#الگوها
📎 شهید چمران در یکی از یادداشت های خود نوشته است:
🔺قبول شهادت مرا آزاد کرده است . من آزادی خود را به هیچ چیزحتی به حیات خود نمی فروشم.
📍من هنگام غم و درد ، به علی (ع) مینگرم و هنگام شهادت ، به حسین (ع)
✅ یک تاریخ درد و غم و شهادت ، پشتوانه فداکاری ها وپایداری های من است .خدا خواست که من دنیا را برای همیشه سه طلاقه کنم و آرزو کنم که آروزیی نکنم
⭕️ما را به دوستان خود معرفی کنید
🆔@pesar_razavi
📎 شهید چمران در یکی از یادداشت های خود نوشته است:
🔺قبول شهادت مرا آزاد کرده است . من آزادی خود را به هیچ چیزحتی به حیات خود نمی فروشم.
📍من هنگام غم و درد ، به علی (ع) مینگرم و هنگام شهادت ، به حسین (ع)
✅ یک تاریخ درد و غم و شهادت ، پشتوانه فداکاری ها وپایداری های من است .خدا خواست که من دنیا را برای همیشه سه طلاقه کنم و آرزو کنم که آروزیی نکنم
⭕️ما را به دوستان خود معرفی کنید
🆔@pesar_razavi
#الگوها
#شهید_محمد_علی_خورشاهی
✨شب ها که خانه بود، کاغذی را دست می گرفت و علامت می زد.شبی صدایم
زد و گفت: عیال، این کاغذ را دیده ای؟
گفتم: نه، چه هست؟
👈گفت: نامه عملم است! حساب و کتاب کارهایم. می خواهم بدانم هر روز دل
چند نفر را شکسته ام، با چند نفر خوب بوده ام و چه کارهایی کرده ام. همه این
ها را می نویسم. گفتم نشان تو هم بدهم، شاید دوست داشتی برای خودت
درست کنی
دوستانتان را نیزمهمان کنید؛
👥 کانال پسرونه حرم امام رضا(ع)
═◈═
🆔 @pesar_razavi
#شهید_محمد_علی_خورشاهی
✨شب ها که خانه بود، کاغذی را دست می گرفت و علامت می زد.شبی صدایم
زد و گفت: عیال، این کاغذ را دیده ای؟
گفتم: نه، چه هست؟
👈گفت: نامه عملم است! حساب و کتاب کارهایم. می خواهم بدانم هر روز دل
چند نفر را شکسته ام، با چند نفر خوب بوده ام و چه کارهایی کرده ام. همه این
ها را می نویسم. گفتم نشان تو هم بدهم، شاید دوست داشتی برای خودت
درست کنی
دوستانتان را نیزمهمان کنید؛
👥 کانال پسرونه حرم امام رضا(ع)
═◈═
🆔 @pesar_razavi
#الگوها
📌 شهید عباس کریمی
🔹همیشه عادت داشت مادرش که وارد اتاق می شد به قامت می ایستاد.
🔻روزی وقتی مادرش وارد اتاق شد، روی زانویش ایستاد.
مادر ترسید و گفت: عباس چیزی شده؟ پاهات چطورند؟
خندید و گفت: نه، شما بد عادت شده اید؛ من همیشه جلوی پایتان بلند می شوم. امروز خسته ام، به زانو ایستادم
🔸مادرش اصرار که کرد ناراحتی اش بگوید، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشت هایم پوسیده است. نمی توانم روی پاهایم بایستم
عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت
دوستانتان را نیزمهمان کنید؛
👥 کانال پسرونه حرم امام رضا(ع)
═◈═
🆔 @pesar_razavi
📌 شهید عباس کریمی
🔹همیشه عادت داشت مادرش که وارد اتاق می شد به قامت می ایستاد.
🔻روزی وقتی مادرش وارد اتاق شد، روی زانویش ایستاد.
مادر ترسید و گفت: عباس چیزی شده؟ پاهات چطورند؟
خندید و گفت: نه، شما بد عادت شده اید؛ من همیشه جلوی پایتان بلند می شوم. امروز خسته ام، به زانو ایستادم
🔸مادرش اصرار که کرد ناراحتی اش بگوید، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشت هایم پوسیده است. نمی توانم روی پاهایم بایستم
عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت
دوستانتان را نیزمهمان کنید؛
👥 کانال پسرونه حرم امام رضا(ع)
═◈═
🆔 @pesar_razavi