#معرفی_کتاب
نام کتاب : #نغمه_هایی_از_پشت_دیوار (داستان هایی از درون زندان )
نویسنده : #آرش_رمضانی
با مقدمه #دکترمحمدرضاسرگلزایی
جایی خوانده بودم، مرده شورها زندگی را بهتر می فهمند . وقتی کتاب آرش رمضانی را خواندم فکر کردم شاید این زندانی باشد که بتواند جهان را با تمام نمیدانمهایش دور بزند و به جای خلق زیستنهای ویترینی، تلخی آن را کشف کند و غرقش شود .
کتاب " نغمه های آن سوی دیوار " از فراموش شدگانی میگوید که تقدیرشان از همان کودکی با رنج و ریاضت رقم میخورد و تا آخرین روزهای عمرشان بر پیچ و تاب پلی معلق که سلول را به آن سوی میلهها وصل میکند، سردرگم و حیران در حال رفت و آمدند.
در پاراگرافهای کوتاه اما عمیق " آرش رمضانی " خبری از ژست و نقابهایی که می خواهند قهرمان های سر بر آورده از دل محرومیتها را به رخ عوام بکشند نیست،خبری از آنهایی نیست که در کارتنهای کنار خیابان به دنیا میآیند، نبوغ شان کشف میشود، بر گردن شان مدال قهرمانی میاندازند، مردم برای شان کف میزنند و مبهوت از این همه معجزهگری هستی امیدوارتر از گذشته پای جعبه جادو و امیدهایش مینشینند.
رمضانی همان چیزی را روایت میکند که باید باشد و همانی را به تصویر میکشد که هست، وجود دارد، اما نمیبینیم، نمیخواهیم که ببینیم.
چه کسی حال و حوصله دارد به عبور خسته کارگر خمیده، اتو نکشیده و عطر نزده از خیابان دقیق شود، مردی که در سرزمین ثروت، ارزشمندترین سرمایهاش، دفترچه صد برگ دوخته شده از دهها نامه خوانده نشده برای دختر هرگز متولد نشده است. مرد همه نامهها را یک به یک برای "آرش " در زندان خوانده است.
چه کسی حاضر است دل به حرفهای یک فیلسوف زندانی دهد؟، کسی که نویسنده این کتاب او را کاشف مینامد :
"کاشف هبوط آدم از دل محرومیت "
چه کسی باور می کند آن سوی میلهها میان موسیقی زد و خوردهای اوباش و دشنام و هیاهوهای دلخراشی که به گوش میرسد، محکومینی وجود دارند که سازشان را با ریتم هستی کوک میکنند، شاعر میشوند، خیال میبافند، رویا میسازند و رنج برایشان شیرین میشود.
نویسنده کتاب " نغمه هایی از پشت دیوار " در سیاهترین نقطه شب ردی از نور و روشنی را پیدا میکند و نشانمان میدهد.
او به ما هشدار میدهد: اگر بپذیریم بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی که ما نیز در آن زندگی میکنیم، بر دوش مجرمها و خانوادههایشان قرار دارد، باید هوش و حواسمان به شیوه نگرش و تفکر آنها به جهان هم باشد که در غیر این صورت قربانی آوار سهمناکی خواهیم شد.
آرش رمضانی در" نغمههای پشت دیوار " اثبات میکند که طبقه فرودست و زخم خورده، را هم می توان به این سوی حصارها دعوت کرد.
فقط کافی است برای آنها هم در میان دلمشغولیهایمان جایی باز کنیم. او از مجرمانی میگوید که راز گل سرخ را نوشیدهاند، صد سال تنهایی مارکز را زندگی کردهاند، زمان از دست رفته پروست را میشناسند، با رباعیات خیام تا مرز تحقق خویشتن و لمس تجربه اوج رسیدهاند و به تراژدی زندگی زهرخندی به تلخی بوف کور هدایت زدهاند اما اول و آخر زندگی شان تریاک و شیشه و کریستال است .
