⛔️ نمونه ای از موانع ثبت جهانى مجموعه تاریخی مسجد جامع نطنز
🔹مجموعه تاريخى مسجد جامع نطنز ( مسجد، مناره ، بقعه شيخ عبدالصمد، سردرب خانقاه ، آتشكده ساسانى) يك اثر تاريخى منحصر بفرد و بى نظير معمارى و فرهنگى در كشور محسوب مى گردد
در شرايطى كه باغ فين كاشان كه از نظر تاريخى و صنعت معمارى و فرهنگى به مراتب ازجايگاه پايين ترى برخوردار است به ثبت جهانى رسيده ،اين مجموعه بى بديل نيز پتانسيل ثبت جهانى را دارد و بديهى است در صورت اين موفقيت ، شاهد انقلابى درصنعت گردشگرى درسطح شهرستان نطنز خواهيم بود
🔹اما كميته ميراث جهانى يونسكو براى ثبت اين آثارضوابط و پيش شرط هايى دارد
ازجمله :
منحصر بفرد بودن اثر،
عدم تردد و توقف خودروها در محوطه اثار تاريخى،
جلوگيرى ازساخت بناهاى بلند مرتبه یا منصوباتی كه مانع افق ديد تماشاگران و قابل رؤيت نبودن اثر تاريخى حتى از نقاط دوردست گردد
كما اينكه اين مقررات در مورد ميدان نقش جهان اصفهان ملحوظ نظر قرار گرفت و از تردد خودروها و ساخت بناهاى بلند مرتبه در أطراف اين مجموعه جلوگيرى و برخى ساختمانها نيز تخريب گرديد
@mkarimpour
@mkarimpour1
🔹مجموعه تاريخى مسجد جامع نطنز ( مسجد، مناره ، بقعه شيخ عبدالصمد، سردرب خانقاه ، آتشكده ساسانى) يك اثر تاريخى منحصر بفرد و بى نظير معمارى و فرهنگى در كشور محسوب مى گردد
در شرايطى كه باغ فين كاشان كه از نظر تاريخى و صنعت معمارى و فرهنگى به مراتب ازجايگاه پايين ترى برخوردار است به ثبت جهانى رسيده ،اين مجموعه بى بديل نيز پتانسيل ثبت جهانى را دارد و بديهى است در صورت اين موفقيت ، شاهد انقلابى درصنعت گردشگرى درسطح شهرستان نطنز خواهيم بود
🔹اما كميته ميراث جهانى يونسكو براى ثبت اين آثارضوابط و پيش شرط هايى دارد
ازجمله :
منحصر بفرد بودن اثر،
عدم تردد و توقف خودروها در محوطه اثار تاريخى،
جلوگيرى ازساخت بناهاى بلند مرتبه یا منصوباتی كه مانع افق ديد تماشاگران و قابل رؤيت نبودن اثر تاريخى حتى از نقاط دوردست گردد
كما اينكه اين مقررات در مورد ميدان نقش جهان اصفهان ملحوظ نظر قرار گرفت و از تردد خودروها و ساخت بناهاى بلند مرتبه در أطراف اين مجموعه جلوگيرى و برخى ساختمانها نيز تخريب گرديد
@mkarimpour
@mkarimpour1
💠 اگر قرار است مسجد جامع نطنز ثبت جهانی بشود، ملزوماتی دارد، از جمله اینکه بافت تاریخی پیرامونی آن نیز حفظ شود
🔹 این ساختمان جدیدالاحداث درست رویروی مسجد جامع نطنز قرار گرفته است ، سؤال اساسی این است که چرا شهرداری و اداره میراث ، حداقل نظارتی بر ظاهر نما از نظر حفظ هویت فرهنگی و تاریخی ندارند
@mkarimpour
@mkarimpour1
🔹 این ساختمان جدیدالاحداث درست رویروی مسجد جامع نطنز قرار گرفته است ، سؤال اساسی این است که چرا شهرداری و اداره میراث ، حداقل نظارتی بر ظاهر نما از نظر حفظ هویت فرهنگی و تاریخی ندارند
@mkarimpour
@mkarimpour1
🛑 نطنز دوباره قرمز شد
🔹نطنز در لیست شهرهای بسیار پر خطر از
نظر شرایط کرونایی قرار گرفت
@mkarimpour
@mkarimpour1
🔹نطنز در لیست شهرهای بسیار پر خطر از
نظر شرایط کرونایی قرار گرفت
@mkarimpour
@mkarimpour1
