سامانه روستای اردیز
203 subscribers
7.5K photos
2.46K videos
117 files
4.37K links
عکس،اخبار خود را در مورد #روستای_اردیز به ایدی ادمین ارسال کنید

🔸ایدی ادمین
🆔 @Zamany093
📱 +98935 573 0207

🔹️مدیر رسانه
🆔 @Artaabbs

🔹لیست شبکه های اجتماعی
📑http://idli.st/ardiz
Download Telegram
💎 اگه تونستیم حال مادری رو درک کنیم
که به جای یخچال
از سطل آشغال
برای بچه هاش غذا بر میداره
اونوقت معنی روزه داری رو درک کردیم...

#تلنگر

♨️سامانه روستای اردیز
💠 @roostayeardiz
#تلنگر 📚

مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد.
یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد.

رهگذری پرسید:
چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟

ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است.

💫 سامانه روستای اردیز
💠 @roostayeardiz
👫گپ اردیز
👨‍👩‍👧‍👦 @gapardiz
📜ایدی لیست
📝 idli.st/ardiz
#تابستان🔥
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺

⭕️
#تلنگر👇👇

مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...

هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود.

پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند...

مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند .
🔻#تلنگر

آدمها واقعا زیادند  ، بی شمارند...
همین حالا که من دارم اینها را می نویسم
و شما احتمالا دارید می خوانید
من و شما فک می کنیم همه لم داده اند پای اینترنت یا تلویزیون اما اینطور نیس
خیلی ها الان سر کار هستند
خیلی ها توی اطاق عمل
خیلی ها بالای برجک نگهبانی
خیلی ها توو جادده
خیلی ها گرسنه اند و دنبال جای خواب
خیلی ها آخرین شبی ست که زیر یک سقف هستند
خیلی ها عروسیشان است
خیلی ها عزادارند
خیلی ها همین امروز اخراج شده اند

خیلی ها اولین شب خانه دار شدنشان است
خیلی ها نو رسیده دارند
خیلی ها ذوقمرگ رابطه ي جدیدشان

خیلی ها تصادف کردند
خیلی ها اولین شبشان در آسایشگاه سالمندان است
خیلی ها توو فرودگاه اند و در چند قدمی مهاجرت

خیلی ها با لبخند جواب سونوگرافی دستشان است
و خیلی ها غمگینانه جواب پاتوبیولوژی
خیلی ها پیش صاحبخانه گردن کج کردند این ماه مهلت بدهد.

خیلی ها اولین روز مواد مخدر را تجربه می کنند
خیلی ها گم شده اند
خیلی ها پیدا شده اند و ...

خیلی ها درست در لحظه ای که شما خواندن این متن را تمام کنید
می میرند.
#ناشناس

زندگی کن تا دیر نشده و انقدر ذهنت را به اینکه دیگران در مورد تو چه فکری میکنند درگیر نکن. یک روزی میفهمی اینها اصلا مهم نبود و کاش زندگی میکردی.کاش درست زندگی میکردی...


🍁 #تلنگر

شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟

معلم به بچه ها گفت :
" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟
بهترین متن جایزه داره

یکی نوشته بود:
غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه
یه نفر نوشته بود :
اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :
اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن و...

هر کی یه چیزی نوشته بود اما
این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :

" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن،نه سنگ قبرشونو...!!! "
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید به همراه زمزمه ای
افسوس منهم شجاع نبودم...😔


📕#تلنگر

در کودکی همیشه برایم جای سوال بود:

که چرا پدرم دستهایش پینه دارد
و  بعضی ها پیشانیشان

سالها گذشت
ومن از زندگی این را آموختم

که هرکس محل کسب درآمدش پینه میبندد...

‎‌‌‌‎‌‌
‌‎‌‌❖