برگی از تاریخ و سرگذشت یک وطنپرست:
«خودکشی شاهزاده در تبریز»
تبریز، نوزدهم بهمن ۱۲۹۰، کنسولگری انگلستان ــ تا پاسی از شب چراغ اتاقش میسوخت. چند نامه نوشت، برای پدرش، همسرش و سرپرست پسرش که در سنپترزبورگ درس نظامی میخواند. نامهای هم برای والی تبریز نوشت و درخواست کرد او را پس از مرگ محترمانه به خاک بسپارند. گلولهای را که هنگام پناه بردن به کنسولگری در جامههای خود پنهان کرده بود در تپانچه گذاشت، رو به قبله نشست و به شکم خود شلیک کرد... صبح پیکرش را غرق خون یافتند، بر سینه افتاده و به خواب ابدی رفته بود. گناهش این بود که از تبریز در برابر روسها دفاع کرده بود و اکنون خود هیچ مدافعی نداشت، پس مرگ را بر زندگی ترجیح داد تا گناهِ جنگیدن در برابر روسها به گردن شخص خودش باشد، نه بر گردن دولت ایران و با مرگش این گناه نیز با او دفن شود. این مرد شاهزاده امانالله میرزا جهانبانی بود، ملقب به ضیاءالدوله، از نوادگان فتحعلیشاه. او پدر سپهبد امانالله جهانبانی (۱۲۷۰ــ۱۳۵۳) بود، از ژنرالها و دولتمردان بلندپایۀ دوران پهلوی؛ و پدربزرگ نادر جهانبانی، سپهبد نیروی هوایی ارتش شاهنشایی که یک ماه پس از انقلاب ۵۷ اعدام شد. بازگردیم به خودکشی ضیاءالدوله.
پیشتر در بارۀ ماجرای عاشورای تبریز و اشغال این شهر به دست روسها در ۱۲۹۰ مطالبی در کانال خواندهایم. فقط یادآوری کنم که پس از انقلاب مشروطه دولتمردان ایران دنبال راهی بودند تا اوضاع مالی ایران را که بزرگترین نقطهضعف کشور بود، بهبود بخشند. مستشاری آمریکایی به نام مورگان شوستر را به ایران آوردند و کلید خزانهداری کشور را به او سپردند. روسها ناخرسند شدند و شوستر یک سال بعد در پی اولتیماتوم روسیه از ایران رفت. اما روسیه تهدیدش را عملی کرد، به تبریز قشون کشید و درگیری سختی میان مجاهدان مشروطهخواه تبریز و قوای بیگانۀ روس درگرفت (شرح آن را اینجا بخوانید). در زمان این درگیری ضیاءالدوله که خودکشیاش را شرح دادم فرمانده نظامی و سرپرست آذربایجان بود. او به حمایت از مجاهدان مشروطهخواه برخاست و از عوامل اصلی مقاومت در برابر متجاوزان بود.
ضیاءالدوله در دارالفنون درس خوانده بود، فرانسه و روسی میدانست. به قوای قزاق پیوست و به درجۀ نظامیِ امیرتومانی رسید. اما دلبستۀ مشروطه بود و آبش با مرد مشروطهستیزی چون لیاخوف، فرمانده قزاق، در یک جو نمیرفت. از قوای قزاق کناره گرفت و نمایندۀ مجلس اول شورای ملی شد اما پس از چند ماه به وزارت جنگ رفت و چون وزیر جنگ (مستوفیالممالک) دانستههای نظامی نداشت همۀ کارها را به ضیاءالدوله سپرده بود. او به زودی فرمانده قشون آذربایجان شد و به تبریز رفت و همزمان جانشین والی آذربایجان هم بود. این مسئولیت او مصادف شد با تجاوز روسها.
