را به گردن زنان ایرانی میآویزم، و فقط خودم میدانم از نوشتن این متن و بیان این ادعا چقدر به خودم میبالم و میدانم ــ اگر عمری بود ــ روزی روزگاری که آفتاب لب بوم شدم، از این نوشتهام…
در آخرین شب قرن، مدال قهرمانی قرن چهاردهم را به گردن زنان ایرانی میآویزم، و فقط خودم میدانم از نوشتن این متن و بیان این ادعا چقدر به خودم میبالم و میدانم ــ اگر عمری بود ــ روزی روزگاری که آفتاب لب بوم شدم، از این نوشتهام…
سربه داران!
مدتی است که چونان بسیاری از اهالی تاریخ کشور ، سر در گریبان تاریخ برده ام بلکه بتوانم هم از این فضای نا خوشایند دور شوم که با روح و اندیشه ام سازگار نیست و هم تجربه ای مشابه برای برون رفت از این روزها ی تاریک و تلخ از دل تاریخ بیابم. برای این منظور به سراغ سیاه ترین روزهای تاریخ ایران، یعنی دوران هجوم مغولان و بعد تیموریان و بعد آن ترکمانان رفتم. همان دوران بی ثبات و آشوبی که همه چیز را در خود بلعید. دورانی که از شدت تباهی، عده ای چنان سرخورده از کار دنیا شده بودند که دست از دنیا شسته و تارک دنیا کردند بلکه چون افیونی موقت رنج و درد آن را تاب آورند . پس برای آن دستاویزی به جز پناه بردن به مذهب تازه نفس تشیع و خانقاه های هزار پیچ تصوف نیافتند. عده ای نیز چاره را در سکوت و در خود پیچیدن ندیده ، دست از جان شسته و علیه ظلم و جور زمان به پاخواسته، شعار ما سر به دار می دهیم ولی تن به ذلت نمی دهیم، سردادند.
اما آنچه که در این دوره سیاه در نهایت تبدیل به بارقه های نور و امید شد ، این بود که مهاجمین مغول و ترک و تارتار به زودی با اندک نبوغ سیاسی خود وقوف یافتند که آنچه که آنها را در عرصه قدرت و حکومت باقی می دارد نه خشونت و قتل و غارت و سربه دار کردن مردم ، بلکه همراه شدن با مردمی است که در این سرزمین زندگی می کنند. آنها یافتند که آنچه باعث تدوام آنها میشود همراه شدن با خواست و حرکت های سیاسی و فکری مردم است. در واقع آنها به زودی آگاه شدند که این مردم ایران هستند که به حکومت و قدر ت آنها مشروعیت می بخشند و حاکمان بدون آنها هیچ نیستند. حتی اگر هیبت چنگیز و تیمور و شاهرخ را هم داشته باشند ساید بتوانند چند روزی با کرو فر نظامی و قدرت نمایی از جنس رعب و وحشت بر مردم مستولی شوند، اما این وضع چند صباحی نمی پاید و مردم این سرزمین به واسطه علقه های دیرینه فرهنگی شان، حاکمیت های بی ریشه و بی برنامه را بر نمی تابند و موجودیتشان را نابود می کنند. پس برای خود هدف و برنامه ای تنظیم کردند و گروه های مختلف مردم را در جهت آن همراه ساختند . نتیجه آن شد که اگر چه سطح ویرانی ها و آشوب در اوایل حاکمیتشان فراوان بود اما با سیاستی با برنامه به سمت آبادانی و رونق و پیشرفت ایران در همه زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی پیش رفتند . اگر ویرانی آفریدند آن را بهتر از قبل ساختند.
این تجربه تاریخ است و کشور ما سابقه ای دارد بس شگرف از تجربیات مشابه. کاش بتوانیم اندکی از تاریخ بیاموزیم و درستی و نادرستی را ه و هدف را در متر و وزن و قالب آن بسنجیم .
اما سوالی که همچنان در ذهن من باقی است که به راستی چرا از تاریخ آن هم در کشوری با سابقه ای بلند بالا از تاریخ، نمی آموزیم ؟
آسیه ایزدیار
مدتی است که چونان بسیاری از اهالی تاریخ کشور ، سر در گریبان تاریخ برده ام بلکه بتوانم هم از این فضای نا خوشایند دور شوم که با روح و اندیشه ام سازگار نیست و هم تجربه ای مشابه برای برون رفت از این روزها ی تاریک و تلخ از دل تاریخ بیابم. برای این منظور به سراغ سیاه ترین روزهای تاریخ ایران، یعنی دوران هجوم مغولان و بعد تیموریان و بعد آن ترکمانان رفتم. همان دوران بی ثبات و آشوبی که همه چیز را در خود بلعید. دورانی که از شدت تباهی، عده ای چنان سرخورده از کار دنیا شده بودند که دست از دنیا شسته و تارک دنیا کردند بلکه چون افیونی موقت رنج و درد آن را تاب آورند . پس برای آن دستاویزی به جز پناه بردن به مذهب تازه نفس تشیع و خانقاه های هزار پیچ تصوف نیافتند. عده ای نیز چاره را در سکوت و در خود پیچیدن ندیده ، دست از جان شسته و علیه ظلم و جور زمان به پاخواسته، شعار ما سر به دار می دهیم ولی تن به ذلت نمی دهیم، سردادند.
