(دوش می آمد ورخساره بر افروخته بود)
چشم شورش همه بر زندگی ام دوخته بود
ظاهری داشت کمی رعشه بر اندام انداز
صورتش در طرف راست کمی سوخته بود
مدرک فوق به دیوار اتاقش زده بود
مدعی بود که علم و ادب آموخته بود
سه پسر داشت یکی از دگری قلدر تر
آخری بی ادب و شر و پدر سوخته بود
پنجه در پنجه هنر داشت خودم میدانم
آن لباسی که به تن داشت خودش دوخته بود
شمش ها بود که برگردنش انداخته بود
سکه ها داشت که در خانه اش اندوخته بود
شوهرم باهدف ناز خریدن از او
ملک و املاک مرا کاش که نفروخته بود
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
او هووی من بیچاره ی دلسوخته بود
#سمیه_خردمند
#قمپز😎
-----------
😎 @qompoz
چشم شورش همه بر زندگی ام دوخته بود
ظاهری داشت کمی رعشه بر اندام انداز
صورتش در طرف راست کمی سوخته بود
مدرک فوق به دیوار اتاقش زده بود
مدعی بود که علم و ادب آموخته بود
سه پسر داشت یکی از دگری قلدر تر
آخری بی ادب و شر و پدر سوخته بود
پنجه در پنجه هنر داشت خودم میدانم
آن لباسی که به تن داشت خودش دوخته بود
شمش ها بود که برگردنش انداخته بود
سکه ها داشت که در خانه اش اندوخته بود
شوهرم باهدف ناز خریدن از او
ملک و املاک مرا کاش که نفروخته بود
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
او هووی من بیچاره ی دلسوخته بود
#سمیه_خردمند
#قمپز😎
-----------
😎 @qompoz
روزی از روزهای پاییزی
قسمت ما ناهار شد دیزی
سفره انداخت مادرم در اتاق
بچه ها دور سفره لاغر و چاق
پدر آورد نان سنگک را
روی بینی گذاشت عینک را
خانه مان شد به ناگه عرصه ی جنگ
قاشقم داشت حکم تیر و تفنگ
می کشیدیم هر طرف نان را
همچو چنگیز خاک ایران را
مادر من رسید با دیزی
در همان ظهر،ظهر پاییزی
ناگهان در اتاق ولوله شد
سونامی،سیل،رعد و زلزله شد
مثل موشک که میرود به فضا
حمله کردیم سمت ظرف غذا
دیزی افتاد برسر پدرم
مادرم بادودست زد به سرم
پدرم داد می زد و فریاد
تن او بوی استخوان می داد
با عصایش دوید در پی ما
مادرم گفت بازهم دعوا؟
گشنه ماندیم تا سحر بی شک
سیر گشتیم با خوراک کتک
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
قسمت ما ناهار شد دیزی
سفره انداخت مادرم در اتاق
بچه ها دور سفره لاغر و چاق
پدر آورد نان سنگک را
روی بینی گذاشت عینک را
خانه مان شد به ناگه عرصه ی جنگ
قاشقم داشت حکم تیر و تفنگ
می کشیدیم هر طرف نان را
همچو چنگیز خاک ایران را
مادر من رسید با دیزی
در همان ظهر،ظهر پاییزی
ناگهان در اتاق ولوله شد
سونامی،سیل،رعد و زلزله شد
مثل موشک که میرود به فضا
حمله کردیم سمت ظرف غذا
دیزی افتاد برسر پدرم
مادرم بادودست زد به سرم
پدرم داد می زد و فریاد
تن او بوی استخوان می داد
با عصایش دوید در پی ما
مادرم گفت بازهم دعوا؟
گشنه ماندیم تا سحر بی شک
سیر گشتیم با خوراک کتک
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
بیچاره چهار بچه و زن دارد
هر لحظه لباس کار بر تن دارد
غیر از غم و غصه های مرد افکن خود
دفترچه ی قسط بانک مسکن دارد
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
هر لحظه لباس کار بر تن دارد
غیر از غم و غصه های مرد افکن خود
دفترچه ی قسط بانک مسکن دارد
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
