انیمیشنی پر محتوا در باره مشکلات نظام آموزشی سنتی(رایج) در جهان و ضرورت اصلاح آن. البته به نظر میرسد برنامه فبک مشکلات مذکور را بخوبی شناخته و راه حل های بهتری ارائه میدهد.
جهان دانش- کلیپ تدریس فلسفه از دوران کودکی در جزیرۀ معروف هونولولو و در مدرسۀ “وایکیکی”👆👆👆
لینک کلیپ تدریس فلسفه از دوران کودکی در جزیره معروف هونولولو و در مدرسه وایکیکی👆👆👆
توضیحاتی درباره تاثیرهای برنامه فبک در زندگی کودکان و نوجوانان توسط مهریار لسانی که حدود 10 سال پیش در دوره های فلسفه برای کودکان و نوجوانان شرکت کرده است👇👇👇
«به نام او و برای او که همه از اوست
سلام.
من مهریار لسانی هستم، یکی از شاگردان کلاس های فبک، و اگر اجازه بدهید مستقیما میروم سر اصل مطلب، فلسفه برای کودکان. همین نام به تنهایی باعث شده است که بسیاری از والدین به ضرورت حضور فرزندانشان در این کلاس ها پی نبرده و در مقابل کلاس های معمول دیگر مثل کلاس های ورزشی، زبان های خارجی، هنر، و غیره اهمیت چندانی برای این کلاس ها قائل نباشند.
چرا؟ دلیلش نسبتا واضح است: وقتی پدر و مادر ها با این نام مواجه میشوند معمولا با خود فکر میکنند که"خب فلسفه چه ربطی داره به کودکان؟؟ بچه های ما الان مثلا تو این سن فلسفه یاد بگیرن برن فیلسوف بشن بعد بشن مثل فارابی و نیچه و فروید و امثال اینا؟ به درد نمیخوره که."
اولین پاسخ ما این است که بد نیست اول یک مقدار در مورد این کلاس ها تحقیق کنید. پدر و مادر ها معمولا کلاس های دیگر را خیلی راحت ثبت نام می کنند چون دقیقا میدانند چه هستند اما این کلاس را نمیدانند چیست و تلاشی هم برای فهمیدنش نمیکنند.
بنابراین ما الان به شما میگوییم که در فبک چه اتفاقی می افتد:
در فبک، همان اتفاقاتی که در کلاس های دیگر در حاشیه قرار می گیرد، در این کلاس ها محوریت کار را تشکیل می دهد.
بچه ها دوست پیدا می کنند. چون در کلاسی قرار میگیرند که با تمام شاگردان دیگر تقریبا همسن هستند. همه آنها در ابتدا نسبتا خجالتی هستند و ممکن است راحت نباشنددر مقابل یک جمع صحبت کنند، اما خیلی زود با هم آشنا میشوند و شرایط عوض می شود و مربی هم به این مورد کمک میکند.
بعد از آن، بچه ها از قدرت ذهنشان استفاده میکنند و در مورد موضوعی که در ابتدای کلاس انتخاب می شود فکر میکنند.
بعد از اینکه فکر کردند، تشویق میشوند به اینکه تبادل نظر کنند. "تبادل نظر". نه اینکه مربی بپرسد "خب هرکی نظرش چیه؟" و بعد همه نظر خود را بگویند و مربی هم بگوید "آفرین". اینطور نیست. یکی از بچه ها نظرش را میدهد و دیگری نظر او را تکمیل میکند یا از آن انتقاد میکند. نظرات کاملا مخالف هم ممکن است وجود داشته باشد. این عکس العمل های متفاوت باعث میشود بچه ها یاد بگیرند که باید آمادگی هر گونه اتفاقی را در این بحث ها داشته باشند، بدانند که قرار نیست یک نظر بدهند و بلافاصله مورد قبول واقع شود(ممکن است دقیقا برعکس، بلافاصله رد شود). به همین دلیل، بچه ها مجبور می شوند برای نظرات خود دلیل بیاورند.
بعد از این تبادل نظر ها، در نهایت بچه ها باید در مورد پاسخ سوالی که در ابتدای کلاس مطرح شد به توافق برسند. مثلا من به یاد دارم که در یکی از جلساتی که ما در کلاس های فبک داشتیم، بحثمان در مورد شانس بود. "شانس چیه؟ واقعا وجود داره؟ از کجا میاد؟" سوالاتی که ما پس از خواندن یک داستان مرتبط با موضوع در موردش بحث کردیم و در آخر هم به نتایجی رسیدیم که در حال حاضر برای شرح دادن آن بحث، وقت کافی در اختیار ندارم.
من تمام این حرف ها را زدم و حالا پدر و مادر ها میگویند "خب؟ اینا به چه دردی میخوره؟" به این درد میخورد که:
اعتماد به نفس بچه ها بالا میرود. وقتی اعتماد به نفس بچه ها بالا برود دیگر از حرف زدن در یک جمع نمیترسند. در کلاس درس از رفتن پای تخته نمیترسند. از مشورت با دیگران فرار نمیکنند. فکر نمیکنند که اگر بخواهند با کسی مشورت کنند، دیگر نظر خودشان کاملا کنار رفته و مجبورمیشوند که لزوما از نظر فرد مورد مشورت استفاده کنند. زیرا میدانند که باید برای نظرات خود دلیل بیاورند و دیگران هم باید همین کار را بکنند.
انتقاد پذیر میشوند. چون اساسادر این کلاس ها برای هر نظری که داده میشود، یک نظر مخالف هم وجود دارد. بنابراین عادت میکنند به اینکه باید آمادگی نظرات مخالف را داشته باشند.
هیچ حرفی را بدون دلیل و فکر قبول نمیکنند. این مورد تا حدی کار والدین راسخت میکند که به تنهایی ممکن است باعث شود یک سری از پدر و مادر ها فرزندانشان را در این کلاس ها ثبت نام نکنند چون فکر میکنند که"خب اگه اینجوری باشه ما هرچی بهشون بگیم میخوان بگن چرا." اما خب مورد بعدی کارشان را در آینده خیلی راحت تر میکند. اینکه:
هیچ حرفی را بدون دلیل و فکر رد نمیکنند. مثلا در حالت عادی بسیار اتفاق می افتد که بچه ها بنا را بر لجبازی میگذارند و هر حرفی که به آنها میزنید فقط میگویند "نه." اما بچه هایی که ذهنشان با فبک رشد کرده است چنین کار نمیکنند. برای اینکه میداننداگر بگویند"نه" باید دلیلش را هم بیاورند.
راحت تر وارد اجتماع میشوند. این یکی از معمول ترین دلایل برای گذاشتن بچه های کوچک در مهد کودک و پیش دبستانی است. بچه ها رو میگذارند در مهد کودک که "بچه اجتماعی بشه." خب راستش را بخواهید آن قدر ها هم تاثیر ندارد چون همانطور که مدرسه، معلم محور است و دانشگاه، استاد محور، مهد کودک و پیش دبستانی هم مربی محور است. بنابراین کودکان در این محیط ها خیلی هم اجتماعی نمیشوند. کانون گرم خانواده و کلاس های فبک خیلی بیشتر در
سلام.
من مهریار لسانی هستم، یکی از شاگردان کلاس های فبک، و اگر اجازه بدهید مستقیما میروم سر اصل مطلب، فلسفه برای کودکان. همین نام به تنهایی باعث شده است که بسیاری از والدین به ضرورت حضور فرزندانشان در این کلاس ها پی نبرده و در مقابل کلاس های معمول دیگر مثل کلاس های ورزشی، زبان های خارجی، هنر، و غیره اهمیت چندانی برای این کلاس ها قائل نباشند.
چرا؟ دلیلش نسبتا واضح است: وقتی پدر و مادر ها با این نام مواجه میشوند معمولا با خود فکر میکنند که"خب فلسفه چه ربطی داره به کودکان؟؟ بچه های ما الان مثلا تو این سن فلسفه یاد بگیرن برن فیلسوف بشن بعد بشن مثل فارابی و نیچه و فروید و امثال اینا؟ به درد نمیخوره که."
اولین پاسخ ما این است که بد نیست اول یک مقدار در مورد این کلاس ها تحقیق کنید. پدر و مادر ها معمولا کلاس های دیگر را خیلی راحت ثبت نام می کنند چون دقیقا میدانند چه هستند اما این کلاس را نمیدانند چیست و تلاشی هم برای فهمیدنش نمیکنند.
بنابراین ما الان به شما میگوییم که در فبک چه اتفاقی می افتد:
در فبک، همان اتفاقاتی که در کلاس های دیگر در حاشیه قرار می گیرد، در این کلاس ها محوریت کار را تشکیل می دهد.