اما آنچه که در این دوره سیاه در نهایت تبدیل به بارقه های نور و امید شد ، این بود که مهاجمین مغول و ترک و تارتار به زودی با اندک نبوغ سیاسی خود وقوف یافتند که آنچه که آنها را در عرصه قدرت و حکومت باقی می دارد نه خشونت و قتل و غارت و سربه دار کردن مردم ، بلکه همراه شدن با مردمی است که در این سرزمین زندگی می کنند. آنها یافتند که آنچه باعث تدوام آنها میشود همراه شدن با خواست و حرکت های سیاسی و فکری مردم است. در واقع آنها به زودی آگاه شدند که این مردم ایران هستند که به حکومت و قدر ت آنها مشروعیت می بخشند و حاکمان بدون آنها هیچ نیستند. حتی اگر هیبت چنگیز و تیمور و شاهرخ را هم داشته باشند ساید بتوانند چند روزی با کرو فر نظامی و قدرت نمایی از جنس رعب و وحشت بر مردم مستولی شوند، اما این وضع چند صباحی نمی پاید و مردم این سرزمین به واسطه علقه های دیرینه فرهنگی شان، حاکمیت های بی ریشه و بی برنامه را بر نمی تابند و موجودیتشان را نابود می کنند. پس برای خود هدف و برنامه ای تنظیم کردند و گروه های مختلف مردم را در جهت آن همراه ساختند . نتیجه آن شد که اگر چه سطح ویرانی ها و آشوب در اوایل حاکمیتشان فراوان بود اما با سیاستی با برنامه به سمت آبادانی و رونق و پیشرفت ایران در همه زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی پیش رفتند . اگر ویرانی آفریدند آن را بهتر از قبل ساختند.
این تجربه تاریخ است و کشور ما سابقه ای دارد بس شگرف از تجربیات مشابه. کاش بتوانیم اندکی از تاریخ بیاموزیم و درستی و نادرستی را ه و هدف را در متر و وزن و قالب آن بسنجیم .
اما سوالی که همچنان در ذهن من باقی است که به راستی چرا از تاریخ آن هم در کشوری با سابقه ای بلند بالا از تاریخ، نمی آموزیم ؟
آسیه ایزدیار
درود...
اگر چه امسال یلدایمان رنگ خون گرفته است به همان سرخی دانه های انار ...
اما یلدای امسال متفاوت است ، این یلدا، گذر از تاریک ترین شب سرزمینمان و حرکت بسوی مهر و نور است.
فقط صد حیف که در چله یلدایی امسال جای سیاوشانمان خالیست...
یلدایتان مبارک❤️
اگر چه امسال یلدایمان رنگ خون گرفته است به همان سرخی دانه های انار ...
اما یلدای امسال متفاوت است ، این یلدا، گذر از تاریک ترین شب سرزمینمان و حرکت بسوی مهر و نور است.
فقط صد حیف که در چله یلدایی امسال جای سیاوشانمان خالیست...
یلدایتان مبارک❤️
حاج آقا خطاب به مجمع الشرعیه:
هر جوری که می تونی نگذار مردم فهمشون زیاد بشه. بهشون بگو هر چی هست همینه که ما به شما می گیم و خارج از گفته ما کفر است و باطل. هیچوقت نگذار قمه و زنجیر علم و کتل از دست مردم بیافته...
اگر روزی بیاد که مردم اینها رو زمین بندازن و کتاب بدست بگیرن، اون روز باید بریم و این عیش مدام رو رها کنیم...
اگر تونستی اینجوری مردم رو حفظ کنی، هزاران سال بر اون ها سواریم و از خریتشون ثروتمند و محترم زندگی می کنیم. اگر در هر هزار نفر یکی هم مثل این شاعر چرند باف پیدا شد، نترس و فوری اتهام کافر بودن بهش بزن... اون وقت می بینی همون مردمی که تو تربیت کردی چطور بر سرش می ریزن و تکه تکش می کنن...!!
بن مایه : کتاب حاجی آقا
اثر زنده یاد صادق هدایت
هر جوری که می تونی نگذار مردم فهمشون زیاد بشه. بهشون بگو هر چی هست همینه که ما به شما می گیم و خارج از گفته ما کفر است و باطل. هیچوقت نگذار قمه و زنجیر علم و کتل از دست مردم بیافته...
اگر روزی بیاد که مردم اینها رو زمین بندازن و کتاب بدست بگیرن، اون روز باید بریم و این عیش مدام رو رها کنیم...