بلیط یکسره سمت حرم ok شده بود
مراحل سفری عاشقانه طی شده بود
همین که نوبت ماه عسل به ما افتاد
دوباره وضعیت خاله جان زری شد حاد
رسید ناله ی مادر شوهر به گوش مراد
اگر سفر بروی شیر من حرام تو باد
اگر تو عازم مشهد شوی منم پایه م
برای حاجت معقول خاله می آیم
مدام صیحه کشید و مدام غر غر کرد
نوار خالی مغز مراد را پر کرد
سریع و زبر و زرنگ و خلاصه هر چه که هست
دوید و ساک خودش را و خاله جان را بست
دوباره شوهر بیچاره ام اطاعت کرد
به نزدم آمد و این بار هم وساطت کرد
که من برای تو خواهم خرید گردنبند
فقط به صورت مادر نثار کن لبخند
شدم کباب که آتش نشست بر جانش
شرار آتش من رفت سمت مامانش
رسید دستم و انداخت پنجه در مویش
نشاند زخم ارادت به چشم و ابرویش
در آن حرارت و گرمای نیمه ی مرداد
فقط زحنجره اش داد میزد و فریاد
همین که قدرت من را بدید عصیان کرد
مرا به طعم کشیده دو بار مهمان کرد
شبیه مادر کایکو دوید با یک دست
به دور دست دگر دستمال قدرت بست
چنان بزد که فتادم زتخت روی زمین
نگاه کردم و دیدم که خواب بوده،همین
صدای دلکش نقاره ها رسید به گوش
رسید و شعله ی خشمم سریع شد خاموش
گرفت دست مرا مادر مراد و بگفت
چقدر این هتل ارزان حساب کرده و مفت
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
قمپزپرانی:
میخواستید بگید خیلی هم مفت نبوده... فقط یه گردنبند ورودیش بوده 😎
مراحل سفری عاشقانه طی شده بود
همین که نوبت ماه عسل به ما افتاد
دوباره وضعیت خاله جان زری شد حاد
رسید ناله ی مادر شوهر به گوش مراد
اگر سفر بروی شیر من حرام تو باد
اگر تو عازم مشهد شوی منم پایه م
برای حاجت معقول خاله می آیم
مدام صیحه کشید و مدام غر غر کرد
نوار خالی مغز مراد را پر کرد
سریع و زبر و زرنگ و خلاصه هر چه که هست
دوید و ساک خودش را و خاله جان را بست
دوباره شوهر بیچاره ام اطاعت کرد
به نزدم آمد و این بار هم وساطت کرد
که من برای تو خواهم خرید گردنبند
فقط به صورت مادر نثار کن لبخند
شدم کباب که آتش نشست بر جانش
شرار آتش من رفت سمت مامانش
رسید دستم و انداخت پنجه در مویش
نشاند زخم ارادت به چشم و ابرویش
در آن حرارت و گرمای نیمه ی مرداد
فقط زحنجره اش داد میزد و فریاد
همین که قدرت من را بدید عصیان کرد
مرا به طعم کشیده دو بار مهمان کرد
شبیه مادر کایکو دوید با یک دست
به دور دست دگر دستمال قدرت بست
چنان بزد که فتادم زتخت روی زمین
نگاه کردم و دیدم که خواب بوده،همین
صدای دلکش نقاره ها رسید به گوش
رسید و شعله ی خشمم سریع شد خاموش
گرفت دست مرا مادر مراد و بگفت
چقدر این هتل ارزان حساب کرده و مفت
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
قمپزپرانی:
میخواستید بگید خیلی هم مفت نبوده... فقط یه گردنبند ورودیش بوده 😎
قمپز
«توهین عجیب یک شاعر به مردم قم!!» ❌ا سوهان عذاب روح ما قم بوده ویروس میان مغز ها گم بوده بحث کرونا نیست فقط، ازاوّل قم مایه ی بد بختی مردم بوده #خلیل_جوادی «پاسخ دوستانه چند شاعر طنزپرداز قم به ایشان»👇 ✅ا بدبینی شعر تو شدید است خلیل! خیر از نفرت کسی…
انصاف هنوز بین مردم گُم نیست
بدبختی مردم بخدا از قم نیست..
هر رنج که میرسد به ما، از جهل است
جز جهل، بلای جانِ این مردم نیست.!
