This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من سالهاست با مردگان زیبا خویشاوندم. آنها را خواب میبینم و هر بار هرکدامشان را انگار جایی دیدهام و وقتی بیدار میشوم و جهان زنده را میبینم کابوسم آغاز میشود.
تمام آنچه خواندهام و نوشته و در هوا پرتاب کردهام فشنگ میشوند و چرا مرا نشانه نمیروند؟ حالم از این عقل از چله گذشته خراب میشود و این زنده بودن انگار جریمهایست تا با روایت مرگ زیباترین جانهای سرزمینم مجازات شوم. من که تف روی سیاست نمیاندازم و روی هیچ جانور سیاستمداری استفراغ هم نمیکنم. عصبانیام؟ بسیار! حالت تهوع دارم از وضع موجود؟ بیشتر؟ پس چرا ادای خوبها را در میآورم؟ شاید آنقدر در ذهنم عشق ایران را تزریق کردهام که تنها باید آمادهی پرداخت قیمت نهایی باشم و هستم. خوشبختم که هر بار از فاحشهخانهی سیاست به غار موسیقی و شعر و فلسفه باز میگردم و دوباره باز میگردم؛ خشک و جدی. با اشک میجنگم. غمگینم؛ پنهان نمیکنم. اما اگر قرار بر نبودنم باشد تنها نمیروم و چند تن از این حرامیها را هم با خودم به جهنم میکشم.
میخواستم از #محمد_رضا_اسکندری بنویسم؛ ظاهرا از یاد بردم و نمیدانم کدامیک از ما تیر خوردهایم و دیگر نیستیم.
تمام آنچه خواندهام و نوشته و در هوا پرتاب کردهام فشنگ میشوند و چرا مرا نشانه نمیروند؟ حالم از این عقل از چله گذشته خراب میشود و این زنده بودن انگار جریمهایست تا با روایت مرگ زیباترین جانهای سرزمینم مجازات شوم. من که تف روی سیاست نمیاندازم و روی هیچ جانور سیاستمداری استفراغ هم نمیکنم. عصبانیام؟ بسیار! حالت تهوع دارم از وضع موجود؟ بیشتر؟ پس چرا ادای خوبها را در میآورم؟ شاید آنقدر در ذهنم عشق ایران را تزریق کردهام که تنها باید آمادهی پرداخت قیمت نهایی باشم و هستم. خوشبختم که هر بار از فاحشهخانهی سیاست به غار موسیقی و شعر و فلسفه باز میگردم و دوباره باز میگردم؛ خشک و جدی. با اشک میجنگم. غمگینم؛ پنهان نمیکنم. اما اگر قرار بر نبودنم باشد تنها نمیروم و چند تن از این حرامیها را هم با خودم به جهنم میکشم.
میخواستم از #محمد_رضا_اسکندری بنویسم؛ ظاهرا از یاد بردم و نمیدانم کدامیک از ما تیر خوردهایم و دیگر نیستیم.