یادگار ازتو همین سوخته جانی است مرا
شعله ازتوست، اگر گرم زبانی است مرا
به تماشای تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد که این گونه توانی است مرا
نه زخون گریه آن زخم،گزیری ست تو را
نه از این گریه یکریز ، امانی است مرا
باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا
چه زنم لاف و رفاقت؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلی هیچ نشانی است مرا
گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف
برگ و باری نبود دیر زمانی است مرا
عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
ورنه برکشته تو گریه روا نیست مرا
#ساعد_باقری
@mohsenjamei
شعله ازتوست، اگر گرم زبانی است مرا
به تماشای تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد که این گونه توانی است مرا
نه زخون گریه آن زخم،گزیری ست تو را
نه از این گریه یکریز ، امانی است مرا
باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا
چه زنم لاف و رفاقت؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلی هیچ نشانی است مرا
گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف
برگ و باری نبود دیر زمانی است مرا
عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
ورنه برکشته تو گریه روا نیست مرا
#ساعد_باقری
@mohsenjamei