بچه ها دوست پیدا می کنند. چون در کلاسی قرار میگیرند که با تمام شاگردان دیگر تقریبا همسن هستند. همه آنها در ابتدا نسبتا خجالتی هستند و ممکن است راحت نباشنددر مقابل یک جمع صحبت کنند، اما خیلی زود با هم آشنا میشوند و شرایط عوض می شود و مربی هم به این مورد کمک میکند.
بعد از آن، بچه ها از قدرت ذهنشان استفاده میکنند و در مورد موضوعی که در ابتدای کلاس انتخاب می شود فکر میکنند.
بعد از اینکه فکر کردند، تشویق میشوند به اینکه تبادل نظر کنند. "تبادل نظر". نه اینکه مربی بپرسد "خب هرکی نظرش چیه؟" و بعد همه نظر خود را بگویند و مربی هم بگوید "آفرین". اینطور نیست. یکی از بچه ها نظرش را میدهد و دیگری نظر او را تکمیل میکند یا از آن انتقاد میکند. نظرات کاملا مخالف هم ممکن است وجود داشته باشد. این عکس العمل های متفاوت باعث میشود بچه ها یاد بگیرند که باید آمادگی هر گونه اتفاقی را در این بحث ها داشته باشند، بدانند که قرار نیست یک نظر بدهند و بلافاصله مورد قبول واقع شود(ممکن است دقیقا برعکس، بلافاصله رد شود). به همین دلیل، بچه ها مجبور می شوند برای نظرات خود دلیل بیاورند.
بعد از این تبادل نظر ها، در نهایت بچه ها باید در مورد پاسخ سوالی که در ابتدای کلاس مطرح شد به توافق برسند. مثلا من به یاد دارم که در یکی از جلساتی که ما در کلاس های فبک داشتیم، بحثمان در مورد شانس بود. "شانس چیه؟ واقعا وجود داره؟ از کجا میاد؟" سوالاتی که ما پس از خواندن یک داستان مرتبط با موضوع در موردش بحث کردیم و در آخر هم به نتایجی رسیدیم که در حال حاضر برای شرح دادن آن بحث، وقت کافی در اختیار ندارم.
من تمام این حرف ها را زدم و حالا پدر و مادر ها میگویند "خب؟ اینا به چه دردی میخوره؟" به این درد میخورد که:
اعتماد به نفس بچه ها بالا میرود. وقتی اعتماد به نفس بچه ها بالا برود دیگر از حرف زدن در یک جمع نمیترسند. در کلاس درس از رفتن پای تخته نمیترسند. از مشورت با دیگران فرار نمیکنند. فکر نمیکنند که اگر بخواهند با کسی مشورت کنند، دیگر نظر خودشان کاملا کنار رفته و مجبورمیشوند که لزوما از نظر فرد مورد مشورت استفاده کنند. زیرا میدانند که باید برای نظرات خود دلیل بیاورند و دیگران هم باید همین کار را بکنند.
انتقاد پذیر میشوند. چون اساسادر این کلاس ها برای هر نظری که داده میشود، یک نظر مخالف هم وجود دارد. بنابراین عادت میکنند به اینکه باید آمادگی نظرات مخالف را داشته باشند.
هیچ حرفی را بدون دلیل و فکر قبول نمیکنند. این مورد تا حدی کار والدین راسخت میکند که به تنهایی ممکن است باعث شود یک سری از پدر و مادر ها فرزندانشان را در این کلاس ها ثبت نام نکنند چون فکر میکنند که"خب اگه اینجوری باشه ما هرچی بهشون بگیم میخوان بگن چرا." اما خب مورد بعدی کارشان را در آینده خیلی راحت تر میکند. اینکه:
هیچ حرفی را بدون دلیل و فکر رد نمیکنند. مثلا در حالت عادی بسیار اتفاق می افتد که بچه ها بنا را بر لجبازی میگذارند و هر حرفی که به آنها میزنید فقط میگویند "نه." اما بچه هایی که ذهنشان با فبک رشد کرده است چنین کار نمیکنند. برای اینکه میداننداگر بگویند"نه" باید دلیلش را هم بیاورند.
راحت تر وارد اجتماع میشوند. این یکی از معمول ترین دلایل برای گذاشتن بچه های کوچک در مهد کودک و پیش دبستانی است. بچه ها رو میگذارند در مهد کودک که "بچه اجتماعی بشه." خب راستش را بخواهید آن قدر ها هم تاثیر ندارد چون همانطور که مدرسه، معلم محور است و دانشگاه، استاد محور، مهد کودک و پیش دبستانی هم مربی محور است. بنابراین کودکان در این محیط ها خیلی هم اجتماعی نمیشوند. کانون گرم خانواده و کلاس های فبک خیلی بیشتر در
این مورد تاثیر دارند.
و در نهایت اینکه... بچه ها موفق میشوند."موفق شدن" این نیست که ما بگوییم کسی در کودکی رفتکلاس های فبک و مثلا رتبه یک کنکور شد. نه. "موفق شدن" این نیست که ما بگوییم در این کلاس هابه بچه ها کار جدیدی یاد میدهند یا توانایی جدیدی به آنها داده میشود. بلکه بچه ها در کلاس های فبک یاد میگیرند از توانایی هایی که دارند و کار هایی که بلد هستند استفاده کنند.
مثلا... خود من. من در سالهای اول و دوم ابتدایی که فبک نرفته بودم یک پسر کاملا خجالتی بودم و مثلا خیلی چیز ها را سر کلاس بلد بودم اما هرگز نمیرفتم پای تخته چون میترسیدم بچه ها مرا مسخره کنند یا معلمم ازمن ایراد بگیرد. اما از سومابتدایی که دیگر وارد کلاس های فبک شده بودم تا الان که ترم اول دانشگاه هستم میدانم که اگر توانایی به خصوصی دارم باید از آن استفاده کنم و اگر نظری دارم باید آن نظر را ارائه کنم و میدانم که باید برای نظراتم دلیل بیاورم.
من الان خیلی راحتدر یک جمع صحبت می کنم. دلیلش این است که چندین و چند بار در کلاس های فبک، در جمعی که البته همسن خودم بودند، صحبت کرده ام و عادت دارم که نظر بدهم، نظر مخالف بشنوم، انتقاد و پیشنهاد بشنوم، و غیره. بنابراین الان خیلی راحت تر از بیشتر همسالان خودم هسستم. به خصوص الان که وارد دانشگاه شده ام خیلی راحت تر از کسایی هستم که دانشگاه رفتن برایشان مثل یک هیولا است؛ کنار هم قرار گرفتن با آن همه آدم جدید که شاید حتی یک نفرشان را هم نشناسند در صورتی که شاید در دبیرستان تقریبا همه را میشناخته اند. برای من اینطور نبود. من خیلی راحت به دانشگاه رفتمو در همان روز اول تعداد زیادی دوست پیدا کردم. اینها تنها مقداری از تاثیرات مثبتی است که فبک در من داشته است.
و در آخر اینکه... یک درخواست: پدر و مادر ها، بزرگتر ها، مسئولین مربوطه، کودکان را به فکر کردن تشویق کنید و با آنها "تبادل نظر" کنید. نه اینکه فقط برای نوعی رفع تکلیف از آنها نظر بپرسید و بعد از اینکه نظرشان را دادند بگویید "باشه ممنون." و نه قبول کنید، نه رد کنید، و اصلا اهمیت خاصی به نظرشان ندهید. از آنها واقعا نظرشان را بخواهید. سعی کنید از آن نظرات استفاده کنید و اگر میخواهید نظرشان را رد کنید دلیل بیاورید. حتی اگر نظرشان را قبول میکنید دلیل بیاورید که فکر نکنندبی دلیل دارید نظرشانرا قبول میکنید. بعد از اینکه نظر خودتان را دادید، باز هم از آنها نظر بخواهید. این میشود"تبادل نظر"؛ نه آن نظر پرسیدنی که خیلی از پدر و مادر ها میگویند که "ما همیشه نظر بچه هامونو میپرسیم." آنطور نظر خواستن شما تقریبا بیهوده است.اگر هم بچه ها را در کلاس های فبک نمیگذارید، سعی کنید یک سری از این کار هایی که گفتم را در خانه انجام بدهید. کسی که معلم استهم میتواند یک سری از این کارها را انجام بدهد، میتواند به جای اینکه صرفا از دانش آموزانش نظر بپرسد، با آنها تبادل نظر کند، آنها را به تبادل نظر با یکدیگر تشویق کند،و باعث بشود که اعتماد به نفس بچه ها بالا برود. پس خواهش میکنم تا جای ممکن این کار ها را انجام دهید و بگذارید بچه ها از فکر بازی که دارنداستفاده کنند. اینطور نشود که کودکان بسیار با استعداد در آینده بسیار سرخورده بشوند و مثلا کسی شوند با درجات علمی خیلی بالا، با مقدار زیادی دانش، توانایی، مهارت ورزشی، و غیره اما بدون شهامتشرکت توی مسابقات، ارائه نظر در جمع، و موارد مشابه.