در جریان درگیری میان مردم تبریز و روسها جنگی تبلیغاتی هم میان دو طرف درگرفت. روسها وانمود میکردند مجاهدان مسبب این جنگند. ضیاءالدوله با تلگرافهای خود به مرکز از جنایات متجاوزان میگفت و در موردی گفته بود پانصد نفر را متجاوزان کشتهاند. (سر این عدد نزاع بزرگی درگرفت. او شنیدههای خود را به مرکز مخابره کرده بود.) دولت در تهران به او اصرار میکرد مردم با روسها نجنگند، ببینید او در تلگرافی چه پاسخی به مرکز داد:
«... تعجب در اینجاست که عرایض صدیقانۀ این بنده را باور نمیفرمایید. از طرف اهالی [تبریز] اقدامات [جنگی] نشده. امروز [روسها] با شدت شلیک کردند و هجوم آورده زن و بچه را از خانه بیرون کشیدند... از وحشیگری ذرهای فروگذار نیستند. آخر اهالی بیچاره که جنگکن نیستند. حفظ ناموس خود میکنند. والله و بالله زن و طفل را در کوچهها کشتند. کارها میکنند که از تقریر و تحریر عاجزم... متصل هجوم و شلیک میکنند. اینکه متصل سفارش میفرمایید از طرف اهالی اقدامی نشود ابداً اقدام نیست. روسها هرگز گوش نمیدهند...»
این اطلاعرسانی ضیاءالدوله دربارۀ زشتکاریهای روسها و همکاریاش با مجاهدان تبریز در نظر روسیه گناهی نابخشودنی بود. پس از اشغال تبریز ضیاءالدوله به کنسولگری انگلستان رفت. ابتدا کنسول انگلستان روی خوش به او نشان داد اما در این میان توافقاتی سر او میان روسها و انگلیسیها صورت گرفت و در این اثنا روسها شمار زیادی از مجاهدان تبریز را در شهر به دار آویخته بودند. اگر روسها او را میگرفتند و اثبات میکردند او به عنوان مقام دولتی با روسها جنگیده است ممکن بود تقصیر جنگ به گردن دولت ایران بیفتد و عواقب بدی داشته باشد. ضیاءالدوله سرانجام تصمیم گرفت با خودکشی این معضل را حل کند...
نوشته: مهدی تدینی
@SajadSoleimaniCom
«خودکشی شاهزاده در تبریز»
تبریز، نوزدهم بهمن ۱۲۹۰، کنسولگری انگلستان ــ تا پاسی از شب چراغ اتاقش میسوخت. چند نامه نوشت، برای پدرش، همسرش و سرپرست پسرش که در سنپترزبورگ درس نظامی میخواند. نامهای هم برای والی تبریز نوشت و درخواست کرد او را پس از مرگ محترمانه به خاک بسپارند. گلولهای را که هنگام پناه بردن به کنسولگری در جامههای خود پنهان کرده بود در تپانچه گذاشت، رو به قبله نشست و به شکم خود شلیک کرد... صبح پیکرش را غرق خون یافتند، بر سینه افتاده و به خواب ابدی رفته بود. گناهش این بود که از تبریز در برابر روسها دفاع کرده بود و اکنون خود هیچ مدافعی نداشت، پس مرگ را بر زندگی ترجیح داد تا گناهِ جنگیدن در برابر روسها به گردن شخص خودش باشد، نه بر گردن دولت ایران و با مرگش این گناه نیز با او دفن شود. این مرد شاهزاده امانالله میرزا جهانبانی بود، ملقب به ضیاءالدوله، از نوادگان فتحعلیشاه. او پدر سپهبد امانالله جهانبانی (۱۲۷۰ــ۱۳۵۳) بود، از ژنرالها و دولتمردان بلندپایۀ دوران پهلوی؛ و پدربزرگ نادر جهانبانی، سپهبد نیروی هوایی ارتش شاهنشایی که یک ماه پس از انقلاب ۵۷ اعدام شد. بازگردیم به خودکشی ضیاءالدوله.
پیشتر در بارۀ ماجرای عاشورای تبریز و اشغال این شهر به دست روسها در ۱۲۹۰ مطالبی در کانال خواندهایم. فقط یادآوری کنم که پس از انقلاب مشروطه دولتمردان ایران دنبال راهی بودند تا اوضاع مالی ایران را که بزرگترین نقطهضعف کشور بود، بهبود بخشند. مستشاری آمریکایی به نام مورگان شوستر را به ایران آوردند و کلید خزانهداری کشور را به او سپردند. روسها ناخرسند شدند و شوستر یک سال بعد در پی اولتیماتوم روسیه از ایران رفت. اما روسیه تهدیدش را عملی کرد، به تبریز قشون کشید و درگیری سختی میان مجاهدان مشروطهخواه تبریز و قوای بیگانۀ روس درگرفت (شرح آن را اینجا بخوانید). در زمان این درگیری ضیاءالدوله که خودکشیاش را شرح دادم فرمانده نظامی و سرپرست آذربایجان بود. او به حمایت از مجاهدان مشروطهخواه برخاست و از عوامل اصلی مقاومت در برابر متجاوزان بود.