اگر تونستی اینجوری مردم رو حفظ کنی، هزاران سال بر اون ها سواریم و از خریتشون ثروتمند و محترم زندگی می کنیم. اگر در هر هزار نفر یکی هم مثل این شاعر چرند باف پیدا شد، نترس و فوری اتهام کافر بودن بهش بزن... اون وقت می بینی همون مردمی که تو تربیت کردی چطور بر سرش می ریزن و تکه تکش می کنن...!!
بن مایه : کتاب حاجی آقا
اثر زنده یاد صادق هدایت
.
اگر واقعا مشتاقید بدونید چرا ایرانیها دوست دارن سال نوی میلادی رو هم جشن بگیرن، جناب صائب_تبریزی جواب رو قرنها پیش دادند :
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند
اگر واقعا مشتاقید بدونید چرا ایرانیها دوست دارن سال نوی میلادی رو هم جشن بگیرن، جناب صائب_تبریزی جواب رو قرنها پیش دادند :
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند
تو را به گناه آن که در رویا فرو رفتهای دستگیر میکنند.
از تو میپرسند : اگر جنگ را میبردید چه میکردی؟
پاسخ میدهی : بر فراز کوه میرفتم، صنوبری را انتخاب میکردم و در سایهاش مینشستم. پاهایم را در مدیترانه فرو میبردم و دستهایم را دراز میکردم تا گیسوان آسمان را فراچنگ آورم. اینک نیز با این رویاها زندگی میکنم.
میگویند: پیروزمندان چنین نمیکنند.
نمیدانم، من حتی یک بار هم در زندگی پیروز نشدهام و از آنچه پیروزمندان میکنند، بیخبرم.
محمود_درویش
از تو میپرسند : اگر جنگ را میبردید چه میکردی؟
پاسخ میدهی : بر فراز کوه میرفتم، صنوبری را انتخاب میکردم و در سایهاش مینشستم. پاهایم را در مدیترانه فرو میبردم و دستهایم را دراز میکردم تا گیسوان آسمان را فراچنگ آورم. اینک نیز با این رویاها زندگی میکنم.
میگویند: پیروزمندان چنین نمیکنند.
نمیدانم، من حتی یک بار هم در زندگی پیروز نشدهام و از آنچه پیروزمندان میکنند، بیخبرم.
محمود_درویش
Forwarded from K.m
جورج آرمارتین میگه : کسی که کتاب میخواند، هزاران زندگی را قبل از مرگش زندگی میکند،کسی که هرگز کتاب نمیخواند، فقط یک بار زندگی میکند ...!
Audio
🔸 فایل صوتی سده در تاریخ بیهقی
▫️#جشن_سده، سال ۴۲۶ قمری، سلطان مسعود در سرخس
#تاریخ_بیهقی، دیبای دیداری
#تصحیح: محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
@NazariyehAdabi
▫️#جشن_سده، سال ۴۲۶ قمری، سلطان مسعود در سرخس
#تاریخ_بیهقی، دیبای دیداری
#تصحیح: محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
@NazariyehAdabi
Forwarded from چیلات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔥یکی از معروفترین جشنهای ایرانیان جشن سده است🔥
آغاز شامگاه دهم بهمن در تقویم زرتشتیان جشن سده، یکی از جشنهای ایرانیان است.
این جشن با افروختن آتشی بزرگ آغاز میشود و مردم دور آتش در کنار یکدیگر به شادی و پایکوبی میپردازند.🔥🔥🔥
جشن سده یادگار نیاکان خردمند ایران زمین با ریشه ای به درازای تاریخ و تمدن بشریت بر همه ایرانیان راستین شاد و فرخنده باد🔥🔥🔥
آغاز شامگاه دهم بهمن در تقویم زرتشتیان جشن سده، یکی از جشنهای ایرانیان است.
این جشن با افروختن آتشی بزرگ آغاز میشود و مردم دور آتش در کنار یکدیگر به شادی و پایکوبی میپردازند.🔥🔥🔥
جشن سده یادگار نیاکان خردمند ایران زمین با ریشه ای به درازای تاریخ و تمدن بشریت بر همه ایرانیان راستین شاد و فرخنده باد🔥🔥🔥
Forwarded from K.m
ضمن همدردی با خانوادههای داغدیده، از مردم نیکوکار ایران تقاضا میکنم که هممیهنان آسیبدیده در خوی را فراموش نکنند.
دانته در کمدی الهی میگوید:
"تاریکترین اعماق جهنم از آن کسانی است که در بحرانهای اخلاقیِ زندگی، بیطرفی را انتخاب میکنند."
"تاریکترین اعماق جهنم از آن کسانی است که در بحرانهای اخلاقیِ زندگی، بیطرفی را انتخاب میکنند."
🔺زلزله ای علیه مرزهای سیاسی و تمامیت ارضی
زلزله مرز نمی شناسد. شاید تنها پدیده ی طبیعی که مرزهای قراردادی را در می نوردد.
زلزله ی 7/8 ریشتری بامداد امروز نمونه ای از نقض گسترده ی تمامیت ارضی توسط نیروهای سرکش طبیعت است.