ذهن باز کودکان به پرورش نیاز دارد. تا دیرتر نشده است کاری کنید.»
و در نهایت اینکه... بچه ها موفق میشوند."موفق شدن" این نیست که ما بگوییم کسی در کودکی رفتکلاس های فبک و مثلا رتبه یک کنکور شد. نه. "موفق شدن" این نیست که ما بگوییم در این کلاس هابه بچه ها کار جدیدی یاد میدهند یا توانایی جدیدی به آنها داده میشود. بلکه بچه ها در کلاس های فبک یاد میگیرند از توانایی هایی که دارند و کار هایی که بلد هستند استفاده کنند.
مثلا... خود من. من در سالهای اول و دوم ابتدایی که فبک نرفته بودم یک پسر کاملا خجالتی بودم و مثلا خیلی چیز ها را سر کلاس بلد بودم اما هرگز نمیرفتم پای تخته چون میترسیدم بچه ها مرا مسخره کنند یا معلمم ازمن ایراد بگیرد. اما از سومابتدایی که دیگر وارد کلاس های فبک شده بودم تا الان که ترم اول دانشگاه هستم میدانم که اگر توانایی به خصوصی دارم باید از آن استفاده کنم و اگر نظری دارم باید آن نظر را ارائه کنم و میدانم که باید برای نظراتم دلیل بیاورم.
من الان خیلی راحتدر یک جمع صحبت می کنم. دلیلش این است که چندین و چند بار در کلاس های فبک، در جمعی که البته همسن خودم بودند، صحبت کرده ام و عادت دارم که نظر بدهم، نظر مخالف بشنوم، انتقاد و پیشنهاد بشنوم، و غیره. بنابراین الان خیلی راحت تر از بیشتر همسالان خودم هسستم. به خصوص الان که وارد دانشگاه شده ام خیلی راحت تر از کسایی هستم که دانشگاه رفتن برایشان مثل یک هیولا است؛ کنار هم قرار گرفتن با آن همه آدم جدید که شاید حتی یک نفرشان را هم نشناسند در صورتی که شاید در دبیرستان تقریبا همه را میشناخته اند. برای من اینطور نبود. من خیلی راحت به دانشگاه رفتمو در همان روز اول تعداد زیادی دوست پیدا کردم. اینها تنها مقداری از تاثیرات مثبتی است که فبک در من داشته است.
و در آخر اینکه... یک درخواست: پدر و مادر ها، بزرگتر ها، مسئولین مربوطه، کودکان را به فکر کردن تشویق کنید و با آنها "تبادل نظر" کنید. نه اینکه فقط برای نوعی رفع تکلیف از آنها نظر بپرسید و بعد از اینکه نظرشان را دادند بگویید "باشه ممنون." و نه قبول کنید، نه رد کنید، و اصلا اهمیت خاصی به نظرشان ندهید. از آنها واقعا نظرشان را بخواهید. سعی کنید از آن نظرات استفاده کنید و اگر میخواهید نظرشان را رد کنید دلیل بیاورید. حتی اگر نظرشان را قبول میکنید دلیل بیاورید که فکر نکنندبی دلیل دارید نظرشانرا قبول میکنید. بعد از اینکه نظر خودتان را دادید، باز هم از آنها نظر بخواهید. این میشود"تبادل نظر"؛ نه آن نظر پرسیدنی که خیلی از پدر و مادر ها میگویند که "ما همیشه نظر بچه هامونو میپرسیم." آنطور نظر خواستن شما تقریبا بیهوده است.اگر هم بچه ها را در کلاس های فبک نمیگذارید، سعی کنید یک سری از این کار هایی که گفتم را در خانه انجام بدهید. کسی که معلم استهم میتواند یک سری از این کارها را انجام بدهد، میتواند به جای اینکه صرفا از دانش آموزانش نظر بپرسد، با آنها تبادل نظر کند، آنها را به تبادل نظر با یکدیگر تشویق کند،و باعث بشود که اعتماد به نفس بچه ها بالا برود. پس خواهش میکنم تا جای ممکن این کار ها را انجام دهید و بگذارید بچه ها از فکر بازی که دارنداستفاده کنند. اینطور نشود که کودکان بسیار با استعداد در آینده بسیار سرخورده بشوند و مثلا کسی شوند با درجات علمی خیلی بالا، با مقدار زیادی دانش، توانایی، مهارت ورزشی، و غیره اما بدون شهامتشرکت توی مسابقات، ارائه نظر در جمع، و موارد مشابه.
ذهن باز کودکان به پرورش نیاز دارد. تا دیرتر نشده است کاری کنید.»
Forwarded from پژوهشگاه علوم انسانی ihcssir
پژوهشکده اخلاق و تربیت گروه فبک (فلسفه برای کودکان) برگزار می کند:
پویانمایی(انیمیشن) درون و برون
حضور برای عموم آزاد است❗️
🌿🌿
@ihcss
پویانمایی(انیمیشن) درون و برون
حضور برای عموم آزاد است❗️
🌿🌿
@ihcss
مشروح گفتگو های پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز»
مشروح گفتگو های پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز» www.ihcs.ac.ir/Pages/Features/StaticPage.aspx?id=12574
نشست «قلب آموزش کارآمد؛ پرداختن به دغدغههای کودک» عصر روز گذشته (چهارشنبه ۱۵ مهرماه) به مناسبت روز جهانی کودک در سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد .
بخش سوم این نشست پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز» بود که با حضور شاگردان کلاسهای فلسفه برای کودکان، خانواده های آنان و مربیانشان برگزار شد.
هر کدام از شاگردان با بیان دیدگاه خود نسبت به کلاسها و پاسخ به سئوالات حاضرین سعی بر آن داشتند تا از بهبود شرایط روحی و تاثیر مثبت کلاسها بر اخلاق و رفتار خود تاکید کنند.
در ادامه متن مشروح گفتگو های پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز» در باره پیشرفتهای خودشان در زمینه های مختلف از دیدگاه خود و و دیگران میآید:
دکتر ناجی: از شاگرادان کلاسهای فلسفه برای کودکان دعوت کردهایم بیایند و به صورت مشروح درباره اتفاقاتی که در کلاسها میافتد صحبت کنند و تفاوتهای روش فلسفه برای کودکان با روشهای سنتی را مطرح کنند و شما میتوانید از آنها سوال بپرسید؛ البته یک سری سوالهای کلی را همکارم میپرسند و غیر از آنها اگر سوالی دارید میتوانید بپرسید و شاگردان به صورت مستند پاسخ میدهند که امیدوارم بتوانند معرفی مناسبی از فلسفه برای کودکان داشته باشند.
سرکار خانم عسکری: لطفا توضیح دهید از زمانی که در این کلاسها شرکت داشتهاید فبک چه تاثیری روی شما داشته است؟
مینا: کلاسهای فلسفه برای کودکان همانند دیگر کلاسها هدفهایی را دنبال میکند، ولی اهداف کلاسهای فلسفه برای کودکان با دیگر کلاسها متفاوت هستند. کلاسهای فلسفه برای کودکان بیشتر بر روی فکر کودکان کار میکنند که چگونه محیط فکریشان را گسترش دهند؛ چگونه فکرشان را بازتر کنند؛ بتوانند چیزها را از جهات مخلتف ببینند. کل مجموعه، فایدههایی برای ما داشته است که به شخصه آن را دیدهایم. مثلا مدیریت و قانونمندی. شاید تا جلسههای اول و دوم که در کلاسها حضور داشتم به سه قانون اصلی که در این مورد وجود داشت اهمیت نمیدادم. مثلا هنگام بحث با دوستم ترجیح میدادم فقط من و دوستم در آن مورد صحبت کنیم تا اینکه شخص دیگری در بحث ما شرکت کند و ما به حرف آن گوش دهیم. الان بعد از دو سال یاد گرفتیم که به حرف دیگران خوب گوش کنیم به قانونها احترام بگذاریم. خوب گوش دادن خیلی چیزهای دیگری را به همراه دارد. وقتی خوب گوش میدهیم میتوانیم درست انتقاد کنیم؛ درست تصمیم بگیریم؛ درست استدلال کنیم. این موضوع را همه شاگردانی که اینجا هستند و در کلاسها کار کردهاند میتوانند تایید کنند.
ترانه: شاید بعضی از حاضران اینجا نمیدانند که سه قانون اصلی ما چه هستند؟ سه قانون شامل گوش دادن به حرف همدیگر، مرتبط به هم حرف زدن و وسط حرف همدیگر نپریدن.
