خیلیوقتها چیزهایی به ساحلِ اینجا میرسد که معلوم است از سمت مخالف اقیانوس را پیموده و آمده.
مثلاً عصای چوبیام که وقتی پیادهروی میروم گاهی با خودم میبرم.
شکی نیست این تکهچوب به منظور دیگری مورد استفاده قرار میگرفته تا اینکه فقط بهعنوان عصا برای راه رفتن. این را از روی جوری که فرسوده شده میفهمم.
هرازگاهی هم از این چوب برای نوشتن روی ماسهها استفاده میکردم.
درواقع حتا به یونانی هم چیزهایی نوشته بودم.
خُب، چیزهایی که یونانی به نظر میآمد، گرچه اختراع خودم بود.
چیزهایی که مینوشتم پیامهایی بود برای گفتن حقیقت، مثل آنهایی که گاهی در خیابان مینوشتم.
یک نفر در ساحل زندگی میکند. متن پیامها این بود.
مشخص است که اصلاً اهمیتی نداشتند چون این پیامها به یک الفبای مندرآوردی نوشته میشدند که اصلاً کسی نمیتوانست بخواند.
درواقع، هیچ چیزی که مینوشتم وقتی برمیگشتم اصلاً آنجا نمانده بود. موج آنها را میشست.
📕#محبوبه_ویتگنشتاین
✍️نویسنده #دیوید_مارکسن
📝ترجمه #زینب_آرمند
لینک خرید کتاب:
https://bit.ly/2Zffiob
مثلاً عصای چوبیام که وقتی پیادهروی میروم گاهی با خودم میبرم.
شکی نیست این تکهچوب به منظور دیگری مورد استفاده قرار میگرفته تا اینکه فقط بهعنوان عصا برای راه رفتن. این را از روی جوری که فرسوده شده میفهمم.
هرازگاهی هم از این چوب برای نوشتن روی ماسهها استفاده میکردم.
درواقع حتا به یونانی هم چیزهایی نوشته بودم.
خُب، چیزهایی که یونانی به نظر میآمد، گرچه اختراع خودم بود.
چیزهایی که مینوشتم پیامهایی بود برای گفتن حقیقت، مثل آنهایی که گاهی در خیابان مینوشتم.
یک نفر در ساحل زندگی میکند. متن پیامها این بود.
مشخص است که اصلاً اهمیتی نداشتند چون این پیامها به یک الفبای مندرآوردی نوشته میشدند که اصلاً کسی نمیتوانست بخواند.
درواقع، هیچ چیزی که مینوشتم وقتی برمیگشتم اصلاً آنجا نمانده بود. موج آنها را میشست.
📕#محبوبه_ویتگنشتاین
✍️نویسنده #دیوید_مارکسن
📝ترجمه #زینب_آرمند
لینک خرید کتاب:
https://bit.ly/2Zffiob