دلنوشتهی کوتاهی از دوست و همنورد "شریفه محمدی"
✍ میترا
شریفه جان!
دیشب خواب تورا دیدم. که آزاد شدهای
که مردم شهر نهتنها بهار و سال نو، که آزادی تو را جشن گرفتهاند.
خواب دیدم محکم در آغوشت فشردم بوسیدمت و هردو از شوق گریستیم.
گویی اندوه آنهمه ستم که برتو رفته بود آب میشد و فرو میریخت.
از شوق، زبانم بند آمده بود و قلبم از آنهمه شعف داشت منفجر میشد.
از خواب بیدار شدم،
بار دیگر آن کابوس سیاه مرا دربرگرفت.
کابوس آن حکم غیرعادلانه،
کابوس روزها و شبهای دوریت از آیدین.
از خودم میپرسم آیدین چندبار خواب تورا دیده؟
چندبار با رؤیای آزادیت از خواب بیدار شده؟
چندبار با کابوس از خواب پریده؟
چندبار خندیده؟
چندبار گریسته؟
#بهاران_خجسته_باد
دوشنبه ۱۱ فروردین ماه
۳۱ مارس ۲۰۲۵
t.me/peshrawcpiran
fb.com/peshrawcpiran
instagram.com/peshrawcpiran1
✍ میترا
شریفه جان!
دیشب خواب تورا دیدم. که آزاد شدهای
که مردم شهر نهتنها بهار و سال نو، که آزادی تو را جشن گرفتهاند.
خواب دیدم محکم در آغوشت فشردم بوسیدمت و هردو از شوق گریستیم.
گویی اندوه آنهمه ستم که برتو رفته بود آب میشد و فرو میریخت.
از شوق، زبانم بند آمده بود و قلبم از آنهمه شعف داشت منفجر میشد.
از خواب بیدار شدم،
بار دیگر آن کابوس سیاه مرا دربرگرفت.
کابوس آن حکم غیرعادلانه،
کابوس روزها و شبهای دوریت از آیدین.
از خودم میپرسم آیدین چندبار خواب تورا دیده؟
چندبار با رؤیای آزادیت از خواب بیدار شده؟
چندبار با کابوس از خواب پریده؟
چندبار خندیده؟
چندبار گریسته؟
#بهاران_خجسته_باد
دوشنبه ۱۱ فروردین ماه
۳۱ مارس ۲۰۲۵
t.me/peshrawcpiran
fb.com/peshrawcpiran
instagram.com/peshrawcpiran1