راه آهن ايران
12.2K subscribers
27.5K photos
5.02K videos
1.92K files
4.79K links
راه آهن ايران
🔰 @RaiLir

@PejmanDS : پشتیبانی 📬
@HyperLooop : پشتیبانی 📬


📻 www.rai.ir ( راه آهن ایران )
▶️ www.instagram.com/ir.railway

تلفن پاسخگو راه آهن
📞 0215149
Download Telegram
🌷به مناسبت نزدیک شدن به سالروز مقاومت مردم اندیمشک در 4 آذر سال 1365


#⃣شهلا شفیعی، از شاهدان عینی حادثه بمباران اندیمشک، در یادداشتی می نویسید:


🔹عصر تاسوعاست و بچه‌ها در تکاپو و رفت و آمدند؛ می‌روند به دنبال هیأت و صدای عزاداری‌ها آدم را می­‌کشاند سمت خیابان.

🔸آماده می شوم... آرام بیرون می‌آیم. دور میدان وسط شهر شلوغ است. جایگاه درست کرده‌اند و هیأتها می‌آیند و عزاداری می­‌کنند. می­‌ایستم و نگاه می­‌کنم و آرام به سمت میدان راه­‌آهن حرکت می­‌کنم. غروبی دلگیر است و صدای کسی می‌آید که برای حسین (ع) می­‌خواند.

🔹تصاویری را دور میدان نصب کرده‌اند. به سمت آنها می روم؛ "جهانگیر ساکی"، "جهانگیر قلاوند"، "رضا جبرئیلی"، "جمشیدی"، "خانواده صرفه­جو"، "یادگار رضاپور" و خیلی های دیگر... قدیمی­‌های راه­‌آهن که از کودکی آنها را می­شناختم و حالا فقط عکس­های قدیمی آنها بر در و دیوار است. بغض و خاطره با حال و هوای عصر تاسوعا در هم می‌آمیزد.

#صبح چهارم آذربود ؛ پیش از رفتن به مدرسه اخبار را گوش می­‌دادم. کردستان یک ربع زیر بمباران هوایی عراق بوده و کشته داده. توی مسیر راه­‌آهن (باغ ملی) قطار ارتش تازه از راه رسیده و سربازها در مسیر با کوله­ پشتی ­های‌شان کنار خیابان پیاده شده‌اند. "ناحیه" باز شده و کارکنان راه­‌آهن به سمت محل کارشان می­­‌روند؛ من و دو خواهرم هم به مدرسه می‌رویم.

🔹نزدیک ظهر است که صدای اذان ناگهان با صدای مهیب انفجار مخلوط می‌شود. فریاد بچه­‌های مدرسه بلند می‌شود و معلم­ها هر کدام به طرفی دوان هستند.از هر سو دود و آتش به هوا می‌رود و همه شهر درگیر شده و انگار دیگر هیچ منطقه‌ای در امان نیست. آقای حاجی­‌زاده،معلم ریاضی که بیماری قلبی هم دارد، دستی روی سینه‌اش گذاشته و به دیوار تکیه داده؛ آرام می‌گوید: "بابام نترسید! خدا بزرگه."

🔸می‌گویند "کنترل"را زده‌اند؛ "ای وای! بابا توی کنترل است؛ ندا و شهرزاد کجا هستند؟!" دلم می‌ریزد. دود و آتش از"دپو" بلند می‌شود؛ عمو آنجاست...

یکی داد می­‌زند " ایستگاه راه­‌آهن..." خانواده! دوستان! خدای من...

🔹به سمت راه­‌آهن می‌دویم؛ "اکرم غفاری" پا به پایم می‌دود؛ "شهلا" نگران نباش؛ همه با ...

🔸نزدیک بازار روز که می‌رسیم، جلویمان را می‌گیرند که "بازار خراب شده"؛ به سمت "ناحیه"می‌دویم؛ نگاهی به پشت سرم می‌اندازم؛ "اکرم" نیست...

🔸پسر جوانی از درون جوی آب کنار خیابان بیرون می‌آید؛ بر سرش می‌زند و می­‌خندد. می‌گویند موجی شده!صدایی می‌آید: "بخوابید رو زمین... بخوابید." صدای سوتکش داری می­‌آید؛ صدای راکت. سربازی از سمت بلیت فروشی می­‌دود و ما را هل می­‌دهد روی زمین. انفجار... دود... جیغ و آتش. صدای آمبولانس قطع می شود. شیشه­‌های "ناحیه" روی زمین می‌ریزند.

🔹بلند می­‌شویم که دوباره به سمت "بازار" برویم؛ "ندا"، خواهرم، می‌پرسد: "دفتر نقاشی و کیفم چه می‌شود؟ زنده می‌مانیم؟" نگاهش می­‌کنم؛ شاید...

🔸نگاهی به دور و بر می‌اندازم؛ همه سربازها روی پله­‌های راه­‌آهن افتاده‌اند. سر یکی از سربازها که ریش حنایی رنگی هم دارد، وسط خیابان رها شده و با چشمانی باز، خیره به ما مانده. دور میدان نزدیک بلیت­ فروشی، بوی دود و بدن‌های سوخته و پاره پاره در هم آمیخته؛ یکی نجوا می‌کند "یا حسین..."

