*از نظر شما اهمیت موضوع فلسفه برای کودکان چیست؟
باید بگویم که کارهای اساسی تحت عنوان برنامه فلسفه کودکان و نوجوانان انجام گرفته است، از جمله این کارهای اساسی نقد آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت رایج و طراحی یک نظام آموزشی متفاوت و متناسب با مقتضیات زمانه است که به عنوان موضوع اصلی مورد آزمون و خطا قرار گرفته، که یکی از نقدهای جسورانه به این موضوع واردشده، مبتنی بر این است که این نوع نحوه آموزشوپرورش در جهان بر اساس روانشناسی تربیتی که مدتی رایج بوده،شکلگرفته است در حال حاضر کارکرد اصلی خود را ازدستداده است و به دور خود میچرخد؛ و بهنوعی وقت بچهها را تلف میکند حال اگر بپرسیم که چرا این اتفاق رخداده است؟! جوابش این است که ۱۰۰ سال از طرح آن دیدگاهها گذشته است و آن دیدگاهها درواقع ابطالشدهاند و کنار رفتهاند و در حال حاضر نظریات جدیدتری وجود داردکه باید تعلیم و تربیت و آموزشوپرورش را بر آن اساس بنا کنیم.برخی از این نقدهای جسورانه به مبانی آموزشوپرورش و روانشناسی تربیتی واردشده است.
از طرف دیگر، برای جایگزین آموزشوپرورش پیشنهادهای خیلی قوی دادهشده که هدف این نوع آموزشوپرورش هم بر اساس این پیشنهاد جدید تغییر پیداکرده است، هدف آموزشوپرورش معطوف به این بود که بیشتر به تقویت حافظه کودکان میپرداخت و مسائل و موضوعات علمی، ادبی و فلسفی و جغرافیایی را به آنان انتقال دهند و کل وظیفه آموزشدهندهها این بود که کشفیات دانشمندان را به ذهن کودکان وارد کنند، حال این هدف تغیر پیداکرده است، هدف این است که ما باید به کودکان و نوجوانان خود یاد بدهیم که درک و قضاوتهایشان را بالا ببرند، دلیل این تغییر رویه در آموزش هم این است که روشهای سنتی که بهعنوان آموزشوپرورش چندین و چند سال به کودکان و نوجوانان آموزش دادیم را کنار بگذاریم، زیرا دادهها و اطلاعات علمی، اخلاقی و معرفتی متعدد که در اختیار کودکان و نوجوانان گذاشته میشود به حدی زیاد است که در حافظه آنان جا نمیشود و پر کردن ذهن کودکان از اینها فایدهای هم ندارد جون فقط دچار سردرگمی میشوند؛ که کدام را انتخاب کنند، زیرا از هر سو یک مطلبی ارائه میشود، بهعنوانمثال، در رسانههای بینالمللی هزاران کانال و شبکه و نت وجود دارد که با اطلاعات اخلاقی و معرفتی روبهرو هستند. حال کودک یا نوجوان نمیداند مطلب کدام کانال درست است و چه موضوعی را یادگیری و حتی برای سرگرمی انتخاب کند.
به همین دلیل است که باید توانایی داوری و قضاوت کودکان بالا برود تا آنان بتوانند از این مطالبی که به آنها از کانالهای مختلف ارائه میشود یکی را انتخاب کنند، از طرفی دیگر باید به پیشنهادهای والدین هم ترتیب اثر بدهند، یا موضوعاتی که دوستانشان میگویند، گوش دهند. پس کودکان و نوجوانان باید قدرت درک و داوری در وجودشان نهادینه شود تا بتوانند حرف درست و صحیح را انتخاب کند، ما درزمینهٔ های علمی هم همین گزینهها راداریم در زمینهٔ علوم موضوعات و مباحث گوناگونی وجود دارد که هرکدام برای جامعه مهمتر است، برمیگزینند.
درواقع درخواستی که فلسفه برای کودکان دارد، این است، آموزشوپرورش قدیم را بهکل کنار بگذاریم و آموزشوپرورش جدیدی را بنا کنیم که مبتنی بر اهداف دیگری است، یعنی هدفش بر آموزش قضاوت، داوری و تفکر است. این موضوع را جسورانه اعلام کردند و کمکم در سراسر جهان با تغییرات و اصلاحاتی عملیاتی هم میشود؛ یعنی این مباحث را در تمام رشتههای علوم انسانی و علوم محض به کار گرفتند.
*یعنی بهنوعی با توجه به گفتههای شما آموزشوپرورش قدیم کنار گذاشته شود و بیشتر اندیشه کردن را به بچهها آموزش بدهند؟
البته اینگونه هم نیست که اندیشهها و کشفیات را هم نگوییم، اندیشهها را هرگز بازگو کنیم و اندیشه کردن را هم به بچهها آموزش دهیم، قبلاً تنها اندیشهها را انتقال میدادیم، ولی الآن تلاش میکنیم خودشان به اندیشند و اندیشیدن را ید بگیرند و این اندیشههای ناب را خودشان استنباط کنند.
اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که آموزشوپرورش حاضر با اصلاح کردن، تغییر دادن و روشهای مکمل دیگر درستشدنی نیست، سالیان سال است که میخواهیم نواقص آموزش و پرورش را برطرف کرده و تکمیل اش کنیم، ولی گویی هنوز نتوانستیم در این امر موفق عمل کنیم. کتابهای کمکدرسی، مؤسسات و آموزشگاههای فرعی تعداد روشهای کمکی و تدریسهای خصوصی و مشکلات سرشار دانش آموزان در مدارس همگی حاکی از آن است که آموزش و پرورش نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان ناکارآمد شده است.
*در خصوص نقدهای جسورانه، نظریات جدیدی که در این زمینه ارائهشده است، چیست؟
نظریات جدید در فلسفه کودکان، بخشی از آن مربوط به در روانشناسی است، بهعنوانمثال هم نظریات جدید و هم برنامه فلسفه برای کودکان در کل کشورهایی که انجامشده است، حدود ۱۰۰ ک
باید بگویم که کارهای اساسی تحت عنوان برنامه فلسفه کودکان و نوجوانان انجام گرفته است، از جمله این کارهای اساسی نقد آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت رایج و طراحی یک نظام آموزشی متفاوت و متناسب با مقتضیات زمانه است که به عنوان موضوع اصلی مورد آزمون و خطا قرار گرفته، که یکی از نقدهای جسورانه به این موضوع واردشده، مبتنی بر این است که این نوع نحوه آموزشوپرورش در جهان بر اساس روانشناسی تربیتی که مدتی رایج بوده،شکلگرفته است در حال حاضر کارکرد اصلی خود را ازدستداده است و به دور خود میچرخد؛ و بهنوعی وقت بچهها را تلف میکند حال اگر بپرسیم که چرا این اتفاق رخداده است؟! جوابش این است که ۱۰۰ سال از طرح آن دیدگاهها گذشته است و آن دیدگاهها درواقع ابطالشدهاند و کنار رفتهاند و در حال حاضر نظریات جدیدتری وجود داردکه باید تعلیم و تربیت و آموزشوپرورش را بر آن اساس بنا کنیم.برخی از این نقدهای جسورانه به مبانی آموزشوپرورش و روانشناسی تربیتی واردشده است.
از طرف دیگر، برای جایگزین آموزشوپرورش پیشنهادهای خیلی قوی دادهشده که هدف این نوع آموزشوپرورش هم بر اساس این پیشنهاد جدید تغییر پیداکرده است، هدف آموزشوپرورش معطوف به این بود که بیشتر به تقویت حافظه کودکان میپرداخت و مسائل و موضوعات علمی، ادبی و فلسفی و جغرافیایی را به آنان انتقال دهند و کل وظیفه آموزشدهندهها این بود که کشفیات دانشمندان را به ذهن کودکان وارد کنند، حال این هدف تغیر پیداکرده است، هدف این است که ما باید به کودکان و نوجوانان خود یاد بدهیم که درک و قضاوتهایشان را بالا ببرند، دلیل این تغییر رویه در آموزش هم این است که روشهای سنتی که بهعنوان آموزشوپرورش چندین و چند سال به کودکان و نوجوانان آموزش دادیم را کنار بگذاریم، زیرا دادهها و اطلاعات علمی، اخلاقی و معرفتی متعدد که در اختیار کودکان و نوجوانان گذاشته میشود به حدی زیاد است که در حافظه آنان جا نمیشود و پر کردن ذهن کودکان از اینها فایدهای هم ندارد جون فقط دچار سردرگمی میشوند؛ که کدام را انتخاب کنند، زیرا از هر سو یک مطلبی ارائه میشود، بهعنوانمثال، در رسانههای بینالمللی هزاران کانال و شبکه و نت وجود دارد که با اطلاعات اخلاقی و معرفتی روبهرو هستند. حال کودک یا نوجوان نمیداند مطلب کدام کانال درست است و چه موضوعی را یادگیری و حتی برای سرگرمی انتخاب کند.
به همین دلیل است که باید توانایی داوری و قضاوت کودکان بالا برود تا آنان بتوانند از این مطالبی که به آنها از کانالهای مختلف ارائه میشود یکی را انتخاب کنند، از طرفی دیگر باید به پیشنهادهای والدین هم ترتیب اثر بدهند، یا موضوعاتی که دوستانشان میگویند، گوش دهند. پس کودکان و نوجوانان باید قدرت درک و داوری در وجودشان نهادینه شود تا بتوانند حرف درست و صحیح را انتخاب کند، ما درزمینهٔ های علمی هم همین گزینهها راداریم در زمینهٔ علوم موضوعات و مباحث گوناگونی وجود دارد که هرکدام برای جامعه مهمتر است، برمیگزینند.
