شعر طنزی که ۲۴ طنزپرداز سرودند.
سوژه بسیار است در ایران برای شعر طنز!
فیالمثل جان میدهد تنبان برای شعر طنز!
#محسن_طاهری
بستگی دارد بهدست کی ببینی؛ ناگهان
میشود مضمون همین لیوان برای شعر طنز!
#مجتبی_احمدی
ظاهراً در سینما «گلزار» و در ماهعسل
سوژهی خوبی شده «احسان» برای شعر طنز!
#گلنازسادات_میرترابی
سوژهها بسیار و شاعر زیر صدها ذرهبین!
تنگ باشد دائماً میدان برای شعر طنز!
#محمود_طیب
یک نفر از شعرهای من کمی رنجیده شد
زیر چشمم کاشت بادمجان برای شعر طنز!
#رضی_صائب
من شنیدم باز هم هالو به زندان رفتهاست
میدهد هر شاعری تاوان برای شعر طنز!
#ایمان_مرصعی
آنکه تا دیروز بین دشمنان طنز بود
میدهد امروز با سر، جان برای شعر طنز!
#مجتبی_فدایی
جان که چیزی نیست در این مملکت ای دوستان!
میکنم یارانه را قربان برای شعر طنز!
#محمود_سلطانی
آخرین یکشنبهی هر ماه با دستان پر
میروم تا حلقهی رندان برای شعر طنز!
#آمنه_دولت_آبادی
گر که خواهی طنز تو محکم شود مثل بتن
هست لازم کیسهای سیمان برای شعر طنز!
#علی_فروزانفر
یک سمند و زانتیا، حتی اگر این هم نبود،
کنگره میداد یک پیکان برای شعر طنز!
#محمد_رنجبری
لاف باید زد بسی در طنز فاخر بیدریغ...!
شاعر اکنون رفته آبادان برای شعر طنز!
#مهران_حسینی
هر چه شهرستانی باحال بوده بردهاند
بیغذا و پول تا تهران برای شعر طنز!
#اسد_فرهمند
للعجب از فیض و شهرام و رفیع و کارشان!
هم نمکدانند و هم قندان برای شعر طنز!
#سیدجواد_میرصفی
هر کسی این روزها زور خودش را میزند!
این برای شعر جدی، آن برای شعر طنز
#محسن_ایمانی
توی ایران، بُز هم از بسیاریِ ذوق و ادب
میشود زنگولهاش جنبان برای شعر طنز!
#عظیم_زارع
میبرند از ما در عالم سوژههامان را ملل
آن همه کفار بیایمان برای شعر طنز!
#علیرضا_اسلامی
هر زمان که خاطرم غمگین شود از زندگی
مینمایم دعوت از مهمان برای شعر طنز!
#رزیتا_کریمی
خوب میچسبد نشینی روی ایوان یا تراس
در کنار چای با قلیان برای شعر طنز!
#اسدالله_فهندژ_سعدی
توی آلاچیق دنجی در خیال داغ خود
میکنم گوسالهای بریان برای شعر طنز!
#رضا_الهامی
خنده بر هر درد بیدرمان دوا باشد ولی
گشته اکنون درد بیدرمان برای شعر طنز!
#محمد_نظری_ندوشن
دوستان کلّ قوافی را ز ما کش رفتهاند!
مانده بدپیله بسی حیران برای شعر طنز!
#فرهاد_رنجبر_راد (بدپیله)
آنقدَر گفتیم در وصفش که ملت فکر کرد
هست لابد آیه در قرآن برای شعر طنز!
#کوثر_پاک_سرشت
جمع شد در یک مکان، شمع و گل و پروانه و
شاعر از بیست و چهار استان برای شعر طنز!!
#حسن_حاتمی_بهابادی
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
سوژه بسیار است در ایران برای شعر طنز!
فیالمثل جان میدهد تنبان برای شعر طنز!
#محسن_طاهری
بستگی دارد بهدست کی ببینی؛ ناگهان
میشود مضمون همین لیوان برای شعر طنز!
#مجتبی_احمدی
ظاهراً در سینما «گلزار» و در ماهعسل
سوژهی خوبی شده «احسان» برای شعر طنز!
#گلنازسادات_میرترابی
سوژهها بسیار و شاعر زیر صدها ذرهبین!
تنگ باشد دائماً میدان برای شعر طنز!
#محمود_طیب
یک نفر از شعرهای من کمی رنجیده شد
زیر چشمم کاشت بادمجان برای شعر طنز!
#رضی_صائب
من شنیدم باز هم هالو به زندان رفتهاست
میدهد هر شاعری تاوان برای شعر طنز!
#ایمان_مرصعی
آنکه تا دیروز بین دشمنان طنز بود
میدهد امروز با سر، جان برای شعر طنز!
#مجتبی_فدایی
جان که چیزی نیست در این مملکت ای دوستان!
میکنم یارانه را قربان برای شعر طنز!
#محمود_سلطانی
آخرین یکشنبهی هر ماه با دستان پر
میروم تا حلقهی رندان برای شعر طنز!
#آمنه_دولت_آبادی
گر که خواهی طنز تو محکم شود مثل بتن
هست لازم کیسهای سیمان برای شعر طنز!
#علی_فروزانفر
یک سمند و زانتیا، حتی اگر این هم نبود،
کنگره میداد یک پیکان برای شعر طنز!
#محمد_رنجبری
لاف باید زد بسی در طنز فاخر بیدریغ...!
شاعر اکنون رفته آبادان برای شعر طنز!
#مهران_حسینی
هر چه شهرستانی باحال بوده بردهاند
بیغذا و پول تا تهران برای شعر طنز!
