سـدرة المنتـهیٰ
132 subscribers
273 photos
28 videos
8 links
رسانه کارگروه مهدویت انجمن اسلامی دانشجویان ۱۳۴۸
Download Telegram
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید مصطفی بختی

مصطفی بختی، پنجم مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد. او از بدو تولد تا شش‌سالگی را در خیابان گلشهر گذراند و هم‌زمان با ورودش به کلاس اول دبستان، همراه با خانواده به قاسم‌آباد، نقل‌مکان کرده و تا زمان ازدواجش در همین محدوده زندگی ‌کرد.
شهید بختی با ورود به دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و هم‌زمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
مصطفی با پایان خدمت سربازی که در ارتش گذراند، دوباره راه تحصیل را در پیش گرفت و با دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
او در سال ۱۳۷۸ ازدواج کرد و حاصل ۱۶ سال زندگی مشترکش، تولد دو دختر را در پی داشت. او از زمانی‌ که آمریکا در سال‌های ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله‌ کرد، به فکر دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) بود. به همین خاطر در همان سال‌ها با راضی‌ کردن همسر و خانواده‌اش، به همراه پدر راهی شهر نجف شد تا شرایط را از نزدیک ببیند و اگر بی‌حرمتی به حرمین را مشاهده کرد، برای دفاع به سایر گروه‌ها بپیوندد. او بعد از گذشت یک ماه و راحت‌ شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهل‌بیت (ع)، به مشهد بازگشت.
با آغاز جنگ در سوریه، مصطفی این بار تصمیم به رفتن و دفاع از زینبیه گرفت. دو مرتبه نیز برای این کار اقدام کرد، اما به خاطر مسائل قانونی، مانع رفتن او شدند تا اینکه سال ۹۴ با پیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتن او میسر شد.
مصطفی بختی، هفتم اردیبهشت با داشتن دو دختر، بعد از گرفتن رضایت از همسر و خانواده‌اش، برای جنگ با داعش، راهی کشور عراق شد. او بعد از سه هفته حضور در منطقه عملیاتی، نخستین تماس را با خانواده‌اش برقرار کرد و هفته پایانی ماه رمضان نیز، در آخرین تماس، جویای حال خانواده‌اش شد و خبر سلامتی خود را به آن‌ها داد.
او پس از ۷۵ روز دفاع از زینبیه در برابر عناصر تکفیری داعش، ۲۲ تیر ۹۴ با اصابت ترکش به شهادت رسید. خانواده او چند روز پس از شهادتش، از این واقعه مطلع شدند و هفتم مرداد پیکرش به مشهد منتقل شد.
مراسم تشییع پیکر این شهید گران‌قدر، هشتم مرداد با حضور مردم و مسئولان و نیروهای بسیج از مقابل حسینیه «پیروان دین نبی (ص)»، تشییع و بعد از طواف در حرم امام رضا (ع)، در قطعه مدافعان حرم بهشت رضا (ع) به خاک سپرده‌ شد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
وصیتنامه شهید روح الله قربانی

بسمه‌تعالی
بسم‌الله الرحمن الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمد رسول الله و اشهد انّ علی ولی‌الله و الائمه المعصومین من ذریته الحسین الی حجه الله ان... انّهم والحجه علیهم
ان الدین حق و الکتاب الحق و المیزان حق لا ریب فیه

همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، بقیه دوستانم! اگر شهید شدم یک کلام حاج‌آقا مجتبی به نقل از علی علیه‌السلام می‌گفتند: منتهی فضل الهی تقوی است، شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می‌کند فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاج‌آقا می‌گفت پی ساختمان فونداسیون آهن است.
چیزی که نمی‌دانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دوروبری‌ها... نه حج و کربلا صدبار ... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و سید اشهدا، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها.
مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شم. وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی، پاکستان و افغانستان، جنوب غرب و شرق بود و تو مارو بزرگ کردی تنها و سخت. ان شاءلله همیشه پیرو بی‌بی باشی ان‌شاءالله با شهادتم شفاعتت کنم. دوست دارم وقتی که بهم شیر می‌دادی وقتی که بهم نماز یاد می‌دادی وقتی می‌فرستادیم هیئت پابرهنه؛ وقتی می‌فرستادیم ایستگاه صلواتی وقتی که باهام درسهام را مرور می‌کردی ازم می‌پرسیدی که هیچ مادری نمی‌کرد یا هیچ مادری تنهایی نمی‌کرد یا هیچ کدوم روزی ۵۰ بار نمی‌کرد. به زینب گفتم مثل تو غضروف نخوره و استخوان میک بزنه و گوشتارو دهن ما بذاره باشه که ان‌شاءالله دو روز سایه‌اش بیشتر بالای سر ما باشد.
سر خاک مادرم بروید علی و فائزه شما دوتا مخصوص. حالم نداشتید بروید حاجت بگیرید آروم شوید من را کنار مادرم دفن کنید که هرچی دارم از مادر و پدرم است بابا را هم همون جا بگذارید خواهرم را هم همین‌طور تا همه دور هم باشیم ان‌شاءالله امام زمان عج الله هممون را با هم قبول کند.
خوبی مامان سختی تورو زحمت‌های بابا و... زینب منم پیش من خاک کنید عشقم که سخت‌ترین موقع‌ها به دادم رسید، آرومم کرد، قبولم کرد، دوستم داشت همه‌چیز من دوست دارم یادم باشه که چند روز بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی از من چیزی بخواد و منم بتونم کمکش کنم و بعد من با کمال میل به آخرت این کار را بکنم باشه که خدا هم خوشش بیاد من اونی نیستم که بگم برای خدا کاری می کنم. بیشتر برای خوف و عقاب؛ ولی نمی‌دونم پدر و مادرم چکار کردن خدا چی می‌خواست. حضرت زهرا سلام‌الله چی دوست داشته که امام علی علیه‌السلام و بچه‌هایش و رسول الله این‌جوری تو دلم هستن شاید خیلیشم به خاطر چیزهایی که تو زندگی ازشون گرفتم (همه وصیت‌نامه هاشون را خوش‌خط می‌نویسم ولی من خوش‌خط نبودم که بخواهم خط خوش نشان بدهم) دوست داشتم از همون اول لاتی تا کرده بودم و اون چند روز آقاجونی هم نداشتم...
ادامه وصیت‌نامه شهید قربانی بنا به خواست خانواده منتشر نمی‌شود.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید محمد مهدی مالامیری