درواقع درخواستی که فلسفه برای کودکان دارد، این است، آموزشوپرورش قدیم را بهکل کنار بگذاریم و آموزشوپرورش جدیدی را بنا کنیم که مبتنی بر اهداف دیگری است، یعنی هدفش بر آموزش قضاوت، داوری و تفکر است. این موضوع را جسورانه اعلام کردند و کمکم در سراسر جهان با تغییرات و اصلاحاتی عملیاتی هم میشود؛ یعنی این مباحث را در تمام رشتههای علوم انسانی و علوم محض به کار گرفتند.
*یعنی بهنوعی با توجه به گفتههای شما آموزشوپرورش قدیم کنار گذاشته شود و بیشتر اندیشه کردن را به بچهها آموزش بدهند؟
البته اینگونه هم نیست که اندیشهها و کشفیات را هم نگوییم، اندیشهها را هرگز بازگو کنیم و اندیشه کردن را هم به بچهها آموزش دهیم، قبلاً تنها اندیشهها را انتقال میدادیم، ولی الآن تلاش میکنیم خودشان به اندیشند و اندیشیدن را ید بگیرند و این اندیشههای ناب را خودشان استنباط کنند.
اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که آموزشوپرورش حاضر با اصلاح کردن، تغییر دادن و روشهای مکمل دیگر درستشدنی نیست، سالیان سال است که میخواهیم نواقص آموزش و پرورش را برطرف کرده و تکمیل اش کنیم، ولی گویی هنوز نتوانستیم در این امر موفق عمل کنیم. کتابهای کمکدرسی، مؤسسات و آموزشگاههای فرعی تعداد روشهای کمکی و تدریسهای خصوصی و مشکلات سرشار دانش آموزان در مدارس همگی حاکی از آن است که آموزش و پرورش نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان ناکارآمد شده است.
*در خصوص نقدهای جسورانه، نظریات جدیدی که در این زمینه ارائهشده است، چیست؟
نظریات جدید در فلسفه کودکان، بخشی از آن مربوط به در روانشناسی است، بهعنوانمثال هم نظریات جدید و هم برنامه فلسفه برای کودکان در کل کشورهایی که انجامشده است، حدود ۱۰۰ ک
شور است که کل روانشناسی پیاژه را زیر سؤال برده اند که آموزش و پرورش ما تا اندازهای مبتنی بر نظریات پیاژه شکلگرفته است. بر اساس نظریه کاربردی پیاژه، کودکان نمیتوانند تفکر مرتبه دوم داشته باشند و در این زمینه فعالیت کنند. درحالیکه ما امروز در کودکان ۵ یا ۶ ساله تفکر انتزاعی و تفکر منطقی را مشاهده و اذعان میکنیم.
حتی روانشناسی رشد هم مورد نقد واقعشده است که معتقد است کودکان رشد میکنند و به بلوغ میرسند و در دوران بلوغ است که تمام استعدادهایشان به کمال میرسد درحالیکه فلسفه برای کودکان معتقد است این امر برعکس است. استعدادها در دوران کودکی کامل است و کمکم به افول میرسد. البته تمام این مطالب و نظریهها توسط روان شناسان و محققان مورد آزمایش قرارگرفته است.
بحث دوم این است که تعریف کودک و دوران کودکی در دوران جدید، تغییر پیداکرده است، کودک دیگر آن کودک زمان گذشته، نیست که ما فکر میکردیم بلکه معجزهای بزرگ است که ما او را دستکم گرفتیم، توانایی کودکان بسیار فراتر از توانایی بزرگسالان است، پس این موضوع مهمی است. امروزه کودک را بهعنوان یک فیلسوف یا دانشمند کامل بازشناسی میکنند.
مباحثی دیگری هم در نوع تعلیم و تربیت وجود دارد که در تعلیم و تربیت بچهها میگویند داستان را برای اوقات فراغت بچهها باید بخوانیم، در حالی که در این نوع برنامههای جدید، آمده است داستان را به عنوان برنامه درسی جدی، در برنامه درسی کودکان باید قرارداد و تمام رشتههای درسی را در این مسیر حرکت داد.
در مباحث مختلفی که بر اساس کشفیات جدید، تحولات ایجاد شده است، برداشت از فلسفه را تغییر میدهد زیرا زمانی که از فلسفه نام میبردند بیشتر کتاب و نوشتههای مکتوب بود که در حال حاضر تغییر پیدا کرده که بسیار به زندگی روزمره ما و همینطور به ادبیات ما نزدیک شده است.
*با توجه به اینکه ایده اولیه فلسفه برای کودکان از فلسفه غرب گرفتهشده است، خطرات و تهدیدهای احتمالی ورود به این فضا برای تربیت نسل آینده چیست؟
اصولاً ما باید در وارد کردن هر چیزی این توجه را داشته باشیم که آمدن آن محصول در بین مردم ما بهخصوص کودکان و نوجوانان چه تبعاتی دارد، الگوی آموزش و پرورشی که وارد میکنیم چه بازخوردی بین افراد دارد، این برای تمام زمینهها مطرح است که عموماً توجه نمیشود آموزش و پروش رایج در کشور هم یکی از این امور وارداتی است که قبلاً وارد شده است، اما اگر محصولی که وارد میکنیم یا وارد میشود اصل و مبنای آن برای خودمان باشد، یعنی خارجیها یا به قول شما غربیها از ما به عاریت گرفتند، اتفاقاً وارد کردن آن از اهمیت و استثنای بیشتری برخوردار است. چنین فکری درست نیست که مکانیزم های تفکر متعلق به آنهاست و ما نباید اصلاً تفکر را آموزش دهیم. ما مکانیزههای عامی را که متعلق به انسان است یا اصلاً فلاسفه خودمان هم در ارتقاها آن دست داشتهاند مورد توجه هست.
ببینید، این برنامه جدید فلسفه برای کودکان بر آموزش و تفکر تأکید دارد، اگر مکاتب مختلفی که از اول تاریخ تا به امروز در کشورهای مختلف به وجود آمدهاند را در مسئله تفکر بررسی کنیم و آمار بگیریم تا ببینیم در کدام ادیان جایگاه تفکر و تعقل بالا است، اگر بررسی خیلی ساده هم انجام شود، می بینید که در قرآن کریم و سنت اسلامی خودمان نسبت به تمامی سنن و کتابهای مقدس دیگر بیشتر و بیشتر به تفکر تأکید شده است. در واقع مسئله تفکر چیزی است که شاید بیشتر، آنها از ما یاد گرفتند و به خاطر تأکید فلاسفه ما به این موضوع توجه کردهاند. حال آنها این امر را عملیاتی کردند و در مدارس هم تعمیم دادند. به خاطر اینکه آنها زودتر در مدارس عملیاتی کردهاند نمیتوان گفت که مال آنهاست. پس هدف اصلی که طرحشده، بیشتر برای خودمان است.
تفکر حرکت بهسوی مبادی و از مبادی به سمت مراد است، یعنی سؤالی مطرح میشود، ما جستجو میکنیم، مبادی مقدمات را پیدا میکنیم و بعد با توجه به مقدمات و کشفیات به نتیجه و بهاصطلاح به مرادمان میرسیم. آنچه از تفکر آموزش داده میشود غیر از این نیست، فقط کمی این مراحل در طول تاریخ مبسوطتر شدهاند یعنی در درجه اول شواهد را جمعبندی میکنیم بعد نظریهپردازی میکنیم. در سنت ما هم از همان ابتدا به تفکر سفارش شده است و بارها، توجه به این امر بسیار تأکید شده است. حدیثی در این رابطه وجود دارد که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است و این نشان میدهد تفکر آن طور که برخی ما فکر میکنند غربی نیست!
حتی روانشناسی رشد هم مورد نقد واقعشده است که معتقد است کودکان رشد میکنند و به بلوغ میرسند و در دوران بلوغ است که تمام استعدادهایشان به کمال میرسد درحالیکه فلسفه برای کودکان معتقد است این امر برعکس است. استعدادها در دوران کودکی کامل است و کمکم به افول میرسد. البته تمام این مطالب و نظریهها توسط روان شناسان و محققان مورد آزمایش قرارگرفته است.
بحث دوم این است که تعریف کودک و دوران کودکی در دوران جدید، تغییر پیداکرده است، کودک دیگر آن کودک زمان گذشته، نیست که ما فکر میکردیم بلکه معجزهای بزرگ است که ما او را دستکم گرفتیم، توانایی کودکان بسیار فراتر از توانایی بزرگسالان است، پس این موضوع مهمی است. امروزه کودک را بهعنوان یک فیلسوف یا دانشمند کامل بازشناسی میکنند.
مباحثی دیگری هم در نوع تعلیم و تربیت وجود دارد که در تعلیم و تربیت بچهها میگویند داستان را برای اوقات فراغت بچهها باید بخوانیم، در حالی که در این نوع برنامههای جدید، آمده است داستان را به عنوان برنامه درسی جدی، در برنامه درسی کودکان باید قرارداد و تمام رشتههای درسی را در این مسیر حرکت داد.
در مباحث مختلفی که بر اساس کشفیات جدید، تحولات ایجاد شده است، برداشت از فلسفه را تغییر میدهد زیرا زمانی که از فلسفه نام میبردند بیشتر کتاب و نوشتههای مکتوب بود که در حال حاضر تغییر پیدا کرده که بسیار به زندگی روزمره ما و همینطور به ادبیات ما نزدیک شده است.