💠 به شهرداری نطنز پیشنهاد می گردد بجای هزینه های غیرضروری و مقطعی بفکر اجرای طرح های ماندگار باشد ، نظیر طرحی که در میدان گلدان اجرا شده و هم با هویت تاریخی و فرهنگی نطنز سازگار است و هم برای مدت طولانی قابل استفاده است والا طرح هایی مثل لباس پوشاندن به درختان که سال قبل اجرا شد یا اینگونه طرح ها که فاقد پشتوانه هنری است و تطابقی با فرهنگ و تاریخ نطنز ندارد ومقطعی و زودگذر است فقط هدر دادن بیت المال است ، شاید بگویند بودجه کافی نداریم ، اما اگر از تردد تریلرها عوارض بگیرند یا در هزینه بکارگیری نیروها از جمله معاونت شهرداری و راننده شهردار و انتخاب شهردار ساکن در شهر ، صرفه جویی شود شاید بتوان خیلی کارهای اساسی تری انجام داد
@mkarimpour
@mkarimpour1
@mkarimpour
@mkarimpour1
💠 به شهرداری پیشنهاد می شود از قرار دادن باطله های کوهستان کرکس بعنوان یادبود و بزرگداشت مشاهیر به شدت بپرهیزند، ، چرا که این قطعه سنگ ها یادآور پیکرهای قطعه قطعه شده کرکس کوه توسط معدنچیان است و مردم با دیدن این صحنه ها نه تنها احساس غرور نمی کنند بلکه دچار حزن و اندوه و یأس و افسردگی و غبن و خسارت می شوند
@mkarimpour
@mkarimpour1
@mkarimpour
@mkarimpour1
💠سروده یکی از اهالی برز در مورد آثار مخرب معادن در برز و کمجان :
کوه وکوهستان برزرود گشته آوار و خراب ،،
از بَرِ آیندگان حسرت به جا ماندوسراب،،
کوهها جولانگه ارابه های مرگ شد،،
جای آواز پرنده ناله ای ازدردشد،
آسمان روستاپرشدزهر گردوغبار،،
فصلهاگشتند خزان حتی بهار،،
گوشها خسته از آهنگی چنین،،
گل بسی پژمرده شد روی زمین،،
رفته از دست باغ ودشت و مزرعه،،
گله واحشام و دام وهررمه،،،
جای آهنگ خوش بلبل بسی،
میرسدبرگوش صدای کرکسی،،،
دردیارخود بسی بیگانه ایم،،
رفته آسایش ،گلی پژمرده ایم،،،
حاصل باغات تهی گشت و خراب،،
گردوخاک پوشانده روی افتاب،،،
دردخودراباکه گوییم ماسخن،،
بردربسته خوریم درانجمن،،،
این طبیعت راخداداده به ما،،،
راه بایدبست به هر جوروخطا،،،،
سراینده،،
سیداسماعیل میرزاباقری
@mkarimpour
@mkarimpour1
کوه وکوهستان برزرود گشته آوار و خراب ،،
از بَرِ آیندگان حسرت به جا ماندوسراب،،
کوهها جولانگه ارابه های مرگ شد،،
جای آواز پرنده ناله ای ازدردشد،
آسمان روستاپرشدزهر گردوغبار،،
فصلهاگشتند خزان حتی بهار،،
گوشها خسته از آهنگی چنین،،
گل بسی پژمرده شد روی زمین،،
رفته از دست باغ ودشت و مزرعه،،
گله واحشام و دام وهررمه،،،
جای آهنگ خوش بلبل بسی،
میرسدبرگوش صدای کرکسی،،،
دردیارخود بسی بیگانه ایم،،
رفته آسایش ،گلی پژمرده ایم،،،
حاصل باغات تهی گشت و خراب،،
گردوخاک پوشانده روی افتاب،،،
دردخودراباکه گوییم ماسخن،،
بردربسته خوریم درانجمن،،،
این طبیعت راخداداده به ما،،،
راه بایدبست به هر جوروخطا،،،،
سراینده،،
سیداسماعیل میرزاباقری
@mkarimpour
@mkarimpour1
Forwarded from خبرهای فوری مهم 🔖
💠 مسابقات فوتسال رمضان ۱۴۰۲ شهر نطنز کلید خورد
به گزارش روابط عمومی هیات فوتبال شهرستان نطنز قرعه کشی مسابقات با حضور ۱۰ تیم در رده بزرگسالان امروز از ساعت ۱۷ در محل دفتر هیات فوتبال شهرستان انجام شد
این مسابقات بنا به پیشنهاد تیم ها و تصویب کمیته مسابقات از ۱۴ فروردین و در دو گروه ۵ تیمی انجام میشود .
