انتشارات ‌روزنه
2.73K subscribers
1.45K photos
163 videos
38 files
1.47K links
کسی تنهاست که کتاب نمی‌خواند

آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از خیابان شهید بهشتی، کوچه نادر، پلاک 3، واحد 2
شماره تماس:
88721514
86124538
اینستاگرام:
www.instagram.com/rowzanehnashr

ارتباط با ادمین:
@rowzanehadmin
Download Telegram
⭕️ تقویم تاریخ

امروز پنج‌شنبه، ۱۲ اسفند، ۲ مارس:


▫️ شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)


زادروز

#بيژن_ترقی (۱۳۸۸-۱۳۰۸)
شاعر و  ترانه‌سرای ایرانی.
ترانه‌های به یاد ماندنی بهار دلنشین، آتش کاروان و برگ خزان از سروده‌های ‌اوست.
دوازده سال پیش #پیمان_سلطانی (موسیقیدان) یک ملودی زیرخاکی را از یک آهنگ‌ساز (گویا) فرانسوی یافت. وی از بیژن ترقی خواست شعری برای آن بسراید. ترقی ترانه "وطنم" را سرود. ابتدا قرار بود آن‌را #شهرام_ناظری اجرا کند، اما به دلیل سفرش خوانندگی آن را به #سالار_عقیلی سپرد. این ترانه از چنان گرما و اصالت هنری بهره‌مند است که از نخستین اجرا، گویی سال‌ها آن‌را با گوش جان شنیده‌ایم.


● وداع با

#دی_اچ_لارنس (۱۹۳۰-۱۸۸۵)
نویسنده، شاعر، نقاش بریتانیایی و یکی از معتبرترین  چهره‌های ادبیات زبان انگلیسی. معروف‌ترین اثر او «عاشق خانم چترلی» است.

@rowzanehnashr
#دی_اچ_لارنس (۱۹۳۰-۱۸۸۵)
نویسنده بی‌پروای صحنه‌های عاشقانه، شاعر، نقاش، مقاله‌نویس و یکی از معتبرترین چهره‌های ادبیات زبان انگلستان است. از آثار معروف او می‌توان به رنگین کمان، طاووس سفید، پسرها و عاشق‌ها و زن‌های عاشق و سقف خانه رادن اشاره کرد. اما معروف‌ترین اثر او #عاشق_خانم_چترلی است، خلاصه شده این داستان با عنوان "فاسق لیدی چترلی" در ایران ترجمه شده‌است، اما خود کتاب تا سال ۱۹۵۹ در انگلستان و آمریکا به دلیل مستهجن بودن، ممنوع بود. در این سال دادگاهی در انگلستان، انتشار آن را به عنوان یک "شاهکار ادبی" و به استناد دلایل آکادمیک مجازدانست و ناشر (پنگوئن) چاپ بعدی آن را به دوازده عضو هیئت منصفه آن دادگاه تقدیم کرد.