ضیاءالدوله در دارالفنون درس خوانده بود، فرانسه و روسی میدانست. به قوای قزاق پیوست و به درجۀ نظامیِ امیرتومانی رسید. اما دلبستۀ مشروطه بود و آبش با مرد مشروطهستیزی چون لیاخوف، فرمانده قزاق، در یک جو نمیرفت. از قوای قزاق کناره گرفت و نمایندۀ مجلس اول شورای ملی شد اما پس از چند ماه به وزارت جنگ رفت و چون وزیر جنگ (مستوفیالممالک) دانستههای نظامی نداشت همۀ کارها را به ضیاءالدوله سپرده بود. او به زودی فرمانده قشون آذربایجان شد و به تبریز رفت و همزمان جانشین والی آذربایجان هم بود. این مسئولیت او مصادف شد با تجاوز روسها.
در جریان درگیری میان مردم تبریز و روسها جنگی تبلیغاتی هم میان دو طرف درگرفت. روسها وانمود میکردند مجاهدان مسبب این جنگند. ضیاءالدوله با تلگرافهای خود به مرکز از جنایات متجاوزان میگفت و در موردی گفته بود پانصد نفر را متجاوزان کشتهاند. (سر این عدد نزاع بزرگی درگرفت. او شنیدههای خود را به مرکز مخابره کرده بود.) دولت در تهران به او اصرار میکرد مردم با روسها نجنگند، ببینید او در تلگرافی چه پاسخی به مرکز داد:
«... تعجب در اینجاست که عرایض صدیقانۀ این بنده را باور نمیفرمایید. از طرف اهالی [تبریز] اقدامات [جنگی] نشده. امروز [روسها] با شدت شلیک کردند و هجوم آورده زن و بچه را از خانه بیرون کشیدند... از وحشیگری ذرهای فروگذار نیستند. آخر اهالی بیچاره که جنگکن نیستند. حفظ ناموس خود میکنند. والله و بالله زن و طفل را در کوچهها کشتند. کارها میکنند که از تقریر و تحریر عاجزم... متصل هجوم و شلیک میکنند. اینکه متصل سفارش میفرمایید از طرف اهالی اقدامی نشود ابداً اقدام نیست. روسها هرگز گوش نمیدهند...»
این اطلاعرسانی ضیاءالدوله دربارۀ زشتکاریهای روسها و همکاریاش با مجاهدان تبریز در نظر روسیه گناهی نابخشودنی بود. پس از اشغال تبریز ضیاءالدوله به کنسولگری انگلستان رفت. ابتدا کنسول انگلستان روی خوش به او نشان داد اما در این میان توافقاتی سر او میان روسها و انگلیسیها صورت گرفت و در این اثنا روسها شمار زیادی از مجاهدان تبریز را در شهر به دار آویخته بودند. اگر روسها او را میگرفتند و اثبات میکردند او به عنوان مقام دولتی با روسها جنگیده است ممکن بود تقصیر جنگ به گردن دولت ایران بیفتد و عواقب بدی داشته باشد. ضیاءالدوله سرانجام تصمیم گرفت با خودکشی این معضل را حل کند...
نوشته: مهدی تدینی
@SajadSoleimaniCom
👍7
میزبان آیبولک خانم بودم و از همصحبتی و برنامهها و ایدههاشون برای صنعت پوشاک کشور، لذت بردم.
ایشون پیج بالا 2 میلیون نفری فروشگاه لباس دارند (لینک پیج فروشگاه آیبولک).
خودشون هم اینستاگرام فعال هستند (لینک پیج خودشون).
من هم در وصف کارآفرینان و تاثیر آنها در اقتصاد و کیفیت زندگی، مطلبی رو در پیج اینستاگرامم نوشتم که اینجا میتوانید بخونید. در ادامه هم این متن رو میارم 👇
ایشون پیج بالا 2 میلیون نفری فروشگاه لباس دارند (لینک پیج فروشگاه آیبولک).
خودشون هم اینستاگرام فعال هستند (لینک پیج خودشون).