گروه A
1_ شاهین
2 _مروارید سیاه
3_ امید جوان
4_ دهياري اریسمان
5_خوشه طلایی
گروه B
1_ نگین کرکس
2 _شهاب اردستان
3_ تویو (کشه)
4_ فولاد یوتاب
5_ گزوار
روابط عمومی هیات فوتبال شهرستان نطنز
@mkarimpour
@mkarimpour1
به گزارش روابط عمومی هیات فوتبال شهرستان نطنز قرعه کشی مسابقات با حضور ۱۰ تیم در رده بزرگسالان امروز از ساعت ۱۷ در محل دفتر هیات فوتبال شهرستان انجام شد
این مسابقات بنا به پیشنهاد تیم ها و تصویب کمیته مسابقات از ۱۴ فروردین و در دو گروه ۵ تیمی انجام میشود .
گروه A
1_ شاهین
2 _مروارید سیاه
3_ امید جوان
4_ دهياري اریسمان
5_خوشه طلایی
گروه B
1_ نگین کرکس
2 _شهاب اردستان
3_ تویو (کشه)
4_ فولاد یوتاب
5_ گزوار
روابط عمومی هیات فوتبال شهرستان نطنز
@mkarimpour
@mkarimpour1
🧿 نطنز از نظر کرونایی قرمز اعلام شده و در لیست شهرهای بسیار پر خطر قرار گرفته ولی اغلب مسؤلین کماکان بدون رعایت فاصله اجتماعی و زدن ماسک ، مشغول دید و بازدید نوروزی هستند
❇️ ارمغان نطنز در واتس اپ
👇👇👇👇
chat.whatsapp.com/D2aaYYaqM1lKNd0SlLIq1A
❇️ ارمغان نطنز در واتس اپ
👇👇👇👇
chat.whatsapp.com/D2aaYYaqM1lKNd0SlLIq1A
💠 استخدام در امور برق شهرستان نطنز
🔹امور برق شهرستان نطنز برای برخی مشاغل خود اقدام به جذب نیرو می کند
🔹متقاضیان با مطالعه اطلاعیه بالا و با همراه داشتن مدارک به اداره برق نطنز مراجعه نمایند
🔹فرصت تا دهم فروردین ۱۴۰۲
@mkarimpour
@mkarimpour1
🔹امور برق شهرستان نطنز برای برخی مشاغل خود اقدام به جذب نیرو می کند
🔹متقاضیان با مطالعه اطلاعیه بالا و با همراه داشتن مدارک به اداره برق نطنز مراجعه نمایند
🔹فرصت تا دهم فروردین ۱۴۰۲
@mkarimpour
@mkarimpour1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠شهر ما همتا نداره ،اگه معدنا بذارن
🔹كارى زيبا و دل نشين در وصف
شهرستان نطنز
🔹 اثرى از شاعر و خواننده محبوب نطنزى، مجتبى شريف
@mkarimpour
@mkarimpour1
🔹كارى زيبا و دل نشين در وصف
شهرستان نطنز
🔹 اثرى از شاعر و خواننده محبوب نطنزى، مجتبى شريف
@mkarimpour
@mkarimpour1
🧿 ۹ فروردین سالروز درگذشت حسین توفیق
( زاده ۲۹ تیر ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۹ فروردین ۱۳۹۶ تهران ) سردبیر مجله توفیق
او از خاندان سرشناس توفیق و از سردبیران هفته نامه توفیق بود که نزدیک به نیم قرن منتشر میشد.
وی همنام و نوه خواهری حسین توفیق شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مؤسس مجله توفیق بود که بههمراه برادرانش حسن و عباس، از اواسط دهه ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۵۰ گردانندگان و سردبیران دوره سوم مجله طنز توفیق بودند و او آخرین سردبیر «توفیق» بود.
خاندان توفیق برای انتقاد از حکومت، زبان طنز را انتخاب کرده بودند و این شعر شعار، همیشگی «توفیق» بود که: «چو حق تلخ است، با شیرین زبانی/ حکایت سرکنم، آنسان که دانی».