1⃣بخش اول
بسم رب الشهدا و الصدیقین
حجت‌الاسلام شهید محمدمهدی مالامیری، در روز دوشنبه ۲۶ خردادماه ۱۳۶۴ هجری شمسی، مصادف با ۲۶ ماه مبارک رمضان در خانواده‌ای روحانی و ولایی چشم به جهان گشود.
او تحت تربیت پدر و مادری دلسوز و متدین بود؛ پدر و مادر او هر دو اهل استان مازندران که پدرش اهل کجور و مادرش از سلسله‌ی جلیله‌ی سادات خاندان حسینی شهرستان آمل می‌باشد. پس از گذراندن دوره‌های ابتدایی و راهنمایی با رتبه‌های عالی، در ابتدای نوجوانی در مدرسه علمیه فاطمی دروس حوزوی خود را شروع کرد.
سخت‌کوشی و تهذیب باعث شد بعد از سپری نمودن مقامات و سطح عالی حوزه در هشت سال به‌عنوان طلبه‌ای ممتاز در محضر حضرات آیات عابدی، آملی لاریجانی، شب‌زنده‌دار، مدرسی یزدی، سیفی مازندرانی و... بهره کافی ببرد تا جایی که قبل از سی‌سالگی در حوزه‌های علمیه کاشان، جامعه المصطفی العالمیه (ص) و موسسه حضرت جوادالائمه (ع) به تدریس دروس سطح (رجال، درایه، رسائل، حلقات و کفایه) بپردازد.
وی هرچند بخش قابل‌توجهی از زندگی خویش را صرف مطالعه و غور در مباحث علمی اختصاص داده بود، اما فعالیت‌های تبلیغی را تا هنگام شهادت به‌عنوان تکلیف و وظیفه شرعی بی‌هیچ بهانه و توجیهی انجام داد.
از ویژگی‌های بارز شهید خوش‌رویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان می‌کرد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند.
ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی‌الرضا (ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بی‌کرانه‌اش را زلال‌تر می‌کرد. در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیخته‌ای از تحصیل، تهذیب و ورزش بود.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید محمد مهدی مالامیری

2⃣بخش دوم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سید حسن مبارز یکی از شاگردان خارجی وی که در جامعه المصطفی تحصیل می‌کند در شعری که برای استاد شهیدش محمدمهدی مالامیری سروده است، به این نکته اشاره نمود:
همواره مهر بودی و آبان نداشتی / دریای بی‌کرانه که پایان نداشتی
ای چهار فصل زندگی‌ات، عاشقانه سبز / گل بودی و بهار، بیان نداشتی
ای از جهان رها و گرفتار درد عشق / جز وصل دوست چاره و درمان نداشتی
امروز صبح به من گفت زندگی / کاری به کار عالم امکان نداشتی
با ما بگو حقیقت پنهان خویش را / آری (خودش) همیشه نمایان نداشتی
در لحظه‌های عاشقی‌ات، نیمه‌های شب / آيا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟

تحولات کشورهای اسلامی از نوجوانی برایش اهمیت فراوانی داشت، اما جنایات فجیع گروه‌های افراطی و تکفیری و حرمت‌شکنی‌ها بی‌شرمانه آن‌ها آرام و قرار را از او ربوده بود.
بابای مهربان بُشری و فاطمه (۵ و ۲ ساله) تاب شنیدن ناله‌های جان‌سوز کودکان سوریه و عراق را نداشت و طعم خوش آرامش و لذت‌های زندگی به ذائقه بهشتی‌اش را تلخ می‌نمود. از همین رو سفرهای تبلیغی آخرش را به مناطق مرزی و سنی‌نشین رفت تا با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش مبارزه کند؛ اما غیرت و شجاعت عالمانه‌اش، وجدان بیدارش را به آن سوی مرزها کشاند. وی در دوره‌های فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرد تا به قول خودش به (حاصل آموخته‌هایش) برسد.
روز اعزام نزدیک بود و هرلحظه نشاط و نورانیت، سیمای آرام محمدمهدی را دل‌نشین‌تر می‌کرد. او علت رفتنش را به مادر ولایت‌مدارش این‌گونه گفته بود:
نمی‌توانم در کنار همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم کودکان سوریه و عراق، والدینشان سربریده می‌شوند؛ آموخته‌های من از اسلام و تحصیل دروس حوزوی چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد.
دانش‌آموخته مکتب فاطمی به نیابت از رهبر فرزانه و مجاهد انقلاب، برای دفاع از حریم پاک اهل‌بیت (ع) راهی جبهه‌های نبرد علیه گروه‌های تکفیری آمریکایی شد.
وی سرانجام در شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، مصادف با اول ماه رجب میلاد امام محمدباقر (ع) همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار (کلنا عباسک یا زینب) در منطقه بصری الحریر استان درعای سوریه به آرزوی دی

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
وصیتنامه شهید رضا حاجی زاده

1⃣بخش اول
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«و اما خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» آیات ۴۰ و ۴۱ سوره مبارکه النازعات
«و اما آن کس که از مقام و مرتبه پروردگارش ترسیده و خود را از هوا و هوس بازداشته است، به یقین بهشت جایگاه اوست.»

با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان (عج) و نائب بر حقش امام خامنه‌ای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.
این‌جانب رضا حاجی‌زاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیت‌نامه خود را می‌نویسم، من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.
من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل‌بیت (ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه‌دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار (ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.

خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی!
موفقیت من در مراحل گوناگون زندگی مرهون زحمات و دعای خیرتان بوده است، امیدوارم کوتاهی و قصورم را در رسیدگی به اوضاع و احوالتان بخشنده باشید و حلالم کنید و این را بدانید تا آنجا که در توان داشتم در حد بضاعتم تلاش کردم تا رضایت شما را در زندگی خود داشته باشم.

هر پدر و مادری عاقبت به خیری فرزندشان را خواهانند و این را بدانید که بنده عاقبت به خیر شدم و این عاقبت به خیری را مدیون زحمات دیروز شما هستم.

داداش جان!
در نبود من پدر و مادر را فراموش نکن و همواره تابع بی‌چون و چرای ولایت باش، دشمن همواره از دینداری و ولایت‌پذیری تو هراس دارد، پس کاری کن که دشمن همواره از تو و امثال تو بترسد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
وصیتنامه شهید رضا حاجی زاده

2⃣بخش دوم
بسم رب الشهدا و الصدیقین

همسر مهربان و صبورم!
می‌دانم که بعد از رفتن من تمام سختی‌های این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمی‌روم، من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و می‌خواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهل‌بیت (ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این ‌بار سنگین بر دوش توست و از تو می‌خواهم صبر زینب‌گونه پیشه کنی و در برابر تمام سختی‌ها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.
از تو می‌خواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامه‌دهنده راه شهدا باشند و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو می‌خواهم حلالم کنی.

فاطمه‌حلما جان!
دِتِر (دختر) بابا، دوستت دارم، دوستت دارم، بدان که بابا رفته است که تا تو و امثال تو در امنیت و آرامش در خاک خود قدم بگذارید و بدان که ناموس شیعه در واقع ناموس خودمان است، تکلیف ما این است که از ناموس شیعه دفاع کنیم و جان خود را در این راه بدهیم و از تو می‌خواهم که در سنگر خود که همان چادر توست، بمانی و بایستی و مقابله کنی تا پرچم اسلام و تشیع همیشه پیروز و سرافراز بماند.

محمدطه جان!
مرد خانه بابا، تو دیگر ستون خانه‌ای، از تو می‌خواهم که دینت را حفظ کنی و در خط ولایت‌فقیه باشی و گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشی، دعا می‌کنم که در رکاب امام زمان (عج) ادامه‌دهنده راه شهدا باشی و در زندگی‌ات طوری باشی که موضع اسلام و مسلمین به خطر نیفتد.

از همه دوستان و آشنایان و همکارانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و قصورم را ببخشند و اگر دینی از کسی بر گردنم مانده است، برای تسویه به خانواده‌ام مراجعه نمایند که خداوند می‌فرمایند هر گناهی از شما بخشیده می‌شود، غیر از حق‌الناس.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید محمد اینانلو

بسم رب الشهدا و الصدیقین
محمد اینانلو برنامه‌ریزی خوبی برای زندگی‌ اش کرده بود. اسب‌ سواری ، شنا و کوهنوردی می‌کرد. او از ته دل معتقد بود که سرباز امام زمان(عج) ، همیشه باید به لحاظ جسمانی آماده باشد. محمد معتقد بود ، انسان هرکاری که می‌کند باید به نحو احسن انجام دهد. او بدون حقوق از محل کارش مرخصی گرفت و به سوریه اعزام شد ، خوشرویی و مهمان ‌دوستی از ویژگی‌های بارز شهید محمد اینانلو به شمار می‌رود.
شهید محمد اینانلو دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی کرج بود. او چندی پیش برای دفاع از حریم اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) داوطلبانه راهی سوریه شد و طی عملیات مستشاری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.از او یک فرزند دختر به نام حلما به یادگار مانده است.


🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
وصیتنامه شهید سید محمد حسین میردوستی

به نام خداوند
با سلام و صلوات خدمت آقا امام زمان (عج ا... تعالی فرجه الشریف) که اگر لطف ایشان نبود بنده در این سنگر نبودم.
سلام همسرم؛
از تو می‌خواهم فرزندمان را در راه حق و پشتیبان ولایت بزرگ کنی و به او بیاموزی که همیشه در این راه باشد. و بعد از شهادتم به خاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا شهید شدم. و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت.
ان شاا... بتوانم جبران کنم.

سلام به پدر و مادرم؛ سلام به شما که تا بزرگ شدنم زحمات بسیاری کشیده‌اید.
پدرم ممنونم؛ بابت همه‌چیز ممنون. از این‌که به من آموختی پشتیبان ولایت باشم و همیشه من را در این راه تشویق می‌کردی.
مادرم ممنونم که همیشه به من لطف داشتی.
و از شما پدر و مادرم می‌خواهم بعد از من از همسرم و پسرم مراقبت کنید. آن‌ها را بعد از خدا به شما سپردم.
از خواهران و برادرم می‌خواهم که در راه ولایت و پشتیبان آن باشند و حجاب خود را نگه دارند و مراقب همدیگر باشند و با هم باشید.
فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم؛
نمی‌دانم چه زمانی این نامه را می‌خوانی؟ از تو می‌خواهم در زندگی‌ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی. شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش. یا علی.
اگر شهادت بنده به‌گونه‌ای بود که در کما یا مرگ مغزی رفتم اعضای بدنم را اهدا کنید.
به امید این‌که این‌گونه باشد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید محمد حسین مرادی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید محمدحسین مرادی مورخ ۱۳۶۰/۶/۲۶ در خانواده‌ای مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود و رشد کرد و در مدارس شهر دیپلم خود را اخذ و سال ۷۸ هم‌زمان با خدمت سربازی خود در سن هجده‌سالگی جهت پاسداری از ارزش‌های اسلامی و دفاع نظامی و فرهنگی کشور وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
در سال ۱۳۸۴ ازدواج نمود و مشغول تحصیلات تکمیلی شد و تا مقطع کارشناسی ارشد رشته جغرافی، گرایش برنامه‌ریزی شهری پیش رفت و سال ۱۳۹۲ جهت دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها در سه مرحله راهی کشور سوریه شد.
آخرین بار ۴۵ روزه به سوریه رفت اما مورد اصابت تیر مستقیم گلوله قرار گرفت و از ناحیه بازو و پهلو مورد مجروحیت واقع شد و با تمسک به حضرت زهرا سلام‌الله علیها و ائمه علیه‌السلام به کمایی ۱۵ روزه رفت و در مورخ ۱۳۹۲/۸/۲۸ به سوی معبود خود شتافت. جام شهادت از دست حضرت سیدالشهدا دریافت و دل خیل عظیمی از دوستان و خانواده و همکاران را از رفتن خود سوزاند و به یادش گریان کرد و در مورخ ۱۳۹۲/۹/۱ با شرکت تعداد زیادی از اقوام، دوستان و همکاران پیکر مطهرش تشییع و در مزار شهدای امام‌زاده علی‌اکبر چیذر به خانه ابدی خود رفت.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید مهدی موسوی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
در تاریخ پانزدهم مهرماه سال شصت‌وسه در اهواز و در یک خانواده سنتی و مقید به اصول مذهبی، به دنیا آمد. از همان دوران کودکی شجاع بود و نترس اما با همه مهربان و رئوف بود.
کلاس اول را در کشور عمان و مابقی مقاطع را در اهواز ادامه داد، آخر پدر فرهنگی بود و بنا به اقتضای شغل ایشان که دبیر فرزندان شاغلین در سفارت ایران واقع در عمان بود، با خانواده به آنجا رفته بود. در آپارتمان آن‌ها چندین خانواده با ملیت‌های مختلف زندگی می‌کردند، فیلیپینی، کویتی، عربستانی و … که مهدی با همه آن‌ها ارتباط گرم و صمیمی داشت و مورد محبت آن‌ها قرار می‌گرفت.
حدود سال ۷۶ بود که مادر تصمیم گرفت مهدی را نزد یکی از خانم‌های همسایه که معلم زبان خارجه بود ببرد تا به‌طور خصوصی زبان انگلیسی را فرابگیرد. مدت زمان زیادی از بازگشت مادر به خانه نگذشته بود که مهدی نیز به خانه برگشت و از وضع نامناسب پوشش زن همسایه به مادر گلایه می‌کرد و دیگر حاضر به رفتن نشد.
پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفت و پس از آن در رشته مورد علاقه‌اش یعنی کامپیوتر در دانشگاه آزاد واحد اهواز قبول شد.
مهدی فعالیت‌های خویش را در دانشگاه نیز شروع کرده بود. ازجمله دلواپسی‌های ایشان در دانشگاه: جا انداختن درست مفهوم ولایت و داشتن التزام عملی به فرمان ولی‌فقیه، رعایت حدود روابط زن و مرد، بصیرت افزایی، استکبارستیزی و محرومیت‌زدایی بود.
هنوز چند ماهی از قبولی ایشان در دانشگاه نگذشته بود که به استخدام سازمان بازرگانی درآمد. همه خانواده از این بابت خوشحال بودند اما مهدی بیش از پیش احساس تکلیف می‌کرد، رفع تبعیض نژادی، مبارزه با رشوه‌خواری، رسیدگی به امور مستضعفان تنها بخشی از دل‌نگرانی‌های ایشان بود. از لحظه‌ای که مراجعه‌کننده‌ای به نزد او می‌آمد تا لحظه‌ای که کار وی را به اتمام می‌رساند آروم و قرار نداشت تا جایی که در برخی موارد مورد اعتراض بعضی از همکاران قرار می‌گرفت.
پس از اشتغال آقا مهدی، خانواده تصمیم گرفتند برای سید آستین بالا بزنند. بعد از کلی تحقیق، بالاخره همسر ایده‌آل خویش را پیدا کرد و این وصلت سر گرفت.
زندگی بر وفق مراد بود تا آنکه شیپور جنگ به صدا درآمد، جایی که مرد از نامرد شناخته می‌شد. جنگ، جنگ بشار اسد و مردم سوریه نبود بلکه جنگ اسلام و کفر بود، جنگی که در یک طرف آن (آمریکا، انگلیس، عربستان، اسرائیل و...) و در طرف دیگر آن شیعیان جهان اسلام بودند.
سربازهای سوری در زمان حمله شعار «یا بشار» سر می‌دادن اما سید به اونها یاد داده بود که هدف ما از جنگیدن نباید بشار اسد و یا دولت سوریه باشه بلکه باید به دنبال یک هدف والاتر باشیم، پس با شعار «یا حسین (ع)» نبرد رو آغاز و به پایان می‌رسونیم.
این کار سید مهدی باعث اعتراض سرداران و فرماندهان سوری شده بود، اما کلیه افراد گردان به اتفاق به فرماندهان خود پاسخ می‌دادند که ابوصالح به ما یاد داده که بگیم یا حسین (ع).
شب عملیات سید مهدی تسلیحات و تجهیزات موردنیاز گردان رو تحویل و بین نیروهای تحت امر خود توزیع می‌کند، توی گردان دویست نیروی سوری و هفت نیروی ایرانی خدمت می‌کرد.
مهدی جانشین گردانی بود که فرماندش به دلیل نامشخصی در عملیات حضور نداشته و مهدی رهبری و فرماندهی گردان رو به عهده می گیره.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید میثم نجفی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
«شهید میثم نجفی» متولد ۱۳۶۷ از نیروهای سپاه حضرت محمد رسول‌الله (ص) تهران بزرگ بود. ۲۱ ساله بود که ازدواج کرد. تکاور بود و عشق حضور در میان مدافعان حرم او را به سوریه کشاند. او برای دفاع از حریم اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) به‌صورت داوطلبانه رهسپار سوریه شد و بعد از مدتی در حلب سوریه مجروح شده و به کما رفت؛ اما طولی نکشید که او هم همچون دیگر اعضای کاروان شهدای مدافع حرم، به سوی سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پرکشید.
او در ۱۲ آذرماه هم‌زمان با ایام اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت رسید.
از او یک دختر به نام حلما به یادگار مانده است که ۱۷ روز بعد از شهادتش متولد شد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید علیرضا نوری