من هم در وصف کارآفرینان و تاثیر آنها در اقتصاد و کیفیت زندگی، مطلبی رو در پیج اینستاگرامم نوشتم که اینجا میتوانید بخونید. در ادامه هم این متن رو میارم 👇
👍3
ارتقا سطح کیفیت مخاطب و صنعت
در ستایش کارآفرینان عموماً از خلق ثروت و پولسازی و بهبود روندهای کسب و کار و... میگویند. اما من دوست دارم از جنبه دیگری به وجود کارآفرینان بپردازم: افزایش کیفیت زندگی جمعی ملت.
حضور و فعالیت کارآفرینان بزرگی همانند آیبولک خانم، به طور ویژه «سبک زندگی مشتریان و مخاطبان برند» خودش رو تغییر میده و تجربههای منحصربفرد یا خاص برای آنها رقم میزنه.
از سمت دیگه با «افزایش رقابت و نوآوری»، یکی از «نیروهای موثر در ارتقا کیفیت فعالیت همکاران صنعت در سطح ملی» (اینجا پوشاک) میشه.
امیدوارم با برنامه ها و اقدامات جدید، برند فروشگاه آیبولک بتونه در سطح ایران، به همه مشتریان وفادار و شرکا کلیدی، خدماتی بهتر ارائه کنه و در این مسیر، شاهد مشارکت و همکاریهای بسیار بزرگتری باشیم.
و اما خود آیبولک خانم،
درباره شخصیت آیبولک خانم، همین بس که بگم بزرگترین دارایی این برند و مجموعه هستند
و یقین دارم علاوه بر رهبری برند، بیش از پیش موتور خلق نوآوری و تحولات فوق العاده جذاب در کل صنعت پوشاک مملکت خواهند بود.
آیبولک و امثال ایشون، چشم امید و الگوی بسیاری از فعالان بازار هستند که با دیدن فعالیتهای ایشون، انگیزه میگیرند و در شرایط نامساعد اقتصادی، برای آینده بهتر تلاش میکنند
امیدوارم بتونم در این مسیر کمکی هرچند اندک (حتی به عنوان یک تماشاچی مشتاق و تشویق کننده) داشته باشم.
پ.ن: عکس دیدار دیشب که افتخار دادند و در دفتر مجموعه میزبانشون بودم.
@SajadSoleimaniCom
در ستایش کارآفرینان عموماً از خلق ثروت و پولسازی و بهبود روندهای کسب و کار و... میگویند. اما من دوست دارم از جنبه دیگری به وجود کارآفرینان بپردازم: افزایش کیفیت زندگی جمعی ملت.
حضور و فعالیت کارآفرینان بزرگی همانند آیبولک خانم، به طور ویژه «سبک زندگی مشتریان و مخاطبان برند» خودش رو تغییر میده و تجربههای منحصربفرد یا خاص برای آنها رقم میزنه.
از سمت دیگه با «افزایش رقابت و نوآوری»، یکی از «نیروهای موثر در ارتقا کیفیت فعالیت همکاران صنعت در سطح ملی» (اینجا پوشاک) میشه.
امیدوارم با برنامه ها و اقدامات جدید، برند فروشگاه آیبولک بتونه در سطح ایران، به همه مشتریان وفادار و شرکا کلیدی، خدماتی بهتر ارائه کنه و در این مسیر، شاهد مشارکت و همکاریهای بسیار بزرگتری باشیم.
و اما خود آیبولک خانم،
درباره شخصیت آیبولک خانم، همین بس که بگم بزرگترین دارایی این برند و مجموعه هستند
و یقین دارم علاوه بر رهبری برند، بیش از پیش موتور خلق نوآوری و تحولات فوق العاده جذاب در کل صنعت پوشاک مملکت خواهند بود.
آیبولک و امثال ایشون، چشم امید و الگوی بسیاری از فعالان بازار هستند که با دیدن فعالیتهای ایشون، انگیزه میگیرند و در شرایط نامساعد اقتصادی، برای آینده بهتر تلاش میکنند
امیدوارم بتونم در این مسیر کمکی هرچند اندک (حتی به عنوان یک تماشاچی مشتاق و تشویق کننده) داشته باشم.
پ.ن: عکس دیدار دیشب که افتخار دادند و در دفتر مجموعه میزبانشون بودم.