*با توجه به اینکه ایده اولیه فلسفه برای کودکان از فلسفه غرب گرفتهشده است، خطرات و تهدیدهای احتمالی ورود به این فضا برای تربیت نسل آینده چیست؟
اصولاً ما باید در وارد کردن هر چیزی این توجه را داشته باشیم که آمدن آن محصول در بین مردم ما بهخصوص کودکان و نوجوانان چه تبعاتی دارد، الگوی آموزش و پرورشی که وارد میکنیم چه بازخوردی بین افراد دارد، این برای تمام زمینهها مطرح است که عموماً توجه نمیشود آموزش و پروش رایج در کشور هم یکی از این امور وارداتی است که قبلاً وارد شده است، اما اگر محصولی که وارد میکنیم یا وارد میشود اصل و مبنای آن برای خودمان باشد، یعنی خارجیها یا به قول شما غربیها از ما به عاریت گرفتند، اتفاقاً وارد کردن آن از اهمیت و استثنای بیشتری برخوردار است. چنین فکری درست نیست که مکانیزم های تفکر متعلق به آنهاست و ما نباید اصلاً تفکر را آموزش دهیم. ما مکانیزههای عامی را که متعلق به انسان است یا اصلاً فلاسفه خودمان هم در ارتقاها آن دست داشتهاند مورد توجه هست.
ببینید، این برنامه جدید فلسفه برای کودکان بر آموزش و تفکر تأکید دارد، اگر مکاتب مختلفی که از اول تاریخ تا به امروز در کشورهای مختلف به وجود آمدهاند را در مسئله تفکر بررسی کنیم و آمار بگیریم تا ببینیم در کدام ادیان جایگاه تفکر و تعقل بالا است، اگر بررسی خیلی ساده هم انجام شود، می بینید که در قرآن کریم و سنت اسلامی خودمان نسبت به تمامی سنن و کتابهای مقدس دیگر بیشتر و بیشتر به تفکر تأکید شده است. در واقع مسئله تفکر چیزی است که شاید بیشتر، آنها از ما یاد گرفتند و به خاطر تأکید فلاسفه ما به این موضوع توجه کردهاند. حال آنها این امر را عملیاتی کردند و در مدارس هم تعمیم دادند. به خاطر اینکه آنها زودتر در مدارس عملیاتی کردهاند نمیتوان گفت که مال آنهاست. پس هدف اصلی که طرحشده، بیشتر برای خودمان است.
تفکر حرکت بهسوی مبادی و از مبادی به سمت مراد است، یعنی سؤالی مطرح میشود، ما جستجو میکنیم، مبادی مقدمات را پیدا میکنیم و بعد با توجه به مقدمات و کشفیات به نتیجه و بهاصطلاح به مرادمان میرسیم. آنچه از تفکر آموزش داده میشود غیر از این نیست، فقط کمی این مراحل در طول تاریخ مبسوطتر شدهاند یعنی در درجه اول شواهد را جمعبندی میکنیم بعد نظریهپردازی میکنیم. در سنت ما هم از همان ابتدا به تفکر سفارش شده است و بارها، توجه به این امر بسیار تأکید شده است. حدیثی در این رابطه وجود دارد که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است و این نشان میدهد تفکر آن طور که برخی ما فکر میکنند غربی نیست!
http://www.mehrnews.com/news/3712212/نشست-راهکارهای-جدید-آموزش-تفکر-به-کودکان-و-نوجوانان
نشست راهکارهای جدید آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان
نشست راهکارهای جدید آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان
خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
نشست راهکارهای جدید آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان
نشست راهکارهای جدید آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان با حضور سعید ناجی در اندیشگاه فرهنگی کتابخانه ملی برگزار می شود.
Channel name was changed to «(p4c.ir) کندوکاوفلسفی برای کودکان»
دومین نشست راهکار های جدید آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان
Forwarded from .
سومين نشست راهكارهاي آموزش تفكربه كودكان ونوجوانان باتدريس دكترسعيدناجي زمان:يكشنبه31 مرداد95 ساعت14الي16انديشگاه فرهنگي
عضويت دركانال:
https://telegram.me/joinchat/BEY3xz1zpnZQVgtOF73iuw
عضويت دركانال:
https://telegram.me/joinchat/BEY3xz1zpnZQVgtOF73iuw
Forwarded from .
كارگاه رايگان مي باشد، اولويت حضور و ثبت نام در كارگاه با كساني است كه رأس ساعت 14 در انديشگاه حضور داشته باشند
عضويت در كانال انديشگاه:
@andishgahefarhangi
عضويت در كانال انديشگاه:
@andishgahefarhangi
Forwarded from .
معرفی برنامه فلسفه برای کودکان، با تدریس دکتر سعید ناجی یکشنبه ۲۱ شهریور ساعت ۱۴ در سالن اندیشگاه فرهنگی، حضور برای تمام علاقه مندان آزاد است
عضویت در کانال:
@andishgahefarhangi
عضویت در کانال:
@andishgahefarhangi
Forwarded from ارتباطات و رسانه Society, Communication & Media
بنطر می رسد لازم است مسوولان محترم آموزش و پرورش پاسخگو باشند 👇👇👇
مهدی خلیلی/ سردبیر صدای معلم
به بهانه درس " تفکر و سواد رسانه ای "
مولف یا مولفان کتاب چه کسانی هستند؟/ خانم دکتر میترا دانشور سوابق رسانه ای داشته اند؟/ از وی چند مقاله یا کتاب یا پژوهش در زمینه ی رسانه و مطبوعات چاپ شده است؟/ وی کتاب تفکر و پژوهش پایه ی ششم ابتدایی را نوشت و حالا به سراغ دوره ی متوسطه و درس سواد رسانه ای آمده است/ نیاز است که افراد مصونیتی در برابر این زبالهها داشته باشند/ همین کتاب قرار است توسط چه کسانی تدریس شود/ معلمانی که فقط 2 واحد درسی در دوران تحصیلی گذرانده اند/ بسیاری از معلمان سال هاست که روزنامه نمی خرند و کتابی نمی خوانند و تنها عرصه فعالیت رسانه ای معلمان حضور در تلگرام و فیس بوک و وایبر است / هنوز آموزش ضمن خدمتی هم برای معلمان در راستای آشنایی با سواد رسانه ای برگزار نشده است/ آیا بهتر نبود پس از تحقق شرایط و امکانات در آموزش و پرورش به این مهم اقدام می شد/ در آموزش و پرورش بضاعتی در حوزه رسانه وجود ندارد/ در روز معلم امسال ؛ هیچ روزنامه ای به آموزش و پرورش نپرداخته و آموزش و پرورش تیتر اول رسانه ها نبوده و رسانه ها توجه خویش را به اخبار دیگر پرداخته اند ...
goo.gl/X1KCmw
مهدی خلیلی/ سردبیر صدای معلم
به بهانه درس " تفکر و سواد رسانه ای "
مولف یا مولفان کتاب چه کسانی هستند؟/ خانم دکتر میترا دانشور سوابق رسانه ای داشته اند؟/ از وی چند مقاله یا کتاب یا پژوهش در زمینه ی رسانه و مطبوعات چاپ شده است؟/ وی کتاب تفکر و پژوهش پایه ی ششم ابتدایی را نوشت و حالا به سراغ دوره ی متوسطه و درس سواد رسانه ای آمده است/ نیاز است که افراد مصونیتی در برابر این زبالهها داشته باشند/ همین کتاب قرار است توسط چه کسانی تدریس شود/ معلمانی که فقط 2 واحد درسی در دوران تحصیلی گذرانده اند/ بسیاری از معلمان سال هاست که روزنامه نمی خرند و کتابی نمی خوانند و تنها عرصه فعالیت رسانه ای معلمان حضور در تلگرام و فیس بوک و وایبر است / هنوز آموزش ضمن خدمتی هم برای معلمان در راستای آشنایی با سواد رسانه ای برگزار نشده است/ آیا بهتر نبود پس از تحقق شرایط و امکانات در آموزش و پرورش به این مهم اقدام می شد/ در آموزش و پرورش بضاعتی در حوزه رسانه وجود ندارد/ در روز معلم امسال ؛ هیچ روزنامه ای به آموزش و پرورش نپرداخته و آموزش و پرورش تیتر اول رسانه ها نبوده و رسانه ها توجه خویش را به اخبار دیگر پرداخته اند ...
goo.gl/X1KCmw
sedayemoallem.ir
به بهانه درس " تفکر و سواد رسانه ای "
یادداشت و تحلیل هایی در زمینه آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، معلمان و فرهنگیان
http://www.mehrnews.com/news/3780480/مبارزه-با-نسبی-گرایی-از-اهداف-اولیه-فلسفه-برای-کودکان-است
مبارزه با نسبی گرایی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است
مبارزه با نسبی گرایی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است
یادداشت شفاهی سعید ناجی:
مبارزه با نسبی گرایی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است

شناسهٔ خبر: 3780480 - سهشنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ -
رئیس گروه پژوهشی فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: این ادعا که در ایران بحث انتقادی اساساً در زمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است، نارواست.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طلیعه، چندی پیش قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در باب فلسفه کودکان گفتگویی انجام داد. سعید ناجی، با توجه به موضوعاتی که دکتر پورحسن اشاره داشته، مطالبی را در قالب یادداشت شفاهی بیان کرده است که در ادامه می آید:
چند مورد مطالبی را در متن گفتگو دکتر پورحسن خواندم و لازم میدانم که در مورد آنها توضیحاتی را ارائه دهم.