روان شناس زندان با زیرکی و نازکی طبع در روایتهای مردان زندانی، تیپهای شخصیتی مرسوم در جامعه ما را هم به تصویر میکشد که می توان با نقطه نظرات تحلیل آرکه تایپی نیز به آن نگاه کرد و نمونه آرکه تایپهایی مانند کینه توزی و خشم پوزیدونی نادعلیزاده ، عاشقانههای دیونیزوسی لاهوتی، خستگیناپذیری آرسی وحید و استاد کاری هفائیستوسی حیدرزاده را در آنها دید. آنهایی هم که پشت حصار محبوسند، نمونهای کوچک از جامعه ما را به تصویر میکشند که اگر غم نان نبود و مهر و عدل جهان بیش از این حرفها وجود داشت، شاید باد نقابهای آن سوی حصاریها را با خودش نمیبرد و سرنوشت دیگری انتظارشان را میکشید .
" نغمههای پشت دیوار " ما را از سبکباری و ساحل امن روزمرگیهایمان جدا میکند و به تلاطمها و نا امنیها کشتی شکستگان میکشاند، رنجنامههایی که از آن سوی میلههای می یند و به ما میگویند اگر قرار است امروز خوشی فقط سهم ما باشد شاید فردا، زمانهای نه چندان دور سهم خوشیهای کودکانی که با اشک و فقر و رنج میآیند و تمام دنیای شان دیوار زندان میشود را از کاسههایمان بر دارد و ما را ، هم سفره رنج آنها کند .
پس از ورق زدن " نغمههایی از پشت دیوار " به این ساحل امن که روی آن ایستادهایم، شک میکنم : شبیه به همانی که "رضا براهنی " میگوید:
جهان مرده ی بی بال و بی پرنده ی من
به جاودانگی آفتاب شکاک است
من از کرانهی سایه
به سوی خانه نرفتم
من از میانهی ظلمت
درون تیره ترین عمقها فرو رفتم
و نور را نشنیدم
#مریم_بهریان
کارشناس ارشد روان شناسی
http://drsargolzaei.com/images/mbooks/lk.jpg
نام کتاب : #نغمه_هایی_از_پشت_دیوار (داستان هایی از درون زندان )
نویسنده : #آرش_رمضانی
با مقدمه #دکترمحمدرضاسرگلزایی
جایی خوانده بودم، مرده شورها زندگی را بهتر می فهمند . وقتی کتاب آرش رمضانی را خواندم فکر کردم شاید این زندانی باشد که بتواند جهان را با تمام نمیدانمهایش دور بزند و به جای خلق زیستنهای ویترینی، تلخی آن را کشف کند و غرقش شود .
کتاب " نغمه های آن سوی دیوار " از فراموش شدگانی میگوید که تقدیرشان از همان کودکی با رنج و ریاضت رقم میخورد و تا آخرین روزهای عمرشان بر پیچ و تاب پلی معلق که سلول را به آن سوی میلهها وصل میکند، سردرگم و حیران در حال رفت و آمدند.
در پاراگرافهای کوتاه اما عمیق " آرش رمضانی " خبری از ژست و نقابهایی که می خواهند قهرمان های سر بر آورده از دل محرومیتها را به رخ عوام بکشند نیست،خبری از آنهایی نیست که در کارتنهای کنار خیابان به دنیا میآیند، نبوغ شان کشف میشود، بر گردن شان مدال قهرمانی میاندازند، مردم برای شان کف میزنند و مبهوت از این همه معجزهگری هستی امیدوارتر از گذشته پای جعبه جادو و امیدهایش مینشینند.
رمضانی همان چیزی را روایت میکند که باید باشد و همانی را به تصویر میکشد که هست، وجود دارد، اما نمیبینیم، نمیخواهیم که ببینیم.
چه کسی حال و حوصله دارد به عبور خسته کارگر خمیده، اتو نکشیده و عطر نزده از خیابان دقیق شود، مردی که در سرزمین ثروت، ارزشمندترین سرمایهاش، دفترچه صد برگ دوخته شده از دهها نامه خوانده نشده برای دختر هرگز متولد نشده است. مرد همه نامهها را یک به یک برای "آرش " در زندان خوانده است.
