#این بغض چون زنجره
فریاد می کشد در خاموشیِ گلو
دریغ از آسمانِ بی اعجاز
راه باید افتاد همچون همیشه بی عصا
#عارف اخوان
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
فریاد می کشد در خاموشیِ گلو
دریغ از آسمانِ بی اعجاز
راه باید افتاد همچون همیشه بی عصا
#عارف اخوان
💎کانال رسمی حزب کمونیست ایران
@peshrawcpiran
@peshrawcpiran
در پیکارِ عبوسانه یِ
پیکان وُ تیر وُ کمان،
سرشار از تنفسِ رهایی
بر گُرده یِ باد یله ایستاده ایم،
و با شهامت در استقبالِ صبحِ آزادی
تارَکِ تاریکی به ریشخند گرفته ایم،
که شایسته سرانجامیِ خویش
در گویِ استقامت وُ همّت
بر سینه یِ آینه به اقبال دیده ایم،
حالا هر چه خواهید ؛
سنگِ خشمگینِ کین بر آبگینه زنید،
این سرا
هر سپیده دم آینه بندان است
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
پیکان وُ تیر وُ کمان،
سرشار از تنفسِ رهایی
بر گُرده یِ باد یله ایستاده ایم،
و با شهامت در استقبالِ صبحِ آزادی
تارَکِ تاریکی به ریشخند گرفته ایم،
که شایسته سرانجامیِ خویش
در گویِ استقامت وُ همّت
بر سینه یِ آینه به اقبال دیده ایم،
حالا هر چه خواهید ؛
سنگِ خشمگینِ کین بر آبگینه زنید،
این سرا
هر سپیده دم آینه بندان است
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
ای شکنجه گرانِ مستور
در شبِانه هایِ مشکوک
گرچه خورشید
در پسِ نیلیِ ابرها محصور است
اما زِهدانِ رُباب
از نطفه یِ هور بارور است،
ای سلاخانِ کبودِ تیغ وُ قلیچ وُ کارد
در کشاکشِ معرکه یِ کشتار
هنوز هلهله یِ بوسه هایِ شاد
بر سطرهایِ سرخِ لب ها
ترانه سرا ست،
ای جلادانِ پنهان در شامگاهِ بدگمان
در زایشِ شکوفه هایِ بهار
در تولدِ پرنده وُ پرواز
در بلوغِ غریزه یِ آغوش
اندامِ دلبرِ ماه
بر سینه عریان آب هویداست،
ای کاشِفانِ خشم وُ تاریکی
می بینید
در هوایِ عشق وُ علاقه
چه مهربانیِ محضی
چه دلجو نوازشی
در تعارفِ جرعه ای غزل
بر لبِ تشنه یِ دریاست!؟
ای تازیانه زنان
بر عروجِ خون از رگِ لحظه ها،
قسم به فاصله یِ بغض
تا چشم وُ گونه ها،
مهلتِ میرِ شما
در رعشه هایِ لرزانِ زمان
بسیار نزدیک است...
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
در شبِانه هایِ مشکوک
گرچه خورشید
در پسِ نیلیِ ابرها محصور است
اما زِهدانِ رُباب
از نطفه یِ هور بارور است،
ای سلاخانِ کبودِ تیغ وُ قلیچ وُ کارد
در کشاکشِ معرکه یِ کشتار
هنوز هلهله یِ بوسه هایِ شاد
بر سطرهایِ سرخِ لب ها
ترانه سرا ست،
ای جلادانِ پنهان در شامگاهِ بدگمان
در زایشِ شکوفه هایِ بهار
در تولدِ پرنده وُ پرواز
در بلوغِ غریزه یِ آغوش
اندامِ دلبرِ ماه
بر سینه عریان آب هویداست،
ای کاشِفانِ خشم وُ تاریکی
می بینید
در هوایِ عشق وُ علاقه
چه مهربانیِ محضی
چه دلجو نوازشی
در تعارفِ جرعه ای غزل
بر لبِ تشنه یِ دریاست!؟
ای تازیانه زنان
بر عروجِ خون از رگِ لحظه ها،
قسم به فاصله یِ بغض
تا چشم وُ گونه ها،
مهلتِ میرِ شما
در رعشه هایِ لرزانِ زمان
بسیار نزدیک است...
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
Telegram
attach📎
در کوچه هایِ بن بستِ
این شهرِ سوگوار،
از تنوره یِ بام ها سوزِ آه
جایِ دودِ قوت زبانه می کشد هر دم،
تا چند در پسِ شب
دشنه یِ عزا
بر ناقوسِ سینه ای عریان
دنگ کوبد؟
این بار کدامین چکه یِ خون
در پژمرده کُلاله یِ یاس ها
بر چشمه یِ سرخِ شبنم درآمیزد؟
ای حریرِ لطیفِ آزادی
تا کی چشم براهِ قطره پرنیانی
از سخاوتِ ابرِ رهایی
تا شمیمِ صبح
نغمه یِ امید سُراییم؟
آیا وقتِ آن نیست که بازآیی...!؟
#عارف_اخوان
۲۶ بهمن روز چکاچاک باور زحمتکشان و فرودستان .
