📖
موهای برس حمام پوست نازک کودکانهام را خراش میدهد و آن را سرخ میکند. مامانبزرگ با بلوز ابریشمی و دامن خاکستری و مرواریدی که در گردنش انداخته خم میشود و مرا برس میزند. گاهی هم با همان برس مرا نوازش میکند.
«یکی یکدانۀ من لباس تنش خال خالیه.»
او شکم و پشتم را برس میزند.
«الان تنش لباس راهراه میکنم.»
وقتی او لباسهای کف صابونی مرا با آب میشویَد آنقدر میخندم که نفسم بند میآید. قطرههای درشت آب از دوش میچکد؛ سنگین و بهآرامی.
همۀ اینها برای مدتها پیش است؛ مدتها پیش از این که او در بخش سالخوردگان بیمارستانی در کریستینهامن خاموش بشود.
📖 #مرگنامه_اولا_کارین
✍️ #اولا_کارین_لیندکوئیست 📑ترجمه #پریسا_موسوی
📚#انتشارات_روزنه
🆔 @rowzanehnashr
https://goo.gl/rKuCoZ
موهای برس حمام پوست نازک کودکانهام را خراش میدهد و آن را سرخ میکند. مامانبزرگ با بلوز ابریشمی و دامن خاکستری و مرواریدی که در گردنش انداخته خم میشود و مرا برس میزند. گاهی هم با همان برس مرا نوازش میکند.
«یکی یکدانۀ من لباس تنش خال خالیه.»
او شکم و پشتم را برس میزند.
«الان تنش لباس راهراه میکنم.»
وقتی او لباسهای کف صابونی مرا با آب میشویَد آنقدر میخندم که نفسم بند میآید. قطرههای درشت آب از دوش میچکد؛ سنگین و بهآرامی.
همۀ اینها برای مدتها پیش است؛ مدتها پیش از این که او در بخش سالخوردگان بیمارستانی در کریستینهامن خاموش بشود.
📖 #مرگنامه_اولا_کارین
✍️ #اولا_کارین_لیندکوئیست 📑ترجمه #پریسا_موسوی
📚#انتشارات_روزنه
🆔 @rowzanehnashr
https://goo.gl/rKuCoZ