هر داستانی جذاب است، خصوصا اگر دربارۀ موضوعی جالب باشد و خوب تعریف شود. اما هر داستانی قادر نیست همداستانی پدید آورد. غرض از داستانگویی، کسب اطلاع نیست، چه این هدف در دیگر اقسام نوشته نیز محقق میشود؛ بلکه دقیقا همداستانکردن مخاطب است. همداستانی تنها در پیِ ایجاد پرسشی وجودی در مخاطب پدید میآید؛ همچون وقتیکه تشنهایم و تنها نوشیدن جرعهای آب میتواند این عطش را از بین ببرد. در چنین مواقعی ما با آب همداستان میشویم؛ یعنی راه به سرشتِ گوارا و حیاتبخش آن میبریم. نویسنده در طول کتاب پرسشی وجودی برمیانگیزد: «پترزبورگ کجاست؟» و عزم میکند قصۀ پترزبورگ را یکبار از منظر خودمان واگوید، نه آنطور که روسها با آن مهارت باورنکردنی در داستانسرایی برایش پرداختهاند. پترزبورگ نه فقط به مثابۀ شهری قشنگ و پیچیده در هالههایی از رؤیا، بلکه در مقامِ مهمترین شهرِ قدرتمندترینِ سرزمینِ همسایه که در دو سدۀ اخیر بیاغراق اثرگذارترین نقش را در سرگذشت و سرنوشت سرزمین ما ایفا کرده است. اصرار نویسنده بر آوردن نام «تهران» در عنوان کتاب، در واقع از مقرّ و موضع اثرپذیر یا راوی حکایت میکند؛ نقش و ردی که پطرزبورغ از خود در طهران به جای گذاشته و یا بهعکس، نشانههای تهران در پترزبورگ. بیگمان از منظر یک ایرانی چیزهایی از پطرزبورغ و در پترزبورگ واجد ارزش داستانسرایی میشود که در آن قرائت مسلطِ بیگانه، وجود ندارد؛ پترزبورگ که آنهمه غرامتهای سنگین طی معاهدۀ ترکمانچای و هدایای نفیس فتحعلیشاه بابت عهدنامۀ صلح با روسیه به آن سرازیر شد؛ شهری که گنجینۀ نسخ خطی کتابخانۀ شیخ صفیالدین اردبیل را بر پشت قاطر به آنجا فرستادند؛ یا آن یک جفت تابلوی بزرگ جنگ گنجه که روسها هنگام اشغال تبریز از کاخ عباسمیرزا غنیمت گرفتند. شهری که شاه نیز خریدارانه براندازش میکرد، مبادا چیزی ندیده بماند: «این چراغهای گاز بسیار خوب چراغهایی است. هر وقت روشن کنند تا صبح میسوزد. برای طهران هم باید خیلی از این چراغها گرفت و برد»؛ شهری که خاستگاه بانک استقراضی روس یعنی آن آفت اقتصاد ایران بود و دست آخر نخستین ترکشهای انقلاب مشروطه و سپس نگاه چپ و توده از آنجا به ایران اصابت کرد. نویسنده در این کتاب کاری را کرده که مدتهاست از آن غفلت کردهایم؛ گفتن قصۀ خودمان از چیزها. اگر از ما بپرسند چرا مدتی است از قصهگفتن صرفنظر کردهایم احتمالا پاسخمان این است که چون چیزی را ارزشمند داستانسرایی نیافتهایم. درحالیکه واقعیت جز این است؛ ما مقهور روایتهای دیگرانیم و خود را شایستۀ قرار گرفتن در موضع راوی نمیدانیم.
📕از تهران تا پطرزبورغ، از پترزبورگ تا تهران
(قصه سفری که با ناصرالدینشاه رفتیم)
نوشتهی #بهنام_ابوترابیان
#انتشارات_روزنه #سفرنامه #ناصرالدین_شاه
#طهران #پترزبورگ
#کتاب_خوب_بخوانیم #پیشنهاد_کتاب
🛒برای خرید اینترنتی کتاب اینجا کلیک کنید
☎️02188853730
🌍 www.rowzanehnashr.com
instagram: rowzanehnashr
📕از تهران تا پطرزبورغ، از پترزبورگ تا تهران
(قصه سفری که با ناصرالدینشاه رفتیم)
نوشتهی #بهنام_ابوترابیان
#انتشارات_روزنه #سفرنامه #ناصرالدین_شاه
#طهران #پترزبورگ
#کتاب_خوب_بخوانیم #پیشنهاد_کتاب
🛒برای خرید اینترنتی کتاب اینجا کلیک کنید
☎️02188853730
🌍 www.rowzanehnashr.com
instagram: rowzanehnashr
Telegraph
انتشارات روزنه
هر داستانی جذاب است، خصوصا اگر دربارۀ موضوعی جالب باشد و خوب تعریف شود. اما هر داستانی قادر نیست همداستانی پدید آورد. غرض از داستانگویی، کسب اطلاع نیست، چه این هدف در دیگر اقسام نوشته نیز محقق میشود؛ بلکه دقیقا همداستانکردن مخاطب است. همداستانی تنها…