بسم رب الشهدا و الصدیقین
نام و نام خانوادگی: علیرضا نوری
محل زندگی: اصفهان/تیران و کروند
تاریخ تولد:۵ مرداد ۱۳۶۶
محل شهادت: سوریه-شیخ هلال
تاریخ شهادت:۲۹ اسفند ۱۳۹۳
گلزار: گلستان شهدای نجف‌آباد


شهید ستوان دوم پاسدار علیرضا نوری یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف در جنگ با تروریست‌های تکفیری در نخستین روز از سال ۱۳۹۴ در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجف‌آباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهیده سیده فاطمه حسینی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
سیده فاطمه سادات حسینی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت تحصیلاتش با موفقیت به پایان رساند سپس تحصیلات خود را در حوزه علمیه الزهرا المرضیه اصفهان ادامه داد.
سیده فاطمه سادات حسینی طبق گفته های پدر نهایت احترام را به والدین خود ادا می کرد .پدرشان نقل کرده که روز حادثه با هم بودیم و بعد از هم جدا شدیم و مادرشان هم نقل کردند که شب قبل انگار الهام شده بود حرف از شهادت می زد و گفته بود فاطمه وصیت کرد پیراهن عموی شهیدش سید محمد سادات حسینی و کتاب سلام بر ابراهیم با او در قبر بگذاریم.
او به همراه خواهر شهیدش که معلم هم بوده و دارای دو فرزند بود در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱۲در مراسم تشییح حاج قاسم سلیمانی در هجوم جمعیت به فیض شهادت نائل گردید و بعد از شهادت ایشان کوچه منزل پدری را به یادبود نام این شهید گذاشتند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید مهدی نوروزی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید مهدی نوروزی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۱ مصادف با نیمه شعبان به دنیا آمد. چندین مرتبه جهت مبارزه با وهابیت تکفیری به عراق اعزام شد و هنگامی‌که فرماندهان سپاه قدس نبوغ نظامی و شجاعت کم‌نظیر او را دیدند، به‌عنوان فرمانده چند عملیات انتخابش کردند که هیچ‌کدام با شکست مواجه نشد و در آخر به‌عنوان فرمانده عملیات ویژه سامرا منصوب شد و در همین مقام به فیض شهادت نائل آمد.
وی در روز شهادت امام صادق (ع) برای سومین بار راهی میدان جهاد شد و در ۲۰ دی‌ماه ۱۳۹۳ مصادف با روز میلاد رسول گرامی اسلام و رئیس مکتب شیعه جام شهادت را نوشید.