یکی از این نکتهها که ایشان گفتهاند درباره مسئله نسبیگرایی در فلسفه برای کودکان است. به نظرم در ایران با توجه به اینکه آثار ترجمهشده فلسفه برای کودکان کم است، چیزی بهاشتباه جریان پیداکرده است که برخی فکر میکنند موضوع فلسفه برای کودکان، آنان را به نسبیگرایی میرساند زیرا در کلاسهای فبک هر کودک یا نوجوانی حرف خودش را میزند و بعد همه فکر میکنند حرف خودش درست است و احساس میکنند که همیشه درست حرف میزنند و درست فکر میکنند.
ولی این فکر اشتباه است. اگر فلسفه برای کودکان این کار را بکند که کلاً نقض غرض است. چنین چیزی نیست و این دوستان باید بیشتر دقت کنند و به کتاب و منابع اصلی انگلیسی رجوع کنند و متوجه شوند که اتفاقاً فلسفه برای کودکان یکی از اهداف اولیهاش مبارزه با نسبیگرایی است.
البته برخی از دوستانهم برداشت دیگری از نسبیگرایی دارند و فکر میکنند تکثر چند نظریه رقیب (مثل دو نظریه موجی و ذرهای نور که همزمان مورداستفاده قرار میگیرند) که هر دو تبیینهای خوبی از موضوع و مسائل میدهند نسبیگرایی است. من قبلاً در برخی مصاحبههایم این موضوع را توضیح دادهام. مثل این است که نظر دو مجتهد شهیر درباره یکچیز (مثلاً شطرنج یا مثلاً فطریه) متفاوت باشد و برخی فکر کنند که این نسبیگرایی است. چون هر تکثر آرایی نسبیگرایی نیست. درحالیکه اسم این امر نسبیگرایی نیست یکچیز دیگر است.
یکی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان مبارزه با نسبیگرایی است
من سعی کردم که جلد سوم «کندوکاو فلسفه برای کودکان و نوجوانان»، برخی مقالاتی را که در این زمینه خود اندیشمندان فلسفه برای کودکان نوشتهاند ترجمه کنم و نشان بدهم. اینکه با نسبیگرایی باید مبارزه کرد از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است، یکی دو نفر هم که با توسل به «رورتی» خواستهاند فبک را به این موضوع متهم کنند که با استدلال فوقالعاده قوی موردنقد اندیشمندان فلسفه برای کودکان قرارگرفتهاند.
دیدگاه رورتی که از کوهن و فایرابند تأثیر پذیرفته به نسبیگرایی گرایش دارد، کاملاً مورد چالش قرارگرفتهاند برنامه ریزان این برنامه تأکید شدید دارند که ما بهواسطه تحقیق و کندوکاو کلاس درسی میخواهیم که به حقیقت دست پیدا کنیم یا به حل مسئلهای که با ملاکهای عینی میتوان ارزیابی کرد. ما کندوکاو میکنیم چه شود؟ میخواهیم که به حقیقت دستیابی پیدا کنیم. سوزان گاردنر میگوید کلاسهای فلسفه برای کودکان، نه معلم محور است و نه دانشآموز محور، بلکه حقیقت؛ محور اصلی ما است؛ یعنی کندوکاو بهواسطه دانشآموزان و معلم شکل میگیرد که هدفش تقرب به حقیقت است البته تا آنجایی که ممکن خواهد بود.
نکته دیگری که ایشان ذکر کردهاند این است که «بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است». بنده شخصاً تا آنجایی که اطلاع دارم در گروه فلسفه برای کودکان این اتفاق رخداده است که این گروه از منتقدان اصلی و علمی این برنامه بوده است تا نسخه اسلامی ایرانی این برنامه را تهیه کنند. بهعنوانمثال یکی از طرحهای پژوهشی که در پژوهشگاه برای فلسفه برای کودکان به تصویب رساندهایم و به اتمام هم رسیده و انشالله بهزودی چاپ و منتشر میشود نقد رویکرد اولیه لیپمن و شاگردانش است که از زوایای مختلف به این دیدگاهها نگاه شده است.
همچنین یک کتاب دیگر تحت عنوان «فبک در ترازو» در گروه فبک به چاپ رسیده است و همینطور سخنرانان مختلف برای نقد این برنامه به پژوهشگاه دعوت میشوند تا از ابعاد مختلف این دیدگاه بررسی شود. بنده هم در کتابهای خود از منتقدینی همچون راجر تریگ، اویویند، اسکار و پریسیرسن و… گفتگوهایی تهیه و در آن آوردهام. خود آن مارگارات شارپ در گفتگو با بنده یکی از ضعفهای این برنامه را دور ماندن از فلسفههای شرق دانسته است.
بنده هم بهعنوان یکی از اعضای گروه، بهعنوان یکی از منتقدان این برنامه اندکی در بهبود یا تکمیل بخشهایی از این برنامه فعال بودهام و نقدهایی که داشتهام در ایران به زبان فارسی ارائه نشده است ولی انتقادهایم را اتفاقاً با اساتید خارجی در سطح
مبارزه با نسبی گرایی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است

شناسهٔ خبر: 3780480 - سهشنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ -
رئیس گروه پژوهشی فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: این ادعا که در ایران بحث انتقادی اساساً در زمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است، نارواست.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طلیعه، چندی پیش قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در باب فلسفه کودکان گفتگویی انجام داد. سعید ناجی، با توجه به موضوعاتی که دکتر پورحسن اشاره داشته، مطالبی را در قالب یادداشت شفاهی بیان کرده است که در ادامه می آید:
چند مورد مطالبی را در متن گفتگو دکتر پورحسن خواندم و لازم میدانم که در مورد آنها توضیحاتی را ارائه دهم.
یکی از این نکتهها که ایشان گفتهاند درباره مسئله نسبیگرایی در فلسفه برای کودکان است. به نظرم در ایران با توجه به اینکه آثار ترجمهشده فلسفه برای کودکان کم است، چیزی بهاشتباه جریان پیداکرده است که برخی فکر میکنند موضوع فلسفه برای کودکان، آنان را به نسبیگرایی میرساند زیرا در کلاسهای فبک هر کودک یا نوجوانی حرف خودش را میزند و بعد همه فکر میکنند حرف خودش درست است و احساس میکنند که همیشه درست حرف میزنند و درست فکر میکنند.
ولی این فکر اشتباه است. اگر فلسفه برای کودکان این کار را بکند که کلاً نقض غرض است. چنین چیزی نیست و این دوستان باید بیشتر دقت کنند و به کتاب و منابع اصلی انگلیسی رجوع کنند و متوجه شوند که اتفاقاً فلسفه برای کودکان یکی از اهداف اولیهاش مبارزه با نسبیگرایی است.
البته برخی از دوستانهم برداشت دیگری از نسبیگرایی دارند و فکر میکنند تکثر چند نظریه رقیب (مثل دو نظریه موجی و ذرهای نور که همزمان مورداستفاده قرار میگیرند) که هر دو تبیینهای خوبی از موضوع و مسائل میدهند نسبیگرایی است. من قبلاً در برخی مصاحبههایم این موضوع را توضیح دادهام. مثل این است که نظر دو مجتهد شهیر درباره یکچیز (مثلاً شطرنج یا مثلاً فطریه) متفاوت باشد و برخی فکر کنند که این نسبیگرایی است. چون هر تکثر آرایی نسبیگرایی نیست. درحالیکه اسم این امر نسبیگرایی نیست یکچیز دیگر است.
یکی از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان مبارزه با نسبیگرایی است
من سعی کردم که جلد سوم «کندوکاو فلسفه برای کودکان و نوجوانان»، برخی مقالاتی را که در این زمینه خود اندیشمندان فلسفه برای کودکان نوشتهاند ترجمه کنم و نشان بدهم. اینکه با نسبیگرایی باید مبارزه کرد از اهداف اولیه فلسفه برای کودکان است، یکی دو نفر هم که با توسل به «رورتی» خواستهاند فبک را به این موضوع متهم کنند که با استدلال فوقالعاده قوی موردنقد اندیشمندان فلسفه برای کودکان قرارگرفتهاند.
دیدگاه رورتی که از کوهن و فایرابند تأثیر پذیرفته به نسبیگرایی گرایش دارد، کاملاً مورد چالش قرارگرفتهاند برنامه ریزان این برنامه تأکید شدید دارند که ما بهواسطه تحقیق و کندوکاو کلاس درسی میخواهیم که به حقیقت دست پیدا کنیم یا به حل مسئلهای که با ملاکهای عینی میتوان ارزیابی کرد. ما کندوکاو میکنیم چه شود؟ میخواهیم که به حقیقت دستیابی پیدا کنیم. سوزان گاردنر میگوید کلاسهای فلسفه برای کودکان، نه معلم محور است و نه دانشآموز محور، بلکه حقیقت؛ محور اصلی ما است؛ یعنی کندوکاو بهواسطه دانشآموزان و معلم شکل میگیرد که هدفش تقرب به حقیقت است البته تا آنجایی که ممکن خواهد بود.