ویرانی گسترده ای که در چند کشور و اقلیم مجزا ببار آورده، مانع " ملی کردن " نام آن می شود.
وحشت مهمان چند کشور شده و شمار زیادی در ترکیه و سوریه کشته شده اند.
کشته هایی از ترک ها، کردها و عرب ها!
نقشه ی ویرانی هم فراتر از ایدئولوژی ها و آرمان های سیاسی است:
از دیاربکر پایتخت ملی گرایی کردی تا غازی انتب; نماد ایستادگی و قهرمانی ترک ها در جنگ استقلال و تا حلب و حما و لاذقیه که روزگاری خاستگاه کادرهای حزب بعث و اخوان المسلمین بودند.
زلزله ی خاورمیانه نامی برازنده تر برای آن است.
اما آیا ذهنیت های زنگار زده و متصلب را هم به لرزه در آورده؟ زمامداران تنگ چشم ظلوم و عنود را بر سر عقل آورده؟
شک دارم! اردوغان هم اکنون به فکر دوختن کیسه رای برای انتخابات اردیبهشت از آوارهای آن است.
بشار در اندیشه ی حیف و میل و مصادره ی کمک های بین المللی است.
کردهای بی دولت را نمی دانم...
#صلاح_الدین_خدیو
زلزله مرز نمی شناسد. شاید تنها پدیده ی طبیعی که مرزهای قراردادی را در می نوردد.
زلزله ی 7/8 ریشتری بامداد امروز نمونه ای از نقض گسترده ی تمامیت ارضی توسط نیروهای سرکش طبیعت است.
ویرانی گسترده ای که در چند کشور و اقلیم مجزا ببار آورده، مانع " ملی کردن " نام آن می شود.
وحشت مهمان چند کشور شده و شمار زیادی در ترکیه و سوریه کشته شده اند.
کشته هایی از ترک ها، کردها و عرب ها!
نقشه ی ویرانی هم فراتر از ایدئولوژی ها و آرمان های سیاسی است:
از دیاربکر پایتخت ملی گرایی کردی تا غازی انتب; نماد ایستادگی و قهرمانی ترک ها در جنگ استقلال و تا حلب و حما و لاذقیه که روزگاری خاستگاه کادرهای حزب بعث و اخوان المسلمین بودند.
زلزله ی خاورمیانه نامی برازنده تر برای آن است.
اما آیا ذهنیت های زنگار زده و متصلب را هم به لرزه در آورده؟ زمامداران تنگ چشم ظلوم و عنود را بر سر عقل آورده؟
شک دارم! اردوغان هم اکنون به فکر دوختن کیسه رای برای انتخابات اردیبهشت از آوارهای آن است.
بشار در اندیشه ی حیف و میل و مصادره ی کمک های بین المللی است.
کردهای بی دولت را نمی دانم...
#صلاح_الدین_خدیو
ابعادِ مازوخیسمی فاجعهای که در شیراز در حال وقوع است، با هیچ منطقی، حتی منطق اشغال پاریس توسط آلمان نازی توجیهپذیر نیست! مگر ایران ... مگر جهان چند شیرازِ دیگر دارد؟
👈تخریب بافت تاریخی شیراز را به بهانه توسعه حرم شاهچراغ متوقف کنید.
✍ محمد درویش.
👈تخریب بافت تاریخی شیراز را به بهانه توسعه حرم شاهچراغ متوقف کنید.
✍ محمد درویش.
Forwarded from Naser
۱۹۳ سال از آخرین زلزله شدید تهران {1830 میلادی} می گذرد
آخرین زلزله شدید تهران مربوط به حدود دو قرن پیش (سال ۱۸۳۰ میلادی) است که در دوران حکومت فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاده است. بر اساس آثار گسل به جای مانده از این زمینلرزه و اندازه پهنه لرزه ای آن، حدود ۷.۲ برآورد شده است. در اثر این زلزله مناطق شمیرانات و دماوند تقریبا بهطور کامل ویران شد و حدود ۷۰ روستا در شرق جاجرود از بین رفت. براساس گزارشهای موثق در پهنه شمیرانات بیش از ۴۵هزار نفر کشته شدند. شاید در تاریخ حیات تهران، این بزرگترین زلزلهای باشد که در دوران قاجاریه به وقوع پیوسته است.
آخرین زلزله شدید تهران مربوط به حدود دو قرن پیش (سال ۱۸۳۰ میلادی) است که در دوران حکومت فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاده است. بر اساس آثار گسل به جای مانده از این زمینلرزه و اندازه پهنه لرزه ای آن، حدود ۷.۲ برآورد شده است. در اثر این زلزله مناطق شمیرانات و دماوند تقریبا بهطور کامل ویران شد و حدود ۷۰ روستا در شرق جاجرود از بین رفت. براساس گزارشهای موثق در پهنه شمیرانات بیش از ۴۵هزار نفر کشته شدند. شاید در تاریخ حیات تهران، این بزرگترین زلزلهای باشد که در دوران قاجاریه به وقوع پیوسته است.