#انتشارات_روزنه
@rowzanehnashr
http://www.rowzanehnashr.com
آن جا که آدمى نمى داند کجا زیسته و چگونه زیسته ؟
* بهناز برکت-مجموعه داستان “سقف خانه ى رادن” شامل چند داستان کوتاه از “دی. اچ.لارنس» است با ترجمه ى» مرتضى زارعى» که جا دارد از ایشان به خاطر ترجمه خوب و روان این اثر تشکر کرد.
داستان اول: سقف خانه ى رادن
روایت مردى است که نمى خواهد ارتباطى با دیگران داشته باشد. او زندگى کشیش مآبانه و تارک دنیایى را ترجیح به زندگى با هم سقف خود مى دهد، اما غافل از این است که این امر توسط دیگرى در مکان خودش صورت مى پذیرد . او در موقعیتى خاص دچار تردید است و تناقضى که در رفتار افراد به وجود مى آید باعث ظنز در داستان مى شود که همراه با تعلیق در فرم اثرمخاطب را با واقعیت موجود روبرو مى کند چنان که در انتهاى داستان جاى شگفتى مى ماند . جالب است که راوى شخصیت مهم این روایت ، در گیر جریان اصلى و خود نظاره گر است.
داستان دوم : بانوى دوست داشتنى
این داستان ، روایت بازى سه گانه اى است که بین افراد خانواده در حال رفت و برگشت است. در این جا هم واقعیات بیشتر توسط کانون مرکزى روایت که روایتگر است به جلو مى رود. از طریق او با ذهنیت شخصیت ها در گیر مى شویم .مى توان گفت ضمیر هوشیار درون هر فرد وقتى کاربرد عملى پیدا مى کند این ارتباط سه جانبه عریان مى شود. شکل رابطه ى بانو و پسر تا نقطه ى اوج داستان که باعث تعلیق شده پنهان مى ماند و زمانى حقیقت آشکار مى شود که نویسنده با بازى گرفتن حرکت ، نور و صدا و شرایط نمادین پرده اى دیگر براى مخاطب کنار مى زندکه مى توان گفت شرایط بحران با شرایط اتمسفر موجود موقعیتنقاب از چهره ى جذاب بانو بر مى دارد. داستان با عریا ن کردن چهره واقعى بانو که همان گستاخى و خباثت واز همه مهمتر بازى قدرت طلبى او بوده به پایان مى رسد.
داستان سوم : مردى که عاشق جزیره ها بود
در این داستان، با شخصیتى آشنا مى شویم که در سه دوره از عمر خود مى خواهد موقعیت مکانى خویش را داشته باشد تا از همه انسان ها به دور باشد. داستانى تمثیل وار که استعاره اى از یک نوع زندگى در سه جزیره متفاوت همراه با سه برهه ى زمانى مى باشد.شخصیت در هر مقطع به دنبال پناهگاهى براى محدود کردن روابط اجتماعى و فراتر از آن به فکر راهى براى فرار از خود است. در هر یک از جزیره ها همراه با سپرى شدن مرحله اى از سن او روابط با انسان ها رنگ کمترى به خود مى گیردتا بدان جا که در جزیره سوم گویى کارى را به عبث پیش برده و مجبوربه پذیرش و تن دادن به زندگى روز مره شده است. زندگى او شاید اشاره اى است به نمایش انسان تنهاى امروز ، اما او از هر چه پیشرفت و تمدن است فرار و در پى آرامشى خیالى مى گردد و در واقعیت عدم ارتباط پذیرى و وجود جزیره ها خبر از چنبره زدن او به دنیاى غیر واقع است.
داستان چهارم : برنده ى اسب گهواره اى
یکى از شاخص ترین داستان هاى لارنس است که از فرمیک ترین داستان هاى این مجموعه به حساب مى آید. عنصر پول در کنار شانس جریان دو گانه ى تاویلى و مفهومى را در داستان بازگو مى کند. اشاره به اسب چوبى و بهینه استفاده کردن از آن توانایى قدرت نویسنده را در بیان این روایت را نشان مى دهد . جوانى که به دنبال بلند پروازى همانند اسب اوج مى گیرد. بازى متناقض او در واقعیت با خیال آن گونه در هم امیخته اند که باعث شکل پذیرى این روایت دوست داشتنى شده اند مى توان از دو جنبه به آن نگاه کرد:
١- گونه اى که شانس را در ارتباط با پرش ذهنى فرد و این همانى با پرش اسب در جهت ارتقاء بدانیم همان طور که مى بینیم جوان درگیر این جریان است که شانس در برد را برابر با دریافت پول تلقى مى کند واز این راه مى تواند زندگى را از وضعیت نابسامانى نجات دهد.
٢- گونه ى دیگر این که در اصل شانسى وجود ندارد و بلند پروازى او به همانند اسب چوبى ایستایى است که در جا مانده وبه جلو نمى رودو نمایشى است در کنار دیگر اشیایى که چهره اى حیوانى و انسانى به خود گرفته اند . همه شاهد این پچ پچ تمام ناشدنى هستند که باید “ پول بیشترى باشد” و وجود آن چون واقعیتى به نام تنفس است که مى توان احساس خوشبختى کرد.
که در آخر نیز منجر به بیمارى و آسیب ذهنى شخصیت و مرگ او مى شود چون فقط مى خواست براند و برنده را پیدا کند. در نهایت این اثر را می توان کتابى ارزشمند و پر رمز و راز دانست که با توصیه به مخاطبین در خواندن آن وارد جهان ذهنی لارنس شد. این کتاب را انتشارات روزنه و در 132 صفحه به بازار نشر عرضه کرده است.

#انتشارات_روزنه
#دی_اچ_لارنس
@rowzanehnashr