مجله توفیق، هفته نامه فکاهی و طنزآمیز انتقادی بود که از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۵۰ در ایران فعالیت داشت. آغاز انتشار این مجله توسط حسین توفیق (بزرگ خاندان توفیق) در سال ۱۳۰۲ بود. بعد از مرگ او در سال ۱۳۱۸ انتشار توفیق متوقف شد. سپس فرزندش محمدعلی توفیق برای یک دوره سردبیر آن شد ولی در امرداد ۱۳۳۲ و بسته شدن مجله و تبعید شدن محمدعلی توفیق به مدت ۵ سال، توفیق منتشر نشد.
بعد از آن نوههای خواهری حسین توفیق بزرگ خاندان، در آخرین روزهای سال ۱۳۳۶ اولین شماره دوره سوم توفیق را منتشر کردند. سرمقالههای نشریه با امضای «کاکاتوفیق» و دیگر مطالب انتقادی طنزآمیز آن به وضعیت اجتماعی همچون بیکاری و گرانی، فقر و بیعدالتی و مانند اینها اختصاص داشت و انتقادات آن، دولت و مجلس را نشانه میگرفت. تأثیرگذاری این نشریه واکنشهای حاکمیت را به دنبال داشت و توفیق زیر سانسور قرار گرفت و با توقیف همراه بود و فشارها همچنان ادامه داشت و سرانجام مجله توفیق در سال ۱۳۵۰ توقیف شد.
توفیق، پنجشنبهها منتشر میشد و هادی خرسندی، کیومرث صابری و عمران صلاحی از آخرین نویسندگان آن بودند.
حسین توفیق در ۸۸ سالگی درگذشت و در قطعه نام آوران بهخاک سپرده شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
@mkarimpour
@mkarimpour1
( زاده ۲۹ تیر ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۹ فروردین ۱۳۹۶ تهران ) سردبیر مجله توفیق
او از خاندان سرشناس توفیق و از سردبیران هفته نامه توفیق بود که نزدیک به نیم قرن منتشر میشد.
وی همنام و نوه خواهری حسین توفیق شاعر، نویسنده، طنزپرداز و مؤسس مجله توفیق بود که بههمراه برادرانش حسن و عباس، از اواسط دهه ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۵۰ گردانندگان و سردبیران دوره سوم مجله طنز توفیق بودند و او آخرین سردبیر «توفیق» بود.
خاندان توفیق برای انتقاد از حکومت، زبان طنز را انتخاب کرده بودند و این شعر شعار، همیشگی «توفیق» بود که: «چو حق تلخ است، با شیرین زبانی/ حکایت سرکنم، آنسان که دانی».
مجله توفیق، هفته نامه فکاهی و طنزآمیز انتقادی بود که از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۵۰ در ایران فعالیت داشت. آغاز انتشار این مجله توسط حسین توفیق (بزرگ خاندان توفیق) در سال ۱۳۰۲ بود. بعد از مرگ او در سال ۱۳۱۸ انتشار توفیق متوقف شد. سپس فرزندش محمدعلی توفیق برای یک دوره سردبیر آن شد ولی در امرداد ۱۳۳۲ و بسته شدن مجله و تبعید شدن محمدعلی توفیق به مدت ۵ سال، توفیق منتشر نشد.
بعد از آن نوههای خواهری حسین توفیق بزرگ خاندان، در آخرین روزهای سال ۱۳۳۶ اولین شماره دوره سوم توفیق را منتشر کردند. سرمقالههای نشریه با امضای «کاکاتوفیق» و دیگر مطالب انتقادی طنزآمیز آن به وضعیت اجتماعی همچون بیکاری و گرانی، فقر و بیعدالتی و مانند اینها اختصاص داشت و انتقادات آن، دولت و مجلس را نشانه میگرفت. تأثیرگذاری این نشریه واکنشهای حاکمیت را به دنبال داشت و توفیق زیر سانسور قرار گرفت و با توقیف همراه بود و فشارها همچنان ادامه داشت و سرانجام مجله توفیق در سال ۱۳۵۰ توقیف شد.
توفیق، پنجشنبهها منتشر میشد و هادی خرسندی، کیومرث صابری و عمران صلاحی از آخرین نویسندگان آن بودند.