تاریخ آن زمانی به کار می آید که مردم به گذشته خود و به تفاوتی که میان گذشته و حال آنها وجود دارد واقف شوند و تنوع سلسله مراتب تاریخ شان را بپذیرند...
@tarikhandishmag
@tarikhandishmag
برای پیروز عزیز
پیروز جان ما و تو سرنوشت مان مشترک است. هر دو اسیر این جغرافیای عجیب شده ایم. هر دو باید سر مرگ و زندگی بارها و بارها چانه بزنیم و آخر سر هم سهم ما فقط مرگ باشد. پیروز جان حال امروز تو خیلی زیاد شبیه حال ایران است. منظورم سرزمین تو وماست. به حال نزار افتاده و رمقی برایش نمانده... اگر به دادش برسیم که او را برای آینده گان نجاتش داده ایم و اگر دیر بجنبیم برای همیشه او را از دست داده ایم . پیروز جان با این نام زیبا و امید بخش کاش بدانی که تنها کور سوی امید این روزهای تاریک ما تو هستی. در این مبارزه نا برابر بمان. بخاطر ایران...
پیروز جان ما و تو سرنوشت مان مشترک است. هر دو اسیر این جغرافیای عجیب شده ایم. هر دو باید سر مرگ و زندگی بارها و بارها چانه بزنیم و آخر سر هم سهم ما فقط مرگ باشد. پیروز جان حال امروز تو خیلی زیاد شبیه حال ایران است. منظورم سرزمین تو وماست. به حال نزار افتاده و رمقی برایش نمانده... اگر به دادش برسیم که او را برای آینده گان نجاتش داده ایم و اگر دیر بجنبیم برای همیشه او را از دست داده ایم . پیروز جان با این نام زیبا و امید بخش کاش بدانی که تنها کور سوی امید این روزهای تاریک ما تو هستی. در این مبارزه نا برابر بمان. بخاطر ایران...
Forwarded from M
📝 ایران دوستی بزرگ و اندیشه ساز
🔶نعمت الله فاضلی، 12 اسفند 1401
✅ استاد جواد طباطبایی از میان ما رفت؛ اندیشمند اندیشه ساز که توانست نقش روشنفکرانه اش را به نحو موثر ایفا کند و برای حداقل سه دهه در حوزه ی عمومی با اندیشه سازی اش اثرگذار باشد.
✅ تند و صریح بود و بدون واهمه می نوشت و برایش هیچ چیز جز حقیقت اهمیت نداشت. در کنار اندیشمندسازان بزرگی چون داریوش شایگان منزلت والایی داشت. اندیشه ایرانشهری او توجه بسیاری از اهل فکر را جلب کرد. کتاب هایش پر مخاطب بود و توانست مهر خودش را در تاریخ اندیشه در ایران بزند. روشنفکری تمام عیار بود و در دوره ای که روشنفکر عمومی رو به زوال است توانست سرمشق روشنفکری باشد. اندیشه هایش عموما مکتوب بود و با منطق نوشتار ، سلیس و خواندنی می نوشت.
✅ نظم فکری مشخصی داشت و در تمام نوشته هایش مساله ایران را به روایت ایرانشهری اش صورت بندی می کرد. دشمنان و منتقدانش هم نمی توانستند او را نادیده بگیرند.
✅طباطبایی از برجسته ترین انسان های عصر ما بود که در صدها سال بعد هم وقتی سخن از انسان های امروز ایران باشد او را فراموش نخواهند کرد. تا ایران و زبان فارسی و ایرانیان در جهان باشند نوشته ها و اندیشه های طباطبایی در یادها خواهند ماند حتی اگر در مخالفت و نقد او بگویند و بنویسند. طباطبایی از روشنگران ایران دوستی بود که تردیدی در ابراز عشقش به ایران و ایرانی بودن نداشت. پاداش رسمی در زمان حیاتش از مراجع رسمی قدرت دریافت نکرد و همیشه هویت مستقل و مدنی اش را پاسداری کرد.
✅ شیوه عصبی نویسی او موجب رماندن و رنجاندن می شد و در یادداشتی درباره کتابش" ملاحظات درباره دانشگاه "، نقدهایم به او را نوشتم و نقدهای پرشماری به او شده و خواهد شد؛ اما کسی نمی تواند شهامت، خلاقیت، سخت کوشی، اثرگذاری، جدیت و خردمندی و اندیشه ورزی اش را نادیده یا دست کم بگیرد. همان طور که شجریان قهرمان موسیقی و شایگان قهرمان فلسفی ایران امروز شد ، طباطبایی هم از قهرمانان اندیشه ورز و اندیشه ساز و روشنفکری ما شد. برجسته ترین ویژگی اش دغدغه مندی اش بود.