#سید_محمد_حسینی
✅ا
گفتی که همه زیر سر قم بوده
حتی کرونا که در جهان گم بوده
یادت نرود همیشه در بدبختی
قم مظهر آرامش مردم بوده
#سمیه_خردمند
✅ا
بگذار بیفتد ته این چاه بیا
با فکر کروناییستی اش راه بیا
گویندجواب ابلهان خاموشیست
ای شهر مقدسم تو کوتاه بیا
#سمیه_خردمند
✅ا
اشعار اخیر تو شده تند و ثقیل
اینبار ردش نمودم از زیر سبیل
این آتش تفرقه که افروخته ای
ترسم که گلستان نشود بر تو خلیل!!
#عباس_احمدی
پ.ن: همچنان اشعار هجوآمیز دوستان شاعر منتشر نمیشود.
#قمپز 😎
😎 @qompoz
بدبختی مردم بخدا از قم نیست..
هر رنج که میرسد به ما، از جهل است
جز جهل، بلای جانِ این مردم نیست.!
#سید_محمد_حسینی
✅ا
گفتی که همه زیر سر قم بوده
حتی کرونا که در جهان گم بوده
یادت نرود همیشه در بدبختی
قم مظهر آرامش مردم بوده
#سمیه_خردمند
✅ا
بگذار بیفتد ته این چاه بیا
با فکر کروناییستی اش راه بیا
گویندجواب ابلهان خاموشیست
ای شهر مقدسم تو کوتاه بیا
#سمیه_خردمند
✅ا
اشعار اخیر تو شده تند و ثقیل
اینبار ردش نمودم از زیر سبیل
این آتش تفرقه که افروخته ای
ترسم که گلستان نشود بر تو خلیل!!
#عباس_احمدی
پ.ن: همچنان اشعار هجوآمیز دوستان شاعر منتشر نمیشود.
#قمپز 😎
😎 @qompoz
بیچاره۴ بچه، یک زن دارد
هر لحظه لباس کار بر تن دارد
غیر از غم و غصه های مرد افکن خود
دفترچه ی قسط بانک مسکن دارد
#سمیه_خردمند
#روز_مرد
#قمپز 😎
😎@qompoz
هر لحظه لباس کار بر تن دارد
غیر از غم و غصه های مرد افکن خود
دفترچه ی قسط بانک مسکن دارد
#سمیه_خردمند
#روز_مرد
#قمپز 😎
😎@qompoz
انگار که چیدند همه بال و پرم را
دیوار کشیدند همه دور و برم را
در خانه قرنطینه شدم تاکه نگیرم
با پول خودم کادوی روز پدرم را
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
دیوار کشیدند همه دور و برم را
در خانه قرنطینه شدم تاکه نگیرم
با پول خودم کادوی روز پدرم را
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
یک بچه سوسولِ مایه دارِ لوس است
با بوس و نوازش و بغل مأنوس است
این تاجر ووهانی خفاش صفت
نامش کرونا و شهرتش ویروس است
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
با بوس و نوازش و بغل مأنوس است
این تاجر ووهانی خفاش صفت
نامش کرونا و شهرتش ویروس است
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
در خانه چو آهوی خرامانم من
او امر کند گوش به فرمانم من
لعنت به تو ویروس چه کردی با ما؟
چندیست که شهردارٍ زن جانم من!
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
او امر کند گوش به فرمانم من
لعنت به تو ویروس چه کردی با ما؟
چندیست که شهردارٍ زن جانم من!
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
زدست چین و ماچین هردو فریاد
که چینی هر چه بیند میکند یاد
عوام الناس چین خفاش خوردند
تقاصش را جهان یکباره پس داد!
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
که چینی هر چه بیند میکند یاد
عوام الناس چین خفاش خوردند
تقاصش را جهان یکباره پس داد!
#سمیه_خردمند
#کرونا
#قمپز 😎
😎@qompoz
شد موی سرم سپید از دست زنم
سرویس شد از دست زنم این دهنم
بیچاره شدم تولدش یادم رفت
باید بروم گور خودم را بکنم!!!
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
سرویس شد از دست زنم این دهنم
بیچاره شدم تولدش یادم رفت
باید بروم گور خودم را بکنم!!!
