🔻باد ما را مهاجر کرد
🔹روزنامه #پیام_ما در گزارشی نوشته فاطمه باباخانی که امروز، یکشنبه ۲۴ اردیبهشت منتشر شده است، به وضعیت مهاجران #سیستانی در روستای «تنگراه» #گلستان پرداخته که بخشهایی از آن را میآوریم:
🔹نیکبخت بین جملههایش مکث نمیکند، نکند یکی حرف را قطع کند و بخواهد ساز مخالف بزند: «ما را جزو خودتان بدانید، ما دیگر سیستانی نیستیم، همینجا به دنیا آمدهایم، همینجا بزرگ شدهایم، همینجا ازدواج کردهایم و خاطرهای از سیستان نداریم.»
🔹گلبیبی ۶۰ یا ۷۰ ساله است،. سن برای او یک عدد قطعی ندارد. تنها مسئلۀ قطعی خشکسالی در زابل است که باعث شد پیش از تولد گلبیبی، خانوادهاش به مازندران آن زمان و گلستان کنونی و تنگراه مهاجرت کنند: «زابل خشکآبی شد، زراعت میکردند و چیزی درنمیآمد، آب نبود، گذاشتند و آمدند».
🔹زهرا زاهدان به دنیا آمد، بیست و چند ساله بود که ازدواج و به تنگراه مهاجرت کرد،. او ۳۵ ساله است، با سه فرزند. بزرگترین آنها ۱۴ سال دارد و مدرسه نمیرود و «مهنا» کوچکترین هم هنوز به سن مدرسه نرسیده.
🔹آن روز که مهنا را دیدیم متوجه تفاوتی در چشمهایش شدیم، زهرا گفت مهنا در حال کورشدن است، چیزی نمیبیند و نمیتواند هزینۀ ویزیت دکتر را بدهد،.
🔹این خانوادۀ ۵ نفره مدتی را در اتاقکی در کورۀ آجرپزی زندگی کرده بودند و حالا هم جایی برای زندگی نداشتند. چندی بعد که پول دکتر مهنا جور شد، فهمیدیم نمرۀ چشمش ۷ بوده و همین باعث شده است خانواده تصور کنند در حال کورشدن است.
🔹نور بیبی ۹ سال با مادرشوهرش در یک اتاق زندگی کرده است. شوهرش، هم گواهینامۀ ماشین دارد و هم کارت پایان خدمت، اما درنهایت بیکار است. درواقع نوربیبی و همسرش هر دو از کارگران فصلی هستند. «بچهها را پیش مادرشوهرم میگذارم و برای شالیکاری و تمیزکردن خانۀ مردم میروم. من و خواهرم هر کاری باشد انجام میدهیم.»
🔹زینب ۳۵ ساله است، از ۹ سالگی شروع به سوزندوزی کرد،. او ساکن روستایی در حوالی زهک به اسم شهرک (روستایی از توابع بخش جزینک) بود.
🔹۱۸ ساله بود که ازدواج و به تنگراه مهاجرت کرد. زینب و همسرش کارگری میکنند، کار نباشد در خانهاند و بدون درآمد.
🔹پسر نور بیبی، «ابوالفضل» هم مشکل کمخونی شدید دارد که باید به گفتۀ خودش تحت نظر دکتر باشد:«با کدام پول؟ من که پول ندارم. میبینم پسرم بهجای اضافه وزن هر روز لاغرتر میشود و کاری از دستم برنمیآید».
🔹نور بیبی بهخاطر ازدواج به تنگراه آمده است، در مقابل کسانی را میشناسد که بهواسطۀ داشتن فامیل به تنگراه آمده و ساکن آنجا شدهاند: «بیشتر بهخاطر طبیعت و آبوهوا میآیند. آنجا کویر است و زیاد چیزی نیست.»/#پیام_ما
#محیط_زیست
@payamema
🔹روزنامه #پیام_ما در گزارشی نوشته فاطمه باباخانی که امروز، یکشنبه ۲۴ اردیبهشت منتشر شده است، به وضعیت مهاجران #سیستانی در روستای «تنگراه» #گلستان پرداخته که بخشهایی از آن را میآوریم:
🔹نیکبخت بین جملههایش مکث نمیکند، نکند یکی حرف را قطع کند و بخواهد ساز مخالف بزند: «ما را جزو خودتان بدانید، ما دیگر سیستانی نیستیم، همینجا به دنیا آمدهایم، همینجا بزرگ شدهایم، همینجا ازدواج کردهایم و خاطرهای از سیستان نداریم.»
🔹گلبیبی ۶۰ یا ۷۰ ساله است،. سن برای او یک عدد قطعی ندارد. تنها مسئلۀ قطعی خشکسالی در زابل است که باعث شد پیش از تولد گلبیبی، خانوادهاش به مازندران آن زمان و گلستان کنونی و تنگراه مهاجرت کنند: «زابل خشکآبی شد، زراعت میکردند و چیزی درنمیآمد، آب نبود، گذاشتند و آمدند».
🔹زهرا زاهدان به دنیا آمد، بیست و چند ساله بود که ازدواج و به تنگراه مهاجرت کرد،. او ۳۵ ساله است، با سه فرزند. بزرگترین آنها ۱۴ سال دارد و مدرسه نمیرود و «مهنا» کوچکترین هم هنوز به سن مدرسه نرسیده.
🔹آن روز که مهنا را دیدیم متوجه تفاوتی در چشمهایش شدیم، زهرا گفت مهنا در حال کورشدن است، چیزی نمیبیند و نمیتواند هزینۀ ویزیت دکتر را بدهد،.
🔹این خانوادۀ ۵ نفره مدتی را در اتاقکی در کورۀ آجرپزی زندگی کرده بودند و حالا هم جایی برای زندگی نداشتند. چندی بعد که پول دکتر مهنا جور شد، فهمیدیم نمرۀ چشمش ۷ بوده و همین باعث شده است خانواده تصور کنند در حال کورشدن است.
🔹نور بیبی ۹ سال با مادرشوهرش در یک اتاق زندگی کرده است. شوهرش، هم گواهینامۀ ماشین دارد و هم کارت پایان خدمت، اما درنهایت بیکار است. درواقع نوربیبی و همسرش هر دو از کارگران فصلی هستند. «بچهها را پیش مادرشوهرم میگذارم و برای شالیکاری و تمیزکردن خانۀ مردم میروم. من و خواهرم هر کاری باشد انجام میدهیم.»
🔹زینب ۳۵ ساله است، از ۹ سالگی شروع به سوزندوزی کرد،. او ساکن روستایی در حوالی زهک به اسم شهرک (روستایی از توابع بخش جزینک) بود.
🔹۱۸ ساله بود که ازدواج و به تنگراه مهاجرت کرد. زینب و همسرش کارگری میکنند، کار نباشد در خانهاند و بدون درآمد.
🔹پسر نور بیبی، «ابوالفضل» هم مشکل کمخونی شدید دارد که باید به گفتۀ خودش تحت نظر دکتر باشد:«با کدام پول؟ من که پول ندارم. میبینم پسرم بهجای اضافه وزن هر روز لاغرتر میشود و کاری از دستم برنمیآید».
🔹نور بیبی بهخاطر ازدواج به تنگراه آمده است، در مقابل کسانی را میشناسد که بهواسطۀ داشتن فامیل به تنگراه آمده و ساکن آنجا شدهاند: «بیشتر بهخاطر طبیعت و آبوهوا میآیند. آنجا کویر است و زیاد چیزی نیست.»/#پیام_ما
#محیط_زیست
@payamema