هم رزم های پسرم می گفتند سجاد با لب تشنه شهید شد. همش به خودم می گفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند.
خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش آب بدم. تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش. حضرت زهرا(س) بود ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده.
من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است.....🌷🌷🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
@masjedqaem_aj
خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش آب بدم. تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش. حضرت زهرا(س) بود ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده.
من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است.....🌷🌷🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
@masjedqaem_aj