نکته دیگری که ایشان ذکر کردهاند این است که «بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است». بنده شخصاً تا آنجایی که اطلاع دارم در گروه فلسفه برای کودکان این اتفاق رخداده است که این گروه از منتقدان اصلی و علمی این برنامه بوده است تا نسخه اسلامی ایرانی این برنامه را تهیه کنند. بهعنوانمثال یکی از طرحهای پژوهشی که در پژوهشگاه برای فلسفه برای کودکان به تصویب رساندهایم و به اتمام هم رسیده و انشالله بهزودی چاپ و منتشر میشود نقد رویکرد اولیه لیپمن و شاگردانش است که از زوایای مختلف به این دیدگاهها نگاه شده است.
همچنین یک کتاب دیگر تحت عنوان «فبک در ترازو» در گروه فبک به چاپ رسیده است و همینطور سخنرانان مختلف برای نقد این برنامه به پژوهشگاه دعوت میشوند تا از ابعاد مختلف این دیدگاه بررسی شود. بنده هم در کتابهای خود از منتقدینی همچون راجر تریگ، اویویند، اسکار و پریسیرسن و… گفتگوهایی تهیه و در آن آوردهام. خود آن مارگارات شارپ در گفتگو با بنده یکی از ضعفهای این برنامه را دور ماندن از فلسفههای شرق دانسته است.
بنده هم بهعنوان یکی از اعضای گروه، بهعنوان یکی از منتقدان این برنامه اندکی در بهبود یا تکمیل بخشهایی از این برنامه فعال بودهام و نقدهایی که داشتهام در ایران به زبان فارسی ارائه نشده است ولی انتقادهایم را اتفاقاً با اساتید خارجی در سطح
علمی بالاتر ارائه دادهام. مثلاً درزمانی که خود لیپمن یا شارپ در قید حیات بودند و بعداً برای شاگردان آنها انتقاداتم را فرستادهام و درباره آنها گفتگوهای مفصلی هم صورت گرفته و برخی از آنها هم موردپذیرش قرارگرفته است.
من حتی برای بنیانگذاران طرح کرده بودم که دیدگاههای سنت اسلامی و آنچه قران کریم کتاب مقدس ما هست تا چه حد میتواند در بهتر شدن برنامه فلسفه برای کودکان کمک کند که آنآنهم استقبال کردهاند اما متأسفانه فرصتی پیش نیامده که بهخوبی در تدوین این رویکردها برای آنان بکوشم.
البته همکاران من هم همینطور که بیشتر تلاش میکنند بهخوبی موضوع را مطالعه کرده بعد نظر دهند. نه اینکه به جهت اینکه انتقاد کار خوبی است بدون مطالعه دست به این کار بزنند.
فلسفه برای کودکان مستقل از پراگماتیسم است
باید بگویم که حتی بخش اعظم رساله دکتری بنده به نقد برخی از ادعاها اختصاص پیدا کرده است، این ادعا که فلسفه برای کودکان را بهصورت اجتنابناپذیری پراگماتیسمی میداند که در رساله هم ذکر کردهام که فلسفه برای کودکان مستقل از پراگماتیسم است و رهیافتهای دیگری هم میتوان داشت که درواقع رهیافتهای دیگری به فلسفه برای کودکان بهغیراز پراگماتیسم میتوانیم داشته باشیم. تمام اینها در دسترس هستند. کسانی که اصولاً در این زمینه اظهارنظر میکنند باید اول سؤال کنند و بررسی کنند و بعد اظهارنظر کنند.
اگر ما مطلع نیستیم که دیگران دارند انتقادی کار میکنند و مطالعاتشان رویکرد انتقادی ندارد، نباید بگوییم که اصلاً چنین چیزی وجود ندارد و همه افراد به سمت ترجمه سوق پیدا کردند. پس به نظرم این ادعا که در ایران بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است و تعمیم آن به همه فعالان، تعمیم نادرست و ناروایی است.
ولی شاید منظور آقای دکتر پورحسن، از اینکه ادعا رویکرد انتقادی در فلسفه برای کودکان وجود ندارد چیز دیگری باشد. چون اتفاقاً این نوع نقدها زیادند و روزبهروز هم زیادتر میشوند شاید او از این وجه گفتهاند که علیرغم نقدهایی که در ایران برای این برنامه در اینسو و آنسو ارائه میشود، ما چیزی از نقدها عایدمان نشده است و منظورش این است که نقدها، نقدهای زیاد قوی نیستند و گاها بهقدری سطحیاند که … البته اگر نظرشان این باشد بنده میپذیرم و به ایشان حق میدهم که این نقدها خیلی عجولانه و بدون مطالعه جامع قضیه بودهاند و عموماً حتی برداشت اولیه درستی از برنامه فبک صورت نگرفته است مثلاً میتوانید به پایاننامه دکتری که دریکی از دانشگاههای خوب ایران کار شد و توسط مرکز معتبری هم چاپ شد نگاه کنید. در هر ادعا چند مغالطه، چند خلط مبحث و ترجمه اشتباه و عدم ارجاع به منابع دیده میشود. (رجوع کنید به فصلنامه نقد کتاب، کلام، فلسفه و عرفان، سال دوم شماره ۷ و ۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۴ صفحه ۱۰۵). این نقدهای ارائهشده، واقعاً در این حد نیستند که بخواهیم آنها را بهعنوان نقد بشناسیم. اسمشان را نمیدانم چه بگذارم ولی اگر همه نقدها اینگونه باشند حق با آقای دکتر پور حسن است و «بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است»
اما آنچه فکر میکنم برای داشتن رویکرد انتقادی به فلسفه برای کودکان باید وجود داشته باشد، یعنی آن چیزی که دکتر پورحسن تأکید میکند، این است که در ابتدا ما باید خودمان رویکرد انتقادی در مطالعاتمان داشته باشیم؛ اما آنچه برای داشتن رویکرد انتقادی لازم است، به اعتقاد من فقط قصد و اراده نیست؛ یعنی ما قصد کنیم، این موضوع را نقد کنیم تنها برای شروع نقد کفایت میکند؛ یا اینکه شورای گروه آموزشی تصمیم بهنقد یک موضوع توسط دانشجو گرفته باشد نمیتواند کافی باشد و رویکرد انتقادی را ایجاد کند. این را ازاینجهت گفتم که آقای دکتر پورحسن گفتهاند «مدتی است که ایشان و یکی از اساتید و چند تن از دانشجوهای مقطع دکتری رسالههایی را میگذرانیم که عمدتاً نگاه انتقادی به فلسفه برای کودکان دارد»؛ و اگر دقت نشود آبروی اساتید و دانشگاه هم به خطر میافتد.
اصولاً باید خود دانشجو قابلیت این کار را داشته باشد و توانایی تجزیهوتحلیل را کسب کرده باشد و دستکم از دوران دانشجویی با ذهنیتی انتقادی تربیتشده باشد. نه اینکه یکشبه تصمیم گرفته شود رویکرد انتقادی داشته باشد و شروع بهنقد کند، آنها نقد چیزی که گروه آموزشی تصمیم میگیرد.
دوم اینکه دانشجو یا فردی که میخواهد به انتقاد بپردازد باید وقت کافی برای مطالعه و تحقیق داشته باشد وقت بگذارد نه اینکه بهناچار برای گذران زندگی فقط درصد اندکی از وقت ششماهه یا یکساله را به مطالعه اختصاص داده باشد.
همچنین باید به زبان متون اصلی، انگلیسی و دیگر زبانهای بینالمللی تسلط داشته باشد؛ که ما میبینیم دانشجو نه به زبان انگلیسی تسلط دارد و نه وقت کافی دارد و نه توانایی تجزیهوتحلیل دارد به او میسپاریم که برود مثلاً کان
من حتی برای بنیانگذاران طرح کرده بودم که دیدگاههای سنت اسلامی و آنچه قران کریم کتاب مقدس ما هست تا چه حد میتواند در بهتر شدن برنامه فلسفه برای کودکان کمک کند که آنآنهم استقبال کردهاند اما متأسفانه فرصتی پیش نیامده که بهخوبی در تدوین این رویکردها برای آنان بکوشم.
البته همکاران من هم همینطور که بیشتر تلاش میکنند بهخوبی موضوع را مطالعه کرده بعد نظر دهند. نه اینکه به جهت اینکه انتقاد کار خوبی است بدون مطالعه دست به این کار بزنند.
فلسفه برای کودکان مستقل از پراگماتیسم است
باید بگویم که حتی بخش اعظم رساله دکتری بنده به نقد برخی از ادعاها اختصاص پیدا کرده است، این ادعا که فلسفه برای کودکان را بهصورت اجتنابناپذیری پراگماتیسمی میداند که در رساله هم ذکر کردهام که فلسفه برای کودکان مستقل از پراگماتیسم است و رهیافتهای دیگری هم میتوان داشت که درواقع رهیافتهای دیگری به فلسفه برای کودکان بهغیراز پراگماتیسم میتوانیم داشته باشیم. تمام اینها در دسترس هستند. کسانی که اصولاً در این زمینه اظهارنظر میکنند باید اول سؤال کنند و بررسی کنند و بعد اظهارنظر کنند.
اگر ما مطلع نیستیم که دیگران دارند انتقادی کار میکنند و مطالعاتشان رویکرد انتقادی ندارد، نباید بگوییم که اصلاً چنین چیزی وجود ندارد و همه افراد به سمت ترجمه سوق پیدا کردند. پس به نظرم این ادعا که در ایران بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است و تعمیم آن به همه فعالان، تعمیم نادرست و ناروایی است.