وصیتنامه شهید مهدی نوروزی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید مهدی نوروزی چند صباحی قبل از شهادتش در سامرا، تنها فرزند و کودک شیرخواره خود «محمدهادی نوروزی» را در آغوش گرفته و وصیت خود با او را میان خانواده و در مقابل دوربین بیان می‌کند. فیلم و متن این وصایا و دعاهای پدرانه شهید مدافع حرمین سامرا در آستانه اربعین شهید برای نخستین بار منتشر می‌شود که در ادامه می‌آید:

«اگر ما یک روزی شهید شدیم و آقا محمدهادی این فیلم را دید انشا الله منتقم خون امام حسین (علیه‌السلام) است. انشاالله آمده است انتقام حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را بگیرد. انشاالله یار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یار رهبر و یار آقای سید علی خامنه‌ای باشد. انشاالله همیشه مدافع نظام باشد. مدافع انقلاب باشد. تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهل‌بیت (علیه‌السلام) باشد. وجودش خود تهدید [برای دشمنان] باشد.»

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید مهدی صابری
1⃣بخش اول

بسم رب الشهدا و الصدیقین
نام و نام خانوادگی: مهدی صابری
تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
سمت: فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از تیپ فاطمیون

مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید.
شهید صابری، یک‌تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت. برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند، با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. این‌ها را پدر شهید «مهدی صابری» می‌گوید.
همه او را به یک دل‌بستگی خاص می‌شناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علی‌اکبر (ع) بود. هر جا که به نام علی‌اکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یک‌گوشه‌ آن مشغول بود. فرقی نداشت هیئت محلی‌شان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون. برای همین وصیتش را بعد از بسم‌الله با «یا علی‌اکبر ِ لیلا» آغاز کرد. رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد. روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون هم‌زمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
وصیتنامه شهید مهدی صابری
2⃣بخش دوم

بسم رب الشهدا و الصدیقین
یا علی‌اکبر لیلا
عشقت میان سینه من پا گرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دل‌ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالاگرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب / شش‌گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمة للعالمینی / حیف است دست خالی مرا را نبینی
امروز ۳ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳ مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق، عقیله بنی‌هاشم زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه‌مشقی به نام "وصیت‌نامه" بنویسم.
خدایا!
خدای من! خدای خوب و مهربانم... خیلی خیلی قشنگ‌تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می‌شه، فکر می‌کنم.
روسیاهم. روسیاهم که با ۲۵ سال سن نتونستم تو رابطه‌ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه‌ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
ازت ممنونم؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوان‌تر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه وآله السلام...
ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه‌ی زمانی قراردادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی، نمونه‌اش حب شهزاده علی‌اکبر (علیه‌السلام) عنایت کردی.
__________

3⃣بخش سوم

الهی؛! أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا! من رو بپذیر"
بر همگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست‌نوشته را می‌خوانید من دیگر در بین شما نیستم.
می‌خوام کمی راحت‌تر و خودمانی‌تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.
اول از همه شما پدر مهربونم!
بابا، انصافاً به حالت غبطه می‌خورم. همیشه [ناخوانا] ازم جلوتر بودی. پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی. دوستت دارم پدر. خدا می‌دونه لذت‌بخش‌تر از زمانی که دستت رو می‌بوسیدم و صورتم رو می‌بوسیدی تو عمرم نداشتم؛ و هیچ موقع از خودم بی‌نهایت متنفر نمی‌شدم الا وقتایی که دلت رو به درد می‌آوردم... منو ببخش بابا
مامان، مامان، مامان...
همین الآنش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می‌دونه. خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کنی! قدرت رو ندونستم. حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی‌شن و اون حس و حالش رو هم نمی‌تونم با قلم برات توصیف کنم. مامان؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ‌ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم؛ همه وجودم؛ دوستت دارم
...و امّا
روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.
پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم! ممنونتم...
روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه‌ها همه به سرم بیان! خدا کنه! یعنی میشه؟
__________