یکی دیگر از خصوصیات خوب این کلاسها این بوده که ما اجازه داریم بدون اینکه ترسی داشته باشیم حرف خود را بیان میکنیم یعنی چه درست باشد و چه غلط، حرف خود را بیان میکنیم و از این موضوع نمیترسیم که کسی قرار است ما را قضاوت کند. اما همیشه این موضوع هست که ما با کسی مواجه می شویم که میخواهد حرف ما را نقد کند. وقتی کسی حرف ما را نقد می کند دلیلی ندارد که ما مثل همیشه که در حالت های عادی قبل از این کلاسها بوده ایم، فقط منتظر پایان نقد شخص باشیم و بعد دوباره شروع کنیم حرف خود را به کرسی بشانیم. حقیقت این مدلی هست که ما باید به حرف همدیگر گوش دهیم؛ گوش دادن یکی از ملاک های اصلی زندگی است که بتوانیم زندگی را پیش ببریم و نکته بعد، نقد پذیری است که خیلی خیلی خیلی مهم است و من به شخصه در زندگیم خیلی دیدم که باعث پیشرفت شده است.
نیلوفر: توی این کلاسها نکته خیلی مهمی که ما یاد میگیریم این است که به حرفهای همدیگر و به عقاید همدیگر احترام بگذاریم. یعنی اینکه ما در این کلاسها خیلی نظرات مختلف می شنویم که حتی ممکن است برای آنها هیچ دلیلی برای متقاعد شدن پیدا نکنیم، اما ما سعی می کنیم با صحبت کردن با هم، یکدیگر را متقاعد کنیم، اما اگر کسی متقاعد نشد به هم توهین نمیکنیم و سعی میکنیم حرفش را درک کنیم.
کیمیا: همان طور که دوستان دیگر اشاره کردند، رعایت حقوق همدیگر همان سه قانون اصلی کلاس ماست که میتوان دید که در ما خیلی رشد کرده است و موضوع دیگر اعتماد به نفس است. ما خیلی راحتتر میتوانیم نظراتمان را در کلاس مطرح کنیم، در صورتی که قبلاً این گونه نبود. حتی اطرافیان هم متوجه تغییر و بهبود صحبت کردن و طرز فکر ما میشوند و اینکه چگونه مشکلات را حل نماییم. (توانایی حل مسئله)
آیسان: در ادامه سخنان دوستان، یکی دیگر از نکات این است که خود را در جای طرف مقابل بگذاریم. قبل این کلاسها من خودم و یا کسانی را دیده بودم که ما نمی توانستیم همدیگر را درک کنیم یا من خودم فکر می کنم بقیه نمی توانستند مرا درک کنند. ولی حالا ما سعی میکنیم کاری کنیم
بخش سوم این نشست پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز» بود که با حضور شاگردان کلاسهای فلسفه برای کودکان، خانواده های آنان و مربیانشان برگزار شد.
هر کدام از شاگردان با بیان دیدگاه خود نسبت به کلاسها و پاسخ به سئوالات حاضرین سعی بر آن داشتند تا از بهبود شرایط روحی و تاثیر مثبت کلاسها بر اخلاق و رفتار خود تاکید کنند.
در ادامه متن مشروح گفتگو های پنل «کودکان دیروز، متفکران امروز» در باره پیشرفتهای خودشان در زمینه های مختلف از دیدگاه خود و و دیگران میآید:
دکتر ناجی: از شاگرادان کلاسهای فلسفه برای کودکان دعوت کردهایم بیایند و به صورت مشروح درباره اتفاقاتی که در کلاسها میافتد صحبت کنند و تفاوتهای روش فلسفه برای کودکان با روشهای سنتی را مطرح کنند و شما میتوانید از آنها سوال بپرسید؛ البته یک سری سوالهای کلی را همکارم میپرسند و غیر از آنها اگر سوالی دارید میتوانید بپرسید و شاگردان به صورت مستند پاسخ میدهند که امیدوارم بتوانند معرفی مناسبی از فلسفه برای کودکان داشته باشند.
سرکار خانم عسکری: لطفا توضیح دهید از زمانی که در این کلاسها شرکت داشتهاید فبک چه تاثیری روی شما داشته است؟
مینا: کلاسهای فلسفه برای کودکان همانند دیگر کلاسها هدفهایی را دنبال میکند، ولی اهداف کلاسهای فلسفه برای کودکان با دیگر کلاسها متفاوت هستند. کلاسهای فلسفه برای کودکان بیشتر بر روی فکر کودکان کار میکنند که چگونه محیط فکریشان را گسترش دهند؛ چگونه فکرشان را بازتر کنند؛ بتوانند چیزها را از جهات مخلتف ببینند. کل مجموعه، فایدههایی برای ما داشته است که به شخصه آن را دیدهایم. مثلا مدیریت و قانونمندی. شاید تا جلسههای اول و دوم که در کلاسها حضور داشتم به سه قانون اصلی که در این مورد وجود داشت اهمیت نمیدادم. مثلا هنگام بحث با دوستم ترجیح میدادم فقط من و دوستم در آن مورد صحبت کنیم تا اینکه شخص دیگری در بحث ما شرکت کند و ما به حرف آن گوش دهیم. الان بعد از دو سال یاد گرفتیم که به حرف دیگران خوب گوش کنیم به قانونها احترام بگذاریم. خوب گوش دادن خیلی چیزهای دیگری را به همراه دارد. وقتی خوب گوش میدهیم میتوانیم درست انتقاد کنیم؛ درست تصمیم بگیریم؛ درست استدلال کنیم. این موضوع را همه شاگردانی که اینجا هستند و در کلاسها کار کردهاند میتوانند تایید کنند.
ترانه: شاید بعضی از حاضران اینجا نمیدانند که سه قانون اصلی ما چه هستند؟ سه قانون شامل گوش دادن به حرف همدیگر، مرتبط به هم حرف زدن و وسط حرف همدیگر نپریدن.
یکی دیگر از خصوصیات خوب این کلاسها این بوده که ما اجازه داریم بدون اینکه ترسی داشته باشیم حرف خود را بیان میکنیم یعنی چه درست باشد و چه غلط، حرف خود را بیان میکنیم و از این موضوع نمیترسیم که کسی قرار است ما را قضاوت کند. اما همیشه این موضوع هست که ما با کسی مواجه می شویم که میخواهد حرف ما را نقد کند. وقتی کسی حرف ما را نقد می کند دلیلی ندارد که ما مثل همیشه که در حالت های عادی قبل از این کلاسها بوده ایم، فقط منتظر پایان نقد شخص باشیم و بعد دوباره شروع کنیم حرف خود را به کرسی بشانیم. حقیقت این مدلی هست که ما باید به حرف همدیگر گوش دهیم؛ گوش دادن یکی از ملاک های اصلی زندگی است که بتوانیم زندگی را پیش ببریم و نکته بعد، نقد پذیری است که خیلی خیلی خیلی مهم است و من به شخصه در زندگیم خیلی دیدم که باعث پیشرفت شده است.
نیلوفر: توی این کلاسها نکته خیلی مهمی که ما یاد میگیریم این است که به حرفهای همدیگر و به عقاید همدیگر احترام بگذاریم. یعنی اینکه ما در این کلاسها خیلی نظرات مختلف می شنویم که حتی ممکن است برای آنها هیچ دلیلی برای متقاعد شدن پیدا نکنیم، اما ما سعی می کنیم با صحبت کردن با هم، یکدیگر را متقاعد کنیم، اما اگر کسی متقاعد نشد به هم توهین نمیکنیم و سعی میکنیم حرفش را درک کنیم.
کیمیا: همان طور که دوستان دیگر اشاره کردند، رعایت حقوق همدیگر همان سه قانون اصلی کلاس ماست که میتوان دید که در ما خیلی رشد کرده است و موضوع دیگر اعتماد به نفس است. ما خیلی راحتتر میتوانیم نظراتمان را در کلاس مطرح کنیم، در صورتی که قبلاً این گونه نبود. حتی اطرافیان هم متوجه تغییر و بهبود صحبت کردن و طرز فکر ما میشوند و اینکه چگونه مشکلات را حل نماییم. (توانایی حل مسئله)
آیسان: در ادامه سخنان دوستان، یکی دیگر از نکات این است که خود را در جای طرف مقابل بگذاریم. قبل این کلاسها من خودم و یا کسانی را دیده بودم که ما نمی توانستیم همدیگر را درک کنیم یا من خودم فکر می کنم بقیه نمی توانستند مرا درک کنند. ولی حالا ما سعی میکنیم کاری کنیم
که بقیه ما را درک کنند و ما هم بقیه را درک کنیم که باعث میشود ما بتوانیم حرفهای همدیگر را بهتر بفهمیم و بتوانیم بحث های جامعتر و عمیقتری داشته باشیم. (درک احساس دیگران باعث شده تا شما بتوانید تبادل نظر بهتری داشته باشید.)
