پذیرش24
3.64K subscribers
297 photos
20 videos
9 files
140 links
پذیرش24 -ویزیت آنلاین، نوبت دهی پزشکی
www.paziresh24.com

پذیرش24 درشبکه های اجتماعی
instagram.com/paziresh24
aparat.com/paziresh24

فروش
@paziresh24sales
ایمیل
info@paziresh24.com
Download Telegram
💠ترمیم زخم...

✒️نشریه نوین پزشکی

🔻زخمِ خودنما به من خيره شده است و در کمال تعجب مي‌بينم که نمي‌توانم اين واکنش عميقا احساسي را در خودم کنترل کنم. داغ يک زخم بزرگ و برافروخته، بر سينه او مانده و منطقه‌اي را که روزي پستان راستش در آن قرار داشت، در بر گرفته است. تازه بعد از اينکه به‌آرامي ‌بانداژ شل را برمي‌دارم، مي‌فهمم که او هم براي اولين بار است که آثار مخرب جراحي‌اش را به چشم مي‌بيند. يک نگاه کوتاه به زخم مي‌اندازد و سپس روي از آن برمي‌گرداند و اشکش راه مي‌افتد. معلوم است که آمادگي اين وضع را نداشته است.

من هم همينطور.

بيمار تازه به اين محل آمده و به عنوان اولين مراجعه بعد از عمل ماستکتومي 3 هفته پيش خود، به بخش اورژانس مراجعه کرده است. من هم به خيال خود تصور مي‌کردم يک کنترل ساده زخم را انجام دهم، خيال بيمار را راحت سازم که زخم عفوني نيست و احتمالاً او را با انکولوژيست‌هايمان مرتبط کنم. اما به محض آن که پانسمان را کنار زدم، دريافتم که درِ صندوقچه‌اي مملو از احساسات مشکل‌ساز را گشوده‌ام که نمي‌توان آنها را ناديده گرفت. آثار روان‌شناختي به حدي زيانبار بود که تا همين امروز اين جرأت را از او سلب کرده بود که اين تکه‌هاي کوچک چسب را از روي پوست خود بردارد و وضعيت را بررسي کند.

او سابقه طبي‌اش را به طور مختصر بيان ‌کرد: ابتدا کشف يک برجستگي کوچک، اخيرا تشخيص سرطان پستان، ماستکتومي ‌و برداشتن غدد لنفاوي. اما اين تنها نيمي‌از داستان بود و من مي‌دانستم که مي‌بايست پرده از شرح حال واقعي برداشته مي‌شد. به دنبال عمل جراحي، او همه چيز را فراموش کرد و به شهر ديگري، يعني اين شهر نقل مکان کرد بدون آن که برنامه مشخصي براي پيگيري مشکلش داشته باشد. او اشاره‌هايي به مشکلاتش با پزشکش و مشکلاتي در زندگي شخصيش کرد. شکي نيست که زن بيچاره به حمايت نياز داشت و به فرصتي تا تمام آنچه را که در درون خود نگه داشته بود، با فردي مورد اطمينان درميان نهد، با کسي مثل من.

با اين حال از واکنش خودم جا خورده بودم. پيش از اين فکر مي‌کردم در طول ساليان متمادي، آنقدر بيماري ديده‌ام که بتوانم واقعيت حرفه‌اي خود را حفظ کنم. اما اکنون زني 50 ساله را مي‌ديدم با زخمي ‌زننده و نخراشيده که با بي‌رحمي‌ تمام بخشي حياتي از ظاهر زنانه او را به يغما برده بود. رگه‌هايي از خشم در وجودم احساس کردم و با خود انديشيدم که سرنوشت تا چه حد مي‌تواند مبتني بر تصادف و عدم انصاف باشد که بي‌هيچ دليل روشني عاقبتي اين چنين شوم را براي اين زن رقم زند. تازه داشتم تصور مي‌کردم که چه احساسي دارد. بدتر آن که اين خطر قريب‌الوقوع احساس مي‌شد که بهاي سنگيني که او پرداخته، در نجات وي از بدخيمي‌ هولناکش بي‌اثر باشد.

بخشي از وجودم مي‌خواست در کنار او بنشيند و به او اجازه دهد درحالي که تمام داستان را از ابتدا تعريف مي‌کند، صورتش گريه کند. آرزو داشتم فرصتي براي بيمارم فراهم سازم تا انگيزه‌هايش را از جدا کردن راهش از پزشک قبلي بازگو کند تا بلکه دريابم چرا به نظر، هيچ کس در اين دوره دشوار زندگي در کنارش نيست. اما از سوي ديگر، صدايي مدام در گوشم نق مي‌زد که بيماران ديگري هم هستند که بايد ويزيت شوند، يک اتاق انتظار پر از بيماران جديد که مرتب بر تعدادشان افزوده مي‌شد. با خود فکر کردم که اختصاص چه مقدار زمان براي هر بيمار مناسب است به‌خصوص به قيمت کاهش زمان ويزيت بيماران ديگر. وقتي بيماري از پزشکش بيش از کمک طبي، استمداد عاطفي بخواهد چطور؟ من آموخته‌ام که تشخيص دهم و درمان کنم و بيماري را ريشه‌کن کنم اما چه بايد کرد وقتي آنچه بيمارم بيش از همه به آن محتاج است، اندکي مبهم‌تر است، چيزي شبيه به احساس همدردي. چنين لحظه‌هايي، هنر مکتوم پزشکي را در وجودمان بر مي‌انگيزد، هنري که بسياري افراد آرزوي تعالي در آن را دارند اما استاد شدن در آن ممکن است به قيمت يک عمر تمام شود. من هميشه تلاش مي‌کنم پيش از هرچيز حامي ‌بيمارانم باشم اما غالبا ناچارم با محدوديت هميشگي زمان دست و پنجه نرم کنم. برخي اوقات شايد اصلا لازم نباشد درمان کنم. شايد فقط بايد يک نفس عميق بکشم و به حرف‌هاي بيمارم گوش دهم.

پس من نشستم و او سفره دلش را کاملا باز کرد. در انتها، به او اطمينان دادم که زخم به خوبي ترميم يافته است. به يک معنا حرفم درست بود. به يک معنا فرايند ترميم تازه شروع شده بود...

🌐 www.paziresh24.com
🔈 @paziresh24
#پذیرش24 #داستان_پزشکی #داستان_پزشکان