ولی شاید منظور آقای دکتر پورحسن، از اینکه ادعا رویکرد انتقادی در فلسفه برای کودکان وجود ندارد چیز دیگری باشد. چون اتفاقاً این نوع نقدها زیادند و روزبهروز هم زیادتر میشوند شاید او از این وجه گفتهاند که علیرغم نقدهایی که در ایران برای این برنامه در اینسو و آنسو ارائه میشود، ما چیزی از نقدها عایدمان نشده است و منظورش این است که نقدها، نقدهای زیاد قوی نیستند و گاها بهقدری سطحیاند که … البته اگر نظرشان این باشد بنده میپذیرم و به ایشان حق میدهم که این نقدها خیلی عجولانه و بدون مطالعه جامع قضیه بودهاند و عموماً حتی برداشت اولیه درستی از برنامه فبک صورت نگرفته است مثلاً میتوانید به پایاننامه دکتری که دریکی از دانشگاههای خوب ایران کار شد و توسط مرکز معتبری هم چاپ شد نگاه کنید. در هر ادعا چند مغالطه، چند خلط مبحث و ترجمه اشتباه و عدم ارجاع به منابع دیده میشود. (رجوع کنید به فصلنامه نقد کتاب، کلام، فلسفه و عرفان، سال دوم شماره ۷ و ۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۴ صفحه ۱۰۵). این نقدهای ارائهشده، واقعاً در این حد نیستند که بخواهیم آنها را بهعنوان نقد بشناسیم. اسمشان را نمیدانم چه بگذارم ولی اگر همه نقدها اینگونه باشند حق با آقای دکتر پور حسن است و «بحث انتقادی اساساً درزمینهٔ فلسفه برای کودکان انجام نگرفته است»
اما آنچه فکر میکنم برای داشتن رویکرد انتقادی به فلسفه برای کودکان باید وجود داشته باشد، یعنی آن چیزی که دکتر پورحسن تأکید میکند، این است که در ابتدا ما باید خودمان رویکرد انتقادی در مطالعاتمان داشته باشیم؛ اما آنچه برای داشتن رویکرد انتقادی لازم است، به اعتقاد من فقط قصد و اراده نیست؛ یعنی ما قصد کنیم، این موضوع را نقد کنیم تنها برای شروع نقد کفایت میکند؛ یا اینکه شورای گروه آموزشی تصمیم بهنقد یک موضوع توسط دانشجو گرفته باشد نمیتواند کافی باشد و رویکرد انتقادی را ایجاد کند. این را ازاینجهت گفتم که آقای دکتر پورحسن گفتهاند «مدتی است که ایشان و یکی از اساتید و چند تن از دانشجوهای مقطع دکتری رسالههایی را میگذرانیم که عمدتاً نگاه انتقادی به فلسفه برای کودکان دارد»؛ و اگر دقت نشود آبروی اساتید و دانشگاه هم به خطر میافتد.
اصولاً باید خود دانشجو قابلیت این کار را داشته باشد و توانایی تجزیهوتحلیل را کسب کرده باشد و دستکم از دوران دانشجویی با ذهنیتی انتقادی تربیتشده باشد. نه اینکه یکشبه تصمیم گرفته شود رویکرد انتقادی داشته باشد و شروع بهنقد کند، آنها نقد چیزی که گروه آموزشی تصمیم میگیرد.
دوم اینکه دانشجو یا فردی که میخواهد به انتقاد بپردازد باید وقت کافی برای مطالعه و تحقیق داشته باشد وقت بگذارد نه اینکه بهناچار برای گذران زندگی فقط درصد اندکی از وقت ششماهه یا یکساله را به مطالعه اختصاص داده باشد.
همچنین باید به زبان متون اصلی، انگلیسی و دیگر زبانهای بینالمللی تسلط داشته باشد؛ که ما میبینیم دانشجو نه به زبان انگلیسی تسلط دارد و نه وقت کافی دارد و نه توانایی تجزیهوتحلیل دارد به او میسپاریم که برود مثلاً کان
ت، یا بخشی از فلسفه غرب یا مثلاً فلسفه برای کودکان یا مکاتب دیگر را نقد کند. کار به این بزرگی که به دانشجو داده میشود، این بنده خدا برمیدارد در ۶ ماه کانت یا آن مکتب را از مطالب فارسی و از منابع درجه چندم میخواند و شروع بهنقد کردن میکند که معلوم است نتیجهاش چه خواهد شد.
باید خودمان رویکرد انتقادی در مطالعاتمان داشته باشیم؛ اما آنچه برای داشتن رویکرد انتقادی لازم است، به اعتقاد من فقط قصد و اراده نیست؛ یعنی ما قصد کنیم، این موضوع را نقد کنیم تنها برای شروع نقد کفایت میکند؛ یا اینکه شورای گروه آموزشی تصمیم بهنقد یک موضوع توسط دانشجو گرفته باشد نمیتواند کافی باشد و رویکرد انتقادی را ایجاد کند. این را ازاینجهت گفتم که آقای دکتر پورحسن گفتهاند «مدتی است که ایشان و یکی از اساتید و چند تن از دانشجوهای مقطع دکتری رسالههایی را میگذرانیم که عمدتاً نگاه انتقادی به فلسفه برای کودکان دارد»؛ و اگر دقت نشود آبروی اساتید و دانشگاه هم به خطر میافتد.
برای داشتن رویکرد انتقادی شرایطی که گفته شد لازم و ضروری است و باید مراقب باشیم که گروه درسی در دانشگاه، موضوعی را که برای پایاننامه دانشجویان تصویب میکند انتقاد از چیزی نباشد که هیچ اطلاعات موثقی غیر از روزنامهها و سایتها از آن ندارد وقت مطالعه آنها هم ندارد. این نهتنها مایه آبروریزی خود آن اساتید و خود آن دانشجو است بلکه مایه آبروریزی دانشگاه هم هست.
رویکرد انتقادی باید همهجانبه باشد
همچنین رویکرد انتقادی باید همهجانبه باشد یعنی اگر تنها به یک نکته متمرکز شود، معلوم است که طرف رویکرد انتقادی ندارد تنها میخواهد به یک موضوعی خاص حمله کند و به هدف خودش برسد؛ یعنی تنها به هدف خودش فکر میکند. بهعبارتدیگر ما وقتی در کل جهان هستی، تنها یکچیز را موردنقد قرار میدهیم بهاحتمالزیاد رویکرد انتقادی نداریم. در این زمینه مثالی میزنم: سالیان سال است که آموزشوپرورش فعالیت گستردهای دارد و همه ایرانیان از والدین، مسئولان و دانشآموزان درباره میزان موفقیت آموزشوپرورش حرف برای گفتن دارند. همه به نحوی از آن مینالند که چرا آموزشوپرورش ما تأثیر معکوس میگذارد؟ چرا فرزندان کشور ما بهجای اینکه آنجوری که میخواستیم تربیت نشدند و به نحو دیگری تربیتشدهاند. همچنین همه میدانند که بخش اعظم آموزشوپرورش ما برگرفته از دو سیستم غربی است.
نقد موضوعی بعد از مطالعه دقیق صورت گیرد
خب! افرادی هستند، (شاید حتی خود آقای پورحسن) که تابهحال به این موضوع توجه نکردهاند و توجه هم نمیکنند وقتی گفته میشود که تفکر را باید وارد آموزشوپرورش کنیم برخی از این افراد که در رشتههای تخصصی خود که رته متفاوتی است مشغولاند شروع میکنند به «انتقادی نگاه کردن» و توصیه به انتقادی نگاه کردن؛ یعنی وقتی تلاش میشود تکانی به آموزشوپرورش داده شود تا بهتدریج به سویی رود که بر اساس تفکر (که اینهمه در قرآن کریم و سنت اسلامی مورد تأکید قرارگرفته است) بازسازی شود اکثر نقدها متوجه آن میشود درحالیکه وقتی آموزشوپرورش حدود ۱۰۰ سال گذشته با سیستمی غربی ۱۲ سال از عمر کودکان را به هدر میداده همین افراد یک کلمه درباره آن ننوشته و نگفتهاند. مثل این است که بنده که هیچ سررشتهای از فلسفه سیاسی ندارم ابتدابهساکن شروع به انتقاد از بحثهای آن بکنم و بگویم که با نگاه انتقادی به فلسفه سیاسی نگاه نشده و این بحثها لیبرالیستی است. خودتان قضاوت کنید این کار واقعاً رویکرد انتقادی داشتن است؟ البته من مخالف نقد نیستم بلکه معتقدم بدون نقد هیچ نظری رشد نمیکند ولی همین نقد هم اخلاق و انصاف میطلبد. یعنی اول مطالعه و بعد نقد.
منتقد کسی است که همیشه حساس و دلسوز است. کسی هم که دلسوز است انتخابی عمل نمیکند. من حقیر از کسانی که واقعاً دلسوز هستند انتظار دارم با انتقاد بهصورت تفننی برخورد نکنند وارد حوزه کار شوند وقت بگذارند و اصلاً رشته کاری خود را تغییر دهند و بهصورت تخصصی به این موضوع بپردازند. در نقدهایی که یک منتقد بیرون گود مینشیند و ایراد میگیرد داشتن رویکرد انتقادی محل تردید است.
همچنین این اتفاق خوبی نیست که ما بعضی وقتها برای توجیه حرف و دیدگاههای خودمآنهمدست بهنقد عجولانه دیدگاههای دیگران بزنیم؛ یعنی منظورمان از گفتن اینکه جنس رقیب ایراد دارد این باشد که جنس خود ما درجهیک است. این کار شاید در تجارت راه پیداکرده است ولی در عالم علم و دانش مغالطه محسوب میشود. گاهی وقتها در برخی نقدهایی که در اینسو و آنسو صورت میگیرد این نتیجهگیری دیده میشود.