پرنیان: همانطور که دیگر دوستان اشاره کردند این کلاسها باعث شده که تاثیرات زیادی روی اخلاق و رفتار ما داشته باشد. در این کلاسها یک سری از مهارت ها خیلی پیشرفت کردند مانند خوب دیدن، خوب صحبت کردن و خوب گوش دادن. منظور از خوب دیدن این است که بتوانیم از زوایای مختلف یک موضوع را نگاه کنیم و بتوانیم خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم. (درک احساسات دیگران). مهارت خوب گوش دادن یعنی اینکه به حرف طرف مقابل خوب گوش دهیم که بتوانیم نظرمان را بیان کنیم. این سه مهارت خوب گوش کردن، خوب فکر کردن و خوب صحبت کردن به هم مربوط میشوند. چون وقتی خوب به حرف طرف مقابلمان گوش کنیم می توانیم خوب فکر کنیم و وقتی خوب فکر کنیم می توانیم نظرمان را به بهترین نحو ممکن به طرف مقابل برسانیم. این تاثیرات مثبتی بود بر روی اخلاق و رفتار و مهارت های ما.
مینا: روند کلاسهای ما این گونه بود که ما یک سری جملات را بیان می کنیم و یا بعضی اوقات پرسشهایی میپرسیم که بعضا به صورت طبقهبندی قرار میگرفت. این طبقهبندی در جلسات اولیه کلاس بر روی تخته سیاه قرار میگرفت و بعد با همه آنها خداحافظی میکردیم و می رفتیم. اما این طبقهبندی در زندگی ما تاثیرات زیادی داشته است. طبقهبندی افراد یا کارها و یا تمام محیط اطراف برای ما آسانتر شده و من این موضوع را خیلی دوست دارم.
ترانه: همانگونه که دوستم اشاره کرد طبقهبندی یکی از چیزهای تاثیرگذار بود. این طبقهبندی در ابتدا صرفا بر روی تخته بود و بعد از چندی در زندگی ما انعکاس پیدا کرد. وقتی می خواهیم برای حل مشکلات تصمیمی بگیریم، مشکلات و اتفاقات رخ داده را به چند طبقه دستهبندی میکنیم و راجع به هر کدام از طبقه به صورت مجزا فکر میکنیم. همین مسئله باعث میشود درباره مسائل دقیقتر فکر کنیم و بهتر تصمیم بگیریم و درست تر استدلال کنیم.
مینا: عموماً در کلاسهای عادی مثل کلاس های مدرسه، چیزی که اتفاق میافتد این است که معلم بحث را شروع کرده و ادامه می دهد و خود معلم بحث را پایان میدهد و عموماً بچهها در این بین نقشی ندارند. اما در کلاسهای فبک، مربی بحثی را آغاز میکند و شاگردان باید بحث را ادامه دهند و به پایان برسانند. بنابراین در این کلاسها ما فهمیدیم که نظر ما اهمیت دارد و همین طور نظر دیگران. ما باید یاد بگیریم که با اطرافیانمان تبادل نظر داشته باشیم. در این راه باید برای نظراتمان دلیل بیاوریم چون اگر دلیل خوبی نداشته باشیم خیلی راحت نظراتمان رد میشوند. هر وقت کسی نظری داشته باشد یک نفر مخالف آن هم نظری ارائه میکند و اگر نتواند از نظر خود دفاع کند آن هم حذف میشود. بنابراین در این تبادل نظرها اعتماد به نفس ما هم بالاتر رفت. وقتی اعتماد به نفس ما بالاتر رفت باعث شد که ما مثلا در کلاسها یا مدرسه یا دانشگاه ... حضور فعالتری داشته باشیم. از اینکه در جمع جدید قرار بگیریم و صحبت کنیم و با افراد جدید روبرو شویم و برای صحبت کردن با آنها ترسی نداشته باشیم. چون میدانیم که قدرت بیان داریم و نظری داریم که باید گفته شود. این نکته خیلی مهمی بود که در کلاسهای فبک به آن پرداخته شد.
عسکری: سئوالی که من از شما دارم این است که نظر معلمان و والدین شما راجع به شما چیست؟ مثلا دوستی گفتند که "مادر من می گوید که طرز فکر من تغییر کرده؟" نظر دیگر دوستان در این خصوص چیست آیا معلم یا والدینتان به شما گفتهاند که تغییر کردهاید؟
ترانه: وقتی که شاگردان در حال گفتگو و صحبت کردن بودند و یکی از مربیان هم حضور داشتند و به آنها گوش میدادند، پس از پایان گفتگو و تمام شدن صحبتها فرمودند که این نتیجه کلاسهای فلسفه برای کودکان بود.
مینا: یکی از مسایلی که من شخصا تجربه کردم این بود که ما در خصوص این مسله یک نمایشگاه داشتیم و من غرفهدار بودم و پدر من اصلا در جریان این مسئله نبود. وقتی که پدرم از نمایشگاه بازدید کرد و در راه برگشت به خانه بودیم خیلی مرا تشویق کردند. گفتند که وقتی که شما در چنین سن حساسی، زمانی که شخصیت واقعی شما در حال شکل گیری است، شروع به فکر کردن و تحلیل کردن می کنید خیلی روی آیندهتان تاثیر دارد. روی دیدتان و افکارتان تاثیر دارد. پدر من خیلی نظر مثبتی داشتند.
آیسان: در حین بحث با معلمان یا زمان تدریس بعضی درسها با معلم به مشکل بر میخوریم، قبل از این کلاسها نمیتوانستیم به معلم بگوییم که نظر ماچیست و توان این را نداشتیم که به معلم بگوییم که با کجای حرف او مشکل داریم اما بعد از این کلاسها به شخصه تجربه کردم که معلم ما با تعجب به شاگردان می گفت که واقعا از لحاظ فلسفه خیلی پیشرفت کردهاید. (بهتر ش
پرنیان: همانطور که دیگر دوستان اشاره کردند این کلاسها باعث شده که تاثیرات زیادی روی اخلاق و رفتار ما داشته باشد. در این کلاسها یک سری از مهارت ها خیلی پیشرفت کردند مانند خوب دیدن، خوب صحبت کردن و خوب گوش دادن. منظور از خوب دیدن این است که بتوانیم از زوایای مختلف یک موضوع را نگاه کنیم و بتوانیم خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم. (درک احساسات دیگران). مهارت خوب گوش دادن یعنی اینکه به حرف طرف مقابل خوب گوش دهیم که بتوانیم نظرمان را بیان کنیم. این سه مهارت خوب گوش کردن، خوب فکر کردن و خوب صحبت کردن به هم مربوط میشوند. چون وقتی خوب به حرف طرف مقابلمان گوش کنیم می توانیم خوب فکر کنیم و وقتی خوب فکر کنیم می توانیم نظرمان را به بهترین نحو ممکن به طرف مقابل برسانیم. این تاثیرات مثبتی بود بر روی اخلاق و رفتار و مهارت های ما.
مینا: روند کلاسهای ما این گونه بود که ما یک سری جملات را بیان می کنیم و یا بعضی اوقات پرسشهایی میپرسیم که بعضا به صورت طبقهبندی قرار میگرفت. این طبقهبندی در جلسات اولیه کلاس بر روی تخته سیاه قرار میگرفت و بعد با همه آنها خداحافظی میکردیم و می رفتیم. اما این طبقهبندی در زندگی ما تاثیرات زیادی داشته است. طبقهبندی افراد یا کارها و یا تمام محیط اطراف برای ما آسانتر شده و من این موضوع را خیلی دوست دارم.
ترانه: همانگونه که دوستم اشاره کرد طبقهبندی یکی از چیزهای تاثیرگذار بود. این طبقهبندی در ابتدا صرفا بر روی تخته بود و بعد از چندی در زندگی ما انعکاس پیدا کرد. وقتی می خواهیم برای حل مشکلات تصمیمی بگیریم، مشکلات و اتفاقات رخ داده را به چند طبقه دستهبندی میکنیم و راجع به هر کدام از طبقه به صورت مجزا فکر میکنیم. همین مسئله باعث میشود درباره مسائل دقیقتر فکر کنیم و بهتر تصمیم بگیریم و درست تر استدلال کنیم.