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
حتی گَزَکی بدست عاشق ندهید
پولی به پزشک های حاذق ندهید
مردم بخدا خرج و مخارج بالاست
این دولت پر تلااااش را دِق ندهید
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
پولی به پزشک های حاذق ندهید
مردم بخدا خرج و مخارج بالاست
این دولت پر تلااااش را دِق ندهید
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
گاهی به نماز تا که عاقل بشوم
در نذر و نیاز تا که شاغل بشوم
حالا شده ورژن دعایم شب و روز:
یارب نکند بندهی ناقل بشوم
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
در نذر و نیاز تا که شاغل بشوم
حالا شده ورژن دعایم شب و روز:
یارب نکند بندهی ناقل بشوم
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
😎@qompoz
بلیط یکسره سمت حرم ok شده بود
مراحل سفری عاشقانه طی شده بود
همین که نوبت ماه عسل به ما افتاد
دوباره وضعیت خاله جان زری شد حاد
رسید ناله ی مادر شوهر به گوش مراد
اگر سفر بروی شیر من حرام تو باد
اگر تو عازم مشهد شوی منم پایه م
برای حاجت معقول خاله می آیم
مدام صیحه کشید و مدام غر غر کرد
نوار خالی مغز مراد را پر کرد
سریع و زبر و زرنگ و خلاصه هر چه که هست
دوید و ساک خودش را و خاله جان را بست
دوباره شوهر بیچاره ام اطاعت کرد
به نزدم آمد و این بار هم وساطت کرد
که من برای تو خواهم خرید گردنبند
فقط به صورت مادر نثار کن لبخند
شدم کباب که آتش نشست بر جانش
شرار آتش من رفت سمت مامانش
رسید دستم و انداخت پنجه در مویش
نشاند زخم ارادت به چشم و ابرویش
در آن حرارت و گرمای نیمه ی مرداد
فقط زحنجره اش داد میزد و فریاد
همین که قدرت من را بدید عصیان کرد
مرا به طعم کشیده دو بار مهمان کرد
شبیه مادر کایکو دوید با یک دست
به دور دست دگر دستمال قدرت بست
چنان بزد که فتادم زتخت روی زمین
نگاه کردم و دیدم که خواب بوده،همین
صدای دلکش نقاره ها رسید به گوش
رسید و شعله ی خشمم سریع شد خاموش
گرفت دست مرا مادر مراد و بگفت
چقدر این هتل ارزان حساب کرده و مفت
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
قمپزپرانی:
میخواستید بگید خیلی هم مفت نبوده... فقط یه گردنبند ورودیش بوده 😎
مراحل سفری عاشقانه طی شده بود
همین که نوبت ماه عسل به ما افتاد
دوباره وضعیت خاله جان زری شد حاد
رسید ناله ی مادر شوهر به گوش مراد
اگر سفر بروی شیر من حرام تو باد
اگر تو عازم مشهد شوی منم پایه م
برای حاجت معقول خاله می آیم
مدام صیحه کشید و مدام غر غر کرد
نوار خالی مغز مراد را پر کرد
سریع و زبر و زرنگ و خلاصه هر چه که هست
دوید و ساک خودش را و خاله جان را بست
دوباره شوهر بیچاره ام اطاعت کرد
به نزدم آمد و این بار هم وساطت کرد
که من برای تو خواهم خرید گردنبند
فقط به صورت مادر نثار کن لبخند
شدم کباب که آتش نشست بر جانش
شرار آتش من رفت سمت مامانش
رسید دستم و انداخت پنجه در مویش
نشاند زخم ارادت به چشم و ابرویش
در آن حرارت و گرمای نیمه ی مرداد
فقط زحنجره اش داد میزد و فریاد
همین که قدرت من را بدید عصیان کرد
مرا به طعم کشیده دو بار مهمان کرد
شبیه مادر کایکو دوید با یک دست
به دور دست دگر دستمال قدرت بست
چنان بزد که فتادم زتخت روی زمین
نگاه کردم و دیدم که خواب بوده،همین
صدای دلکش نقاره ها رسید به گوش
رسید و شعله ی خشمم سریع شد خاموش
گرفت دست مرا مادر مراد و بگفت
چقدر این هتل ارزان حساب کرده و مفت
#سمیه_خردمند
#قمپز 😎
-------------
😎 @qompoz
قمپزپرانی:
میخواستید بگید خیلی هم مفت نبوده... فقط یه گردنبند ورودیش بوده 😎