تعجیل در نقد فلسفه برای کودکان بهوفور وجود دارد
نکته دیگر اینکه گاهی عجله و تعجیل را میتوان در نقدهایی که درزمینهٔ فلسفه برای کودکان هست دید. باید دید که این عجولانه و بدون مطالعه نقد کردن علتش چیست؟ شاید به خاطر دلسوزی باشد ولی دلسوزی بدون آشنایی با موضوع همی
باید خودمان رویکرد انتقادی در مطالعاتمان داشته باشیم؛ اما آنچه برای داشتن رویکرد انتقادی لازم است، به اعتقاد من فقط قصد و اراده نیست؛ یعنی ما قصد کنیم، این موضوع را نقد کنیم تنها برای شروع نقد کفایت میکند؛ یا اینکه شورای گروه آموزشی تصمیم بهنقد یک موضوع توسط دانشجو گرفته باشد نمیتواند کافی باشد و رویکرد انتقادی را ایجاد کند. این را ازاینجهت گفتم که آقای دکتر پورحسن گفتهاند «مدتی است که ایشان و یکی از اساتید و چند تن از دانشجوهای مقطع دکتری رسالههایی را میگذرانیم که عمدتاً نگاه انتقادی به فلسفه برای کودکان دارد»؛ و اگر دقت نشود آبروی اساتید و دانشگاه هم به خطر میافتد.
برای داشتن رویکرد انتقادی شرایطی که گفته شد لازم و ضروری است و باید مراقب باشیم که گروه درسی در دانشگاه، موضوعی را که برای پایاننامه دانشجویان تصویب میکند انتقاد از چیزی نباشد که هیچ اطلاعات موثقی غیر از روزنامهها و سایتها از آن ندارد وقت مطالعه آنها هم ندارد. این نهتنها مایه آبروریزی خود آن اساتید و خود آن دانشجو است بلکه مایه آبروریزی دانشگاه هم هست.
رویکرد انتقادی باید همهجانبه باشد
همچنین رویکرد انتقادی باید همهجانبه باشد یعنی اگر تنها به یک نکته متمرکز شود، معلوم است که طرف رویکرد انتقادی ندارد تنها میخواهد به یک موضوعی خاص حمله کند و به هدف خودش برسد؛ یعنی تنها به هدف خودش فکر میکند. بهعبارتدیگر ما وقتی در کل جهان هستی، تنها یکچیز را موردنقد قرار میدهیم بهاحتمالزیاد رویکرد انتقادی نداریم. در این زمینه مثالی میزنم: سالیان سال است که آموزشوپرورش فعالیت گستردهای دارد و همه ایرانیان از والدین، مسئولان و دانشآموزان درباره میزان موفقیت آموزشوپرورش حرف برای گفتن دارند. همه به نحوی از آن مینالند که چرا آموزشوپرورش ما تأثیر معکوس میگذارد؟ چرا فرزندان کشور ما بهجای اینکه آنجوری که میخواستیم تربیت نشدند و به نحو دیگری تربیتشدهاند. همچنین همه میدانند که بخش اعظم آموزشوپرورش ما برگرفته از دو سیستم غربی است.
نقد موضوعی بعد از مطالعه دقیق صورت گیرد
خب! افرادی هستند، (شاید حتی خود آقای پورحسن) که تابهحال به این موضوع توجه نکردهاند و توجه هم نمیکنند وقتی گفته میشود که تفکر را باید وارد آموزشوپرورش کنیم برخی از این افراد که در رشتههای تخصصی خود که رته متفاوتی است مشغولاند شروع میکنند به «انتقادی نگاه کردن» و توصیه به انتقادی نگاه کردن؛ یعنی وقتی تلاش میشود تکانی به آموزشوپرورش داده شود تا بهتدریج به سویی رود که بر اساس تفکر (که اینهمه در قرآن کریم و سنت اسلامی مورد تأکید قرارگرفته است) بازسازی شود اکثر نقدها متوجه آن میشود درحالیکه وقتی آموزشوپرورش حدود ۱۰۰ سال گذشته با سیستمی غربی ۱۲ سال از عمر کودکان را به هدر میداده همین افراد یک کلمه درباره آن ننوشته و نگفتهاند. مثل این است که بنده که هیچ سررشتهای از فلسفه سیاسی ندارم ابتدابهساکن شروع به انتقاد از بحثهای آن بکنم و بگویم که با نگاه انتقادی به فلسفه سیاسی نگاه نشده و این بحثها لیبرالیستی است. خودتان قضاوت کنید این کار واقعاً رویکرد انتقادی داشتن است؟ البته من مخالف نقد نیستم بلکه معتقدم بدون نقد هیچ نظری رشد نمیکند ولی همین نقد هم اخلاق و انصاف میطلبد. یعنی اول مطالعه و بعد نقد.
منتقد کسی است که همیشه حساس و دلسوز است. کسی هم که دلسوز است انتخابی عمل نمیکند. من حقیر از کسانی که واقعاً دلسوز هستند انتظار دارم با انتقاد بهصورت تفننی برخورد نکنند وارد حوزه کار شوند وقت بگذارند و اصلاً رشته کاری خود را تغییر دهند و بهصورت تخصصی به این موضوع بپردازند. در نقدهایی که یک منتقد بیرون گود مینشیند و ایراد میگیرد داشتن رویکرد انتقادی محل تردید است.
همچنین این اتفاق خوبی نیست که ما بعضی وقتها برای توجیه حرف و دیدگاههای خودمآنهمدست بهنقد عجولانه دیدگاههای دیگران بزنیم؛ یعنی منظورمان از گفتن اینکه جنس رقیب ایراد دارد این باشد که جنس خود ما درجهیک است. این کار شاید در تجارت راه پیداکرده است ولی در عالم علم و دانش مغالطه محسوب میشود. گاهی وقتها در برخی نقدهایی که در اینسو و آنسو صورت میگیرد این نتیجهگیری دیده میشود.
تعجیل در نقد فلسفه برای کودکان بهوفور وجود دارد
نکته دیگر اینکه گاهی عجله و تعجیل را میتوان در نقدهایی که درزمینهٔ فلسفه برای کودکان هست دید. باید دید که این عجولانه و بدون مطالعه نقد کردن علتش چیست؟ شاید به خاطر دلسوزی باشد ولی دلسوزی بدون آشنایی با موضوع همی
شه نتیجه جالبی ندارد؛ و اگر هم دلسوزی نیست باید دید آیا انگیزهای غیرعلمی برای این عجله وجود دارد؟
گاهی وقتها هم در نقدها تخطئه دیدگاهها است که انجام میشود و گاهی هم تهمتهایی زده میشود که اینگونه سخن گفتن توأم با نسبتهای ناروا زیبنده فرهنگ علمی نیست. خلاصه اینکه من با آقای پورحسن در این موضوع موافقم که نقدهایی که در این زمینه هست عموماً بهعنوان نقد علمی نمیتوان بهحساب آورد. از منتقد انتظار میرود دستکم یکی از آثار اصلی فرد موردنقد را بخواند.
برخی وقتها بهجای نقد سخن بهنقد گوینده پرداخته میشود. گفته میشود اینها به فلان شکل هستند یا به آن شکلاند، آنها نسخه غربی را ارائه دادهاند، اینها نسخه جنوبی را و آنیکیها نسخه شمالی یا شرقی را. ولی ما، آنهم فقط ما، نسخه بومیسازی شده را در اختیارتان قرار میدهیم. اینگونه سخن گفتن الآن رواج پیداکرده است. ولی حتی اگر نسخههای دیگر ضعیف باشد آیا دلیل دارد که نسخهای که ما تهیهکردهایم هیچ ایرادی نداشته باشد. این است که انتقاد، ما و دیگران نمیشناسد هر دو را به بررسی میگذارد. نسخه بومی هم ملاکهای خود را دارد و تنها بهواسطه ساختهشدن در وطن نمیتواند بومی محسوب شود.
اما ما بایستی حرفها را نقد کنیم نه افراد را. همانگونه که حضرت علی (ع) میفرماید: گوینده را نقد نکنیم، حرفِ گوینده را نقد کنیم. این باید سرلوحه نقدهای ما باشد. آنچه متأسفانه در برخی نقدها موردتوجه واقع نمیشود و استدلال میشود چون فلان افراد اینجوری هستند و این حرف را زدهاند پس این حرف آنها درست نیست. چون فلان افراد در فرهنگ دیگری هستند و آن حرف را زدهاند این حرف بافرهنگ ما سازگاری ندارد.
پورحسن همچنین میگوید:
«هدف این نظام تربیتی، تربیت نسلی از دانشآموزان است که به دموکراسی (البته مقصود او دموکراسی غربی است) یعنی مبانی ارزشی غربی (لیبرالیسم) وفادار بمانند این نشاندهنده غایت و اغراضی است که در فلسفه تعلیم و تربیت لیپمنی وجود دارد»
به نظر میرسد منظور آقای پورحسن این است که لیپمن که در غرب زندگی میکرده حتماً منظورش از این کلمات (مثلاً دموکراسی) و از فلان جملات (تفکر را وارد مدارس کنیم) حتماً با مبانی لیبرالیستی گفتهشده و نمیتواند بافرهنگ ما سازگار باشد.
یعنی مقدمه محذوفش هم همین است که چون وابسته به مبانی و ارزشهای لیبرالیتی است پس نقص دارد.
