سایت خبری-تحلیلی کلمه
49.9K subscribers
5.5K photos
2.06K videos
157 files
7.96K links
کانال رسمی سایت خبری-تحلیلی کلمه در تلگرام.
www.kaleme.com

ارتباط با کانال کلمه
@kaleme_admin

📷 اینستاگرام:
instagram.com/kalemeh/
Download Telegram
📢#صدای_شما

✳️ بانو

🔺نشسته غربتِ تهران به روی روسری‌ات
اسیرِ حصرِجهان، عصمتِ کبوتری‌ات

🔺طلوع می‌کند آخر شبانه مهتابی
از امتدادِ گره‌خوردگیِ اختری‌ات

🔺زنانگیِ تو نورِ جهان مردانه است
به بند کرده زمین را کمندِ دختری‌ات

تویی که نیمه‌یِ سنگین‌ترِ زمین هستی
چگونه دم زنم اکنون من از برابری‌ات؟

🔺"غلام ِ آن کلماتم که آتش انگیزد"
مسیح رفته به معراجِ چشمِ قیصری‌ات

🔺تویی که خواهر و مادر، تویی پدر، بانو
خدا کند نکند او کم از برادری‌ات

♦️تهران – ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
#سعید_رضادوست
#بچرخ_و_قونیه_را_آفتابگردان_کن
#نشر_نگاه_معاصر

🔷تصویر مربوط به حضور #زهرا_رهنورد در کنارِ بستر خالی مادرش است. مادری که در غیابِ اجباریِ او جان باخت.

https://goo.gl/qxKvfg

@kaleme
🔴 وصالِ دولتِ بیدارم آرزوست...

🔹کوتاه‌نوشتی برایِ مردمانِ جنگ و گنج

✍️ #سعید_رضادوست:

◽️این روزها، باید خواب در چشمان‌مان به شهادت رسیده باشد. نمی‌توان متصوّر بود در قرنی چنین که ما هستیم، گروهی از هم‌میهنان‌مان در آرزویِ جرعه‌ای آب، از روز به شب پناه برند و از شب به بی‌خوابی. ایشان آستانه‌نشینان‌اند. آستانه‌نشینِ بسیاری چیزها. آستانه؛ همسایه‌یِ مفهومِ مرز است. مرز، خطی است فرضی که قلمروی را از قلمروی دیگر جدا می‌سازد. ساحتی را از ساحتی دیگر. عبور از مرز و گام گذاشتن به قلمروِ دیگران، در سوزگاری که ما در آن نفس می‌کشیم، رضایتِ ساکنانِ قلمروِ مقصد را می‌طلبد. ورود به ساحتِ دیگران، بی‌آنکه رضایت‌شان پیشاپیش گرفته شده باشد، تاوانی سخت را در پی خواهد داشت. اکنون بیم تعدّی به مرزِ جان و مال و آبرویِ خرّمشهریان می‌رود.

◽️جان و مال و آبرو، از جمله مفاهیمی است که می‌توان در راستایِ نگهداری‌شان، دست به "دفاعِ مشروع" زد. دفاعِ مشروع، هنگامی واقع می‌شود که خطری محقّق یا قریب‌الوقوع، آن سه‌گانه را تهدید کند. در دفاعِ مشروع، متناسب با میزانِ خطرِ پیش‌آمده، مقابله رواست. حال اگر خطرِ مزبور، ستاندنِ جانِ سوژه را نشانه رفته باشد، سوژه نیز تا پایِ آخرین قطره‌ی خون پیش رفته و دست از جان خواهد شست. در چنین هنگامه‌ای نمی‌توان و نباید خرده گرفت بر مردمانی که دست و پا می‌زنند تا خطرِ ایجاد شده را از خویش دور سازند. بی‌گمان نمی‌توان انتظار داشت، اویی که جانش در مهلکه گرفتار آمده، با زبانِ تغزّل، خواسته‌اش را عنوان و پیگیری کند. او در آن لحظات، بیش از هرکسی دیگر به رستم شبیه است و "رستم چه کند در صف، دسته گل و نسرین را؟!"

◽️بر همگان و از جمله، دولت (در معنایِ مجموعه‌یِ حاکمیّت) تکلیف است که در دفعِ مخاطراتِ محقّق و از جمله خطرِ بالفعلِ بی‌آبیِ اهالیِ خرّمشهر بکوشند. تعهّدِ دولت در این زمینه‌ها، "تعهّدی مطلق" و "معطوف به نتیجه" است. دولت‌ها نمی‌توانند در چنین موضوعاتی صرفاً به تلاش‌هایِ، ولو شبانه‌روزی و راستینِ خویش، استناد کرده و بارِ تکلیف را از خود برداشته بدانند. ایشان موظّف‌اند ممکن‌ترین "نتیجه‌یِ مطلوب" را برایِ شهروندان به بار آورند، همچنان که در بخشی از بند ۱۲ اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز "برطرف‏ ساختن‏ هر نوع‏ محرومیّت‏ در زمینه‏‌های‏ تغذیه‏ و مسکن‏ و کار و بهداشت" از جمله وظایفِ دولت (در معنایِ مجموعه‌یِ حاکمیّتِ جمهوری اسلامی ایران) برشمرده شده است.

◽️اکنون و در این لحظاتِ خطیر؛ زبانِ حالِ آستانه‌نشین‌هایِ سوزگارِ ما چنین است:

ما را همه شب نمی‌برَد خواب
ای خفته‌یِ روزگار، دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حلّه به کوفه می‌رود آب...
"سعدی"

@kaleme
🔴انتصابِ جدید: امتداد چرخه‌ی فساد سیستماتیک

✍🏻#سعید _رضادوست

🔸«کوتاه‌نوشتی پیرامون مدیرعامل جدید صندوق بازنشستگی کشوری»

🔹ایده‌ی این کوتاه‌نوشت چند ماه پیش و پس از اعلامِ فهرست نام ۴۱ مشاورِ ۴ وزیرِ دولتِ مستقر، در «نود اقتصادی» پیدا شد. هنگامی که نامِ یک شخص، همزمان به عنوان «مشاورِ دو وزیر» در دو ساحتِ متفاوت مطرح شده بود. فردی به نام «سیّد میعاد صالحی». او که همزمان به عنوان «مشاور وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور صنایع پیشرفته» و «مشاور علمی و فن‌آوری وزیر کار، رفاه و تأمین اجتماعی» مشغول به ارائه‌ی مشاوره بود!

