Peshrawcpiran
918 subscribers
28.3K photos
14.6K videos
881 files
26.7K links
کانال رسمی حزب کمونیست ایران و کومه‌له در تلگرام

✉️پيام ها و تصاويرتان را به آی‌دی زیر ارسال کنید:
@ofogh_kargar

www.instagram.com/Peshrawcpiran

www.facebook.com/Peshrawcpiran

نشانی وب‌سایت حزب کمونیست ایران
cpiran.org
نشانی وب سایت کومەلە
komala.co
Download Telegram
#بی‌تفاوت‌ها

#آنتونیو_گرامشی
بیزارم از بی تفاوت ها. من نیز چون فریدریش هبل گمان می‌کنم زیستن به معنای پارتیزان بودن است.انسانهای دست تنها و بیگانه با شهر ،نمی توانند وجود داشته باشند. آن که زنده است به راستی نمی تواند شهروند باشد و موضع گیری نکند. بی تفاوتی کاهلی است. انگل‌وارگی است، بی‌جربزگی است. زندگی نیست، و از این روست که من از بی تفاوت‌ها بیزارم.
بی تفاوتی وزن مرده‌ی تاریخ است. گلوله‌ای سربی است برای فرد مبدع و مبتکر؛ و ماده‌ی راکدی که در آن غالب هیجان‌های درخشان غرق می‌شوند. باتلاقی است که شهری کهنه را در بر می‌گیرد و بهتر از دیوارهای محکم و نیکوتر از سینه‌ی جنگجویان از آن شهر محافظت می‌کند. زیرا در مردابهای غلیظ گل آلود خویش حمله کنندگان را می‌بلعد و از میان می‌برد و دلسرد می‌کند و گاه نیز ایشان را از اقدام قهرمانانه منصرف می‌کند.
بی تفاوتی، قدرتمندانه در تاریخ عمل می‌کند. منفعلانه عمل می‌کند. قضا و قدر است و آن چه که نمی توان روی آن حساب کرد. آنچه که برنامه ها را ویران می‌کند، که طرح های خوش ساخت را واژگون می‌کند. ماده ی زشتی است که علیه شعور طغیان می کند و آن را خفه می کند؛ و اینچنین است آنچه روی می دهد که در شرّی که روی همه هوار می شود، امکان خیری که یک کنش قهرمانانه (با ارزش جهانشمول آن) می تواند به وجود آورد، دیگر آنقدر ناشی از ابتکار معدود افرادی که عمل می کنند نیست، بلکه به بی تفاوتی و عدم حضور بسیاری از آنها وابسته است.بلکه بدین خاطر است که توده‌ی انسانها با میل خویش کناره گیری می‌کند و رخصت فعالیت و کور شدن گره‌هایی را می‌دهد که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آنها را از هم بدرد. اجازه‌ی اشاعه‌ی قوانینی را می‌دهد که تنها طغیان خواهد توانست آنها را باطل کند و می‌گذارد انسانهایی بر قدرت سوار شوند که بعدها تنها شورش خواهد توانست آنها را سرنگون کند.
تقدیری که به نظر می‌رسد بر تاریخ مسلط است، هیچ نیست مگر نمودِ وهمیِ این بی تفاوتی و عدم حضور که در سایه‌ی عواملی پخته می‌شوند، دست‌های معدودی که دام زندگی همگانی را می‌بافند ، دست‌هایی که هیچ نظارتی آنها را نگاهبانی نمی کند، و توده غافل است چون اهمیتی به آن نمی دهد.
