Peshrawcpiran
918 subscribers
28.3K photos
14.6K videos
881 files
26.7K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴هنر انقلابي

🎼 موزیک ویدئو | #آلمانی

🎶 تــرانـــه: #برخیز_برای_رزم

خواننده: #هانس_وادر


یادمانی برای #کارل_لیبکنشت و #رزا_لوکزامبورگ
Peshrawcpiran
🔴به یاد رُزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، دو کمونیست شهیر راه رهایی بشریت از استثمار چه کسانی بودند سنگدلانی که در ۱۵ ژانویه‌ی ۱۹۱۹ رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را بزدلانه و پنهان در تاریکی شب کشتند؟ چه کسانی بودند تاریک‌اندیشانی که کوردلانه‌ می‌خواستند با…
🔴به یاد #رزا_لوکزامبورگ و #کارل_لیبکنشت

🔴چه کسانی بودند سنگدلانی که در ۱۵ ژانویه‌ی ۱۹۱۹ رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را بزدلانه و پنهان در تاریکی شب کشتند؟ چه کسانی بودند تاریک‌اندیشانی که کوردلانه‌ می‌خواستند با خاموش‌کردن چراغ زندگیِ این مشعل‌داران روشنایی، راه را بر مبارزه‌ی رهایی‌بخش ببندند؟ آیا از آن‌ها نامی در تاریخ باقی است؟ و اگر هست؛ جز با بدنامی و ننگ و رسوایی؟

«این‌جا، ساکت و بی‌کس دراز کشیده‌ام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پرده‌ی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همه‌ی این‌ها، قلبم از زخمه‌ی شعفی ناباورانه و ناشناخته می‌تپد، چنان‌که گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمن‌زاری گل‌باران قدم می‌زنم. این‌جا، در تاریکی، به زندگی لبخند می‌زنم، چنان‌که گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که می‌تواند به غمزه‌ای، همه‌ی این اهریمنی‌ها و غم‌بارگی‌ها را رسوا کند و آن‌ها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جست‌وجوی علت این شادی‌ام، و چون هیچ علتی نمی‌یابم، دوباره می‌خندم، این‌بار به‌خودم. به‌نظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی‌ است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دست‌نواز است هم‌چون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خش‌خشِ شنِ نمناک زیر گام‌های آرام و خسته‌ی نگهبانِ شب، ترنم ترانه‌ی کوچک و زیبایی از زندگی است.»

(رزا لوکزامبورگ، نامه به سونیا لیبکنشت، دسامبر ۱۹۱۷، زندان «برسلاو»)