4⃣بخش چهارم

رسیدن به سن ۳۰ سال؛ بعد از آقا علی‌اکبر (ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی‌اکبر (ع) اصلاً نمی‌تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی‌اکبر (ع) نمی‌خوام! چقدر خوب میشه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می‌آیند بالا سرم تن تکه تکه‌ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت‌های تو بدن من و شهزاده علی‌اکبر (ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند!
خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.
پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر.
خواهرای خوبم! حجاب حجاب حجاب.
مامان دوستت دارم
بابا دوستت دارم
...
بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی‌بی لیلا بالا بگیرین.
هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی‌اکبر (ع)
اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل‌بیت علیهم‌السلام شدید همتون.
براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می‌خوام.
یا علی‌اکبر
سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید.
سه‌شنبه ۵/اسفند/۱۳۹۳


🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگی‌نامه شهید عبدالحمید سالاری

بسم رب الشهدا و الصدیقین
نام و نام خانوادگی: عبدالحمید سالاری
تاریخ تولد: ۱۳۵۵
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۳
محل شهادت: حلب، سوریه
تعداد فرزندان: یک دختر و یک پسر

شهید عبدالحمید سالاری سال ۱۳۵۵ در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان به دنیا آمد، دوران کودکی تا پایان دوران راهنمایی را در زادگاهش گذراند.
ایشان در ۲۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با چهارم ماه محرم از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تهران برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروه‌های تکفیری و داعش عازم شهر دمشق در کشور سوریه می‌شود و پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) عازم شهر حلب می‌شوند تا اینکه در روز سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ مصادف با دوازدهم ماه صفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
پیکر مطهرش پس از ورود به کشور عزیزمان ایران با شکوه خاصی در تاریخ ۱۴ آذرماه ۱۳۹۴ بر روی دستان مردم شهیدپرور بندرعباس تشییع و در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۹۴ در روستای سردر زادگاهش به خاک سپرده شد.
از ایشان دو فرزند به نام‌های محمدامین و زهرا به یادگار مانده است.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید علی اصغر شیردل

بسم رب الشهدا و الصدیقین
نام و نام خانوادگی: علی‌اصغر شیردل
تاریخ تولد: ۱۳۵۷/۳/۳
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۲/۳۰
تعداد فرزندان: یک فرزند پسر

پاسدار شهید مهندس علی‌اصغر شیردل از شهدا مدافع حرم بودند که در حراست از حرم حضرت زینب (س) به دست تکفیری‌ها به شهادت رسید.
وی در ۳۰ اردیبهشت ۹۴ و در سن ۳۷ سالگی به مقام شهادت نائل آمد و پیکر مطهر ایشان هنوز به وطن بازنگشته است.

وصیتنامه شهید علی اصغر شیردل
1⃣بخش اول

بسم‌الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الاالله، اشهد ان محمدا رسول‌الله (ص) و اشهد ان علی ولی‌الله (ع)

بعد از عرض سلام و احترام خدمت آقا امام زمان (عج)، چند نکته‌ای را خدمت خانواده‌ی عزیزم عرض می‌نمایم: با توجه به شرایط کنونی و آغاز جنگ در سرزمین‌هایی که برای ما شیعیان دارای اهمیت خاصی از لحاظ قداست است و با توجه به بیم بی‌حرمتی و تخریب این اماکن مقدس توسط دشمنان اسلام، تصمیم گرفتم نسبت به ادای دین، هرچند ناچیز و کوچک اقدام نمایم تا شاید در دنیا و آخرت شرمسار خاندان رسول‌الله (ص) نباشم و در صورتی که لایق باشم به شعار "کلنا عباسک یا زینب (س)" جامه‌ی عمل بپوشانم و امیدوارم این لیاقت را در دنیا و آخرت بر اساس نظر ایشان کسب نمایم.
و این نکته را لازم به یادآوری می‌دانم که این انتخاب کاملاً از روی عقل و بر اساس باورهای دینی من شکل‌گرفته و هیچ شخص و یا عامل دیگری در تصمیم‌گیری من دخیل نبوده است.

پدر و مادر عزیزم؛ هر آنچه در دنیا از لحاظ معنوی و معرفتی کسب نمودم را مدیون رزق حلال و تربیت اسلامی شما عزیزان هستم و می‌دانم که هیچ‌گاه و هیچ‌گاه نمی‌توانم حتی لحظه‌ای جبران زحمات شما را نمایم.
از صمیم قلب از شما سپاسگزارم و عاجزانه خواهشمندم مرا عفو نمایید و اشتباهات و قصور مرا از روی جهل و نادانی بدانید. وقتی بین شما نیستم نیز مرا از دعای خیر فراوان خود محروم ننماید که درواقع وقتی در بین شما نیستم بیشتر از قبل به دعای خیر شما نیازمندم.

خواهران عزیزم؛ شما نیز مرا حلال کنید و همواره به یاد داشته باشید که محتاج دعای خیر شما عزیزان هستم.

🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید قنبر علی مروتی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
نام و نام خانوادگی: ‌قنبرعلی‌مروّتی‌شریف‌آبادی
نام پدر: علی‌اکبر
تاریخ تولد: ۱۳۰۰/۰۱/۰۱
محل زندگی: شریف‌آباداردکان
میزان تحصیلات: خواندن‌ونوشتن
محل تحصیل: اردکان
وضعیت تاهل: متأهّل
تعداد فرزند: ۵فرزند:۲دختر‌و۳پسر
حرفه: کارگر
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۶/۱۶
محل شهادت: قصرشیرین
نحوه شهادت: براثراصابت‌ترکش‌به‌ماشین
محل خاکسپاری: گلزارشهدای‌شریف‌آباد
سن: ۶۲سال
علت حضور در جبهه: جهت‌بازدید،به‌جبهه‌رفته‌‌بود
نام یگان: بسیج
تعداد دفعات شرکت در جبهه: ۱دفعه به مدت ۵روز


شهیدقنبرعلی مروّتی، فرزند علی‌اکبر، در تاریخ ۱۳۰۰/۱/۱ در خانواده‌ای مذهبی در محلّه شریف‌آباد اردکان دیده به جهان گشود. خانواده متدیّن مذهبی و ولایت‌مدارش نام او را “قنبرعلی” انتخاب کردند که نشانه تواضع آنهادربرابر ولایت بود و ادب کردند نام غلام مولی علی را بر او نهادند. با تربیت صحیح و چاشنی آموزه‌های دینی او را پرورش دادند. به طوری که وارد اجتماع که شد نه تنها سربار اجتماع نباشد، بلکه چراغی فرا راه دیگران نیز قرار گیرد. سواد قنبرعلی در حدّ خواندن و نوشتن بود.در زمان انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی کبیر (ره) ۵۷ ساله بود که چون ظلم رژیم طاغوت پهلوی را با همه وجود لمس کرده بود،در تمام مراسم انقلاب و تظاهرات ضدّ رژیم پهلوی فعّالانه شرکت داشت و مراقب بود که زن و فرزندانش نیز شرکت داشته باشند.اهل نماز اوّل وقت و جماعت و جمعه بود. در مراسم دعا و قرآن و مجالس عزاداری اهل بیت-علیهم السّلام- نه تنها خود عاشقانه شرکت می‌کرد؛ بلکه مشوّق و مراقب فرزندان نیز بود که حضور یابند و عادتی نیکو برایشان گردد. زمانی که به سنّ ازدواج رسید، این سنّت رسول‌الله (ص) را اجرا کرد و ثمره ازدواجش ۵ فرزند (۲ دختر و ۳ پسر) بود.بسیجی و عضو فعّال پایگاه شریف‌آباد بود. با وجود کبر سن، علاقه وافر به حضوردر جبهه داشت؛ امّا موفق نشد. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۲/۶/۱۲ در سن ۶۲ سالگی از طرف پایگاه محلّه شریف‌آباد جهت بازدید عازم جبهه غرب شد؛ ولی موقع رفتن تصمیم بر ماندن در جبهه گرفته بود که حبیب بن مظاهری باشد و مشیّت الهی چنان بود که درکناررزمندگان سلحشور و جوان جبهه‌ها بماند. هنگام بازدید در منطقه قصر شیرین اصابت ترکش به ماشین حامل بازدید کنندگان منجر به شهادت قنبرعلی مروّتی ‌گردید و روح بزرگش به افلاک پر کشید و در کنار حبیب بن مظاهر و مسلم ابن اوسجه در بهشت مهمان ابی عبدالله (ع)‌گردید.پیکر پاکش پس از تشییع با شکوه بر دستان و دوش مردم شهید پرور اردکان در گلزار شهدای شریف‌آباد به خاک سپرده شد.


🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU
#به_یاد_شهدا
زندگینامه شهید حمید باکری

بسم رب الشهدا و الصدیقین
حمید باکری در تاریخ ۱ آذر ۱۳۳۴ در شهر ارومیه زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر سپری نمود. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند و بعد از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، با وجود قبولی در آزمون کنکور سراسری، به سربازی رفت. باکری دوران خدمت سربازی را در یکی از پاسگاه‌های ژاندارمری اطراف ارومیه گذراند و بعد از پایان خدمت، حدود یک سال، به‌همراه برادرش؛ مهدی به شهر تبریز نقل مکان کرد و فعالیت‌های سیاسی علیه نظام شاهنشاهی را نیز در همین دوره آغاز نمود.در سال ۱۳۵۵ ابتدا به ترکیه و از آنجا به لبنان و سوریه رفت، تا در دوره‌های آموزش چریکی شرکت نماید. وی سپس برای ادامه تحصیلات راهی کشور آلمان شد، اما با استقرار سیدروح‌الله خمینی در حومه پاریس، وی تحصیل در آلمان را رها کرد و عازم فرانسه شد.
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷، به ایران بازگشت و در پی شکل‌گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد درآمد. با آغاز جنگ ایران و عراق، حمید باکری نیز همچون بسیاری از اعضای سپاه پاسداران، به‌عنوان نیروی داوطلب عازم استان خوزستان شد و دوره کوتاهی فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را عهده‌دار گردید. وی در پی مشکلات به‌وجود آمده با برخی نیروهای سپاه، برای مدتی در جهاد سازندگی فعالیت کرد، اما سرانجام بار دیگر به سپاه پاسداران بازگشت و فعالیت خود را به‌عنوان جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ادامه داد.
حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، کشته و شهید شد و پیکر وی نیز هیچ‌گاه شناسایی نگردید.


🌸شادی روح شهدا صلوات
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


#انجمن_اسلامی_دانشجویان_۱۳۴۸
@IASSBMU