تقدیرهای یک عصر، همه دست ساز بینش های باریک و اهداف کوتاه مدت و بلندپروازی ها و علائق شخصی گروههای کوچک کنشگر است. ولی توده‌ی انسانها غافل است. زیرا بدان وقعی نمی گذارد. آنگاه عواملی که دیگر پخته شده‌اند سر بر می‌آورند و دامِ در سایه بافته شده نیز برای ایفای نقش خویش سر می‌رسد.
به همین روی به نظر چنین می‌رسد که تقدیری هست در فروفکندن همه چیز وهمه کس. به نظر می‌رسد تاریخ هیچ نیست جز یک پدیده‌ی طبیعی عظیم. یک فوران. یک زمین لرزه که همه قربانی او می‌شوند: آن که خواسته و آن که نخواسته، آن که می‌دانسته و آن که نمی‌دانسته، آن که کنشگر بوده و آن که بی تفاوت؛ و این آخری به خشم می‌آید و می‌خواهد خود را از پیامدهای رویداد مبرّا کند. می‌خواهد آشکارا بگوید که او نمی خواسته ؛ که او مسئول نبوده. برخی ترحم آمیزانه ناله می‌کنند ، بقیه وقاحت بارانه دشنام می‌گویند، ولی هیچ کس از خویش نمی پرسد یا‌اندک‌اند آنان که از خویش می‌پرسند: اگر من هم وظیفه ام را انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی به اراده‌ی خویش بگذارم و به نظر خود، آیا آن چه رخ داده است روی می‌داد؟ ولی هیچ کس نیست یا‌اندک‌اند آنان که از بی تفاوتی خویش ضربه‌ای می‌خورند و از دیرباوری شان و از آغوش نگشودن برای….و کنش نورزیدنشان با گروههای شهروندانی که دقیقاً برای پرهیز از همان شر می‌جنگیدند و تکلیف خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام می‌رساندند.
بیشترشان اما ترجیح می‌دهند در رویدادهای رخ‌داده سخن از ورشکستگی آرمان‌ها بگویند و برنامه های به شکست انجامیده و از این دست دلخوشکنک‌های دیگر؛ و این‌گونه غیبت خویش را در ایفای هر مسئولیت از سر می‌گیرند. البته نه از این بابت که از قبل نمی توانند چیزها را واضح ببینند و چندباری قادر نبوده‌اند راه حل های خوبی را پیشنهاد بدهند برای مشکلات حاد یا مشکلاتی که نیاز به آمادگی وسیع و زمان کافی داشته‌اند و به همان نسبت اضطراری بوده‌اند، بلکه به این دلیل که این راه حل ها با حالتی بسیار زیبا عقیم می‌مانند و این مشارکت در زندگی همگانی با هیچ نور اخلاقی‌ای جان نمی‌یابد. چون یک محصول کنجکاوی روشنفکرانه است و نه ناشی از احساس گزنده‌ی یک مسئولیت تاریخی که همه را در زندگی کنشگر می‌خواهد و لاادری گرایی و بی تفاوتی را به هیچ روی نمی پذیرد.
هنر و مبارزه برای تمدن نو