✅ در زمانه ای که اغلب دانشگاهیان غصه نان و مقام داشتند و دارند، طباطبایی "غم ایران " و اندیشه سازی برای ایران داشت. برای من نه اندیشه هایش بلکه دغدغه مندی، شهامت، خلاقیت و تکینگی وجودش ستایش انگیز است. او ایران دوستی بزرگ بود و روحش شاد و یادش گرامی باد.
🔶نعمت الله فاضلی، 12 اسفند 1401
✅ استاد جواد طباطبایی از میان ما رفت؛ اندیشمند اندیشه ساز که توانست نقش روشنفکرانه اش را به نحو موثر ایفا کند و برای حداقل سه دهه در حوزه ی عمومی با اندیشه سازی اش اثرگذار باشد.
✅ تند و صریح بود و بدون واهمه می نوشت و برایش هیچ چیز جز حقیقت اهمیت نداشت. در کنار اندیشمندسازان بزرگی چون داریوش شایگان منزلت والایی داشت. اندیشه ایرانشهری او توجه بسیاری از اهل فکر را جلب کرد. کتاب هایش پر مخاطب بود و توانست مهر خودش را در تاریخ اندیشه در ایران بزند. روشنفکری تمام عیار بود و در دوره ای که روشنفکر عمومی رو به زوال است توانست سرمشق روشنفکری باشد. اندیشه هایش عموما مکتوب بود و با منطق نوشتار ، سلیس و خواندنی می نوشت.
✅ نظم فکری مشخصی داشت و در تمام نوشته هایش مساله ایران را به روایت ایرانشهری اش صورت بندی می کرد. دشمنان و منتقدانش هم نمی توانستند او را نادیده بگیرند.
✅طباطبایی از برجسته ترین انسان های عصر ما بود که در صدها سال بعد هم وقتی سخن از انسان های امروز ایران باشد او را فراموش نخواهند کرد. تا ایران و زبان فارسی و ایرانیان در جهان باشند نوشته ها و اندیشه های طباطبایی در یادها خواهند ماند حتی اگر در مخالفت و نقد او بگویند و بنویسند. طباطبایی از روشنگران ایران دوستی بود که تردیدی در ابراز عشقش به ایران و ایرانی بودن نداشت. پاداش رسمی در زمان حیاتش از مراجع رسمی قدرت دریافت نکرد و همیشه هویت مستقل و مدنی اش را پاسداری کرد.
✅ شیوه عصبی نویسی او موجب رماندن و رنجاندن می شد و در یادداشتی درباره کتابش" ملاحظات درباره دانشگاه "، نقدهایم به او را نوشتم و نقدهای پرشماری به او شده و خواهد شد؛ اما کسی نمی تواند شهامت، خلاقیت، سخت کوشی، اثرگذاری، جدیت و خردمندی و اندیشه ورزی اش را نادیده یا دست کم بگیرد. همان طور که شجریان قهرمان موسیقی و شایگان قهرمان فلسفی ایران امروز شد ، طباطبایی هم از قهرمانان اندیشه ورز و اندیشه ساز و روشنفکری ما شد. برجسته ترین ویژگی اش دغدغه مندی اش بود.
✅ در زمانه ای که اغلب دانشگاهیان غصه نان و مقام داشتند و دارند، طباطبایی "غم ایران " و اندیشه سازی برای ایران داشت. برای من نه اندیشه هایش بلکه دغدغه مندی، شهامت، خلاقیت و تکینگی وجودش ستایش انگیز است. او ایران دوستی بزرگ بود و روحش شاد و یادش گرامی باد.
Forwarded from M
قحطالرجال؛ از مجلس مشروطه تا مجلس گلابیخوران امروزی ..!
✍مهدی تدینی
شاید حتا نامش را نشنیده باشید:
«ناصرالملک»، از رجال برجستۀ قاجار.
اما این مرد 46 ماه نایبالسلطنۀ ایران بود، یعنی کارهای اجرایی شاه (احمدشاه) بر عهدۀ او بود.
ناصرالملک لقبش بود، نام اصلیاش ابوالقاسم خان قراگوزلو بود، متولد 1245 شمسی.
او اولین تحصیلکردۀ ایران در دانشگاه آکسفورد بود.
1257 تا 1262 در اروپا هم تحصیل کرد و هم برخی کارهای سفارت را انجام میداد و به هلند و آلمان نیز برای کارهای دیپلماتیک رفته بود.
مرد جهاندیدهای بود و سواد عصر جدید را هم در انبان داشت، برخلاف اکثر رجال آن دوران و برخلاف عموم مردم و علما و روحانیون...
در دورۀ مظفرالدین شاه، سالهای 1275 تا 1277 وزیر مالیه بود.
پس از اعلام مشروطه دو بار نخست وزیر شد.
پس از برکناری محمدعلی شاه (1288) و تعیین احمدشاه نابالغ به عنوان شاه ایران، ابتدا عضدالملک و بعد از مرگ او، ناصرالملک 4 سال نایبالسلطنۀ ایران بود.