چه کسی حاضر است دل به حرفهای یک فیلسوف زندانی دهد؟، کسی که نویسنده این کتاب او را کاشف مینامد :
"کاشف هبوط آدم از دل محرومیت "
چه کسی باور می کند آن سوی میلهها میان موسیقی زد و خوردهای اوباش و دشنام و هیاهوهای دلخراشی که به گوش میرسد، محکومینی وجود دارند که سازشان را با ریتم هستی کوک میکنند، شاعر میشوند، خیال میبافند، رویا میسازند و رنج برایشان شیرین میشود.
نویسنده کتاب " نغمه هایی از پشت دیوار " در سیاهترین نقطه شب ردی از نور و روشنی را پیدا میکند و نشانمان میدهد.
او به ما هشدار میدهد: اگر بپذیریم بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی که ما نیز در آن زندگی میکنیم، بر دوش مجرمها و خانوادههایشان قرار دارد، باید هوش و حواسمان به شیوه نگرش و تفکر آنها به جهان هم باشد که در غیر این صورت قربانی آوار سهمناکی خواهیم شد.
آرش رمضانی در" نغمههای پشت دیوار " اثبات میکند که طبقه فرودست و زخم خورده، را هم می توان به این سوی حصارها دعوت کرد.
فقط کافی است برای آنها هم در میان دلمشغولیهایمان جایی باز کنیم. او از مجرمانی میگوید که راز گل سرخ را نوشیدهاند، صد سال تنهایی مارکز را زندگی کردهاند، زمان از دست رفته پروست را میشناسند، با رباعیات خیام تا مرز تحقق خویشتن و لمس تجربه اوج رسیدهاند و به تراژدی زندگی زهرخندی به تلخی بوف کور هدایت زدهاند اما اول و آخر زندگی شان تریاک و شیشه و کریستال است .
روان شناس زندان با زیرکی و نازکی طبع در روایتهای مردان زندانی، تیپهای شخصیتی مرسوم در جامعه ما را هم به تصویر میکشد که می توان با نقطه نظرات تحلیل آرکه تایپی نیز به آن نگاه کرد و نمونه آرکه تایپهایی مانند کینه توزی و خشم پوزیدونی نادعلیزاده ، عاشقانههای دیونیزوسی لاهوتی، خستگیناپذیری آرسی وحید و استاد کاری هفائیستوسی حیدرزاده را در آنها دید. آنهایی هم که پشت حصار محبوسند، نمونهای کوچک از جامعه ما را به تصویر میکشند که اگر غم نان نبود و مهر و عدل جهان بیش از این حرفها وجود داشت، شاید باد نقابهای آن سوی حصاریها را با خودش نمیبرد و سرنوشت دیگری انتظارشان را میکشید .
" نغمههای پشت دیوار " ما را از سبکباری و ساحل امن روزمرگیهایمان جدا میکند و به تلاطمها و نا امنیها کشتی شکستگان میکشاند، رنجنامههایی که از آن سوی میلههای می یند و به ما میگویند اگر قرار است امروز خوشی فقط سهم ما باشد شاید فردا، زمانهای نه چندان دور سهم خوشیهای کودکانی که با اشک و فقر و رنج میآیند و تمام دنیای شان دیوار زندان میشود را از کاسههایمان بر دارد و ما را ، هم سفره رنج آنها کند .
پس از ورق زدن " نغمههایی از پشت دیوار " به این ساحل امن که روی آن ایستادهایم، شک میکنم : شبیه به همانی که "رضا براهنی " میگوید:
جهان مرده ی بی بال و بی پرنده ی من
به جاودانگی آفتاب شکاک است
من از کرانهی سایه
به سوی خانه نرفتم
من از میانهی ظلمت
درون تیره ترین عمقها فرو رفتم
و نور را نشنیدم
#مریم_بهریان
کارشناس ارشد روان شناسی
http://drsargolzaei.com/images/mbooks/lk.jpg