مینا: عموماً در کلاسهای عادی مثل کلاس های مدرسه، چیزی که اتفاق میافتد این است که معلم بحث را شروع کرده و ادامه می دهد و خود معلم بحث را پایان میدهد و عموماً بچهها در این بین نقشی ندارند. اما در کلاسهای فبک، مربی بحثی را آغاز میکند و شاگردان باید بحث را ادامه دهند و به پایان برسانند. بنابراین در این کلاسها ما فهمیدیم که نظر ما اهمیت دارد و همین طور نظر دیگران. ما باید یاد بگیریم که با اطرافیانمان تبادل نظر داشته باشیم. در این راه باید برای نظراتمان دلیل بیاوریم چون اگر دلیل خوبی نداشته باشیم خیلی راحت نظراتمان رد میشوند. هر وقت کسی نظری داشته باشد یک نفر مخالف آن هم نظری ارائه میکند و اگر نتواند از نظر خود دفاع کند آن هم حذف میشود. بنابراین در این تبادل نظرها اعتماد به نفس ما هم بالاتر رفت. وقتی اعتماد به نفس ما بالاتر رفت باعث شد که ما مثلا در کلاسها یا مدرسه یا دانشگاه ... حضور فعالتری داشته باشیم. از اینکه در جمع جدید قرار بگیریم و صحبت کنیم و با افراد جدید روبرو شویم و برای صحبت کردن با آنها ترسی نداشته باشیم. چون میدانیم که قدرت بیان داریم و نظری داریم که باید گفته شود. این نکته خیلی مهمی بود که در کلاسهای فبک به آن پرداخته شد.
عسکری: سئوالی که من از شما دارم این است که نظر معلمان و والدین شما راجع به شما چیست؟ مثلا دوستی گفتند که "مادر من می گوید که طرز فکر من تغییر کرده؟" نظر دیگر دوستان در این خصوص چیست آیا معلم یا والدینتان به شما گفتهاند که تغییر کردهاید؟
ترانه: وقتی که شاگردان در حال گفتگو و صحبت کردن بودند و یکی از مربیان هم حضور داشتند و به آنها گوش میدادند، پس از پایان گفتگو و تمام شدن صحبتها فرمودند که این نتیجه کلاسهای فلسفه برای کودکان بود.
مینا: یکی از مسایلی که من شخصا تجربه کردم این بود که ما در خصوص این مسله یک نمایشگاه داشتیم و من غرفهدار بودم و پدر من اصلا در جریان این مسئله نبود. وقتی که پدرم از نمایشگاه بازدید کرد و در راه برگشت به خانه بودیم خیلی مرا تشویق کردند. گفتند که وقتی که شما در چنین سن حساسی، زمانی که شخصیت واقعی شما در حال شکل گیری است، شروع به فکر کردن و تحلیل کردن می کنید خیلی روی آیندهتان تاثیر دارد. روی دیدتان و افکارتان تاثیر دارد. پدر من خیلی نظر مثبتی داشتند.
آیسان: در حین بحث با معلمان یا زمان تدریس بعضی درسها با معلم به مشکل بر میخوریم، قبل از این کلاسها نمیتوانستیم به معلم بگوییم که نظر ماچیست و توان این را نداشتیم که به معلم بگوییم که با کجای حرف او مشکل داریم اما بعد از این کلاسها به شخصه تجربه کردم که معلم ما با تعجب به شاگردان می گفت که واقعا از لحاظ فلسفه خیلی پیشرفت کردهاید. (بهتر ش
دن قدرت بیان)
نیلوفر: از وقتی کلاسهای فبک شروع شد واقعا تاثیرش را بر روی همه دانشآموزان مدرسه مشاهده کردیم. به عنوان مثال ما وقتی در مدرسه به مشکل بر میخوردیم یا به نتیجهای در کلاس نمیرسیدیم، همیشه در بین خودمان مشکل داشتیم، همهمه می شد و بعضی ها از هم ناراحت میشدند، حرفهای هم را متوجه نمیشدند، ممکن بود که هر دو نفر یک حرف را میزدند ولی حرفهای هم را درک نمیکردند چون به یکدیگر خوب گوش نمیدادند یا حتی نمیتوانستند حرف خود را خوب بیان کنند چون شیوه صحیح آنرا نمیدانستند. اما از وقتی این کلاسها شروع شد ما یاد گرفتیم که مسائل را به شیوه درست بیان کنیم و این تغییر در همه ما احساس شد. هم در مدرسه و هم در خانوادهها و هم در بین دوستان خودمان. من به شخصه یاد گرفتم که به حرفهای دوستانم گوش دهم و اجازه بدهم که اشکالاتم را به من بگویند و بشنوم و راجع به آن با آنها بحث کنم ولی قبل از آن این گونه نبود. قبلا نمی توانستم قبول کنم.
عسکری: آیا در محیط خانه هم این گونه بود؟
نیلوفر: دقیقا در خانه هم این گونه بود و آنها میگفتند که تغییر را در من حس کردهاند. خیلی راحت تر میتوانستم حرف بزنم و دلایل منطقی تری بیاورم.
کیمیا: من در مورد خودم میخواستم صحبت کنم، من قبلا آدمی بودم که اگر حرف مخالفی میشنیدم با عصبانیت میخواستم که دیگران را قانع کنم یعنی با پرخاش. ولی میتوانم بگویم که این کلاس در من این تغییر را ایجاد کرده که وقتی نظری مخالف میشنوم حداقل بتوانم درستتر نظر خودم را بگویم، سعی می کنم او را قانع کنم. با بهترین راه و شیوه، یعنی گوش کردن. اول بفهمم اگر کسی نظر مخالفی را بیان می کند اصلا منظور آن چیست؟ سعی میکنم حرف طرف مقابل را بفهمم.
صبا: قبل از این ما در هر جمع اجتماعی خارج از کلاس صحبت میکردیم، ممکن بود دعوا شود و یا بحث خسته کننده میشد و بعض ها از جمع کناره میگرفتند. ولی بعد از شروع این کلاسها ما یاد گرفتیم که بایستیم و اگر فکر میکنیم که واقعا نظر ما درست است دیگران را متقاعد کنیم. یاد گرفتیم که با عدالت و با فکر با مسائل برخورد کنیم.
جدی ترین تصمیمی که این کلاس ها درون من ایجاد کرده این است که خیلی منطقیتر فکر کنم و اینکه خیلی ذهنم باز شده است. یک نکته جالبی که در این کلاسها است این است که وقتی ما نقطه نظر دوستانمان را میشنویم در دوست یابی هم می تواند به ما کمک میکند تا با دیدگاه دوستان آشنا شویم.
آیدا: یکی از مسائلی که دوستان کمتر به آن اشاره کردند، این است که کلاس ها روی اخلاق ما خیلی تاثیر میگذارند. مثلا چند جلسه از کلاسها در مورد دروغ گفتن، دلیل اینکه ما دروغ می گوییم و یا چرا دروغ می گوییم و یا نباید دروغ بگوییم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت و از آن موقع به بعد خیلی کمتر دروغ میگویم و این کارها را انجام می دهم.
عسکری: به نکته جالبی اشاره کردند، علاوه بر آن مهارتهایی که شما یاد میگیرید اعم از فکری و اجتماعی، بر روی اخلاق شما هم خیلی تاثیر گذاشته.
یاسمن: ادامه بر حرف دوستم، همین جلسهای که گفته شد، در مورد دروغ گفتن، تا قبل از این فکر میکردم که اگر دروغ بگویم، شاید خیلی از چیزها از سرم باز شوند و شاید از خیلی از مشکلات دور شوم. ولی بعد از این جلسه راجع به دروغ گفتن برگزار شد و با دوستان صحبت کردیم فهمیدم که وقتی که دروغ می گویم مشکلات کم که نمی شود هیچ بلکه زیاد هم می شود. خیلی از مسایل که در ذهن ماست در کلاس های فبک عوض میشود و تغییر پیدا میکند.
عسکری : درخواست شما از متولیان آموزش و پرورش و والدین و بزرگتر ها چیست؟
ترانه: دوست دارم بزرگترها این را بدانند که وقتی که حرف ما را در زمانهایی قبول نمی کنند حداقل کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را قانع کنند ما حق داریم که قانع شویم. از طرفی دیگر باید به این بحث هم دقت کنند که گاهی اوقات ممکن است که ما درست بگوییم یعنی دلیلی ندارد چون تجربیاتشان بیشتر است همیشه ما کسانی هستیم که اشتباه می کنیم و بزرگترها کسانی باشند که حتما حرفهای درست را میزنند. واقعا دوست دارم بزرگترها این موضوع را در خودشان تغییر دهند که به حرف ما هم گوش کنند و سعی کنند تامل کنند که شاید ما بعضی اوقات آنها را قانع کنیم و اگر قانعشان کردیم به ما هم بگویند نه اینکه در تنهایی خود بگویند که مرا قانع کرد.