پس از آنکه احمدشاه در هجده سالگی تاجگذاری کرد، ناصرالملک مسئولیتهایش را واگذار کرد و به لندن رفت.
اما نامۀ ناصرالملک به آیتالله طباطبایی
در روزهایی که علما به همراه سایر عدالتخواهان در پی مطالبات خود برای مجلس و عدالتخانه بودند، ناصرالملک نامهای به آیتالله طباطبایی که از رهبران عدالتخواهان بود نوشت و تلویحاً اشاره کرد این راه که او و سایر عدالتخواهان میروند درست نیست.
در واقع تمام حرف ناصرالملک در آن نامه را میتوان خلاصه کرد در اینکه به گمان او مشکل اصلی ایران به زبان امروزی «ضعف منابع انسانی» است..
این ضعف هم به دلیل این است که ما در ایران افراد باسواد و آگاه به علوم جدید نداشتیم، که این نیز در به دلیل ضعف، یا بهتر است بگوییم، فقدان نظام آموزشی بود...
ناصرالملک میکوشد با مثال آوردن منظور خود را به آیتالله طباطبایی بفهماند.
میگوید، کاری که عدالتخواهان اکنون میکنند مصداق این است ران نپختۀ شتری را در حلق بیماری میکنند که رو به موت است و او را تازیانه میزنند تا از بستر برخیزد و بدود.
میگوید، باید قطره قطره در گلوی این بیمار ناتوان آبگوشت چکاند و زیربغلش را گرفت و او را نرم نرم از جا بلند کرد.
ناصرالملک میگوید، اکنون در کل ایران 100 آدم باسواد که بتوان آنها را برای مجلس و برای اجرای امور اجرایی کشور انتخاب کرد نداریم.
البته تأکید میکند، اینکه یک نفر چنان متکلف حرف بزند که برای فهمیدن منظورش به فرهنگ لغت نیاز باشد، دلیل بر باسوادی و لیاقت فرد نیست..
بلکه به افرادی نیاز است که سواد مدرن دارند، علوم جدید را میدانند.
ناصرالملک ژاپن و اقدامات امپراتور میکادو را مثال میزند و در نهایت پیشنهاد خود را هم مطرح میکند:
او میگوید در ایران حدود سه هزار مدرسه است که اینها زیر نظر علما اداره میشوند و از موقوفات بهره میبرند.
اما این مدارس به هیچ دردی نمیخورند، زیرا علوم جدید در آنها تدریس نمیشود.
پیشنهاد او این است که علما اگر میخواهند اقدام مفیدی انجام دهند از این نفوذ خود بهره برند و علوم جدید را به عنواد مواد درسی اجباری وارد مدارس کنند.
او نتیجه میگیرد:
«برای هر مدرسه یک دوره از علوم عصر جدید را مجبوری قرار بدهند، دوازده سال نمیگذرد که دو طبقه شاگردهای فارغالتحصیل از این مدارس بیرون خواهد آمد.
آن وقت مملکت ایران به قدر کفایت آدم عالم خواهد داشت که بتواند این حرفهایی که امروز میزنند و ابداً ثمر و فایدهای ندارد از روی علم و بصیرت به موقع اجرا بگذارند.»
ناصرالملک از معدود رجال قاجار است که میتوان او را بسیار جدی گرفت.
وقتی مشروطه پیروز شد، او کوشید به عنوان میانجی رابطۀ شاه و مجلس را درست کند.
شاید به همین دلیل بود که بعدها فروغی، رئیس مجلس، برای نایبالسلطنه شدن او تلاش کرد، زیرا او را قابل اعتماد و لایقتر از دیگر رجال قاجار میدانست.
اکنون 111 سال از نگارش این نامه میگذرد، نام ناصرالملک فراموش شده است، اما معضل «ضعف منابع انسانی» همچنان پابرجاست...
معضل نظام آموزشی همچنان پابرجاست...
مسیر انسانهای لایق به خارج از کشور بسیار هموارتر است تا به میدان بهارستان و مجلس..!
و مجلس همچنان برای گلابیخورها درهای گشودهتری دارد تا برای آدمها بزرگ...
ژاپنی که ناصرالملک مثال زد، فاصلهاش با ما روز به روز بیشتر شد و ما ایران ماندیم...
گویا سرنوشت اندوهبار ما را پایانی نیست...
✍مهدی تدینی
شاید حتا نامش را نشنیده باشید:
«ناصرالملک»، از رجال برجستۀ قاجار.
اما این مرد 46 ماه نایبالسلطنۀ ایران بود، یعنی کارهای اجرایی شاه (احمدشاه) بر عهدۀ او بود.
ناصرالملک لقبش بود، نام اصلیاش ابوالقاسم خان قراگوزلو بود، متولد 1245 شمسی.
او اولین تحصیلکردۀ ایران در دانشگاه آکسفورد بود.
1257 تا 1262 در اروپا هم تحصیل کرد و هم برخی کارهای سفارت را انجام میداد و به هلند و آلمان نیز برای کارهای دیپلماتیک رفته بود.