🔸خواهرم سر رها شده در خیابان را که می‌بیند، جیغ می­‌کشد! سر او را در آغوش می‌گیرم و دست‌هایم را روی چشمانش می‌گذارم. "ندا" با نگاهش از من می‌پرسد: "بابا و مامان زنده‌اند؟" بمباران همچنان ادامه دارد...

🔹سربازی همراه ما می‌آید تا ما را به خانه برساند. در مسیر خانه، به سرباز می‌گویم که "مراقب خواهرم باش؛ توی بمباران قبلی سرش آسیب دیده"؛ به سرباز غُر میزنم که آخر این جنگ کی تمام می‌شود؟ همه کشته شدند! که سرباز یاد دوستانش در جبهه می‌افتد.

🔹نزدیک خانه دوستم را می‌بینم؛ سراغ "اکرم"را از او می‌گیرم که می‌گوید "ترکش خورد". می‌رسیم جلوی خانه. همسایه‌ها توی حیاط خانه‌مان جمع شده‌اند. پدر و مادرم را که می بینم، دیگر نمی‌توانم جلوی سرازیر شدن اشک را بگیرم. در آغوش می‌کشیم همدیگر را. سراغ برادرم را می‌گیرم که می‌گویند مجروح شده. نگاهی به پدرم می‌اندازم. کارمند راه‌آهن است و حالا حتما خیلی از همکارانش شهید شده‌اند. پدر می­‌پرسد: چطور آمدید"؟

#چشمانم دنبال سرباز می‌رود، او رفته...

🔸غروب است و مه گرفته و میدان راه­‌آهن اندیمشک با مجسمه سوزن ­بان، استوار و فانوس به دست به دوردست­ها می­‌نگرد؛ سوت قطار مرا از خاطره‌ها جدا می‌کند و دوباره چشمم به عکس شهدای راه‌آهن می‌افتد." 😔

#چهارم_آذر۶۵


🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚙️طلوع آفتاب ريلي
#صبح_بخير راه اهن
ايستگاه #كوير

🌎كانال راه اهن ايران
@raiLir
#صبح بخير راه اهن
#goodmorning #railway

ارسال از #اينستاگرام راه اهن ايران

🌎كانال تلگرام راه اهن ايران
t.me/raiLir
#باران #صبح

بوی نَمِ خاک، زیر باران چه خوش است
آواز و ترانهٔ هَزاران چه خوش است

بزم گل و عشق و نور، هنگام طلوع
بر دامن سبز کوهساران چه خوش است

🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
سلام😊
#صبح_تون_بخیر
از آموختن استقبال کنیم


🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
🖼 منظره زیبا بدون افکت

#صبح است و هوای سرد پاییز
سرماست ولی خوش و دل‌انگیز

گرم است دل از محبت و مهر
وز شور و نشاط و عشق لبریز

#محسن_خانچی
📸 مهدی بای

🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
🌤 #صبح_بخیر

امروز بهار جان مصفاست
خورشید جهان بسی دل آراست

امروز تمام دشت و صحرا
غرق گل و در خور تماشاست

امروز قدم نهاده طفلی
کو چشم چراغ و جان دلهاست


🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
سلام😊

#صبح_زیباتون_بخیر 😊 🌸

به اولین روز ماه مبارک رمضان🌙

خوش آمدید آرزو میڪنم🙏

دریای زندگیتون پُرشه🌊

از امواج زیبای🌸

سلامتی، نشاط، امیدواری😇

آسمون دلتون خالی بشه از ابرای☁️🌥

غم و ناراحتی،

ساحل عمرتون پُرشه 🏖

از ماسه های برڪت🌺🍃

🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
💢اغلب ما "سواد رابطه" نداریم...
این‌که با هر فردی چگونه باشیم

حد و حدود و چارچوب ارتباط با هر شخصی چگونه است؟
بلد نیستیم که دنیای آدمها با هم فرق دارد
توقع داریم اطرافیان ما خود ِما باشند
حتی حاضر نیستیم به نیازها , خواسته ها و علایق شان توجه کنیم

غرور خودمان را بسیار دوست داریم!
اما توقع داریم غرور و نیاز و توقع نداشته باشند !
و درکش سخت است برای ما
که آنها دنیایی دارند که خودشان ساخته و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشتند...
نه اینکه بخواهند بر اساس خواسته ی ما دنیای تازه ای بسازند...

اعتراف کنیم اکثر ما بلد نیستیم چگونه کنار هم بودن را...
#بیشتر_بیاندیشیم

#صبح_بخیر 🌸

🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir
راه آهن ايران
📽 اکشن به سبک قدیم 🚂 پایین آمدن از بالن و رسیدن به قطار در حال حرکت ‌‌🌍 کانال راه آهن ایران @RaiLir
#صبح
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تو نیامدی
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تو نیامدی

شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تو نیامدی

#شمس_لنگرودی

📸 بالن عشق بر فراز ایستگاه

🌍 کانال راه آهن ایران
@RaiLir