#آنتونیو_گرامشی

مناسباتی که ماهیت هنری دارد، به ویژه در فلسفه‌ی پراکسیس، نشان دهنده‌ی سطحی‌گری پُر مدعای طوطی­‌صفتانی است که می‌پندارند در چهارچوب چند عبارت قالبی مختصر، کلیدهایی برای گشودن تمامی درها به دست آورده‌انداین کلیدها، به بیان دقیق، “شاه کلید” نامیده‌ می‌شوند.
دو نویسنده می‌توانند مرحله‌ی تاریخی- اجتماعی واحدی را نشان بدهندبیان کنند، ولی یکی ممکن است هنرمند باشد و دیگری میرزابنویسی ساده. اگر با ادعای بررسی همه ‌جانبه‌ی مساله به تشریح چیزی بسنده کنیم که این دو نویسنده از دیدگاه اجتماعی نشان می‌دهند یا بیان می‌دارند، یعنی اگر ویژگی‌های مرحله‌ی تاریخی- اجتماعی معینی را خلاصه کنیم، این بدان معناست که مساله‌ی هنری را حتی لمس هم نکرده‌ایم. همه‌ی این­ها ممکن است مفید و ضروری باشد، و بی گمان هم هست، اما در عرصه‌ای دیگر: در عرصه‌ نقد سیاسی، نقد آداب و رسوم، در پیکار برای درهم شکستن و غلبه بر برخی جریان‌های احساسات، باورها، برخی نگرش‌ها به زندگی و جهان؛ اما این از مقوله‌ی انتقاد و تاریخ هنر نیست و اگر هم چنین قلمداد شود، با خطر افتادن به دام اغتشاش، از حرکت بازداشتن و تنزل مفاهیم علمی، یعنی مشخصا با دنبال نکردن هدف‌های خاص مبارزه‌ی فرهنگی، روبرو می‌شویم.
یک مرحله‌تاریخی- اجتماعی معین، هیچ‌گاه همگون نیست و حتی سرشار از تضاد است. این مرحله “شخصیتی” که پیدا می‌کند، “لحظه‌ای” از سیر گردش تاریخ است و چون در آن، فعالیت معینی از زندگی بر دیگر فعالیت‌ها مسلط می­شود، نشان دهنده‌ی یک “نقطه‌” اوج تاریخی است: اما این امر پیشاپیش مستلزم نوعی سلسله مراتب، تقابل و مبارزه است. نویسنده‌ای که نماینده‌ی این فعالیت مسلط، این “نقطه‌ی اوج ” تاریخی است، باید این مرحله‌ی معین را نشان دهد؛ اما کسانی را که دیگر فعالیت‌ها، دیگر عوامل را نشان می‌دهند، چگونه باید ارزیابی کرد؟ آیا آنان نیز “نشان دهنده” نیستند؟ آیا کسی که عناصرواپس‌گراو “نابه­ هنگام” این “مرحله” را ترسیم می‌کند، خود نیز نشان‌ دهنده‌ی آن نیست؟ یا این که باید کسی را نشان دهنده دانست که تمامی نیروها و تمامی عوامل درگیر در تضاد و پیکار را بیان می‌کند، یعنی کسی که نشان دهنده‌تضادهای مجموعه‌ تاریخی- اجتماعی است؟
۱۹۳۴
بدیهی به نظر می‌رسد که- به بیان دقیق- باید از مبارزه برای “فرهنگ جدید” سخن گفت و نه برای “هنر نو” (به معنای بی ‌واسطه‌کلمه). شاید حتی اگر بخواهیم دقیق باشیم، نتوان گفت که برای محتوای جدید هنر مبارزه می‌کنیم، زیرا این محتوا را نمی‌توان به شیوه­ای انتزاعی، جدا از صورت، در نظر آورد.پیکار در راه هنر جدید یعنی پیکار برای ایجاد افراد هنرمند جدید. و این سخنی یاوه است، چراکه نمی‌توان به شیوه‌‌ای مصنوعی هنرمند ایجاد کرد. باید از مبارزه برای فرهنگ جدید سخن گفت، یعنی برای زندگی اخلاقی جدیدی که ضرورتا باید پیوندی ناگسستنی با نگرش جدیدی به زندگی داشته باشد؛ نگرشی که باید به شیوه‌ی جدیدی از احساس کردن و دیدن واقعیت، و در نتیجه به جهانی بدل شود که در ژرفنای خود با “هنرمندان ممکن” با آثار “هنری ممکن” پیوند دارد.
در واقع، امکان ناپذیری ایجاد افراد هنرمند به شیوه‌ای مصنوعی به معنای آن نیست که جهان فرهنگی جدیدی که برای آن مبارزه می‌شود، با برانگیختن شور و گرمای انسانی “هنرمندان جدیدی” را ضرورتا می‌آفریند؛ یعنی نمی‌توان گفت که فلان یا بهمان فرد، هنرمند می‌شود؛ اما می‌توان بیان کرد که از دل خود این جنبش، هنرمندان جدیدی زاده می‌شوند. گروه اجتماعی جدیدی که با اطمینان و اعتماد به خودی که پیش­تر فاقد آن بوده، در پی کسب رهبری (هژمونی) به زندگی تاریخ پا می‌گذارد؛ نمی‌تواند اشخاصی را از دل خویش نزاید، که پیش از این توان لازم برای بیان همه‌ جانبه‌ی مقاصد خویش را نداشته‌اند.
به همین سبب، می‌توان بنا به تعبیری که چند سال پیش رواج داشت، گفت که “نسیم شاعرانه”‌ی جدیدی وزیدن خواهد گرفت. “نسیم شاعرانه” تنها استعاره‌ای است برای بیان مجموعه‌ی هنرمندانی که پیش­تر پرورده یا آشکار شده‌اند، یا دست کم برای بیان فرایند شکل‌گیری و آشکار سازی‌یی که پیش­تر آغاز شده و استحکام یافته است…
۱۹۳۴
برگرفته از کتاب «درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات»