مرد جهاندیدهای بود و سواد عصر جدید را هم در انبان داشت، برخلاف اکثر رجال آن دوران و برخلاف عموم مردم و علما و روحانیون...
در دورۀ مظفرالدین شاه، سالهای 1275 تا 1277 وزیر مالیه بود.
پس از اعلام مشروطه دو بار نخست وزیر شد.
پس از برکناری محمدعلی شاه (1288) و تعیین احمدشاه نابالغ به عنوان شاه ایران، ابتدا عضدالملک و بعد از مرگ او، ناصرالملک 4 سال نایبالسلطنۀ ایران بود.
پس از آنکه احمدشاه در هجده سالگی تاجگذاری کرد، ناصرالملک مسئولیتهایش را واگذار کرد و به لندن رفت.
اما نامۀ ناصرالملک به آیتالله طباطبایی
در روزهایی که علما به همراه سایر عدالتخواهان در پی مطالبات خود برای مجلس و عدالتخانه بودند، ناصرالملک نامهای به آیتالله طباطبایی که از رهبران عدالتخواهان بود نوشت و تلویحاً اشاره کرد این راه که او و سایر عدالتخواهان میروند درست نیست.
در واقع تمام حرف ناصرالملک در آن نامه را میتوان خلاصه کرد در اینکه به گمان او مشکل اصلی ایران به زبان امروزی «ضعف منابع انسانی» است..
این ضعف هم به دلیل این است که ما در ایران افراد باسواد و آگاه به علوم جدید نداشتیم، که این نیز در به دلیل ضعف، یا بهتر است بگوییم، فقدان نظام آموزشی بود...
ناصرالملک میکوشد با مثال آوردن منظور خود را به آیتالله طباطبایی بفهماند.
میگوید، کاری که عدالتخواهان اکنون میکنند مصداق این است ران نپختۀ شتری را در حلق بیماری میکنند که رو به موت است و او را تازیانه میزنند تا از بستر برخیزد و بدود.
میگوید، باید قطره قطره در گلوی این بیمار ناتوان آبگوشت چکاند و زیربغلش را گرفت و او را نرم نرم از جا بلند کرد.
ناصرالملک میگوید، اکنون در کل ایران 100 آدم باسواد که بتوان آنها را برای مجلس و برای اجرای امور اجرایی کشور انتخاب کرد نداریم.
البته تأکید میکند، اینکه یک نفر چنان متکلف حرف بزند که برای فهمیدن منظورش به فرهنگ لغت نیاز باشد، دلیل بر باسوادی و لیاقت فرد نیست..
بلکه به افرادی نیاز است که سواد مدرن دارند، علوم جدید را میدانند.
ناصرالملک ژاپن و اقدامات امپراتور میکادو را مثال میزند و در نهایت پیشنهاد خود را هم مطرح میکند:
او میگوید در ایران حدود سه هزار مدرسه است که اینها زیر نظر علما اداره میشوند و از موقوفات بهره میبرند.
اما این مدارس به هیچ دردی نمیخورند، زیرا علوم جدید در آنها تدریس نمیشود.
پیشنهاد او این است که علما اگر میخواهند اقدام مفیدی انجام دهند از این نفوذ خود بهره برند و علوم جدید را به عنواد مواد درسی اجباری وارد مدارس کنند.
او نتیجه میگیرد:
«برای هر مدرسه یک دوره از علوم عصر جدید را مجبوری قرار بدهند، دوازده سال نمیگذرد که دو طبقه شاگردهای فارغالتحصیل از این مدارس بیرون خواهد آمد.
آن وقت مملکت ایران به قدر کفایت آدم عالم خواهد داشت که بتواند این حرفهایی که امروز میزنند و ابداً ثمر و فایدهای ندارد از روی علم و بصیرت به موقع اجرا بگذارند.»
ناصرالملک از معدود رجال قاجار است که میتوان او را بسیار جدی گرفت.
وقتی مشروطه پیروز شد، او کوشید به عنوان میانجی رابطۀ شاه و مجلس را درست کند.
شاید به همین دلیل بود که بعدها فروغی، رئیس مجلس، برای نایبالسلطنه شدن او تلاش کرد، زیرا او را قابل اعتماد و لایقتر از دیگر رجال قاجار میدانست.
اکنون 111 سال از نگارش این نامه میگذرد، نام ناصرالملک فراموش شده است، اما معضل «ضعف منابع انسانی» همچنان پابرجاست...
معضل نظام آموزشی همچنان پابرجاست...
مسیر انسانهای لایق به خارج از کشور بسیار هموارتر است تا به میدان بهارستان و مجلس..!
و مجلس همچنان برای گلابیخورها درهای گشودهتری دارد تا برای آدمها بزرگ...
ژاپنی که ناصرالملک مثال زد، فاصلهاش با ما روز به روز بیشتر شد و ما ایران ماندیم...
گویا سرنوشت اندوهبار ما را پایانی نیست...