تازه از
" جنگ " برگشته بودم
که " تو "
با چشمان نافذ و گیرایت،
آتش به جانم ریختی ..
تن داغ و تب دارت،
همچون
کوره ی جهنمی،
مرا گداخت ..
حلقه ی تنگ
بازوانت به دور تنم
مرا سخت به اسارت گرفت
و بوسه ی
داغ و طولانی لبانت
بر روی لبم،
نفسم را بند آورد و من،
اینجا بود
که تازه فهمیدم
" جنگ "یعنی چه ...!!
#شاهین_بهرامی
@mohsenjamei
" جنگ " برگشته بودم
که " تو "
با چشمان نافذ و گیرایت،
آتش به جانم ریختی ..
تن داغ و تب دارت،
همچون
کوره ی جهنمی،
مرا گداخت ..
حلقه ی تنگ
بازوانت به دور تنم
مرا سخت به اسارت گرفت
و بوسه ی
داغ و طولانی لبانت
بر روی لبم،
نفسم را بند آورد و من،
اینجا بود
که تازه فهمیدم
" جنگ "یعنی چه ...!!
#شاهین_بهرامی
@mohsenjamei