در تعدادی از نقدهای دیگر هم مشاهده میشود که گفته میشود که این طرح از اندیشمندان غربی است و حتماً مبانی لیبرالیستی دارد، پس بافرهنگ ما ناسازگار است و پیس نباید از آن استفاده کرد.
اما این سخن برای نقد بودن کافی نیست. برای اینکه نقدمان کامل شود باید مبانی لیبرالیستی را استخراج کرده و نشان دهیم و اگر مبانی لیبرالیستی را استخراج نکنیم نقد ما در این حد باقی بماند آنوقت در یک حالت به نحوی حمله به گوینده محسوب میشود نه به کلام. وقتی آقای پورحسن جمله زیر را میگوید میخواهد به نحوی این برنامه را وابسته به ارزشهای کشورهای غرب معرفی کند.
همچنین به نظر من، ضرورتاً اینگونه نیست که هر چه دانشمندان کشورهای لیبرال گفتهاند اساساً لیبرالیستیاند. اگر اینگونه بود بسیاری از رشتههایی ازجمله رشتهای که مثلاً خود آقای دکتر پورحسن در آن کار میکند یعنی فلسفه دین و حرفهایی که «فلاسفه دین» غربی زدهاند بیشتر از همه در مضان اتهام بود و اصلاً نباید چنین رشتهای در ایران تأسیس میشد.
در این سخن استدلال نهفته این است: «چون همه مطالبی که اندیشمندان ساکن کشورهای لیبرال گفتهاند مبنای لیبرالیستی دارد پس نمیتوان آنها را برای ما که کشوری شرقی هستیم به کاربرد».
این استدلال به چند دلیل قابل مناقشه است. چون املا فرض کرده است که همه حرفهای اندیشمندان غربی فقط بر مبنای لیبرالیسم است؛ اما گهگاه دیده میشود دیدگاههای ضد لیبرالیستی هم در همان غرب ارائه میشود؛ یعنی هنوز دیدگاههای دیگر مثلاً دیدگاه کمونیستی هم وجود دارد و مقاومت میکنند. درست است که ما ممکن است هیچکدامش را قبول نداشته باشیم ولی این امر امکان وجود اندیشههای متقابل را در غرب نشان میدهد. مثلاً گفته میشود دیدگاه ویگوتسکی به جهت اینکه در کشوری کمونیستی تولید شد و مخالف پیاژه بود مدتها در اروپای غربی مورد بیتوجهی واقع شد ولی الآن در غرب رواج پیداکرده است؛ و .......
گاهی وقتها هم در نقدها تخطئه دیدگاهها است که انجام میشود و گاهی هم تهمتهایی زده میشود که اینگونه سخن گفتن توأم با نسبتهای ناروا زیبنده فرهنگ علمی نیست. خلاصه اینکه من با آقای پورحسن در این موضوع موافقم که نقدهایی که در این زمینه هست عموماً بهعنوان نقد علمی نمیتوان بهحساب آورد. از منتقد انتظار میرود دستکم یکی از آثار اصلی فرد موردنقد را بخواند.
برخی وقتها بهجای نقد سخن بهنقد گوینده پرداخته میشود. گفته میشود اینها به فلان شکل هستند یا به آن شکلاند، آنها نسخه غربی را ارائه دادهاند، اینها نسخه جنوبی را و آنیکیها نسخه شمالی یا شرقی را. ولی ما، آنهم فقط ما، نسخه بومیسازی شده را در اختیارتان قرار میدهیم. اینگونه سخن گفتن الآن رواج پیداکرده است. ولی حتی اگر نسخههای دیگر ضعیف باشد آیا دلیل دارد که نسخهای که ما تهیهکردهایم هیچ ایرادی نداشته باشد. این است که انتقاد، ما و دیگران نمیشناسد هر دو را به بررسی میگذارد. نسخه بومی هم ملاکهای خود را دارد و تنها بهواسطه ساختهشدن در وطن نمیتواند بومی محسوب شود.
اما ما بایستی حرفها را نقد کنیم نه افراد را. همانگونه که حضرت علی (ع) میفرماید: گوینده را نقد نکنیم، حرفِ گوینده را نقد کنیم. این باید سرلوحه نقدهای ما باشد. آنچه متأسفانه در برخی نقدها موردتوجه واقع نمیشود و استدلال میشود چون فلان افراد اینجوری هستند و این حرف را زدهاند پس این حرف آنها درست نیست. چون فلان افراد در فرهنگ دیگری هستند و آن حرف را زدهاند این حرف بافرهنگ ما سازگاری ندارد.
پورحسن همچنین میگوید:
«هدف این نظام تربیتی، تربیت نسلی از دانشآموزان است که به دموکراسی (البته مقصود او دموکراسی غربی است) یعنی مبانی ارزشی غربی (لیبرالیسم) وفادار بمانند این نشاندهنده غایت و اغراضی است که در فلسفه تعلیم و تربیت لیپمنی وجود دارد»
به نظر میرسد منظور آقای پورحسن این است که لیپمن که در غرب زندگی میکرده حتماً منظورش از این کلمات (مثلاً دموکراسی) و از فلان جملات (تفکر را وارد مدارس کنیم) حتماً با مبانی لیبرالیستی گفتهشده و نمیتواند بافرهنگ ما سازگار باشد.
یعنی مقدمه محذوفش هم همین است که چون وابسته به مبانی و ارزشهای لیبرالیتی است پس نقص دارد.
در تعدادی از نقدهای دیگر هم مشاهده میشود که گفته میشود که این طرح از اندیشمندان غربی است و حتماً مبانی لیبرالیستی دارد، پس بافرهنگ ما ناسازگار است و پیس نباید از آن استفاده کرد.
اما این سخن برای نقد بودن کافی نیست. برای اینکه نقدمان کامل شود باید مبانی لیبرالیستی را استخراج کرده و نشان دهیم و اگر مبانی لیبرالیستی را استخراج نکنیم نقد ما در این حد باقی بماند آنوقت در یک حالت به نحوی حمله به گوینده محسوب میشود نه به کلام. وقتی آقای پورحسن جمله زیر را میگوید میخواهد به نحوی این برنامه را وابسته به ارزشهای کشورهای غرب معرفی کند.
همچنین به نظر من، ضرورتاً اینگونه نیست که هر چه دانشمندان کشورهای لیبرال گفتهاند اساساً لیبرالیستیاند. اگر اینگونه بود بسیاری از رشتههایی ازجمله رشتهای که مثلاً خود آقای دکتر پورحسن در آن کار میکند یعنی فلسفه دین و حرفهایی که «فلاسفه دین» غربی زدهاند بیشتر از همه در مضان اتهام بود و اصلاً نباید چنین رشتهای در ایران تأسیس میشد.
در این سخن استدلال نهفته این است: «چون همه مطالبی که اندیشمندان ساکن کشورهای لیبرال گفتهاند مبنای لیبرالیستی دارد پس نمیتوان آنها را برای ما که کشوری شرقی هستیم به کاربرد».
این استدلال به چند دلیل قابل مناقشه است. چون املا فرض کرده است که همه حرفهای اندیشمندان غربی فقط بر مبنای لیبرالیسم است؛ اما گهگاه دیده میشود دیدگاههای ضد لیبرالیستی هم در همان غرب ارائه میشود؛ یعنی هنوز دیدگاههای دیگر مثلاً دیدگاه کمونیستی هم وجود دارد و مقاومت میکنند. درست است که ما ممکن است هیچکدامش را قبول نداشته باشیم ولی این امر امکان وجود اندیشههای متقابل را در غرب نشان میدهد. مثلاً گفته میشود دیدگاه ویگوتسکی به جهت اینکه در کشوری کمونیستی تولید شد و مخالف پیاژه بود مدتها در اروپای غربی مورد بیتوجهی واقع شد ولی الآن در غرب رواج پیداکرده است؛ و .......
Forwarded from Hamidreza Mohammadi
در این نوشته تلاش بر این بوده است تا به معرفی مختصر برنامهی فلسفه برای کودکان پرداخته شود. برای نیل به این مهم، ابتدا به پیشزمینههای روانشناختی این برنامه با تمرکز بر نظریات برونر و ویگوتسکی اشاره شده و سپس به معرفی رویکرد تاملی در تقابل با رویکرد سنتی پرداخته شده است. همچنین حلقهی کندوکاو توضیح داده شده و سه نوع تفکر هدف در این حلقه که مدنظر متیو لیپمن است (تفکر نقادانه، خلاقانه و همدلانه) معرفی شدهاند.
در تمامی این نوشته سعی بر آن بوده است تا با ارجاع به منابع مختلف و همچنین با تاکید بر نوشتههای خود لیپمن به نگاهی دقیق، هرچند مختصر، از ماهیت و اهداف این برنامه دست یابیم.
در تمامی این نوشته سعی بر آن بوده است تا با ارجاع به منابع مختلف و همچنین با تاکید بر نوشتههای خود لیپمن به نگاهی دقیق، هرچند مختصر، از ماهیت و اهداف این برنامه دست یابیم.
Forwarded from Hamidreza Mohammadi
فلسفه برای کودکان چیست.pdf
3 MB
Forwarded from Rabnews.ir
عبدالمهدی معرفزاده و سیدمنصور مرعشی و علی شریفی کتاب کودکان و مهارت تفکر؛ راهنمای آموزش تفکر و سبک زندگی به دانشآموزان را ترجمه کردند. نشر پارسیک این اثر لیپمن، شارپ و اسکانیان را منتشر کرده است.