حسین توفیق در ۸۸ سالگی درگذشت و در قطعه نام آوران بهخاک سپرده شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
@mkarimpour
@mkarimpour1
Telegram
attach 📎
🧿 رستم را کُشتم
چند روزی بود حکیم ابوالقاسم فردوسی اندوهگین به نظر
می رسید.
این حال او را قبل از همه، همسر همدل و غم خوارش احساس می کرد.چون اندوه استاد روزهای دیگر هم ادامه یافت،
دل به دریا زد:
💎 ابوالقاسم ، تو را چه پیش امده که این سان اندوهگینی؟ هرگز تو را این چنین ندیده بودم،حتی زمان مرگ پسرمان قاسم 🖤
حکیم گفت: تصمیم گرفته ام به زندگانی رستم خاتمه دهم !.
بانو بی اختیار فریاد کشید: چرا؟ تو که همیشه می گفتی ایران زمین، دشمنان فراوان دارد و رستم باید کارهای بزرگ بسیاری برای وطنش انجام دهد؟.
فردوسی اما همچنان ساکت .
🖤بانو بیش از آن پرسش نکرد،غم جانکاه شوهر
بی آنکه کم شود
به جان بانو افتاد.
اشک از چشمانش سرازیر شد.🖤 (فردوسی قبل از همه. اشعار شاهنامه را برای همسرش
می خواند و او با همه ی قهرمانان
بزرگ آن کتاب آشنا بود:رستم،اسفندیار،
بیژن،منیژه،سیاوش،
ایرج،سلم،تور و حتی اشکبوس و گرسیوز و...) به این سبب با انکه حکیم گفته بود این راز را با کسی در میان نگذارد،چند روز بعد همهء مردم شهرک پاژ و شهر طوس از آن آگاه شدند و هنوز یک هفته سپری نشده بود که عده ای از جوانان ایران دوست طوس به خانه ی استاد رفتند ، آنها ماهی یک یا دو بار در خانه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی جمع میشدند؛استاد آخرین سروده های خود را می خواند و همگی با شور و اشتیاق دربارهء پهلوانان و حوادث شاهنامه بحث و گفتگو
می کردند.اینبار اما جوانان اندوهگین و ساکت نشستند.
مرگ رستم چیزی نبود که بتوان از آن آسان گذشت.
سرانجام یکی از آنها اجازه ی صحبت خواست: «استاد شنیده ایم قصد دارید جهان پهلوان رستم نامدار را از صحنه ی روزگار
محو کنید...»؟
امانتوانست کلامش را تمام کند.بغض گلویش را می فشرد.
استاد از آغاز با دیدن چهره ی جوانان به همه چیز پی برده بود،گفت: «برای اینکه فکر می کنم زمانش فرا رسیده است.»
جوانان التماس کردند: «نه استاد...رستم را نکشید،هنوز کارهای بسیار مانده که او باید برای ایران زمین انجام بدهد.این را خودتان گفتید و
بارها هم ان را
تکرار کرده اید.»
- آن روزها آنطور فکرمی کردم اما امروز به این نتیجه رسیده ام که بهتر است رستم هر چه زودتر جهان ما را ترک کند.
جوانان مغموم و دلشکسته خانه را ترک کردند.
دو سه هفته بیشتر از این دیدار نگذشته بود که چند تن از بزرگان خراسان از فردوسی رخصت دیدار طلبیدند و پرسیدند:
_حکیم ؛ این روزها خبری خراسانیان را سخت اندوهگین کرده،اگر به تمام ایران زمین برسد،همهء مردم را عزادار خواهد کرد.ایا راست است که می خواهید به زندگانی جهان پهلوان رستم زابلی پایان دهید؟
فردوسی با صدایی که گویی سنگینی غم هفت آسمان بر آن فشار می آورد.گفت" «درست می گویید،
مدتی است به این نتیجه رسیده ام که زمان مرگ تهمتن فرا رسیده است.»
چند ساعتی که مجلس ادامه داشت از یک سو تمنا بود و از سوی دیگر امتناع؛
بزرگان خراسان که می دانستند استاد در سالهای پایانی عمر دچار نابسامانی در کار معیشت شده با این اندیشه که فردوسی می خواهد کتاب بزرگش را زودتر تمام کند و با اهدای آن به پادشاه صله بگیرد پیشنهاد بذل مال کردند آن هم مال فراوان،اما فردوسی نپذیرفت.