مینا: ما چون در سن نوجوانی هستیم مطمئناً درخواست های زیادی از بزرگتر ها داریم، ولی در گفتگوهایی که بین بچه ها و بزرگترهاست، حرف های بچه ها تا یک سنی کلا شنیده نمی شود. ولی در سنین ما که شخصیت مان در حال شکل گرفتن است باید مورد توجه قرار بگیریم و اعتماد به نفسمان تقویت شود. انتظار ما از بزرگترها این است که همانطور که به ما یاد میدهند که انتقادپذیر باشید، که به حرف دیگران گوش بدهید، که مشورت بگیر
نیلوفر: از وقتی کلاسهای فبک شروع شد واقعا تاثیرش را بر روی همه دانشآموزان مدرسه مشاهده کردیم. به عنوان مثال ما وقتی در مدرسه به مشکل بر میخوردیم یا به نتیجهای در کلاس نمیرسیدیم، همیشه در بین خودمان مشکل داشتیم، همهمه می شد و بعضی ها از هم ناراحت میشدند، حرفهای هم را متوجه نمیشدند، ممکن بود که هر دو نفر یک حرف را میزدند ولی حرفهای هم را درک نمیکردند چون به یکدیگر خوب گوش نمیدادند یا حتی نمیتوانستند حرف خود را خوب بیان کنند چون شیوه صحیح آنرا نمیدانستند. اما از وقتی این کلاسها شروع شد ما یاد گرفتیم که مسائل را به شیوه درست بیان کنیم و این تغییر در همه ما احساس شد. هم در مدرسه و هم در خانوادهها و هم در بین دوستان خودمان. من به شخصه یاد گرفتم که به حرفهای دوستانم گوش دهم و اجازه بدهم که اشکالاتم را به من بگویند و بشنوم و راجع به آن با آنها بحث کنم ولی قبل از آن این گونه نبود. قبلا نمی توانستم قبول کنم.
عسکری: آیا در محیط خانه هم این گونه بود؟
نیلوفر: دقیقا در خانه هم این گونه بود و آنها میگفتند که تغییر را در من حس کردهاند. خیلی راحت تر میتوانستم حرف بزنم و دلایل منطقی تری بیاورم.
کیمیا: من در مورد خودم میخواستم صحبت کنم، من قبلا آدمی بودم که اگر حرف مخالفی میشنیدم با عصبانیت میخواستم که دیگران را قانع کنم یعنی با پرخاش. ولی میتوانم بگویم که این کلاس در من این تغییر را ایجاد کرده که وقتی نظری مخالف میشنوم حداقل بتوانم درستتر نظر خودم را بگویم، سعی می کنم او را قانع کنم. با بهترین راه و شیوه، یعنی گوش کردن. اول بفهمم اگر کسی نظر مخالفی را بیان می کند اصلا منظور آن چیست؟ سعی میکنم حرف طرف مقابل را بفهمم.
صبا: قبل از این ما در هر جمع اجتماعی خارج از کلاس صحبت میکردیم، ممکن بود دعوا شود و یا بحث خسته کننده میشد و بعض ها از جمع کناره میگرفتند. ولی بعد از شروع این کلاسها ما یاد گرفتیم که بایستیم و اگر فکر میکنیم که واقعا نظر ما درست است دیگران را متقاعد کنیم. یاد گرفتیم که با عدالت و با فکر با مسائل برخورد کنیم.
جدی ترین تصمیمی که این کلاس ها درون من ایجاد کرده این است که خیلی منطقیتر فکر کنم و اینکه خیلی ذهنم باز شده است. یک نکته جالبی که در این کلاسها است این است که وقتی ما نقطه نظر دوستانمان را میشنویم در دوست یابی هم می تواند به ما کمک میکند تا با دیدگاه دوستان آشنا شویم.
آیدا: یکی از مسائلی که دوستان کمتر به آن اشاره کردند، این است که کلاس ها روی اخلاق ما خیلی تاثیر میگذارند. مثلا چند جلسه از کلاسها در مورد دروغ گفتن، دلیل اینکه ما دروغ می گوییم و یا چرا دروغ می گوییم و یا نباید دروغ بگوییم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت و از آن موقع به بعد خیلی کمتر دروغ میگویم و این کارها را انجام می دهم.
عسکری: به نکته جالبی اشاره کردند، علاوه بر آن مهارتهایی که شما یاد میگیرید اعم از فکری و اجتماعی، بر روی اخلاق شما هم خیلی تاثیر گذاشته.
یاسمن: ادامه بر حرف دوستم، همین جلسهای که گفته شد، در مورد دروغ گفتن، تا قبل از این فکر میکردم که اگر دروغ بگویم، شاید خیلی از چیزها از سرم باز شوند و شاید از خیلی از مشکلات دور شوم. ولی بعد از این جلسه راجع به دروغ گفتن برگزار شد و با دوستان صحبت کردیم فهمیدم که وقتی که دروغ می گویم مشکلات کم که نمی شود هیچ بلکه زیاد هم می شود. خیلی از مسایل که در ذهن ماست در کلاس های فبک عوض میشود و تغییر پیدا میکند.
عسکری : درخواست شما از متولیان آموزش و پرورش و والدین و بزرگتر ها چیست؟
ترانه: دوست دارم بزرگترها این را بدانند که وقتی که حرف ما را در زمانهایی قبول نمی کنند حداقل کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را قانع کنند ما حق داریم که قانع شویم. از طرفی دیگر باید به این بحث هم دقت کنند که گاهی اوقات ممکن است که ما درست بگوییم یعنی دلیلی ندارد چون تجربیاتشان بیشتر است همیشه ما کسانی هستیم که اشتباه می کنیم و بزرگترها کسانی باشند که حتما حرفهای درست را میزنند. واقعا دوست دارم بزرگترها این موضوع را در خودشان تغییر دهند که به حرف ما هم گوش کنند و سعی کنند تامل کنند که شاید ما بعضی اوقات آنها را قانع کنیم و اگر قانعشان کردیم به ما هم بگویند نه اینکه در تنهایی خود بگویند که مرا قانع کرد.
مینا: ما چون در سن نوجوانی هستیم مطمئناً درخواست های زیادی از بزرگتر ها داریم، ولی در گفتگوهایی که بین بچه ها و بزرگترهاست، حرف های بچه ها تا یک سنی کلا شنیده نمی شود. ولی در سنین ما که شخصیت مان در حال شکل گرفتن است باید مورد توجه قرار بگیریم و اعتماد به نفسمان تقویت شود. انتظار ما از بزرگترها این است که همانطور که به ما یاد میدهند که انتقادپذیر باشید، که به حرف دیگران گوش بدهید، که مشورت بگیر
ید، همانقدر هم این احساسات و رفتارها را در مقابل ما داشته باشند. اینکه بزرگترها از ما مشورت بگیرند امکان دارد که یک بچه کوچکتر خیلی چیزهای بیشتری برای گفتن داشته باشد، امکان دارد ذهن بازتری نسبت به بزرگترها در یک موضوع داشته باشد. یا انتقادپذیری: خیلی از بزرگترها معمولا وقتی که از طرف یک بچهای یا یک شخص کوچکتر مورد انتقاد قرار میگیرند، به دلیل تجربیات بیشتری که دارند احساس میکند که نسبت به آن بچه درست میگوید ولی در حقیقت ممکن است چنین چیزی امکان نداشته باشد. درخواست ما از بزرگترها این است که به این مسئله واقعا توجه کنند و این مسئله را از دیدگاه مختلف مورد بررسی قرار دهند و خود را گاهی به جای آن بچهای بگذارند که دوست دارد حرفش شنیده شود.
آیسان: یکی دیگر از خواستههای ما از بزرگترها این است که بزرگترها گاهی اوقات ما را سانسور میکنند. وقتی که ما در جمعی صحبت میکنیم به دلیل اینکه فکر می کنند که چون بقیه از ما بزرگتر هستند و حق آنها برای حرف زدن بیشتر است به ما میگویند که ساکت باش؛ آرام؛ تو حرف نزن و بحث بزرگترهاست. ولی باید به این نکته برسند که ما هم اگر بعضی اوقات در جمع ها باشیم به نفعمان است و شاید در این بین حرفی بزنیم که به آن معضل کمکی کند.
مینا: یک خواستهای هم از آموزش و پرورش داشتم. روند بقیه کلاسهایی که ما درآنها هستیم به این صورت است که ما در بحثها شرکت نداریم و در اصل یک سری مطالب به ما یاد داده میشود و ما آنها را دریافت میکنیم. خیلی جای بحث برای ما ندارد که بتوانیم اظهار نظر کنیم. به نظر من خیلی بهتر است که این روند جاری در کلاس های فلسفه برای کودکان را در بقیه کلاس های آموزش و پرورش اجرا کنیم.
مهریار: خدمت والدین و بزرگترها به نکته ای میخواستم اشاره کنم که مقدار بیشتر تجربیاتتان و اینکه تجربههای بیشتری دارید لزوما دلیل بر جامع بودن تجربه هایتان نیست و ممکن است شما تجربه بیشتری داشته باشید ولی در یک مورد خاص ممکن است به دلیل تجربیاتتان نتوانید تصمیم درستی را اخذ نمایید. ممکن است حتی بچه های خیلی کوچکتر با تجربههای خیلی کمتر خیلی مناسبتر باشند. بنابراین مقدار تجربیاتتان دلیل بر مناسب بودن و جامع بودنشان نیست.