🇲🇦پاینده باد سوسیالیسم
🇲🇦پاینده باد حزب کمونیست ایران
🇲🇦پاینده باد کومهله
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
این شهرِ سوگوار،
از تنوره یِ بام ها سوزِ آه
جایِ دودِ قوت زبانه می کشد هر دم،
تا چند در پسِ شب
دشنه یِ عزا
بر ناقوسِ سینه ای عریان
دنگ کوبد؟
این بار کدامین چکه یِ خون
در پژمرده کُلاله یِ یاس ها
بر چشمه یِ سرخِ شبنم درآمیزد؟
ای حریرِ لطیفِ آزادی
تا کی چشم براهِ قطره پرنیانی
از سخاوتِ ابرِ رهایی
تا شمیمِ صبح
نغمه یِ امید سُراییم؟
آیا وقتِ آن نیست که بازآیی...!؟
#عارف_اخوان
۲۶ بهمن روز چکاچاک باور زحمتکشان و فرودستان .
🇲🇦پاینده باد سوسیالیسم
🇲🇦پاینده باد حزب کمونیست ایران
🇲🇦پاینده باد کومهله
🆔️ @peshrawcpiran
🆔️ @peshrawcpiran
در کوچه هایِ بن بستِ
این شهرِ سوگوار،
از تنوره یِ بام ها سوزِ آه
جایِ دودِ قوت زبانه می کشد هر دم،
تا چند در پسِ شب
دشنه یِ عزا
بر ناقوسِ سینه ای عریان
دنگ کوبد؟
این بار کدامین چکه یِ خون
در پژمرده کُلاله یِ یاس ها
بر چشمه یِ سرخِ شبنم درآمیزد؟
ای حریرِ لطیفِ آزادی
تا کی چشم براهِ قطره پرنیانی
از سخاوتِ ابرِ رهایی
تا شمیمِ صبح
نغمه یِ امید سُراییم؟
آیا وقتِ آن نیست که بازآیی...!؟
#عارف_اخوان
🆔@peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
این شهرِ سوگوار،
از تنوره یِ بام ها سوزِ آه
جایِ دودِ قوت زبانه می کشد هر دم،
تا چند در پسِ شب
دشنه یِ عزا
بر ناقوسِ سینه ای عریان
دنگ کوبد؟
این بار کدامین چکه یِ خون
در پژمرده کُلاله یِ یاس ها
بر چشمه یِ سرخِ شبنم درآمیزد؟
ای حریرِ لطیفِ آزادی
تا کی چشم براهِ قطره پرنیانی
از سخاوتِ ابرِ رهایی
تا شمیمِ صبح
نغمه یِ امید سُراییم؟
آیا وقتِ آن نیست که بازآیی...!؟
#عارف_اخوان
🆔@peshrawcpiran
🆔 @peshrawcpiran
گرچه در این موسم
کلام در بند گیرند وُ
واژه به شلاق کوبند،
چیزی بگو ؛
تا بشکند دیوارِ سکوتِ واخواهی،
در هر آتش سوزی وُ
پنهان به هر شعله شوری ،
از سینه آهی برآر ؛
که برافروزد شرارِ عاصی را،
و چونان بی هراس
اخگرِ لبانت
بر تلِ گنگِ لبانم گره زن
تا بارقه یِ امید
بر خاکسترِ خاموشِ این مُلک
بیافشانیم
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peahrawcpiran
کلام در بند گیرند وُ
واژه به شلاق کوبند،
چیزی بگو ؛
تا بشکند دیوارِ سکوتِ واخواهی،
در هر آتش سوزی وُ
پنهان به هر شعله شوری ،
از سینه آهی برآر ؛
که برافروزد شرارِ عاصی را،
و چونان بی هراس
اخگرِ لبانت
بر تلِ گنگِ لبانم گره زن
تا بارقه یِ امید
بر خاکسترِ خاموشِ این مُلک
بیافشانیم
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
🆔 @peahrawcpiran
براستی آزادی
در پسِ نگاهِ کدام زندانی
پنهان نموده خویش
که از شرم برنتابد
بر خاکِ خسته از غضب،
براستی آن کبوتر در کجایِ آسمان
گم کرده خویش
تا منتِ دانه بر چینه دان نبرد،
براستی آن لبخندهایِ شاد
در پشتِ کدام کران
نهان کرده اند خویش که از حیا
بر لبانِ اندوه نشسته بازنمی آیند،
براستی اینجا
هر چه شادمانی هر چه عشق
هرچه رویا و هرآنچه که امید
میخوانند رخت بسته رفته اند،
که گلوله وُ تازیانه
به خشمی کهنه حکم می گویند
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran
در پسِ نگاهِ کدام زندانی
پنهان نموده خویش
که از شرم برنتابد
بر خاکِ خسته از غضب،
براستی آن کبوتر در کجایِ آسمان
گم کرده خویش
تا منتِ دانه بر چینه دان نبرد،
براستی آن لبخندهایِ شاد
در پشتِ کدام کران
نهان کرده اند خویش که از حیا
بر لبانِ اندوه نشسته بازنمی آیند،
براستی اینجا
هر چه شادمانی هر چه عشق
هرچه رویا و هرآنچه که امید
میخوانند رخت بسته رفته اند،
که گلوله وُ تازیانه
به خشمی کهنه حکم می گویند
#عارف_اخوان
🆔 @peshrawcpiran