@SajadSoleimaniCom
👍3
یک جمله خفن از جردن پیترسون، روانشناس لیبرال کانادایی:
تو (در نهایت) تبدیل میشی به چیزی که (همیشه) تکرارش میکنی
@SajadSoleimaniCom
تو (در نهایت) تبدیل میشی به چیزی که (همیشه) تکرارش میکنی
@SajadSoleimaniCom
👍14
انتخاب خودته، از من نپرس!
امروز در جلسه کوچینگ در پاسخ به چگونگیها (موفقیت زندگی و شغلی) که در ذهن مراجع بود، تصمیم گرفتم بر بازسازی ِ قدرت انتخاب و تصمیمگیری ایشون متمرکز بشم و چند هفتهای روش کار کنیم.
و بجای اینکه به عنوان مشاور یا کوچ در انتخابهای مسیر کار و زندگیش قصد دخالت، مشورت یا کمک داشته باشم، با قدرت انتخابی که بازسازیش کرده، یک به یک و موضوع به موضوع، خودش مواجه بشه.
بازسازی قدرت تصمیمگیری، بزرگترین هدیه ایست که میشد بهش داد.
یکی از لذتبخشترین جلساتی بود که تجربه کردم.
@SajadSoleimanicom
امروز در جلسه کوچینگ در پاسخ به چگونگیها (موفقیت زندگی و شغلی) که در ذهن مراجع بود، تصمیم گرفتم بر بازسازی ِ قدرت انتخاب و تصمیمگیری ایشون متمرکز بشم و چند هفتهای روش کار کنیم.
و بجای اینکه به عنوان مشاور یا کوچ در انتخابهای مسیر کار و زندگیش قصد دخالت، مشورت یا کمک داشته باشم، با قدرت انتخابی که بازسازیش کرده، یک به یک و موضوع به موضوع، خودش مواجه بشه.
بازسازی قدرت تصمیمگیری، بزرگترین هدیه ایست که میشد بهش داد.
یکی از لذتبخشترین جلساتی بود که تجربه کردم.
@SajadSoleimanicom
👍11
Forwarded from گاراژ ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
در این وویس با یک مثال دربارۀ انگارههای دینی محمدرضاشاه صحبت کردهم.
مطالب طولانی رو به صورت وویس به اشتراک میذارم، برای شما هم راحتتره.
@Garajetadayoni | گاراژ
مطالب طولانی رو به صورت وویس به اشتراک میذارم، برای شما هم راحتتره.
@Garajetadayoni | گاراژ
👍7👎1
محمود سریع القلم: کارت ا...
@PodcastParsi
- کارت بازی ایران در برابر آمریکا
- سخنرانی دکتر محمود سریعالقلم
این صحبتها فقط جنبه سیاسی نداره، قرار نیست چرندیات پروپاگاندای داخلی علیه آمریکا رو تصحیح کنه، گور باباشون.
شما از این صحبتها زندگی خودتون رو بسنجید، ثروت و ارتباطات شخصی و خانوادگی خودتون رو، بهروز بودن درآمدها و افکار و رفتار خودتون رو ببینید.
گور بالای مسئولان سیاسی، زندگی خودتون و خانواده خودتون رو دریابید.
@SajadSoleimaniCom
- سخنرانی دکتر محمود سریعالقلم
این صحبتها فقط جنبه سیاسی نداره، قرار نیست چرندیات پروپاگاندای داخلی علیه آمریکا رو تصحیح کنه، گور باباشون.
شما از این صحبتها زندگی خودتون رو بسنجید، ثروت و ارتباطات شخصی و خانوادگی خودتون رو، بهروز بودن درآمدها و افکار و رفتار خودتون رو ببینید.
گور بالای مسئولان سیاسی، زندگی خودتون و خانواده خودتون رو دریابید.
@SajadSoleimaniCom
👍11
Forwarded from گاراژ ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اینم نسخۀ کامل انیمیشن «در سایه سرو»، برندۀ جایزۀ اسکار. اثر شیرین سوهانی و حسین ملایمی.
ببینید و لذت ببرید.
#در_سایه_سرو
@Garajetadayoni | گاراژ
ببینید و لذت ببرید.
#در_سایه_سرو
@Garajetadayoni | گاراژ
👍12
Forwarded from گاراژ ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
برداشت من اینهکه مادر گرامی مهسا امینی بسیار دقت دارند تا از بهکارگیری کلمۀ «ایران» در متنی که مینویسند خودداری کنند. در همین استوری امروزشون برای روز زن از تعبیر «دختران این سرزمین» استفاده کردهند.