پرنیان: و اینکه ما خیلی خوشحال میشویم که بزرگترها نسبت به موضوعات مطرح شده فکر کنند و اینکه اگر در توانشان هست به آنها عمل کنند و اینکه ما آنچه را که میخواستیم در اینجا مطرح کردیم.
یکی از حضار: بچهها با کار کردن در فبک یک زبان مشترک پیدا کردهاند؟ آیا می توانند با دیگر دوستانشان که در فبک کار نکردهاند هم به یک زبان مشترک برسند؟ دوم اینکه بچهها در سن نوجوانی هستند آیا مشکلی با اسم فبک ندارند، اینکه برای فلسفه برای کودکان کار میکنند با واژه کودک مشکلی ندارند؟
مینا: مسلما بچههایی که با آنها کار شده نمیتوانند راحت و آنگونه که در بین خودشان بودهاند و آنگونه که افکار بازتری دارند با بقیه هم صحبت کنند و ارتباط برقرار کنند. ولی ما که این چیزها را میدانیم و پیشرفتهایی داشتهایم می توانیم به دیگرانی که این چیزها را تجربه نکردهاند و به دلایل مختلف این پیشرفتها را نداشتهاند کمک کنیم و سعی کنیم با اینکه خیلی وقتها در مقابل ما جبهه میگیرند آنها را متقاعد کنیم. دوم اینکه یک نکتهی دیگری که در این کلاسها یاد گرفتهایم اینکه با لفظ ها مشکل نداشته باشیم و سعی کنیم بیشتر مسائل را درک کنیم تا اینکه لفظها را درک کنیم.
صبا: هر شخصی چه یک ساله و چه پنجاه ساله کودک محسوب میشود، چرا که از نظر شخص من تا زمانی که ذهن شما در حال باز شدن است شما کودک هستید. بنابراین در این سنی هم که ما هستیم ذهن در حال شکل گرفتن است و تازه می فهمیم که چگونه مسائل را درک کنیم بنابراین از نظر ما الان اوج کودکی ما است.
یکی از حضار: فکر می کنم در مدارس دولتی کتاب تفکر و پژوهشی که تدریس میشود با چیزی که ما آن را تدریس کردیم (من جزو اولین دورهای بودم که مربیگری فبک را شروع کردم) فرق می کند. متفاوت از فکرپروری و فلسفیدن است. اصلا در آن مایه چیزی در کتابهای مدارس دولتی وجود ندارد. این کار چون فوق برنامه است در مدارس دولتی می گذارند و فکر نمی کنم که آموزش و پرورش خیلی موافق تشکیل این کلاسها در جاهای دیگر باشد.
یکی دیگر از حضار: آیا بچههایی که دوره فبک را گذراندهاند، باعث شده تا به مطالعه فلسفه و آرای تاریخ فلسفه علاقهمند شوند و آنها را مطالعه کنند؟
آیسان: ما به خاطر بعضی از بحثها و دوجبههای بودن آنها، مجبور میشدیم بحث های مختلفی را داشته باشیم و به یک سری نتایج کلی میرسیدیم. اما بعضی اوقات انها با هم متفاوتند و ما برای اینکه بفهمیم که کدام درستترند مجبور به تحقیقات میشدیم و نظر فلسفه دانان بزرگ را بدانیم. به همین دلیل بعضی اوقات تحقیق کردهایم و مطالبی راجع به آنها فرا گرفتهایم.
آیسان: یکی دیگر از خواستههای ما از بزرگترها این است که بزرگترها گاهی اوقات ما را سانسور میکنند. وقتی که ما در جمعی صحبت میکنیم به دلیل اینکه فکر می کنند که چون بقیه از ما بزرگتر هستند و حق آنها برای حرف زدن بیشتر است به ما میگویند که ساکت باش؛ آرام؛ تو حرف نزن و بحث بزرگترهاست. ولی باید به این نکته برسند که ما هم اگر بعضی اوقات در جمع ها باشیم به نفعمان است و شاید در این بین حرفی بزنیم که به آن معضل کمکی کند.
مینا: یک خواستهای هم از آموزش و پرورش داشتم. روند بقیه کلاسهایی که ما درآنها هستیم به این صورت است که ما در بحثها شرکت نداریم و در اصل یک سری مطالب به ما یاد داده میشود و ما آنها را دریافت میکنیم. خیلی جای بحث برای ما ندارد که بتوانیم اظهار نظر کنیم. به نظر من خیلی بهتر است که این روند جاری در کلاس های فلسفه برای کودکان را در بقیه کلاس های آموزش و پرورش اجرا کنیم.
مهریار: خدمت والدین و بزرگترها به نکته ای میخواستم اشاره کنم که مقدار بیشتر تجربیاتتان و اینکه تجربههای بیشتری دارید لزوما دلیل بر جامع بودن تجربه هایتان نیست و ممکن است شما تجربه بیشتری داشته باشید ولی در یک مورد خاص ممکن است به دلیل تجربیاتتان نتوانید تصمیم درستی را اخذ نمایید. ممکن است حتی بچه های خیلی کوچکتر با تجربههای خیلی کمتر خیلی مناسبتر باشند. بنابراین مقدار تجربیاتتان دلیل بر مناسب بودن و جامع بودنشان نیست.
پرنیان: و اینکه ما خیلی خوشحال میشویم که بزرگترها نسبت به موضوعات مطرح شده فکر کنند و اینکه اگر در توانشان هست به آنها عمل کنند و اینکه ما آنچه را که میخواستیم در اینجا مطرح کردیم.
یکی از حضار: بچهها با کار کردن در فبک یک زبان مشترک پیدا کردهاند؟ آیا می توانند با دیگر دوستانشان که در فبک کار نکردهاند هم به یک زبان مشترک برسند؟ دوم اینکه بچهها در سن نوجوانی هستند آیا مشکلی با اسم فبک ندارند، اینکه برای فلسفه برای کودکان کار میکنند با واژه کودک مشکلی ندارند؟
مینا: مسلما بچههایی که با آنها کار شده نمیتوانند راحت و آنگونه که در بین خودشان بودهاند و آنگونه که افکار بازتری دارند با بقیه هم صحبت کنند و ارتباط برقرار کنند. ولی ما که این چیزها را میدانیم و پیشرفتهایی داشتهایم می توانیم به دیگرانی که این چیزها را تجربه نکردهاند و به دلایل مختلف این پیشرفتها را نداشتهاند کمک کنیم و سعی کنیم با اینکه خیلی وقتها در مقابل ما جبهه میگیرند آنها را متقاعد کنیم. دوم اینکه یک نکتهی دیگری که در این کلاسها یاد گرفتهایم اینکه با لفظ ها مشکل نداشته باشیم و سعی کنیم بیشتر مسائل را درک کنیم تا اینکه لفظها را درک کنیم.
صبا: هر شخصی چه یک ساله و چه پنجاه ساله کودک محسوب میشود، چرا که از نظر شخص من تا زمانی که ذهن شما در حال باز شدن است شما کودک هستید. بنابراین در این سنی هم که ما هستیم ذهن در حال شکل گرفتن است و تازه می فهمیم که چگونه مسائل را درک کنیم بنابراین از نظر ما الان اوج کودکی ما است.
یکی از حضار: فکر می کنم در مدارس دولتی کتاب تفکر و پژوهشی که تدریس میشود با چیزی که ما آن را تدریس کردیم (من جزو اولین دورهای بودم که مربیگری فبک را شروع کردم) فرق می کند. متفاوت از فکرپروری و فلسفیدن است. اصلا در آن مایه چیزی در کتابهای مدارس دولتی وجود ندارد. این کار چون فوق برنامه است در مدارس دولتی می گذارند و فکر نمی کنم که آموزش و پرورش خیلی موافق تشکیل این کلاسها در جاهای دیگر باشد.
یکی دیگر از حضار: آیا بچههایی که دوره فبک را گذراندهاند، باعث شده تا به مطالعه فلسفه و آرای تاریخ فلسفه علاقهمند شوند و آنها را مطالعه کنند؟
آیسان: ما به خاطر بعضی از بحثها و دوجبههای بودن آنها، مجبور میشدیم بحث های مختلفی را داشته باشیم و به یک سری نتایج کلی میرسیدیم. اما بعضی اوقات انها با هم متفاوتند و ما برای اینکه بفهمیم که کدام درستترند مجبور به تحقیقات میشدیم و نظر فلسفه دانان بزرگ را بدانیم. به همین دلیل بعضی اوقات تحقیق کردهایم و مطالبی راجع به آنها فرا گرفتهایم.