🔹او کیست؟ سیّد میعاد صالحی؛ دانش‌آموخته‌ی مهندسی هوا و فضا است. در مرداد ماه سال ۹۱ و با حکم محمود احمدی‌نژاد به عنوان «عضو هیات عامل صندوق نوآوری و شکوفایی» منصوب می‌شود و در شهریور ۹۵ به عنوان «مدیر شبکه رادیو قرآن» انتخاب می‌گردد. اگرچه یک‌سال بعد از این سمت کناره‌گیری کرد. اخبارِ منتشره حکایت از آن دارد، مرغِ اقبال چنان بر شانه‌های ایشان آشیان ساخته بود که همان روزها زمزمه‌های انتصاب وی به عنوان «مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری» نیز بلند شد. موضوعی که در آن هنگامه به دلیلِ موجِ مخالفت‌های قاطعِ کاردانان، "ختم به خیر"! گردید و چنان انتصابی به وقوع نپیوست. باری؛ پس از صدور حکمِ مشاورتِ دو وزیر برای جوانِ قصّه‌ی ما و با انتصابِ ایشان به عنوان «عضو غیرموظف هیات عامل سازمان فناوری اطّلاعات ایران» توسط وزیر ارتباطات و فناوری اطّلاعات در تاریخ ۲۸ مرداد ۹۷، پازل و پلّکان ترقّیِ ایشان تکمیل و راه برای پیشرفتِ بیشتر آسانسوری‌اش هموارتر شد. انتصاب‌هایی که بیش از هرچیز طعمِ «رزومه‌سازی» برای امکان بر عهده گرفتنِ مناصب مدیریّتیِ پیش رو را داشتند.

🔹حتّی با فرضِ شایستگیِ یک فرد، مگر قحط‌الرّجال بوده و هست که در وضعیّتِ بحرانیِ اشتغال، یک شخص در پست‌ها و مناصبِ گوناگون و متفاوت به کار گرفته شود؟! سه وزیرِ "کار، صمت و ارتباطات"، چگونه می‌توانند توضیح دهند که چرا یک فرد را به صورت همزمان در چنان مناصبی خطیر به کار گرفته‌ بودند؟ خودِ این فرد چگونه وضعیّتِ انتصاباتِ دور از تعهّد و تخصّص را توضیح خواهد داد؟!

🔹اکنون و در وضعیّت نابسامان اقتصادی با معرّفی وزیر کار، رفاه و تأمین اجتماعی، جوانِ ابوالمشاغلِ ما، بی هیچ تجربه‌ی لازم و کافی بر مسندِ یکی از مهم‌ترین صندوق‌های بازنشستگیِ کشور تکیه زده است! جوانی که در دورِ قمریِ دولت‌ها، دور می‌زند و بر صدر می‌نشیند. گروهی نیز می‌نشینند و با تراشیدنِ عنوانِ تهی از محتوا شده‌یِ «جوان‌گرایی» برای چنین موقعیّت‌هایی، تیشه را بر آخرین ریشه‌های بازمانده‌ی امیدِ جوانان و کاردانانِ کشور فرود می‌آورند.

🔹اگر عدالت با منش و جانِ افراد آمیخته نشده باشد، در ساحت‌های گوناگون می‌توان به تماشا نشست که چگونه اشخاص، «خیرِ عمومی» را در مسلخِ «منافعِ شخصی» قربانی می‌کنند. موریانه‌های تبعیض و فساد، بنیان‌های هر حاکمیّتی را متزلزل ساخته و می‌سازد. چندان دور نیست که در چشم بر هم زدنی «ایران‌شهر» را بدل به «ویران‌شهر» می‌کنند "بی‌تدبیران" و "ناامیدکنندگان".

@kaleme
🔴 خرابی و بدنامی آید ز جور

🔸کوتاه‌نوشتی تحلیلی درباره‌یِ نگرشِ اجتماعیِ سعدی

✍️#سعید_رضادوست

🔹هرگاه سعدی می‌خوانم با خویش می‌اندیشم که انگار زبانِ فارسی برایِ او صرفاً ماده‌ای از پیش فراهم شده و دردسترس نبوده، بلکه او ظرفیّت‌هایی فراوان را نیز خلق کرده و به آن افزوده است و به تعبیرِ شیرینِ محمّدعلیِ فروغی، سعدی نبوده که به زبانِ امروزِ ما سخن گفته، بلکه این ماییم که با زبانِ آموخته از سعدی، قرن‌هاست سخن می‌گوییم و کام‌مان شیرین می‌شود.

🔹سعدی در میانه‌یِ قرنی می‌زیست که "جهان در هم افتاده چون مویِ زنگی" بود و جهان از "جغدِ جنگ و مرغوایِ او" در فغان. در این بین او با عصایِ معجزه‌یِ سخنِ خویش به تحلیل و بازسازیِ اجتماع در دو سطحِ حاکمان و مردمان ایستاد.

🔹بوستان در نخستین بابِ خویش سخن از "عدل و تدبیر و رای" به میان می‌آورد. مخاطبِ او در این فراز حاکمِ مقتدری است که دستِ خویش را بر خلق، مطلق و گشوده می‌بیند و نزولِ هر امرِ ملوکانه‌اش را بر ایشان، حقّ مسلّمِ خویش. سعدی در پیِ "اصلاحِ وضعِ موجود" و "پیش‌بینیِ وضعیّتِ محتوم" لب به سخن می‌گشاید:

برو پاسِ درویشِ محتاج دار
که شاه از رعیّت بوَد تاج‌دار
رعیّت چو بیخ‌اند و سلطان درخت
درخت ای پسر! باشد از بیخ سخت
مکُن تا توانی دلِ خلق ریش
وگر می‌کُنی می‌کَنی بیخِ خویش

🔹سعدی بنیانِ حکومت و بقایِ آن را در مردم می‌جوید. او به حاکمِ زمانه‌یِ خویش و حکّامِ تمامِ زمان‌ها نهیب می‌زند که "مشروعیّتِ درختِ رهبری" در "خاکِ مقبولیّتِ مردم" ریشه دارد. اگر این خاک شوره‌زار شود ریشه‌یِ آن درخت نیز سست خواهد شد و سرنگونی‌اش قطعی و محتوم خواهد بود:

فزونی در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بینی رعیّت ز شاه
خرابی کُند مردِ شمشیرزن
نه چندان که دودِ دلِ طفل و زن
چراغی که بیوه‌زنی برفروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت

🔹امروزه شواهد و قرائنِ فراوان در دست است که نشان می‌دهد اقداماتِ یک حکومت چه بسیار و گسترده بر نرخِ شادکامیِ شهروندان اثر می‌گذارد. یکی از روشن‌ترین نمونه‌ها در این زمینه وضعیّتِ کشورهایِ بلوک شوروی پس از فروپاشیِ دیوارِ برلین و پشتِ سر گذاشتنِ شرایطی وخیم بود که پس از استقرارِ دولت‌هایی قانون‌مند و باکیفیّت‌تر، شادکامیِ فزاینده‌ای را در زندگیِ بهبودیافته‌یِ خویش تجربه کردند.