ما مهسا امینی رو خواهرمون میدونستیم و میدونیم. خانوادۀ گرامی امینی هم برادر و خواهر عزیز ما هستند. رایجترین تعبیر دربارۀ مهسای عزیزمون این بود که «دختر ایران» نامیده میشد. اینکه ایران به خاطر مهسا امینی بر خود لرزید، نشانۀ روشنی از این بود که مهسا دختر ایران بود. احیاناً در هیچ کشور دیگهای به خاطر مهسا امینی کسی کشته شد؟ کسی باتوم خورد؟ کسی زندانی شد؟ کسی چشمی از دست داد؟ نه طبعاً. اما ما نامها و چهرههای زیبایی رو پس از مهسا و به خاطر اعتراض به برخوردی که با مهسا شده بود، از دست دادیم... داغهایی که همیشهتازهست. حدیث، نیکا، مهسا (موگویی)، سارینا، محمدرضا، ابوالفضل و پسرها و دخترهای زیاد دیگهای...
شاید برداشت من اشتباه باشه، که در این صورت پیشاپیش عذرخواهی میکنم، شاید هم مادر گرامی مهسا تحت فشارهایی هستند که به عبارت ساده «حوصلۀ دردسر اضافه» ندارند و در نتیجه متنی دیپلماتیک مینویسند... به هر حال، دل ما برای مهسا خون شد، ما مردان و زنان «این سرزمین» نیستیم، ما مردم «ایران»یم... ما هم انتظاراتی داریم. برای این مادر و خانوادۀ گرامی آرزوی تندرستی دارم. ما بدون اینکه این خانواده رو شخصاً شناخته باشیم، از ساعت اول خون گریستیم و حامیشون بودیم؛ وظیفه داشتیم البته. اما «مهری» هم وجود داشت و داره و ریشۀ این مهر متقابل، ایرانه.
@Garajetadayoni | گاراژ
ما مهسا امینی رو خواهرمون میدونستیم و میدونیم. خانوادۀ گرامی امینی هم برادر و خواهر عزیز ما هستند. رایجترین تعبیر دربارۀ مهسای عزیزمون این بود که «دختر ایران» نامیده میشد. اینکه ایران به خاطر مهسا امینی بر خود لرزید، نشانۀ روشنی از این بود که مهسا دختر ایران بود. احیاناً در هیچ کشور دیگهای به خاطر مهسا امینی کسی کشته شد؟ کسی باتوم خورد؟ کسی زندانی شد؟ کسی چشمی از دست داد؟ نه طبعاً. اما ما نامها و چهرههای زیبایی رو پس از مهسا و به خاطر اعتراض به برخوردی که با مهسا شده بود، از دست دادیم... داغهایی که همیشهتازهست. حدیث، نیکا، مهسا (موگویی)، سارینا، محمدرضا، ابوالفضل و پسرها و دخترهای زیاد دیگهای...
شاید برداشت من اشتباه باشه، که در این صورت پیشاپیش عذرخواهی میکنم، شاید هم مادر گرامی مهسا تحت فشارهایی هستند که به عبارت ساده «حوصلۀ دردسر اضافه» ندارند و در نتیجه متنی دیپلماتیک مینویسند... به هر حال، دل ما برای مهسا خون شد، ما مردان و زنان «این سرزمین» نیستیم، ما مردم «ایران»یم... ما هم انتظاراتی داریم. برای این مادر و خانوادۀ گرامی آرزوی تندرستی دارم. ما بدون اینکه این خانواده رو شخصاً شناخته باشیم، از ساعت اول خون گریستیم و حامیشون بودیم؛ وظیفه داشتیم البته. اما «مهری» هم وجود داشت و داره و ریشۀ این مهر متقابل، ایرانه.
@Garajetadayoni | گاراژ
👍9👎6
کتاب چپ و راست
اهمیت روانشناختی تمایزهای سیاسی
توسط: دکتر آذرخش مکری
لینک شنیدن در یوتیوب
https://youtu.be/D6VV6AUUG3I?si=GH1X2H8gIr8Crgjn
اهمیت روانشناختی تمایزهای سیاسی
توسط: دکتر آذرخش مکری
لینک شنیدن در یوتیوب
https://youtu.be/D6VV6AUUG3I?si=GH1X2H8gIr8Crgjn