#اسد_فرهمند
للعجب از فیض و شهرام و رفیع و کارشان!
هم نمکدانند و هم قندان برای شعر طنز!
#سیدجواد_میرصفی
هر کسی این روزها زور خودش را میزند!
این برای شعر جدی، آن برای شعر طنز
#محسن_ایمانی
توی ایران، بُز هم از بسیاریِ ذوق و ادب
میشود زنگولهاش جنبان برای شعر طنز!
#عظیم_زارع
میبرند از ما در عالم سوژههامان را ملل
آن همه کفار بیایمان برای شعر طنز!
#علیرضا_اسلامی
هر زمان که خاطرم غمگین شود از زندگی
مینمایم دعوت از مهمان برای شعر طنز!
#رزیتا_کریمی
خوب میچسبد نشینی روی ایوان یا تراس
در کنار چای با قلیان برای شعر طنز!
#اسدالله_فهندژ_سعدی
توی آلاچیق دنجی در خیال داغ خود
میکنم گوسالهای بریان برای شعر طنز!
#رضا_الهامی
خنده بر هر درد بیدرمان دوا باشد ولی
گشته اکنون درد بیدرمان برای شعر طنز!
#محمد_نظری_ندوشن
دوستان کلّ قوافی را ز ما کش رفتهاند!
مانده بدپیله بسی حیران برای شعر طنز!
#فرهاد_رنجبر_راد (بدپیله)
آنقدَر گفتیم در وصفش که ملت فکر کرد
هست لابد آیه در قرآن برای شعر طنز!
#کوثر_پاک_سرشت
جمع شد در یک مکان، شمع و گل و پروانه و
شاعر از بیست و چهار استان برای شعر طنز!!
#حسن_حاتمی_بهابادی
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
هر زمان بحث عروسی جوانها میشد
نیشم اندازهی دریای خزر وا میشد
خوابهایم همه دربارهی وصلت بودند:
یار میگفت: «بله»، هلهله بر پا میشد
بین صد دختر زیبای دمِ بختِ محل
سرِ من گیسکشی میشد و دعوا میشد
باز با این همه خوشبختی وشادی در خواب
جسمِ بیچارهی من، صبح، عزب پا میشد...
«با صبا در چمنِ لاله، سحر میگفتم»:
نیمهی گمشدهام کاش که پیدا میشد
دل من در پی یک یارِ نکو بود فقط
گر چه تا چار نفر داخل آن جا میشد
عاقبت دلبر شیرین خودم را دیدم
ترشیِ سیبِ دلم داشت مربا میشد...
آخر هفته و شد و خواستگاری رفتیم
داشت کمکم سندِ عاشقی امضا میشد
گفتم: «ایول! چه جوانِ گلیام» از بس که
کرد تعریفِ مرا مادرِ من تا میشد
پدرش گفت به ما: «خانهی آقازاده
مثل یارانهی او کاش مجزا میشد...
خانهای لوکس در آن منطقهی عالی شهر
در فلان دهکده هم صاحب ویلا میشد»
گفت: «باید بخرد شازدِه ماشین و طلا»
قطرهی خواستهها داشت که دریا میشد
بعد از آن چرتکهی مهریهمان را انداخت
بهگمانم که دو دو تاش، چهل تا میشد
گفتم: «ای بر پدرت... رحمتِ بسیار خدا
کمرِ گِیتْس هم از این همه فن تا میشد»
تا که فهمید که موجودیِ ما کافی نیست
ناگهان داد زد و عینِ «تسونامی» شد
گفته حافظ که مدارا بشود با دشمن
کاش با قشرِ جوان نیز مدارا میشد
#محسن_طاهری
#قمپز 😎
😎 @qompoz
نیشم اندازهی دریای خزر وا میشد
خوابهایم همه دربارهی وصلت بودند:
یار میگفت: «بله»، هلهله بر پا میشد
بین صد دختر زیبای دمِ بختِ محل
سرِ من گیسکشی میشد و دعوا میشد
باز با این همه خوشبختی وشادی در خواب
جسمِ بیچارهی من، صبح، عزب پا میشد...
«با صبا در چمنِ لاله، سحر میگفتم»:
نیمهی گمشدهام کاش که پیدا میشد
دل من در پی یک یارِ نکو بود فقط
گر چه تا چار نفر داخل آن جا میشد
عاقبت دلبر شیرین خودم را دیدم
ترشیِ سیبِ دلم داشت مربا میشد...
آخر هفته و شد و خواستگاری رفتیم
داشت کمکم سندِ عاشقی امضا میشد
گفتم: «ایول! چه جوانِ گلیام» از بس که
کرد تعریفِ مرا مادرِ من تا میشد
پدرش گفت به ما: «خانهی آقازاده
مثل یارانهی او کاش مجزا میشد...
خانهای لوکس در آن منطقهی عالی شهر
در فلان دهکده هم صاحب ویلا میشد»
گفت: «باید بخرد شازدِه ماشین و طلا»
قطرهی خواستهها داشت که دریا میشد
بعد از آن چرتکهی مهریهمان را انداخت
بهگمانم که دو دو تاش، چهل تا میشد
گفتم: «ای بر پدرت... رحمتِ بسیار خدا
کمرِ گِیتْس هم از این همه فن تا میشد»
تا که فهمید که موجودیِ ما کافی نیست
ناگهان داد زد و عینِ «تسونامی» شد
گفته حافظ که مدارا بشود با دشمن
کاش با قشرِ جوان نیز مدارا میشد
#محسن_طاهری
#قمپز 😎
😎 @qompoz