🔹همچنین پژوهش‌هایِ گسترده نشان داده که هرچه دموکراسی مستقیم‌تر باشد شادکامیِ شهروندان نیز افزون‌تر خواهد بود. این موضوع در قیاس میانِ کانتون‌هایِ مختلفِ سویس نشان داده شده است. همچنین اثبات شده است کشورهایی که از بالاترین سطوحِ شادکامی برخوردارند تقریباً همگی کشورهایی هستند که در طولانی مدّت از دموکراسی‌هایی باثبات بهره‌مند بوده‌اند.

🔹در مقابل پایین‌ترین نرخ‌هایِ شادکامی متعلّق به کشورهایی همچون زیمبابوه، هائیتی یا آنگولا است که بی‌ثباتی، خشونت، ستم و سرکوب از سیاست‌هایِ همواره‌یِ دولت‌هایِ ایشان است. (نک. سیاست شادکامی، درک باک، ترجمه‌ی نرگس سلحشور، انتشارات نگاه معاصر: ۱۳۹۶)

🔹سعدی نیز از چنین قلّه‌ای به زمینه و موضوعِ رابطه‌یِ وضعیّتِ روانی و سیستمِ حکومتی می‌نگرد. او نیز بر آن است که وقوعِ توسعه در جامعه‌ای دل‌زده از رهبران و زمام‌دارانش، ممتنع است و در چنان کشوری نباید آرزویِ فزونی و گشایش داشت.

🔹او همچنین در تیزبینی و نکته‌سنجی‌ای کم‌نظیر نقشِ احوالِ روانیِ مردمان در وضعیّت و کیفیّتِ زیستِ فردی و جمعی را بیش از عواملِ بیرونی و عینی می‌داند.

🔹سعدی بر آن است آهِ مظلومان و دادِ مردمانِ بی‌پناه از بیدادِ زمانه که در تشبیهِ "دودِ دلِ طفل و زن" و استعاره‌یِ "چراغِ تظلّم‌خواهیِ بیوه‌زن" متجلّی شده بسی هولناک و مخرّب‌تر از لشکرکشیِ دشمنانِ یک سرزمین است. او قرن‌ها پیش به این حقیقت آگاهی یافته که یک حکومت نمی‌تواند در بلندمدّت بدونِ رضایت‌مندیِ مردمانش به بقایِ خویش ادامه دهد.

🔹شیخِ اجل نیک آگاه است که "خرابی و بدنامی آید ز جور" و نازل شدنِ بلایِ خرابی و بدنامی را برای رهبرانِ ستمگرِ یک جامعه و کشورِ تحت سلطه‌یِ ایشان نتیجه‌یِ تأمّل و پیش‌بینیِ خردمندانه‌یِ خویش برمی‌شمرَد و به تصریح می‌گوید که "رسد پیش‌بین، این سخن را به غور".

🔹او نه جادوگر است و نه رمّال و کف‌بین. بلکه کارشناسی اجتماعی است که با تدبیر و بهره‌گیری از آموزه‌هایِ گوناگون، آخرالأمرِ سیستم‌هایِ جبّار و تمامیّت خواه را انذار و هشدار می‌دهد.

🔹اندرزِ سعدی را در پایانِ این فراز باید به جان خرید. او در گوشِ تاریخ زمزمه می‌کند:

ریاست به دستِ کسانی خطاست
که از دست‌شان دست‌ها بر خداست

🔹از دست‌هایِ دردمندانِ بی‌پناه که از شرّ بیدادگریِ جبّاران به آسمان بلند شده باید هراسید. ایّاکَ و الدِّماء...
*پژوهش‌گر و فعّال حقوق شهروندی

@kaleme
🔴بذرِ هویّت

حبسِ سینه کرده‌ام این هوایِ سرد را
انعکاس می‌شوم رعدِ اسبِ مرد را

چون گلادیاتوری در قرونِ دوردست
انتظار می‌کشم لحظه‌یِ نبرد را

با عصایِ موسوی نیل طنزِ کهنه‌ای است
خار دسته‌گل شود پایِ رهنورد را

یادگارِ سرخِ کیست خونِ سروِ باغچه؟
این ندایِ بی‌کسی است زوج‌هایِ فرد را

از چه رو پریده است رنگِ چهره‌یِ درخت
سبز می‌کنم به صبر، روزهایِ زرد را

جُلجُتایِ من کجاست تاجِ خارِ دیروقت؟
سال‌هاست می‌کشم کوله‌بارِ درد را

تهران - ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
#سعید_رضادوست

@kaleme
🔴روایتی زیسته از ۲۵ خرداد ۱۳۸۸

✍🏻#سعید_رضادوست

🔹از پارک لاله خیابانِ شانزده آذر را به سمت انقلاب رفتم. با هول و هراس. تپش‌های مظطربانه‌ی قلبم را می‌شنوم هنوز. طنینِ شعارها همچون هفته‌ی پیش‌ترش آسمان را نمی‌شکافت. ترسیده بودم. می‌گفتم با خود که همه، جا زده‌اند. رسیدم به انقلاب و بلافاصله سرم را چرخاندم به سمتِ شرقیِ آن. سیلِ جمعیّت بود. این‌سو نیز رودِ جمعیّت بود که پیش می‌رفت. اقیانوس بودند مردم. ساکت و سنگین. لحظه‌ای شگفت بود. با سکوت، فریاد می‌زدند خواست‌شان را. نخستین پلاکاردی که به چشم‌ام خورد این بود: "رایِ سبزِ من، نامِ سیاهِ تو نبود."

🔹می‌رفتیم به سمتِ آزادی. از میدانِ توحید گذشته بودیم که میرحسین وارد جمعیّت شد. رفت بالایِ ماشین. دستانش را بلند کرد و مشتش را گره زد و آن عکسِ تاریخی گرفته شد. بلندگویی به دستش دادند. فریاد می‌کشید من سرِ عهدم با شما هستم و مردم فریاد می‌کشیدند: رایِ ما رو پس بگیر... دوباره تکرار کرد: در این راه، مرگ هست و بازگشت نیست...

تهران - ۲۵ خرداد ۱۳۹۸
من امروز ده ساله‌ام...
همین!

@kaleme
🔴 ما شاعریم و بارِ رسالت به دوش ماست...

✍️ #سعید_رضادوست

🔺جناب حجّت‌الأسلام رئیسی
▫️من روزنامه‌نگارم و پیشه‌ام «تقریرِ حقیقت و تقلیلِ مرارت». کوشیده‌ام همواره آیینه‌ی ذهن‌ام را صیقل دهم تا به نشستنِ اندک غباری از روزگار واکنش نشان دهد. پس هرآن‌گاه که دریابم «تقریرِ حقیقت» دچار لکنت شده و «تقلیلِ مرارت» به محاق افتاده، تلاش می‌کنم تا به سهمِ خویش، آب رفته را به جوی بازگردانم. در خبرها آمده است که جوانی شاعر با نام «حسین جنّتی» به اتّهام «تبلیغ علیه نظام» گرفتار آمده و به تحمّل شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است. من حسین جنّتی را هیچ‌گاه از نزدیک ندیده‌ام امّا با غزل‌هایش به خوبی آشنایم. او در روزگاری که «شاعر هنوز در شکنِ زلفِ دلبر است» و «به شاعران زمان برگِ رخصتی دادند/که از معاشقه‌ی سرو و قمری و لاله سرودها بسرایند ژرف‌تر از خواب/زلال‌تر از آب» دریافته که «صبح از مسیرِ خط‌شکنان تازه می‌شود» و حلّاج‌وار قلم در دست گرفته و آن را می‌چرخاند. دردِ دین دارد و رنجِ مردم، خط به پیشانی‌اش انداخته. درستی و راستی را ارج می‌نهد و این دو را متجسّم در وجودِ دو شهیدِ سرخِ راهِ سبزِ عشق: حضرت امیر(ع) و حضرت حسین(ع) یافته است.

🔺رئیس محترم قوّه‌ی قضائیّه
▫️من شاعرم و از تبارِ خراسانیان. در زادگاهِ عالی‌جناب عطّار نفس کشیده و در هوایِ او بالیده‌ام. ما نیشابوریان، جرعه‌جرعه‌ی چای‌مان نیز لحنِ خیّام دارد و تلخندی‌ست به روزگار! و مگر جز این است که این دو بزرگوار «نگاهی نو» و دیگرگون را به تبارِ بشر هدیه داده‌اند؟ کارِ شاعران، تکاندنِ غبارِ عادت از شانه‌های ایّام است. آنان می‌کوشند مردم را تکان دهند تا به خوابِ غفلت گرفتار نیایند. شاعران، شهسوارانِ میدانِ تخیّل‌اند و درختِ آرمان مگر جز در خاکِ تخیّل امکان روییدن می‌یابد؟ شکوفه‌ی امید مگر جز بر شاخسارِ درختِ آرمان جوانه می‌زند؟ بازداشتِ هر شاعر، بازداشتنِ جامعه‌ای است از امکانِ گام برداشتن در مسیرِ امیدواری و آرمان‌گرایی. من با فهرستی از حضور و غیاب‌های حسین جنّتی در برخی محفل‌های شعرخوانی موافق نیستم و ای بسا اگر دستم را هم قلم کنند، قدم در آن محافل نگذارم امّا این تفاوتِ نگرش مانع از آن نیست که با «تبعیضِ در بینش»، برخی شاعران را سزاوارِ رهایی بدانم و برخی دیگر را در بند بپسندم. جایِ شاعر، بین توده‌ی مردم است و نه کنجِ محبس.

🔺جناب سیّد ابراهیمِ رئیسی
▫️من دانش‌آموخته‌ی حقوق‌ام و نگرانِ همواره‌ی حقوق شهروندی. شما نیک می‌دانید که منطقِ حقوق مقدّم بر هر قانون است. قانون، میوه‌ی درختِ ستبر حقوق به شمار می‌آید و «حکومتِ قانون؛ تبدیل قدرت به صلاحیّت نهادین شده است که به وسیله‌ی حقوق محدود شده باشد.» پس هرآن‌چه با منطقِ حقوق که پیشاقانون به شمار می‌آید در تعارض افتد، از اعتبار ساقط خواهد شد. مگر نه اینکه در قوانینِ کیفری باید همواره نخست جانبِ متّهم را گرفت و «اصل برائت» و «اصل عدم» را پیش چشم داشت؟ مگر اصلِ «تفسیر به نفع متّهم» در قوانین کیفری، مسلّم نیست؟ مگر «تفسیرِ مضیّقِ قوانین کیفری» که بر اساس آن تا می‌توان باید از گسترشِ دامنه‌ی شمول قانون‌های کیفرده پرهیز داشت، از لوازم و مقدّماتِ رسیدگی‌های جزایی و کیفری به شمار نمی‌رود؟ حال چگونه ممکن است شاعری به صرفِ خوانشِ شعری انتقادی و هشدارآمیز، متّهم به «تبلیغ علیه نظام» شده باشد؟ من چندباره مواد ۴۹۸ تا ۵۱۲ قانون مجازات اسلامی و سایر قوانین مرتبط را که ناظر بر «تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده» است و «در جرایم ضد امنیّت داخلی و خارجی کشور» سخن می‌گوید بازخواندم. به استناد هیچ‌یک از این مواد نمی‌توان حکمی حقوقی مبنی بر محکومیّت شاعرِ پیش‌گفته صادر کرد.

🔺رئیس محترم قوّه‌ی قضائیّه
▫️من شهروندِ ایران‌ام. خواسته‌ام آن است که ایران برای تمام ایرانیان باشد و همگان به گونه‌ای برابر و منصفانه از سرمایه‌ها و داشته‌های این کشور بهره‌مند شوند. اگر بهره‌مندیِ شهروندان از حقوقِ اقتصادی، نیازمندِ مداخله‌ی حکومت‌ها و برنامه‌ریزیِ بلندمدّت و طی بروکراسی‌هایی گاه پیچیده است، برخورداریِ ایشان از حقوقِ مدنی و سیاسی‌شان معلّق بر چنان مقدّماتی نیست و می‌توان به آسانی ایشان را در این زمینه کامیاب و کامروا ساخت. وضعیّتِ «حسین جنّتی»، استعاره‌ای است از وضعیّتی واقعاً موجود. امیدوارم صدایم به شما برسد و «راهی به رهایی» در این‌باره یافت شود.

*پژوهش‌گر و فعّال حقوق شهروندی

@Kaleme
🔴 سلحشوریِ پروانه و خلسه‌یِ عارف

✍️ #سعید_رضادوست:

🔸چندی پیش فیلمی کوتاه از «زورگیری در مترو جلوی چشم رهگذران» در ایستگاهِ متروی بروکلینِ نیویورک منتشر شد که نشان می‌داد بانویی جهانگرد مورد حمله‌ی زورگیران قرار گرفته و تمام وسایل و اشیاء قیمتی‌اش به یغما می‌رود. یکایک رهگذران، نظاره می‌کردند و رد می‌شدند. همه‌ی آن‌ها بی‌تفاوت بودند. شاید اگر یکی از آن میان، حتّی فقط فریادی برمی‌آورد، ماجرا به گونه‌ای دیگر پیش می‌رفت. چه بسا زورگیران، از هولِ گرفتار شدن، عطایِ سرقت را به لقایش می‌بخشیدند و یا زورگیری را نیمه‌کاره رها می‌کردند و زیانِ کمتری به جهانگرد مزبور وارد می‌آمد. حتّی اگر زورگیری با سرقت تمام وسایل و اشیای قیمتی بانوی جهانگرد نیز پایان می‌یافت. فریاد رهگذران و اعتراض جدّی ایشان به زورگیری، زخم روحی ناشی از سرقت را می‌توانست مرهم باشد و پیشگیری کننده از نمونه‌های بعدی.

🔸هنگامی که در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، «ژنرال آگوستو پینوشه» با کمک ارتش و همکاری سازمانِ سیا توانست «سالوادور آلنده»؛ نخستین رئیس‌جمهور شیلی را که با رأی و دموکراسی به ریاست رسیده بود، به زیر بکشد و دولتِ کودتا را مستقر سازد، با نگاه‌های بی‌تفاوتِ شیلیایی‌هایی رو به رو بود که فقط نظاره می‌کردند. همچنان‌که یونانی‌هایِ ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ در کودتایِ سرهنگ‌ها نیز، هنگامِ سقوطِ کنستانتینِ دوم، کاری جز تماشا انجام ندادند. اکثرِ آن‌ها نه فریاد کشیدند و نه به خیابان‌ها آمدند. ماندند و بی‌تفاوت نظاره کردند؛ همچون «کرکسانِ تماشا». در فاجعه‌ی نزاعِ «کالوَن» و «سپاستین کاستلیو» در سده‌ی شانزدهم میلادی نیز ماجرا به همین وضع ادامه یافته بود. همگان در برابرِ کالوَن و ستم‌پیشگی و استبدادِ دینی و فریبکاری‌اش، بی‌تفاوت و تماشاگر مانده بودند و هیچ‌کس دم برنمی‌آورد؛ مگر سپاستین کاستلیو که «وجدانِ بیدار» زمانه‌اش بود و کرد آن‌چه کرد.

🔸دموکراسی، فرو نمی‌ریزد مگر با بی‌تفاوتیِ شهروندان نسبت به اصول و ارزش‌هایِ آن. هیچ تفاوت نمی‌کند که میزان و کیفیّتِ دموکراسی در یک سرزمین چگونه و به چه اندازه است. چه آن‌ها که در حالِ گذار به دموکراسی‌اند و چه آن‌ها که دموکراسی را مستقر ساخته‌اند و تجربه‌ای انبوه را پسِ پشتِ خویش انبار کرده‌اند، همواره در معرضِ این آسیب و عواقبش قرار دارند. لحظه‌ای که شهروندان «بی‌تفاوت» شوند، فروریختن نیز آغاز می‌شود و مگر پلاسکو در محاصره‌ی بی‌تفاوتیِ شهروندان و مسئولان فرونریخت؟

🔸دموکراسی به هیچ فرد و جامعه‌ای چکِ سفید امضایِ تضمین نداده است و نمی‌دهد. حتّی غربِ دموکراتیک نیز مدام در معرضِ نابودیِ دستاوردهایش در این زمینه قرار دارد، اگر شهروندانش گمان کنند آن‌چه به دست آورده‌اند، دائمی و تغییرناپذیر خواهد بود. دموکراسی نه ازلی است و نه ابدی. یکایکِ شهروندان آن را می‌سازند و حفظش می‌کنند. این وضعیّت در جامعه‌های در حالِ گذار به دموکراسی، صدقِ بیشتری می‌یابد. توجّه و نظارتِ مستمر شهروندان بر دستاوردهایِ دموکراتیک‌شان است که آن‌ها را گامی به پیش خواهد برد. «شهروندانِ رهگذرِ بی‌تفاوت» نمی‌توانند به دموکراسی دست یابند. دموکراسی بیش از هرچیز نیازمندِ «وجدانِ بیدار» است.

🔸«پروانه سلحشوری»؛ نماینده‌ لیستی است که قرار بود امیدِ شهروندان را در ساحت‌های گوناگون محقّق سازد. امروز از سیاهه‌ی آن لیست و فهرست‌های مشابه، فقط نامِ تنی چند معتبر مانده و می‌توان بدونِ پاک‌سازیِ عرقِ شرمِ پیشانی، از ایشان یاد کرد. پروانه، گاه و بی‌گاه کوشید تا همراه با «به حریق کشیده شدگانِ روزگار»، آتش بگیرد و دانست که «احساسِ سوختن به تماشا نمی‌شود.» نطق‌های پیش از دستور و پیام‌هایش در فضای مجازی، هم‌نواهایِ فراوان یافت و او را در راهِ بدل شدن به «صدای بی صدایان» قرار داد. سلحشوری، «حکومتِ قانون» را ارج نهاد و از گرفتاری در «قانونِ حکومت» و «حکومت به وسیله‌ی قانون» هراسید. او نیک دریافت که «اجرای بدونِ تنازلِ حقوق اساسی» ارجمند است و باید مقابلِ «دیکتاتوراسی» ایستاد. هجمه‌ی سنگین علیه او و نطق و پیام‌های اخیرش، هجوم به کنش‌مندیِ فردی است که خنثی طلبش می‌کردند و بی‌تفاوتش می‌خواستند. او امّا کوشید تا صدایی برای بی‌صداها باشد. اکنون باید تلاش کرد نفس به نفس گره خورَد و قدری ارتفاعِ صدایِ کنش‌گری بلندتر شود. رهایی از بی‌تفاوتی، امکانِ رهایی از تحمّلِ رنج و آسیب‌های بعدی را فراهم می‌سازد. این کوتاه‌نوشت، متنی است در ستایش علیه بی‌تفاوتی. کلامی است در ثنایِ «آیینه‌ای برای صداها» شدن.

🔸فرجامِ سخن این‌که؛ در آغازِ این دوره، پروانه یک «عامی» بود که در طی مسیر «بی‌تفاوت» نماند و کوشید «وجدانِ بیدار» روزگارش باشد و سلشحور بماند، حال آن‌که در پایانِ این دوره «عارف از خنده‌ی می در طمعِ خام افتاد» و به خلسه‌ای خالص دست یافت!

@Kaleme
🔴 شهر از نو

✍️ #سعید_رضادوست:

سایه‌ی وهم قدم می‌زند اکنون در شهر
می‌وزد بادِ گمان سرکش و مجنون در شهر

چه هراسی‌ست که در قلبِ زمین افتاده‌ست؟
که کشیده‌ست چنین تیغِ شبیخون در شهر؟

دیوِ هول است که هو می‌کشد و می‌چرخد
گوئیا مرگ دمیده‌ست به افسون در شهر

چنگِ مرگ است که می‌درّد و می‌برّاند
می‌جهد از همه‌سو بر سر و رو خون در شهر

عدم است آن‌چه که از ابر فرو می‌بارد
رودِ سوگ است شده جاریِ جیحون در شهر

همه هیچ‌ایم، نگاه‌ایم، شکاریم شکار
شده هم‌سایه‌ی ما وحشتِ طاعون در شهر


آه، برخیز دلاور! نفست را نو کن
می‌شود نغمه‌ی خندیدن موزون در شهر

می‌رسد روزِ نو و زندگیِ نو از راه
پا بکوبیم به شکرانه و بیرون در شهر


تهران - ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
سعید رضادوست/ فرارو

@Kaleme
🔴 از گلوی من دستاتو بردار.../ دموکراسی و سطح آب در ظروف مرتبطه

✍️ #سعید_رضادوست:

۱. قتل «جرج فلوید» در شهر مینیاپولیس، نه نخستین قتل یک رنگین‌پوست توسط قدرتِ فرادست بوده است و نه احتمالاً آخرینِ آن‌ها خواهد بود. ایده‌ی دولت از روزِ نخست با استعاره‌ی مسلّطِ «لویاتان» بالیده و بر همان مدار نیز برقرار مانده است! در این میان و تا کنون و براساس تجربه‌ی زیسته، دموکراسی به عنوان بهترین راهکار مهارِ قدرتِ فرادست عمل کرده است. «دموکراسی زاده‌ی آگاهی توأم با رواداری نسبت به سبکسری‌های انسان بود و با این هدف طرّاحی شد تا نگذارد رهبرانش چنان قدرت لجام‌گسیخته‌ای بیابند که حتّی فرزانه‌ترینِ آن‌ها را از تکبّر به سبکسری بکشاند.» و این سبکسری گویا در نهادِ آدمی است و «هرگاه دستِ خویش مطلق بیند دل بر خلقِ عالم کژ کند» چنان‌که امروز نیز «همان سیاست‌مدارانی که چنان بر طبل دموکراسی می‌کوبند که گویی دموکراسی موهبتی برای جهان سوم است، در کشور خودشان علیه انگاره‌های دموکراتیکی که برای خودشان دردسرساز می‌شود می‌جنگند.»

۲. دموکراسی را گاه با اجزا و نمادهایی از آن برابر می‌انگارند، حال آن‌که این اجزا و نمادها به تنهایی نمی‌توانند برابر و عینِ دموکراسی تلقّی شوند و چه بسا گاه ناقضِ اصول دموکراسی نیز باشند. حکومت مبتنی بر «رأی‌گیری»، «اکثریّت» و «نمایندگان منتخب» صرفاً می‌توانند به عنوان سه نمادِ عمومی از دموکراسی به شمار آیند. «نظارت یک دسته یا یک باند بر فرآیند گزینش نامزدهای انتخاباتی، کل انتخابات را از مرزهای دموکراسی خارج می‌کند. امر حیاتی برای دموکراسی این است که مسائل و نامزدها چگونه انتخاب و چطور برای رأی‌گیری به مردم عرضه می‌شوند. اگر حاکمیّت به آنچه در برگه‌های رأی نوشته می‌شود نظارت داشته باشد، دموکراسی نیست.» همچنین هر اکثریّتی نمی‌تواند اراده‌ای دموکراتیک به شمار آید. اگر اکثریّت، اقلیّت را زیر یوغِ مطلقِ خویش درآورد و افراد مجبور باشند برای احساس آزادی به اکثریّت بپیوندند، آزادی قربانی شده و حکومتِ اکثریّت بدل به حکومتِ توده گردیده است که آشکارا نوعی استبداد به شمار می‌رود. همچنین ممکن است نمایندگان منتخب، برگزیده‌ی فرآیندی معیوب باشند که با جانبداریِ اراده‌ای خاص و ویژه مستقر شده‌اند و آن‌گاه است که ایشان دیگر به نمایندگی از مردم عمل نخواهند کرد. یکی از ارکان حکومت‌های پوپولیستی نیز «حکومت مبتنی بر نمایندگی» است تا با «ادّعای انحصاری نمایندگی مردم» به فساد و مریدپروری گسترده و ربودن تشکیلات دولتی و سرکوبِ نظام‌مند جامعه‌ی مدنی بپردازند.

👈 متن کامل

@Kaleme
🔴 از دموکراسی‌سازیِ آتنی تا دموکراسی‌بازیِ روسی؛ نگاهی به اصلاحات قانون اساسی در روسیه

✍️ #سعید_رضادوست:

🔸۱. هانا آرنت در کتابِ «ریشه‌های توتالیتاریسم» با تفکیکِ استبداد از توتالیتاریسم تأکید می‌کند «استبداد یک صورت سیاسی است که شبیه به برهوت است و واجد شرایطی است که زندگی انسان را دشوار می‌کند. امّا توتالیتاریسم یک "توفان شن" است که همه‌ی زندگی را مدفون و جهان را خفه و محو و نابود می‌کند.» واتسلاو هاول با فرارفتن از اندیشه‌ی آرنت، از ایده‌ی «پساتوتالیتاریسم» پرده برمی‌دارد که تردستانه رویّه‌ی دموکراسی را به بازی گرفته و اقتدارگرایان را بر صدر می‌نشاند. نظامی که در قالب «یک دیکتاتوریِ بروکراسیِ سیاسی» می‌خواهد جامعه را از نظر اقتصادی و اجتماعی یکدست و همسان کند. نظامِ پساتوتالیتر خواهان «وانهادن عقل و وجدان به مرجعی بالاتر» بوده و به صراحت مدّعی است که «صاحبِ قدرت، صاحبِ حقیقت هم هست.» نظامِ پساتوتالیتر، ابتدا "مردم" را به "ملّت" بدل می‌کند و سپس با ادّعای نمایندگیِ انحصاری از جانب این ملّت سخن می‌گوید و برای هر فرد نقشی ویژه معیّن می‌سازد. حال اگر فردی از گلیمِ نقشِ تعیین شده‌اش گامی فراتر بگذارد، متعدّی به حریمِ نظام شمرده می‌شود و باید مجازات گردد زیرا هرگونه تعدّی و نادیده‌انگاریِ مرزهای از پیش تعیین شده، انکارِ حقیقیِ نظام به حساب می‌آید.

🔸۲. ولادیمیر پوتین در سن ۶۷ سالگی و در حالی که دو دهه است به عنوان رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر قدرت را در روسیه به انحصار خویش درآورده، طی برگزاری یک همه‌پرسی موفق شد اصلاحاتِ مورد نظر خویش در قانون اساسی را به رأی بگذارد و زمینه را برای تداومِ قدرتِ انحصاری‌اش برای ۱۶ سال دیگر نیز به دست آورد. بدین‌ترتیب او با تکیه بر این‌که بیش از ۷۸ درصد شرکت‌کنندگان در این همه‌پرسی به اصلاحاتِ مورد نظر او رأی داده‌اند، جوازِ تمدید حضورش را بر منصبِ قدرت تا سال ۲۰۳۶ به دست آورد. در خبرها گفته شده است که همزمان با برگزاری این همه‌پرسی، به دستور پوتین به تمامی خانواده‌هایی که دارای فرزند هستند ۱۰ هزار روبل(معادل ۱۴۰ دلار) پرداخت شده است. امّا اگر حتی این شبهه‌ی توزیع پول به قصد تأثیرگذاری بر نتیجه‌ی انتخابات نیز نبود، آیا همه‌پرسیِ مزبور از وجاهتِ حقوقی برخوردار بوده است؟

🔸۳. برجسته‌ترین نماد دموکراسی، مراجعه به آرای عمومی است. از این راه، کوشش می‌شود تا همه‌ی شهروندان در ساختِ قدرت احساس مشارکت کنند و حق تعیین سرنوشت خویش را داشته باشند. رأی‌گیری، نماد برگزیدن رویّه‌ای دموکراتیک است اما نمی‌توان وجود دموکراسی را به صرفِ انجام رأی‌گیری فروکاست. رأی‌گیریِ دموکراتیک بیش از آن‌که یک فرم باشد، راهی است برای نشان دادن اراده‌ی اکثریّتی که خواسته‌هایی مبتنی بر حقوق، عدالت و انصاف دارند. رأی‌گیری پشتوانه‌ای است برای استقرار و استمرارِ حکومتِ قانون و حکومتِ قانون تبدیلِ قدرت به صلاحیتی نهادین است که به وسیله‌ی حقوق، محدود و محصور شده باشد. فلسفه‌ی حکومتِ قانون، محدودتر و پاسخ‌گو ساختنِ قدرتِ دولت‌هاست. دولت‌هایی که «شرّ لازم» به شمار می‌آیند. از یک‌سو نمی‌توان حکم به بی‌دولتی در جوامعِ مدرن داد و از دیگرسو باید در راستای محدودسازی و پاسخ‌گویی و مسئولیّت‌پذیری این دولت‌ها گام برداشت.

👈 متن کامل

@Kaleme
🔴 تنها صداست که می‌مانَد (با امید به بهبودِ استاد محمدرضا شجریان)

✍️ #سعید_رضادوست:

غیاب یعنی «نبود»، یعنی «از نظر دور شدن». و شجریان چه هنگام غایب بوده است؟ «سکوتِ آدمی/ فقدان جهان و خداست» و شجریان در تمام عمر، فریاد بوده و آهنگ. او «آیتِ خجسته‌ی در خویش زیستن» بوده است همواره. شجریان بی‌مانند است. همچنانکه دماوند یگانه مانده است و مولانا بی‌تکرار. اما هنگامی که از شجریان حرف می‌زنیم دقیقاً از چه حرف می‌زنیم؟ موسیقی؟ آواز؟ شعر؟ شجریان زاده‌ی فرهنگ است و زایاننده‌ی فرهنگی دگر و به درستی گفته‌اند که او به تنهایی و تمام‌عیار در قامتِ یک فرهنگ است.

شجریان بیش از هرچیز اما فرزندِ لحظاتِ خطیرِ زندگی است. امرِ خطیر به آن دسته از امور گفته می‌شود که بی‌تکرار و سرنوشت‌ساز هستند و انجام دادن یا ندادن‌شان تأثیری بی‌بازگشت و عمیق را در زندگی فرد به جا می‌گذارد. فرد در مواجهه با امور و لحظاتِ خطیر «آستانه‌نشین» می‌شود و در آستانه‌ی دو راهی قرار می‌گیرد و باید یا در کمترین زمانِ ممکن، بر زمینِ یقین گام بگذارد و خود را به میانِ میدان بیفکند یا آنکه بر جای خویش ساکن و رخوتناک بماند و سکوتِ سردِ زمان را بر خود آوار سازد. فردی که امرِ خطیر را برمی‌گزیند «شهسوارِ سرنوشت» خواهد شد و خود را به امرِ جاودان گره می‌زند.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/07/15/klm-282507/

@Kaleme
🔴 سلام به ایرانِ عزیز...؛ کوتاه‌نوشتی برای عادلِ فردوسی‌پور

✍️ #سعید_رضادوست:

۱. عادل بغض می‌کند و این مسأله‌ای عجیب نیست. صدای عادل در میانه‌ی کلام می‌لرزد و این موضوعی غریب نیست. عادل ناچار به سکوت می‌شود و این پدیده‌ای نافهمیدنی نیست. هرکس که به «دردِ دوری و دیری» گرفتار شده باشد نیک می‌داند که «بغض و اشک و سکوت» سه‌گانه‌ای جداناپذیر از او خواهند بود. عجیب آن است که فرزندی را از آغوش مادرش به زور بستانند. غریب آن است که سرمایه‌ی اجتماعیِ جماعتی را در روشنای روز و میانه‌ی میدانِ شهر به یغما برند و نافهمیدنی آن است که جایِ شاکی و متشاکی در آنجا که باید دادِ مردم را بستانند جابه‌جا شود. به تعبیرِ خواجه‌ی شیراز:

عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای
أنا اصطبرتُ قتیلاً و قاتلی شاکی!

مقتول، دم نمی‌زند و قاتل، شکایت نیز دارد...

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/09/30/klm-284261/

@Kaleme
🔴 تناهی

✍️ #سعید_رضادوست:

دیگر چه نور می‌دهد این شامِ تار را؟
ایمان بیاورید حلولِ دوتار را

ایمان بیاورید به اعجازِ زخمه‌ها
تا مرهمی نهد غمِ این روزگار را

رم کرده است اسبِ وطن در شبِ هراس
آزاده‌ای کجاست بگیرد مهار را؟

وقتی کسی نشست بر ایوانِ عافیت
دیگر چه درک می‌کند او اضطرار را؟

تیغی بریده است گلویِ رفیق را
دستی دریده است گریبانِ یار را

دیگر کدام حوصله طاقت می‌آورد
این حجم از تباهی و این انزجار را؟

امّا بهار می‌رسد از راهِ دوردست
امّا بهار می‌شکفد چوبِ دار را

یا نغمه‌ی رهایی‌مان را روان کنید
یا یادتان دهیم مسیر فرار را...

@Kaleme
🔴 ای خفتۀ روزگار، دریاب
🔵 "تأکیدی چندباره بر لزوم اجرای بدون تنازلِ حقوقِ اساسی"

✍️ #سعید_رضادوست:

سه سال پیش از این و به مناسبت «روز جهانی حقوق بشر» دربارۀ لزوم گذار از ایدۀ «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» به «اجرای بدون تنازل حقوق اساسی» نوشتاری را منتشر کردم. چکیدۀ آن نوشته این بود که باید دقت داشت آنچه قوام‌بخشِ امر دموکراتیک می‌باشد رعایتِ «حقوق اساسی» است و نه الزاماً «قانون اساسی». «قانون» یکی از برجسته‌ترین فرآورده‌های «حقوق» است و نه برابرنهادۀ آن. «قانون» را معادل و هم‌وزن «حقوق» انگاشتن خطاست و می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای اِعمالِ استبدادِ مدرن.

قانون را «گزاره‌ای لازم‌الإجرا، معطوف به آینده و دارای ضمانت اجرا» دانسته‌اند که توسط «نهاد صالح» و به صورت «عام‌الشمول و همگانی»، «روشن» و «قابل اجرا» همراه با «امکان تغییر» وضع و ابلاغ می‌شود. هرحکومتی نیز که بهره‌مند از چنین گزاره‌هایی باشد و به وسیلۀ آن حاکمیتش را اِعمال کند می‌تواند بر«قانونی» بودن خویش تکیه و تأکید نماید. اما آیا هر گزاره‌ای که با مختصات پیش‌گفته وضع شود و نامِ قانون را بر پیشانی خویش داشته باشد، منطبق با «حقوق» نیز خواهد بود؟ «کوچاندنِ اجباریِ بسیاری از انسان‌ها» طی جنگ دو جهانی و یا «برپاییِ اردوگاه‌های کار اجباری» که هر دو به «نسل‌کشی» ختم شدند نیز «قانونِ» معتبر بودند. اما کدام خردِ متعارف و وجدان می‌پذیرد که این‌دست از قوانین «حقوقی» نیز تلقی شوند؟

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1400/02/17/klm-286764/

@Kaleme
رؤیایِ رأیِ من...

ای روحِ من ای روحِ سرگردان
یک روز با این تن مدارا کن
حتّی اگر من دشمنت هستم
با دشمنت لطفاً مدارا کن

همواره اینجا شهر در تبعید
همواره اینجا غربتِ عصر است
دفترچه‌ی نقّاشی‌ام گم شد
رؤیای من دیری‌ست در حصر است

حس کرده‌ام با دست‌هایِ خویش
درماندگی پایِ تهران را
من دیده‌ام انبوهی از اندوه
من دیده‌ام بغضِ خراسان را

در تُنگ تَنگِ انزوای خویش
رؤیای اقیانوس می‌کارم
شب شد اگر، همواره در سینه
آغوشی از فانوس می‌کارم

رؤیایِ رأیِ من اگر گم شد
عالم همیشه سبز خواهد ماند
ای عقلِ سرخِ عشق شاهد باش
پرچم همیشه سبز خواهد ماند

تهران - ۱۲ بهمن ۱۳۹۴
#سعید_رضادوست

@Kaleme
🔴 گیلیاد، نام دیگرِ شماست

✍️ #سعید_رضادوست:

"قصه‌های ندیمه" نام رمانی است از مارگارت اتوود که در ۱۹۸۵ نوشته و منتشر شد و بر مبنای آن طی سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ سریالی درخشان نیز با عنوان "سرگذشت ندیمه"(The Handmaid's Tale) که تا کنون چهار فصل از آن به نمایش درآمده، ساخته شد.

بر اساس روایت مارگارت اتوود، طی بروز یک جنگ داخلی و در روزگاری که آلودگی‌های زیست‌محیطی و افزایش نرخ بیماری‌های آمیزشی منجر به کاهش رغبت فرزندآوری شده است، فرقه‌ی مذهبی - سیاسیِ "پسرانِ یعقوب" موفق می‌شوند دولت مستقر در آمریکا را برانداخته و حکومتِ ارتدوکسِ گیلیاد را روی کار آورند. نخستین اقدام حکومت گیلیاد که بر اساس نظامی سلسله‌مراتبی و مبتنی بر نظم نوینِ نظامی آرایش یافته، اعدام پیروان فرقه‌های گوناگون مسیحی، مخالفان حکومت و همجنسگرایان است. رهبران گیلیاد که قانون‌شان بر محور تفسیری تنگ و سخت از چند آیه‌ی عهد عتیق سامان یافته، نگاهی ویژه به زنان دارند.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1400/05/30/klm-288469/

@Kaleme
🔴 منازعه­‌ی «مسأله» و «وسوسه» در افق مشترک ایران و افغانستان

✍️ #سعید_رضادوست:

احمد مسعود را با گره­‌خوردگی­‌اش به یک مکان می­‌شناسیم: «پنجشیر»؛ و دره­‌ی پنجشیر نیز آوازه­‌اش را از گره­‌خوردگی با جان مردی مبارز به ارث برده است که «نامش هنوز وردِ زبان­‌هاست»: «احمد شاه مسعود». بدین­‌سان جان و جهان در این دره درهم­‌آمیخته و جغرافیایی ویژه را پدید آورده است.

احمد مسعود جوان در پی آن است تا اکثریت مردم افغانستان بتوانند در رفاه زندگی کنند و به انزوای سیاسی و اقتصادی فرو نروند و می­‌کوشد تا صدای این مردم باشد. او به روشنی می­‌گوید که همزمان در حال مذاکره با «طالب»هاست تا ایشان را متقاعد کند افغانستانِ امروز نیاز به ساختاری دارد که همه بتوانند خود را در آن ببینند. ساختاری که همزمان مورد قبول نظام جهانی، منطقه و همه­‌ی مردم افغانستان باشد. او بر این نکته پای می­‌فشارد که در صورت برآمدن دولتی یک­‌طرفه و به عبارتی یک «اَمارت»، آن را به رسمیت نخواهد شناخت.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1400/06/10/klm-288666/

@Kaleme