مدتی از این ماجرا گذشت.از مرگ رستم خبری نشد،بسیاری از مردم امیدوار شدند که حکیم بزرگ از این کار منصرف شده است.
روزی فردوسی از «اتاق رزم»بیرون آمد.
اتاق رزم جایگاهی بود آراسته به سلاح های جنگی که فردوسی اشعارش را در انجا می سرود.
بانو بعد از مدتی دراز در چهرهء استاد آثاری از آرامش مشاهده کرد.می دانست حکیم در تمام این مدت،در اندیشهء سرنوشت رستم است،..
پرسید:چه شد؟رستم در چه حال است؟
فردوسی آرام و شمرده پاسخ داد:
رستم کشته شد.
- به دست پهلوانی دلاورتر از خودش؟
_نه، به دست یک بد اندیش زبون و حیله گر،به دست برادر ناتنی اش شغاد، در درون چاهی پر از نیزه و شمشیر.
- و رخش اسب وفادار رستم؟
- او هم در کنار تهمتن جان سپرد.
و برای آنکه بانو آرامش پیدا کند ، افزود : «اما رستم در اخرین لحظات زندگی،شغاد بد نهاد را با تیری که به سویش رها کرد به درخت دوخت.»
بانو آهی کشید و برای نخستین بار اعتراض خویش را از کار همسر بزرگش با این جملات بیان کرد: «نمی شد رستم کشته نشود؟او ششصد سال زیسته بود،می توانست سالهای دراز دیگر زنده بماند!»
فردوسی می دانست در وجود همسرش چه می گذرد.🖤
رستم سالیان دراز درکنار انها زیسته بود.
تصمیم گرفت راز مرگ رستم را فاش کند: «من پیر شده ام و پایان عمرم نزدیک است.
بیم آن دارم بعد از من سرنوشت رستم به دست شاعرانی درمانده یا چاپلوس بیفتد و آنها به طمع صله او را به خدمت فرمانروایان ظالم و ستمکاره در آورند.
🖤رستم راکشتم🖤
@mkarimpour
@mkarimpour1
چند روزی بود حکیم ابوالقاسم فردوسی اندوهگین به نظر
می رسید.
این حال او را قبل از همه، همسر همدل و غم خوارش احساس می کرد.چون اندوه استاد روزهای دیگر هم ادامه یافت،
دل به دریا زد:
💎 ابوالقاسم ، تو را چه پیش امده که این سان اندوهگینی؟ هرگز تو را این چنین ندیده بودم،حتی زمان مرگ پسرمان قاسم 🖤
حکیم گفت: تصمیم گرفته ام به زندگانی رستم خاتمه دهم !.
بانو بی اختیار فریاد کشید: چرا؟ تو که همیشه می گفتی ایران زمین، دشمنان فراوان دارد و رستم باید کارهای بزرگ بسیاری برای وطنش انجام دهد؟.
فردوسی اما همچنان ساکت .
🖤بانو بیش از آن پرسش نکرد،غم جانکاه شوهر
بی آنکه کم شود
به جان بانو افتاد.
اشک از چشمانش سرازیر شد.🖤 (فردوسی قبل از همه. اشعار شاهنامه را برای همسرش
می خواند و او با همه ی قهرمانان
بزرگ آن کتاب آشنا بود:رستم،اسفندیار،
بیژن،منیژه،سیاوش،
ایرج،سلم،تور و حتی اشکبوس و گرسیوز و...) به این سبب با انکه حکیم گفته بود این راز را با کسی در میان نگذارد،چند روز بعد همهء مردم شهرک پاژ و شهر طوس از آن آگاه شدند و هنوز یک هفته سپری نشده بود که عده ای از جوانان ایران دوست طوس به خانه ی استاد رفتند ، آنها ماهی یک یا دو بار در خانه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی جمع میشدند؛استاد آخرین سروده های خود را می خواند و همگی با شور و اشتیاق دربارهء پهلوانان و حوادث شاهنامه بحث و گفتگو
می کردند.اینبار اما جوانان اندوهگین و ساکت نشستند.
مرگ رستم چیزی نبود که بتوان از آن آسان گذشت.
سرانجام یکی از آنها اجازه ی صحبت خواست: «استاد شنیده ایم قصد دارید جهان پهلوان رستم نامدار را از صحنه ی روزگار
محو کنید...»؟
امانتوانست کلامش را تمام کند.بغض گلویش را می فشرد.
استاد از آغاز با دیدن چهره ی جوانان به همه چیز پی برده بود،گفت: «برای اینکه فکر می کنم زمانش فرا رسیده است.»
جوانان التماس کردند: «نه استاد...رستم را نکشید،هنوز کارهای بسیار مانده که او باید برای ایران زمین انجام بدهد.این را خودتان گفتید و
بارها هم ان را
تکرار کرده اید.»
- آن روزها آنطور فکرمی کردم اما امروز به این نتیجه رسیده ام که بهتر است رستم هر چه زودتر جهان ما را ترک کند.
جوانان مغموم و دلشکسته خانه را ترک کردند.
دو سه هفته بیشتر از این دیدار نگذشته بود که چند تن از بزرگان خراسان از فردوسی رخصت دیدار طلبیدند و پرسیدند:
_حکیم ؛ این روزها خبری خراسانیان را سخت اندوهگین کرده،اگر به تمام ایران زمین برسد،همهء مردم را عزادار خواهد کرد.ایا راست است که می خواهید به زندگانی جهان پهلوان رستم زابلی پایان دهید؟
فردوسی با صدایی که گویی سنگینی غم هفت آسمان بر آن فشار می آورد.گفت" «درست می گویید،
مدتی است به این نتیجه رسیده ام که زمان مرگ تهمتن فرا رسیده است.»
چند ساعتی که مجلس ادامه داشت از یک سو تمنا بود و از سوی دیگر امتناع؛
بزرگان خراسان که می دانستند استاد در سالهای پایانی عمر دچار نابسامانی در کار معیشت شده با این اندیشه که فردوسی می خواهد کتاب بزرگش را زودتر تمام کند و با اهدای آن به پادشاه صله بگیرد پیشنهاد بذل مال کردند آن هم مال فراوان،اما فردوسی نپذیرفت.
مدتی از این ماجرا گذشت.از مرگ رستم خبری نشد،بسیاری از مردم امیدوار شدند که حکیم بزرگ از این کار منصرف شده است.
روزی فردوسی از «اتاق رزم»بیرون آمد.
اتاق رزم جایگاهی بود آراسته به سلاح های جنگی که فردوسی اشعارش را در انجا می سرود.
بانو بعد از مدتی دراز در چهرهء استاد آثاری از آرامش مشاهده کرد.می دانست حکیم در تمام این مدت،در اندیشهء سرنوشت رستم است،..
پرسید:چه شد؟رستم در چه حال است؟
فردوسی آرام و شمرده پاسخ داد:
رستم کشته شد.
- به دست پهلوانی دلاورتر از خودش؟
_نه، به دست یک بد اندیش زبون و حیله گر،به دست برادر ناتنی اش شغاد، در درون چاهی پر از نیزه و شمشیر.
- و رخش اسب وفادار رستم؟
- او هم در کنار تهمتن جان سپرد.
و برای آنکه بانو آرامش پیدا کند ، افزود : «اما رستم در اخرین لحظات زندگی،شغاد بد نهاد را با تیری که به سویش رها کرد به درخت دوخت.»
بانو آهی کشید و برای نخستین بار اعتراض خویش را از کار همسر بزرگش با این جملات بیان کرد: «نمی شد رستم کشته نشود؟او ششصد سال زیسته بود،می توانست سالهای دراز دیگر زنده بماند!»
فردوسی می دانست در وجود همسرش چه می گذرد.🖤
رستم سالیان دراز درکنار انها زیسته بود.
تصمیم گرفت راز مرگ رستم را فاش کند: «من پیر شده ام و پایان عمرم نزدیک است.
بیم آن دارم بعد از من سرنوشت رستم به دست شاعرانی درمانده یا چاپلوس بیفتد و آنها به طمع صله او را به خدمت فرمانروایان ظالم و ستمکاره در آورند.
🖤رستم راکشتم🖤
@mkarimpour
@mkarimpour1
💠 سلام بر نطنز
🌸 صبح همگى به خير و نيكى
🔹 تصويرى از خاستگاه تحفه نطنز، روستاى طامه
📷عكس از محمد مهدى سليمانى
@mkarimpour
@mkarimpour1
🌸 صبح همگى به خير و نيكى
🔹 تصويرى از خاستگاه تحفه نطنز، روستاى طامه
📷عكس از محمد مهدى سليمانى
@mkarimpour
@mkarimpour1