💎 کانال رسمی حزب کمونیست ایران

@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
#انسان_بی_تفاوت




از انسانهای بی تفاوت متنفرم.
معتقدم که زندگی کردن به معنای چریک بودن است. کسی که براستی زندگی میکند، نمی تواند شهروندی چریک نباشد. بی تفاوتی درواقع سست عنصری، انگل واره گی و بزدلی ست، نه زندگی.
به همین دلیل از انسانهای بی تفاوت متنفرم. بی تفاوتی وزن مرده ی تاریخ است. و بصورت بالقوه ای بر تاریخ اثر میگذارد. منفعلانه عمل میکند، اما عمل میکند. بی تفاوتی همان بخت بد است؛ که هیچگاه نمی توان حسابی روی آن باز کرد، همان چیزی که در برنامه ها اختلال ایجاد می کند و خوش ساخت ترین طرحها را مخدوش می کند، بی خردی و فقدان آگاهی ست که هوشمندی را سرکوب می کند. همان شری ست که دامنگیر همه می شود از آنرو که توده ی مردم تفویض اختیار میکند، امکان تصویب قوانینی را می دهد که تنها از طریق انقلاب می توان آنها را لغو کرد و قبول می کند انسانهایی قدرت را در دست گیرند که تنها با شورش می توان آنان را سرنگون کرد.
از همین رو اقلیتی، بدلیل بی تفاوتی و بی مسئولیتی، فرم زندگی جمعی را بدون هیج نظارت و کنترلی تعیین می کنند، توده اما اعتنائی نمی کند زیرا اهمیتی برایش ندارد؛ گویی بخت بد است که همه چیز و همه کس را تحت تأثیر قرار می دهد، تو گویی که تاریخ چیزی جز کلان پدیدهای طبیعی نیست، فوران آتشفشان یا زلزله ای ست که همه را قربانی می کند، چه آنکه می خواست و آنکه نمی خواست، چه آنکه می دانست و یا نمی دانست، چه آنکه فعال بود و چه آنکه بی تفاوت.
در این شرایط، برخی ناله های رقت بار سر می دهند، و بعضی فقط بطور شرم آوری ناسزا می گویند اما اندک کسی از خود می پرسد: اگر من نیز وظیفه ی خود را انجام می دادم، اگر سعی می کردم که اراده ام را اعمال کنم، آیا آنچه که رخ داده، اتفاق می افتاد؟
بدین سبب نیز از انسانهای بی تفاوت متنفرم: زیرا ناله ی ابدی آنان از سر معصومیت عذابم می دهد. از هر یک از آنان می خواهم توضیح دهد که چطور نقشی را که زندگی به او محول کرد و هر روزه به عهده اش میگذارد را ایفا می کند، از هرآنچه که انجام داده و بخصوص هرآنچه انجام نداده است.
من فکر می کنم که می توان با آنان بی شفقت بود، و بایسته نیست ترحم و اشکی برای آنها به هدر داد.


#آنتونیو_گرامشی
🆔 @peshrawcpiran
من نیز مانند فریدریش هبل گمان می‌کنم زیستن به معنای پارتیزان بودن است. انسان‌های دست تنها و بیگانه با شهر، نمی‌توانند وجود داشته باشند. آنکه زنده است به راستی نمی‌تواند شهروند باشد و موضع‌گیری نکند. بی تفاوتی کاهلی است. انگل‌وارگی است، بی‌جربزگی است. زندگی نیست، و از این روست که من از بی‌تفاوت‌ها بیزارم.
بی‌تفاوتی وزن مرده‌ی تاریخ است. گلوله‌ای سربی است برای فرد مبدع و مبتکر؛ و ماده‌ی راکدی که در آن غالب هیجان‌های درخشان غرق می‌شوند.
باتلاقی است که شهری کهنه را در بر می‌گیرد و بهتر از دیوارهای محکم و نیکوتر از سینه‌ی جنگجویان از آن شهر محافظت می‌کند.
زیرا در مرداب‌های غلیظ گل‌آلود خویش حمله‌کنندگان را می‌بلعد و از میان می‌برد و دلسرد می‌کند و گاه نیز ایشان را از اقدام قهرمانانه منصرف می‌کند.

#آنتونیو_گرامشی
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran