مصوبه حجاب را ابلاغ کنید تا ببینیم قدرت دست مردم است یا شما
رحیم قمیشی
قرار شده آقای قالیباف مصوبه کمیسیون فرعی مجلس، با عنوان حجاب و عفاف، در خصوص جریمه سنگین نقدی بیحجابها را، در صورت عدم ابلاغ از سوی رئیس دولت، بزودی شخصاً ابلاغ کند.
و از آن پس ماموریت اصلی نیروی انتظامی بشود شناسایی بیحجابها، جریمه آنها، دستگیریشان، رسیدگی به دعواهای میان آمرین به معروف با زنان، و رسیدگی به تذکراتی که مهاجرین قانونی به دختران ما داده و احیانا آنها نپذیرفتهاند! (مطابق قانون جدید یک پاکستانی، عراقی یا افغان، حق دارد پسر یا دختر ایرانی را در سایه حمایت آن قانون، امر بمعروف کند!).
من چقدر منتظرم زودتر ۲۳ آذر ماه شود.
زودتر رئیس مجلس آن سند را ابلاغ کند.
زودتر نیروی انتظامی دست به کار شود.
زودتر قوه قضائیه احکامش را صادر کند!
اولین دستور تخلیه حساب دختران ما بدلیل پرداخت نشدن جریمه صادر شود.
تا مشخص شود، قدرت در دست کیست!
شما را به خدا اینقدر نظام را نترسانید از عواقب اجرای مصوبهاش.
نگذارید با دستور حاکمیتی قانون معلق بماند.
مرگ یکبار، شیون هم یکبار.
اگر زورتان به دختران ما رسید، شما حق دارید تا ابد بر ایران حکمرانی کنید.
اگر توانستید ۲۰-۳۰ میلیون که نه، همان ۵ میلیون تومان حداقل جریمه را بگیرید، شما واقعا استحقاق سروری در ایران را دارید.
اما اگر نه...
که نمیتوانید
خودتان را آماده کنید برای عقب رفتن!
برای اینکه اعتراف کنید ایران را نشناختید
و زورتان به مردم هرگز نمیرسد!
اجرای مصوبه حجاب و عفاف، تکلیف خیلی چیزها را روشن میکند.
ما اشتباه میکردهایم؟
یا شما!
آیا با زور و تهدید میشود در ایران حکم راند؟
آنهم بر نسل جدید
اگر میشود
بسمالله...
یادتان نرود دختران، پدر و مادر دارند
پدر بزرگ و مادر بزرگ دارند
برادر و خواهر دارند
دایی و عمو دارند
خاله و عمه دارند
و مردم ایران منتظرند
تا دست از پا خطا کنید!
اگر مرد این میدان هستید
بسمالله...
#روز_جهانی_رفع_خشونت_علیه_زنان
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
رحیم قمیشی
قرار شده آقای قالیباف مصوبه کمیسیون فرعی مجلس، با عنوان حجاب و عفاف، در خصوص جریمه سنگین نقدی بیحجابها را، در صورت عدم ابلاغ از سوی رئیس دولت، بزودی شخصاً ابلاغ کند.
و از آن پس ماموریت اصلی نیروی انتظامی بشود شناسایی بیحجابها، جریمه آنها، دستگیریشان، رسیدگی به دعواهای میان آمرین به معروف با زنان، و رسیدگی به تذکراتی که مهاجرین قانونی به دختران ما داده و احیانا آنها نپذیرفتهاند! (مطابق قانون جدید یک پاکستانی، عراقی یا افغان، حق دارد پسر یا دختر ایرانی را در سایه حمایت آن قانون، امر بمعروف کند!).
من چقدر منتظرم زودتر ۲۳ آذر ماه شود.
زودتر رئیس مجلس آن سند را ابلاغ کند.
زودتر نیروی انتظامی دست به کار شود.
زودتر قوه قضائیه احکامش را صادر کند!
اولین دستور تخلیه حساب دختران ما بدلیل پرداخت نشدن جریمه صادر شود.
تا مشخص شود، قدرت در دست کیست!
شما را به خدا اینقدر نظام را نترسانید از عواقب اجرای مصوبهاش.
نگذارید با دستور حاکمیتی قانون معلق بماند.
مرگ یکبار، شیون هم یکبار.
اگر زورتان به دختران ما رسید، شما حق دارید تا ابد بر ایران حکمرانی کنید.
اگر توانستید ۲۰-۳۰ میلیون که نه، همان ۵ میلیون تومان حداقل جریمه را بگیرید، شما واقعا استحقاق سروری در ایران را دارید.
اما اگر نه...
که نمیتوانید
خودتان را آماده کنید برای عقب رفتن!
برای اینکه اعتراف کنید ایران را نشناختید
و زورتان به مردم هرگز نمیرسد!
اجرای مصوبه حجاب و عفاف، تکلیف خیلی چیزها را روشن میکند.
ما اشتباه میکردهایم؟
یا شما!
آیا با زور و تهدید میشود در ایران حکم راند؟
آنهم بر نسل جدید
اگر میشود
بسمالله...
یادتان نرود دختران، پدر و مادر دارند
پدر بزرگ و مادر بزرگ دارند
برادر و خواهر دارند
دایی و عمو دارند
خاله و عمه دارند
و مردم ایران منتظرند
تا دست از پا خطا کنید!
اگر مرد این میدان هستید
بسمالله...
#روز_جهانی_رفع_خشونت_علیه_زنان
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
ضرورت حمایت از زنان در برابر آپارتاید جنسی جمهوری اسلامی
مجتبی نجفی
شصت و نه سال پیش در چنین روزی، « رزا پارکس» از دادن صندلی خود به مرد سفیدپوست آمریکایی خودداری کرد، بازداشت و جریمه شد اما حرکت او پایه گذار جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا شد، جنبشی که در قالب مقاومت مدنی در برابر آپارتاید پیروز شد.
دو سال پیش « دنیا راد» بدون حجاب در مکانی عمومی صبحانه خورد و تصویرش را منتشر کرد نه برای اینکه درباره صبحانه خوردنش اطلاع رسانی کند برای اینکه قانون ظالمانه حجاب اجباری را به چالش بکشد و به نظام آپارتاید حاکم بر ایران اعلام کند قانونی که علیه مردم باشد قانون نیست، سند ظلم است.
جمهوری اسلامی در مقام حکومت دینی که بنایش را بر تبعیض نهاده با تصویب لایحه حجاب یک بار دیگر ثابت کرد نمونه ای اعلی از آپارتاید جنسی است. بندهای این لایحه آنقدر مضحک و تحقیر آمیز است که به خوبی تصویر ایده آل نظامی را به تصویر میکشد که ماهیتش طالبانی است اما در جامعه ای گرفتار شده که میل به تجدد را از بیش از صد سال پیش حتی پیش از جنبش مشروطیت با رویکرد نوسازی بنا نهاده و از اینرو اگر چه چهره جامعه ایرانی گوناگون است اما خواست نوشدن هم در اندیشه و هم در فضای شهر قوی ترین است.
از اینرو، خواست طالبانی جمهوری اسلامی با سد جنبش اجتماعی حول محور آزادی پوشش مواجه شده و لایحه اخیر، دست و پا زدن طالبان تهران برای تحمیل نظم یکسان سازی بر چهره شهر رنگارنگ است. این لایحه و اجرای احتمالی آن تلاشی است برای آزار زنان و البته که خود جمهوری اسلامی مقوم و حیات بخش جنبشهای اجتماعی است چرا که بنایش بر یکسان سازی و تحقیر است و تحقیر نظام مند، مولد جنبش های اجتماعی است.
لایحه حجاب و عفاف هم رنج مضاعف بر تن جامعه ای گرفتار در تورم و استبداد و انباشت بحرانهای ملی است و هم نشانی از حماقت نظام حاکم در فعال کردن گسل تبعیض جنسیتی و مسأله سبک زندگی است. از اینرو عرصه عمومی ایران باز هم شاهد نمایش هایی از مقاومت مدنی سراسری زنان در یک میدان فراخ رویت پذیری خواهد شد.
اما مسأله این است زنان نباید در این کارزار تنها بمانند. همبستگی ملی در مبارزه با آپارتاید جنسی خود تقویت کننده و تداوم بخش حیات یک جنبش مدنی و سراسری خواهد شد. در جنبش زن، زندگی و آزادی هم تاکید کردم این یک نبرد فراگیر، طولانی و طاقت فرساست و مسأله یک ماه و یک سال و دو سال نیست. طبیعتا نظامی که خشمگین از مقاومت زنانه در زندگی روزمره شده چنین لایحه مضحکی را امضا میکند و آرزوی این نظام این است خستگی در برابر فشار به تسلیم سوژه زن ایرانی در برابر حجاب اجباری منجر شود. این آرزو را طالبان حاکم بر ایران به گور خواهند برد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#روز_نارنجی
#آپارتاید_جنسیتی
#اعتراضات_مدنی
مجتبی نجفی
شصت و نه سال پیش در چنین روزی، « رزا پارکس» از دادن صندلی خود به مرد سفیدپوست آمریکایی خودداری کرد، بازداشت و جریمه شد اما حرکت او پایه گذار جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا شد، جنبشی که در قالب مقاومت مدنی در برابر آپارتاید پیروز شد.
دو سال پیش « دنیا راد» بدون حجاب در مکانی عمومی صبحانه خورد و تصویرش را منتشر کرد نه برای اینکه درباره صبحانه خوردنش اطلاع رسانی کند برای اینکه قانون ظالمانه حجاب اجباری را به چالش بکشد و به نظام آپارتاید حاکم بر ایران اعلام کند قانونی که علیه مردم باشد قانون نیست، سند ظلم است.
جمهوری اسلامی در مقام حکومت دینی که بنایش را بر تبعیض نهاده با تصویب لایحه حجاب یک بار دیگر ثابت کرد نمونه ای اعلی از آپارتاید جنسی است. بندهای این لایحه آنقدر مضحک و تحقیر آمیز است که به خوبی تصویر ایده آل نظامی را به تصویر میکشد که ماهیتش طالبانی است اما در جامعه ای گرفتار شده که میل به تجدد را از بیش از صد سال پیش حتی پیش از جنبش مشروطیت با رویکرد نوسازی بنا نهاده و از اینرو اگر چه چهره جامعه ایرانی گوناگون است اما خواست نوشدن هم در اندیشه و هم در فضای شهر قوی ترین است.
از اینرو، خواست طالبانی جمهوری اسلامی با سد جنبش اجتماعی حول محور آزادی پوشش مواجه شده و لایحه اخیر، دست و پا زدن طالبان تهران برای تحمیل نظم یکسان سازی بر چهره شهر رنگارنگ است. این لایحه و اجرای احتمالی آن تلاشی است برای آزار زنان و البته که خود جمهوری اسلامی مقوم و حیات بخش جنبشهای اجتماعی است چرا که بنایش بر یکسان سازی و تحقیر است و تحقیر نظام مند، مولد جنبش های اجتماعی است.
لایحه حجاب و عفاف هم رنج مضاعف بر تن جامعه ای گرفتار در تورم و استبداد و انباشت بحرانهای ملی است و هم نشانی از حماقت نظام حاکم در فعال کردن گسل تبعیض جنسیتی و مسأله سبک زندگی است. از اینرو عرصه عمومی ایران باز هم شاهد نمایش هایی از مقاومت مدنی سراسری زنان در یک میدان فراخ رویت پذیری خواهد شد.
اما مسأله این است زنان نباید در این کارزار تنها بمانند. همبستگی ملی در مبارزه با آپارتاید جنسی خود تقویت کننده و تداوم بخش حیات یک جنبش مدنی و سراسری خواهد شد. در جنبش زن، زندگی و آزادی هم تاکید کردم این یک نبرد فراگیر، طولانی و طاقت فرساست و مسأله یک ماه و یک سال و دو سال نیست. طبیعتا نظامی که خشمگین از مقاومت زنانه در زندگی روزمره شده چنین لایحه مضحکی را امضا میکند و آرزوی این نظام این است خستگی در برابر فشار به تسلیم سوژه زن ایرانی در برابر حجاب اجباری منجر شود. این آرزو را طالبان حاکم بر ایران به گور خواهند برد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#روز_نارنجی
#آپارتاید_جنسیتی
#اعتراضات_مدنی
این قانون برای ایران ننگ است!
دکتر امین تویسرکانی ٫ قاضی دادگستری
قانون حجاب و عفاف را خواندم و در بهت فرو رفتم از این حجم نادانی و قانوننویسی دمدستی و لجاجت و هزار کلمهٔ دیگر که از بیان معذورم. از میان صدها انتقادی که به اساس و جزئیات این قانون وارد است، فقط میخواهم از یک نکته بگویم که بیشتر از همه غمگین، یا بهتر بگویم، خشمگینم کرد. در این قانون دوازده مرتبه «ممنوعیت خروج از کشور» بهعنوان مجازات تعیین شده است. «مجازات» ممنوعیت از خروج از کشور؟! درست میخوانم؟!
در قوانین ایران بیسابقه است که ممنوعیت خروج از کشور یک «کیفر» باشد. تاکنون در قوانین، ممنوعیت خروج از کشور یک اقدام مقدماتی برای دستیابی به متهم برای محاکمه یا جلوگیری از فرار متهم بوده که امری قابلپذیرش و در دنیا نیز رایج است، اما مگر میشود ممنوعیت خروج از کشور را یک مجازات بدانیم؟ متأسفانه آری؛ براساس این به اصطلاح قانون، شما مرتکب جرمی میشوید که مجازات آن ممنوعیت خروج از کشور است یا بهعبارتی شما مجرمید پس مستحق زندگی اجباری در ایران هستید!
آقا و خانم نماینده، آیا زندگی در ایران مجازات است؟ زندگی در ایران، سرزمین مادریمان، همردیف زندان و جزای نقدی و شلاق و تبعید و اعدام است؟ آیا شما اینقدر از ایران بیزارید که زندگی بین خلیج فارس تا دریای خزر را یک نوع کیفر میدانید؟
من از آن وطنپرستانی نیستم که بگویم ایران بهشت است و غیر آن جهنم، ولی من ایران را دوست دارم، دوستداشتنی از جنس خاطره، از جنس چُغازَنبیل و گنبد سلطانیه، با طعم گز و قطاب و نانبرنجی، با رنگ عکسهای سیاهوسفید خرمشهر و آبی فیروزهای میدان نقشجهان؛ ولی حالا شما اسم این دوستداشتن را گذاشتهاید مجازات؟ مرا و هموطنانم را به وطن خودمان تبعید میکنید؟
امیدوارم و از خدا میخواهم که بهعنوان قاضی هیچگاه مجبور به صدور حکم به استناد این قانون فاجعهآور نباشم، اما به فرض محال و خداییناکرده اگر چنین شد، منِ قاضی باید به متهم چنین بگویم: شما را به لحاظ ارتکاب فلان جرم به دو سال زندگی اجباری در ایران، بزرگترین میراث مشترکمان، مهد زبان قند و شکر پارسی، محکوم میکنم!
آقایان و خانمهای نماینده که مسئولیت تصویب چنین قانون تأسفآوری بر عهدهٔ شماست، شاید شما زندگی در ایران برایتان مجازات است، ولی من و خیل بزرگی از ایرانیها زندگی داخل این مرزها را دوست داریم و با اراده زیستن در این خاک را انتخاب کردهایم. به ما بسیار برمیخورد و برایمان خفتآور است که زندگی در ایران را که حق و آرزوی ماست، بهعنوان مجازات در نظر گرفتهاید. کاش بفهمید که این قانون برای ایران ننگ است...
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#قانون_حجاب_و_عفاف
#آپارتاید_جنسیتی
دکتر امین تویسرکانی ٫ قاضی دادگستری
قانون حجاب و عفاف را خواندم و در بهت فرو رفتم از این حجم نادانی و قانوننویسی دمدستی و لجاجت و هزار کلمهٔ دیگر که از بیان معذورم. از میان صدها انتقادی که به اساس و جزئیات این قانون وارد است، فقط میخواهم از یک نکته بگویم که بیشتر از همه غمگین، یا بهتر بگویم، خشمگینم کرد. در این قانون دوازده مرتبه «ممنوعیت خروج از کشور» بهعنوان مجازات تعیین شده است. «مجازات» ممنوعیت از خروج از کشور؟! درست میخوانم؟!
در قوانین ایران بیسابقه است که ممنوعیت خروج از کشور یک «کیفر» باشد. تاکنون در قوانین، ممنوعیت خروج از کشور یک اقدام مقدماتی برای دستیابی به متهم برای محاکمه یا جلوگیری از فرار متهم بوده که امری قابلپذیرش و در دنیا نیز رایج است، اما مگر میشود ممنوعیت خروج از کشور را یک مجازات بدانیم؟ متأسفانه آری؛ براساس این به اصطلاح قانون، شما مرتکب جرمی میشوید که مجازات آن ممنوعیت خروج از کشور است یا بهعبارتی شما مجرمید پس مستحق زندگی اجباری در ایران هستید!
آقا و خانم نماینده، آیا زندگی در ایران مجازات است؟ زندگی در ایران، سرزمین مادریمان، همردیف زندان و جزای نقدی و شلاق و تبعید و اعدام است؟ آیا شما اینقدر از ایران بیزارید که زندگی بین خلیج فارس تا دریای خزر را یک نوع کیفر میدانید؟
من از آن وطنپرستانی نیستم که بگویم ایران بهشت است و غیر آن جهنم، ولی من ایران را دوست دارم، دوستداشتنی از جنس خاطره، از جنس چُغازَنبیل و گنبد سلطانیه، با طعم گز و قطاب و نانبرنجی، با رنگ عکسهای سیاهوسفید خرمشهر و آبی فیروزهای میدان نقشجهان؛ ولی حالا شما اسم این دوستداشتن را گذاشتهاید مجازات؟ مرا و هموطنانم را به وطن خودمان تبعید میکنید؟
امیدوارم و از خدا میخواهم که بهعنوان قاضی هیچگاه مجبور به صدور حکم به استناد این قانون فاجعهآور نباشم، اما به فرض محال و خداییناکرده اگر چنین شد، منِ قاضی باید به متهم چنین بگویم: شما را به لحاظ ارتکاب فلان جرم به دو سال زندگی اجباری در ایران، بزرگترین میراث مشترکمان، مهد زبان قند و شکر پارسی، محکوم میکنم!
آقایان و خانمهای نماینده که مسئولیت تصویب چنین قانون تأسفآوری بر عهدهٔ شماست، شاید شما زندگی در ایران برایتان مجازات است، ولی من و خیل بزرگی از ایرانیها زندگی داخل این مرزها را دوست داریم و با اراده زیستن در این خاک را انتخاب کردهایم. به ما بسیار برمیخورد و برایمان خفتآور است که زندگی در ایران را که حق و آرزوی ماست، بهعنوان مجازات در نظر گرفتهاید. کاش بفهمید که این قانون برای ایران ننگ است...
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#قانون_حجاب_و_عفاف
#آپارتاید_جنسیتی
رحیم قمیشی
فاطمه و عاطفه
دختران من هستند
به اندازه کل زمین و آسمان دوستشان دارم
هر دو تحصیلکرده در بهترین دانشگاهها
و مجبور به تحمل زندگی حداقلی بخاطر تحریم
در ایران مصیبتزده
یکیشان بخاطر دل ما حاضر شد رای هم بدهد
یکیشان گفت مگر دیوانه شدهاید رای میدهید
یکی میگوید اگر شرایطش بود از ایران رفته بودم
یکی دلش در ایران است، شاید بخاطر دل ما!
یکیشان به درون اهمیت میدهد
یکیشان به بیرون
یکی سیاسی است
یکی در عمرش یک بار هم اخبار نگاه نکرده
اما هر دو اشتراکات فراوانی دارند؛
هر دو میگویند نسل شما نجابت و خداباوری را در چادر و مقنعه میدید
ما نمیبینیم!
هر دو زندگی خوب را تنها با یکرنگی میبینند
حاضرند بمیرند اما دورو و متظاهر نشوند
هر دو صداقت را مهمترین اصل زندگی میدانند
هر دو وقتی ماموران تذکر حجاب را میدیدند
تا دو سه روز حالشان بد بود
هر دو با دنیا در ارتباطند و بهترین تکنولوژیها را استفاده میکنند
هر دو خوشبختی را از دل خود میجویند
نه از دل نظامی فشل و ناتوان
و
هر دو میگویند: نیازی به کمک شما نیست
خودمان نمیگذاریم به ما زور گفته شود!
ولی من و همسرم پدر و مادریم...
به آنها قول دادهایم پشتیبانشان باشیم
نگذاریم کوچکترین اهانتی را متحمل شوند
کوچکترین جریمهای بخاطر پاکدامنی و یکرویی نپردازند
به آنها گفتهایم:
نگران ما نباشید
ما نسلی سوختهایم
شما همانطور که دوست دارید زندگی کنید
ما نمیگذاریم باز حسرت زندگی خارج را بخورید
بروید خارج...
اما با دل خوش!
نه برای فرار از ایران!
به آنها نگفتهام قرار است آخر ماه چه اتفاقی بیفتد!
شاید بخاطر نشر چنین عکسی
در این کشور
جریمه صد میلیون تومانی شوم
و آنها هم هر یک پنجاه میلیون جریمه
ولی قول دادهام
نگذاریم چنین اتفاقی بیفتد
و گر نه
به آنها حق خواهم داد بروند...
و ما را هم بهعنوان بازماندگان نسلی شکست خورده
همراه خود ببرند
بگذارند در موزهها...
و بر سر در جایی که ما را تاکسیدرمی شده میگذارند
بنویسید؛
این مردم
بخاطر نشر چنین عکسی
پذیرفتند
تحقیر شوند
جریمه شوند
ممنوعالخروج شوند
دادگاهی شوند
آنها ذلت را
تا این حد
پذیرفتند...
دختران عزیزم!
من این عکس را خیلی دوست دارم
و آن را برنمیدارم
شاید به پروفایلم منتقلش کنم
و شما دخترانم را به اندازه دنیا دوست دارم
و همه دختران ایران زمین
فرزندان من هستند...
نمیگذارم تحقیر شوند
همانطور که نگذاشتم
صدام سرزمینم را
اشغال کند!
#شورای_مدیریت_گذار #قانون_حجاب_و_عفاف #آپارتاید_جنسیتی #مسئولیت_شهروندی
فاطمه و عاطفه
دختران من هستند
به اندازه کل زمین و آسمان دوستشان دارم
هر دو تحصیلکرده در بهترین دانشگاهها
و مجبور به تحمل زندگی حداقلی بخاطر تحریم
در ایران مصیبتزده
یکیشان بخاطر دل ما حاضر شد رای هم بدهد
یکیشان گفت مگر دیوانه شدهاید رای میدهید
یکی میگوید اگر شرایطش بود از ایران رفته بودم
یکی دلش در ایران است، شاید بخاطر دل ما!
یکیشان به درون اهمیت میدهد
یکیشان به بیرون
یکی سیاسی است
یکی در عمرش یک بار هم اخبار نگاه نکرده
اما هر دو اشتراکات فراوانی دارند؛
هر دو میگویند نسل شما نجابت و خداباوری را در چادر و مقنعه میدید
ما نمیبینیم!
هر دو زندگی خوب را تنها با یکرنگی میبینند
حاضرند بمیرند اما دورو و متظاهر نشوند
هر دو صداقت را مهمترین اصل زندگی میدانند
هر دو وقتی ماموران تذکر حجاب را میدیدند
تا دو سه روز حالشان بد بود
هر دو با دنیا در ارتباطند و بهترین تکنولوژیها را استفاده میکنند
هر دو خوشبختی را از دل خود میجویند
نه از دل نظامی فشل و ناتوان
و
هر دو میگویند: نیازی به کمک شما نیست
خودمان نمیگذاریم به ما زور گفته شود!
ولی من و همسرم پدر و مادریم...
به آنها قول دادهایم پشتیبانشان باشیم
نگذاریم کوچکترین اهانتی را متحمل شوند
کوچکترین جریمهای بخاطر پاکدامنی و یکرویی نپردازند
به آنها گفتهایم:
نگران ما نباشید
ما نسلی سوختهایم
شما همانطور که دوست دارید زندگی کنید
ما نمیگذاریم باز حسرت زندگی خارج را بخورید
بروید خارج...
اما با دل خوش!
نه برای فرار از ایران!
به آنها نگفتهام قرار است آخر ماه چه اتفاقی بیفتد!
شاید بخاطر نشر چنین عکسی
در این کشور
جریمه صد میلیون تومانی شوم
و آنها هم هر یک پنجاه میلیون جریمه
ولی قول دادهام
نگذاریم چنین اتفاقی بیفتد
و گر نه
به آنها حق خواهم داد بروند...
و ما را هم بهعنوان بازماندگان نسلی شکست خورده
همراه خود ببرند
بگذارند در موزهها...
و بر سر در جایی که ما را تاکسیدرمی شده میگذارند
بنویسید؛
این مردم
بخاطر نشر چنین عکسی
پذیرفتند
تحقیر شوند
جریمه شوند
ممنوعالخروج شوند
دادگاهی شوند
آنها ذلت را
تا این حد
پذیرفتند...
دختران عزیزم!
من این عکس را خیلی دوست دارم
و آن را برنمیدارم
شاید به پروفایلم منتقلش کنم
و شما دخترانم را به اندازه دنیا دوست دارم
و همه دختران ایران زمین
فرزندان من هستند...
نمیگذارم تحقیر شوند
همانطور که نگذاشتم
صدام سرزمینم را
اشغال کند!
#شورای_مدیریت_گذار #قانون_حجاب_و_عفاف #آپارتاید_جنسیتی #مسئولیت_شهروندی
نامه اعتراضی۹۲۳ نفر از معلمان مخالف قانون عفاف و حجاب و اعلام حمایت از حق انتخاب پوشش زنان ایرانی
با درود به مردم ایران زمین بویژه زنان آزادی خواه
آزادی گوهر گرانبهایی است که در گذر زمان هر چه انسانها آگاهتر شده اند بیش از پیش برای برخورداری از آن مبارزه و تلاش کرده اند. اما باید اعتراف کنیم که شوربختانه ما ایرانیان باوجود همه تلاشهای صورت گرفته، چندان که شایسته ما بوده است از این گوهر گرانبها برخوردار نبوده ایم که مهمترین علت آن در این پنج دهه مطلق نگری ایدئولوژیک حاکم بر افکار حکمرانان ما بوده است.
اما خوشبختانه توسعه تکنولوژی ارتباطات و افزایش بیش از پیش آگاهی منجر به افزایش حق طلبی و پایداری در مقابل قوانین و حتی سنن متحجرانه و آزادی ستیزانه شده است. در این عرصه اقشار مختلف جامعه و بویژه زنان و جوانان و بطور اخص دختران جوان آگاه و شجاع ما در عمل نشان داده اند که به اصل بنیادین حق مالکیت بر بدن باوری عمیق پیداکرده اند و میدانند که سایر وجوه آزادی بر این اصل بنا شده است و در طول سالهای اخیر بویژه از سال خونین ۱۴۰۱ اثبات کردند حتی به قیمت جان اجازه نخواهند داد که هیچ کس و بنابر هر دلیل، این حق را از آنها سلب نماید و بجز عقل سلیم و درک اجتماعی و بالطبع قانون برآمده از آن هیچ معیار محدود کننده دیگری را نخواهند پذیرفت.
از اینرو ما به عنوان
معلم،پدر،مادر،همسر و شهروند بنا بر مسئولیت انسانی،اجتماعی و حرفه ای خود، برای پاسداشت آزادی و حمایت از خواست معقول و انسانی مورد تایید اکثریت قریب به اتفاق جامعه، مخالفت صریح خود را با این لایحه نامعقول که نه فقط تحدید کننده حق بنیادین یک انسان بلکه تهدید کننده امنیت روانی و جانی زنان و همه خانواده و بخصوص کودکان مدرسه ای که ما معلمان علاوه بر آموزش در کنار خانواده مسئول امنیت و سلامت جان و روان این عزیزان هستیم،اعلام می نماییم. و علاوه بر آن اعلام می نماییم که آماده هرگونه پشتیبانی و همراهی با دختران و زنان سرزمین مان و حمایت و دفاع از آنها هستیم.
#شورای_مدیریت_گذار
#قانون_حجاب_و_عفاف
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
#آپارتاید_جنسیتی
با درود به مردم ایران زمین بویژه زنان آزادی خواه
آزادی گوهر گرانبهایی است که در گذر زمان هر چه انسانها آگاهتر شده اند بیش از پیش برای برخورداری از آن مبارزه و تلاش کرده اند. اما باید اعتراف کنیم که شوربختانه ما ایرانیان باوجود همه تلاشهای صورت گرفته، چندان که شایسته ما بوده است از این گوهر گرانبها برخوردار نبوده ایم که مهمترین علت آن در این پنج دهه مطلق نگری ایدئولوژیک حاکم بر افکار حکمرانان ما بوده است.
اما خوشبختانه توسعه تکنولوژی ارتباطات و افزایش بیش از پیش آگاهی منجر به افزایش حق طلبی و پایداری در مقابل قوانین و حتی سنن متحجرانه و آزادی ستیزانه شده است. در این عرصه اقشار مختلف جامعه و بویژه زنان و جوانان و بطور اخص دختران جوان آگاه و شجاع ما در عمل نشان داده اند که به اصل بنیادین حق مالکیت بر بدن باوری عمیق پیداکرده اند و میدانند که سایر وجوه آزادی بر این اصل بنا شده است و در طول سالهای اخیر بویژه از سال خونین ۱۴۰۱ اثبات کردند حتی به قیمت جان اجازه نخواهند داد که هیچ کس و بنابر هر دلیل، این حق را از آنها سلب نماید و بجز عقل سلیم و درک اجتماعی و بالطبع قانون برآمده از آن هیچ معیار محدود کننده دیگری را نخواهند پذیرفت.
از اینرو ما به عنوان
معلم،پدر،مادر،همسر و شهروند بنا بر مسئولیت انسانی،اجتماعی و حرفه ای خود، برای پاسداشت آزادی و حمایت از خواست معقول و انسانی مورد تایید اکثریت قریب به اتفاق جامعه، مخالفت صریح خود را با این لایحه نامعقول که نه فقط تحدید کننده حق بنیادین یک انسان بلکه تهدید کننده امنیت روانی و جانی زنان و همه خانواده و بخصوص کودکان مدرسه ای که ما معلمان علاوه بر آموزش در کنار خانواده مسئول امنیت و سلامت جان و روان این عزیزان هستیم،اعلام می نماییم. و علاوه بر آن اعلام می نماییم که آماده هرگونه پشتیبانی و همراهی با دختران و زنان سرزمین مان و حمایت و دفاع از آنها هستیم.
#شورای_مدیریت_گذار
#قانون_حجاب_و_عفاف
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
#آپارتاید_جنسیتی
قانون حجاب و عفاف؛ فوریت یا اولویت
دکتر بابک خطی
ابلاغ قانون حجاب و عفاف برای اجرای نهایی، سخنان ضد و نقیض سران قوا از تایید قالیباف و اژهای گرفته تا رئیسجمهوری که در مقام نفر دوم حکومت هیچ چیز را به طور دقیق نمیداند، باعث به وجود موجی از واکنش در مردم، جامعه مدنی و اپوزیسیون شده است که به شایستگی در برابر این قانون و اجرای آن ایستاده با وحدتی مثال زدنی آن را پس میزنند.
اما نکتهی اساسی و محوری که در این میان وجود دارد و نباید فراموش شود، این است که که هدف اصلی جنبش "زن زندگی آزادی" فراتر از این مساله بوده، این جنبش مساله آزادی انتخاب پوشش و مالکیت انسان بر بدن خود را هدف اصلی خود قرار داده است و در این مورد به جز جوانب اساسی حقوق بشری، مسائل استراتژیک برای نیل به آزادی و دمکراسی هم وجود دارد.
چرا که جمهوری اسلامی طی دهههای گذشته، سوار بر تعبیر عجیبی از دین اسلام که ظاهر در هیچ کجای امت مسلمان نیز جز در میان سلفیها داعشیها خریداری ندارد، به تسلط و اختیار داری بر بدن زن و تنانگی او به وحشیانهترین شکل ممکن اقدام نموده و از آن یک میدان جنگ ساخته است تا از طریق تسلط بر آن، استیلای خود را بر کل جامعه عملی سازد، چنانکه در تمام چهار دهه اخیر چنین کرده و از مساله حجاب اجباری قدمی پاپس نکشیده است.
بنابراین مساله حکومت با زنان و تحمیل پوشش اجباری بر آنان، برخلاف آنچه گاه در فروکاست مساله گفته میشود هرگز یک تکه پارچه نبوده، مساله، اعمال استیلا و کنترل کل افراد جامعه از طریق سلب اختیار زنان بر بدن خود به عنوان یک نماد است.
البته مقابله با قانون عفاف و حجاب چنانکه گفته شد اقدامی لازم است و مساله این است که این موضوع چنانکه این روزها فضای رسانه را اشغال کرده، نباید به اولویت اول جامعه مدنی و اپوزیسیون و محور مبارزات مردمی تبدیل شود.
چرا که ممکن است حکومت با تخریب خودخواسته این قانون و عقب نشینی مصلحتی از آن که اتفاقا در دو بستر مشخص قابل پیشبینی است، بخواهد جامعه مدنی و اپوزیسیون را در برابر عمل انجام شده قرار داده، خلعسلاح کند.
مورد اول اینکه هسته قدرت میتواند امتیازی به رئیس جمهور بدهد تا او پس از اطمینان خاطر از موافقت خامنهای سرور و مرادش! این قانون را رد کند و برای خود امتیازی بخرد که قطعا قرار است، در جهت حفظ اصل نظام، سرکوب آزادی و فریب مردم در جای دیگر خرج شود.
بستر دوم مساله جانشینی و رهبری سالمند است که هر لحظه در معرض مرگ قرار دارد و حذف پر سر و صدای این قانون توسط جانشین احتمالی او میتواند برای رهبر جدید اعتبار قابل توجهی بخرد تا هسته قدرت جدید برای استیلای بعدی جامعه در آینده از آن حداکثر استفاده را بنماید.
اینکه قسمتهایی از جناح محافظهکار نیز آشکار و نهان با این قانون مخالفت میکند یا اینکه برخی از قضاتی که در سیستم فاسد قضایی جمهوری اسلامی رشد کردهاند که در آن قاضی عملا امربر مامور امنیتی و سخنگوی او است و تا همین دیروز و در جریان جنبش زن زندگی آزادی مثل نقل و نبات احکام اعدام، زندان و شلاق برای معترضان صادر میکرده، یکباره متحول شده در فضای رسانهای خدا خدا میکند که مبادا بخواهد با استناد به قانون عفاف و حجاب، حکمی صادر کند، بهجز ریاکاری مهوع، میتواند نوعی زمینهسازی برای تحلیلهای بالا هم باشد.
این داستان البته به جاهای رقتانگیزتری هم رسیده است.
آنجا که افرادی اغلب با پلتفورم اصلاح طلب حکومتی اصل قانون عفاف و حجاب، غیرانسانی، ظالمانه و عقب مانده بودن آن را فراموش کردهاند و ظاهرا کلیت آن را قبول دارند و به فرعیاتی از این دست پرداختهاند:
"وای بر شرف ما که اتباع بیگانه بخواهند مجری این لایحه باشند"
این یعنی اصل قانون حجاب و عفاف به نظر ما درست است و قبولش داریم، فقط با اینکه فرد متجاوز از ملیتی غیر ایرانی باشد مشکل داریم و اگر فرد تعرض کننده و متجاوز ایرانیالاصل باشد، مساله حل شده است!
یا اینکه به جای زیر سوال بردن اصل این قانون، به "عدم تناسب جرم! و جریمه در آن" پرداخته میشود که باز هم به این معنی است که آنها انتخاب پوشش اختیاری توسط زنان را جرم میدانند و با قانون حجاب هم موافقند و فقط با میزان جریمهاش مشکل دارند!
بنابر تمام این قرائن حواس جامعه مدنی ایران و اپوزیسیون در داخل و خارج کشور باید جمع به این موضوع مهم باشد که ضمن موضعگیری محکم در برابر قانون حجاب و عفاف بدان به چشم یک فوریت بنگرد و از تبدیل آن به محور مقابله با جمهوری اسلامی بپرهیزد و همچنان بر اصول حق حاکمیت انسان بر بدن و حق پوشش اختیاری برای زنان که پاشنه آشیل حکومت و شیشه عمر آن است، متمرکز باشد.
#شورای_مدیریت_گذار
#آپارتاید_جنسیتی
#قانون_حجاب_و_عفاف
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
دکتر بابک خطی
ابلاغ قانون حجاب و عفاف برای اجرای نهایی، سخنان ضد و نقیض سران قوا از تایید قالیباف و اژهای گرفته تا رئیسجمهوری که در مقام نفر دوم حکومت هیچ چیز را به طور دقیق نمیداند، باعث به وجود موجی از واکنش در مردم، جامعه مدنی و اپوزیسیون شده است که به شایستگی در برابر این قانون و اجرای آن ایستاده با وحدتی مثال زدنی آن را پس میزنند.
اما نکتهی اساسی و محوری که در این میان وجود دارد و نباید فراموش شود، این است که که هدف اصلی جنبش "زن زندگی آزادی" فراتر از این مساله بوده، این جنبش مساله آزادی انتخاب پوشش و مالکیت انسان بر بدن خود را هدف اصلی خود قرار داده است و در این مورد به جز جوانب اساسی حقوق بشری، مسائل استراتژیک برای نیل به آزادی و دمکراسی هم وجود دارد.
چرا که جمهوری اسلامی طی دهههای گذشته، سوار بر تعبیر عجیبی از دین اسلام که ظاهر در هیچ کجای امت مسلمان نیز جز در میان سلفیها داعشیها خریداری ندارد، به تسلط و اختیار داری بر بدن زن و تنانگی او به وحشیانهترین شکل ممکن اقدام نموده و از آن یک میدان جنگ ساخته است تا از طریق تسلط بر آن، استیلای خود را بر کل جامعه عملی سازد، چنانکه در تمام چهار دهه اخیر چنین کرده و از مساله حجاب اجباری قدمی پاپس نکشیده است.
بنابراین مساله حکومت با زنان و تحمیل پوشش اجباری بر آنان، برخلاف آنچه گاه در فروکاست مساله گفته میشود هرگز یک تکه پارچه نبوده، مساله، اعمال استیلا و کنترل کل افراد جامعه از طریق سلب اختیار زنان بر بدن خود به عنوان یک نماد است.
البته مقابله با قانون عفاف و حجاب چنانکه گفته شد اقدامی لازم است و مساله این است که این موضوع چنانکه این روزها فضای رسانه را اشغال کرده، نباید به اولویت اول جامعه مدنی و اپوزیسیون و محور مبارزات مردمی تبدیل شود.
چرا که ممکن است حکومت با تخریب خودخواسته این قانون و عقب نشینی مصلحتی از آن که اتفاقا در دو بستر مشخص قابل پیشبینی است، بخواهد جامعه مدنی و اپوزیسیون را در برابر عمل انجام شده قرار داده، خلعسلاح کند.
مورد اول اینکه هسته قدرت میتواند امتیازی به رئیس جمهور بدهد تا او پس از اطمینان خاطر از موافقت خامنهای سرور و مرادش! این قانون را رد کند و برای خود امتیازی بخرد که قطعا قرار است، در جهت حفظ اصل نظام، سرکوب آزادی و فریب مردم در جای دیگر خرج شود.
بستر دوم مساله جانشینی و رهبری سالمند است که هر لحظه در معرض مرگ قرار دارد و حذف پر سر و صدای این قانون توسط جانشین احتمالی او میتواند برای رهبر جدید اعتبار قابل توجهی بخرد تا هسته قدرت جدید برای استیلای بعدی جامعه در آینده از آن حداکثر استفاده را بنماید.
اینکه قسمتهایی از جناح محافظهکار نیز آشکار و نهان با این قانون مخالفت میکند یا اینکه برخی از قضاتی که در سیستم فاسد قضایی جمهوری اسلامی رشد کردهاند که در آن قاضی عملا امربر مامور امنیتی و سخنگوی او است و تا همین دیروز و در جریان جنبش زن زندگی آزادی مثل نقل و نبات احکام اعدام، زندان و شلاق برای معترضان صادر میکرده، یکباره متحول شده در فضای رسانهای خدا خدا میکند که مبادا بخواهد با استناد به قانون عفاف و حجاب، حکمی صادر کند، بهجز ریاکاری مهوع، میتواند نوعی زمینهسازی برای تحلیلهای بالا هم باشد.
این داستان البته به جاهای رقتانگیزتری هم رسیده است.
آنجا که افرادی اغلب با پلتفورم اصلاح طلب حکومتی اصل قانون عفاف و حجاب، غیرانسانی، ظالمانه و عقب مانده بودن آن را فراموش کردهاند و ظاهرا کلیت آن را قبول دارند و به فرعیاتی از این دست پرداختهاند:
"وای بر شرف ما که اتباع بیگانه بخواهند مجری این لایحه باشند"
این یعنی اصل قانون حجاب و عفاف به نظر ما درست است و قبولش داریم، فقط با اینکه فرد متجاوز از ملیتی غیر ایرانی باشد مشکل داریم و اگر فرد تعرض کننده و متجاوز ایرانیالاصل باشد، مساله حل شده است!
یا اینکه به جای زیر سوال بردن اصل این قانون، به "عدم تناسب جرم! و جریمه در آن" پرداخته میشود که باز هم به این معنی است که آنها انتخاب پوشش اختیاری توسط زنان را جرم میدانند و با قانون حجاب هم موافقند و فقط با میزان جریمهاش مشکل دارند!
بنابر تمام این قرائن حواس جامعه مدنی ایران و اپوزیسیون در داخل و خارج کشور باید جمع به این موضوع مهم باشد که ضمن موضعگیری محکم در برابر قانون حجاب و عفاف بدان به چشم یک فوریت بنگرد و از تبدیل آن به محور مقابله با جمهوری اسلامی بپرهیزد و همچنان بر اصول حق حاکمیت انسان بر بدن و حق پوشش اختیاری برای زنان که پاشنه آشیل حکومت و شیشه عمر آن است، متمرکز باشد.
#شورای_مدیریت_گذار
#آپارتاید_جنسیتی
#قانون_حجاب_و_عفاف
#مسئولیت_شهروندی
#اعتراضات_مدنی
سفره کشور در انحصار نظامیان است
کشوری که مفاصلش در اختیار نظامیان است چگونه از سرمایه گذاری خارجی صحبت می کنید؟
مجید مرادی
اکنون ۳۵ سال از پایان جنگ گذشته است. در این مدت سایه سنگین ستیز با استکبار و سازش ناپذیری که بر جامعه و کشور حاکم بود فرصت مناسبی پدید آورد تا همه حوزهها امنیتی و نظامی شود.
ورزش را نظامی کردند تا ورزشگاهها و باشگاهها و بازیکنان دست از پا خطا نکنند.
مخابرات را نظامی کردند تا ارتباطات تحت کنترل باشد.
رسانهها هم جز در دورهای کوتاه در عهد اصلاحات که شکوفا بود و بعد قلع و قمع شد برای اطمینان خاطر دست نظامیان افتاد تا پایگاه دشمن نشوند.
حتی غمخوار گردشگری هم شدند و گردشگری هم دست نظامیان افتاد چون گردشگران خارجی که پایشان به ایران میرسد باید از موی سر تا آب شربشان هم تحت کنترل باشد.
مجلس هم بعد از دوره ششم به سمت نظامیزه شدن رفت.
دادگاه های امنیتی سیاسی هم دست قضات نظامی یا نزدیک به نطامیان افتاد.
راهسازی و انبوهسازی مسکن هم دست همین هاست.
دیپلماسی و سیاست خارجی منطقهای دست نظامیان افتاد زیرا بنا بر این بود که دیپلماسی با میدان در کل خاورمیانه هماهنگ باشد و نه بر عکس.
حتی از واکسنسازی هم نگذشتند و واکسن کرونا هم نظامی شد.
منطقشان هم ساده است. لازمه حفظ نظام و نگاهبانی از انقلاب، نظامی شدن همه عرصههای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی است و همه اینها باید تحت کنترل و مدیریت باشند.
از من نشنیده بگیرید که حتی حوزههای علمیه هم از آفت نظامی شدن در امان نبودهاند.
در نتیجه بخش خصوصی واقعی و مستقل، از همه این حوزهها کنار زده شد و کمتر خیری از سرمایهگذاری در بخشهای اقتصادی و فرهنگی دید. حتی شرکت ترکیهای که برای خدمات فرودگاهی فرودگاه امام برنده شده بود با دخالت نظامیان فراری شد.
بنا بر این بود که هر سودی که قرار است به بخش خصوصی برسد به نهادهای نظامی و در کنار آن به نظامیان برسد.
اکنون کشوری داریم که هم سفرا و دیپلماتهای ارشدش در منطقه غالبا نظامیاند و هم رؤسای باشگاه های ورزشیاش و هم مدیران رسانههای برجستهاش و هم مدیران ارشد نفت و مخابراتش.
نمیدانم چگونه کشوری که همه مفاصلش در اختیار نظامیان است از سوی بالاترین مقام اجرایی اش به سرمایهگذاران آمریکایی چراغ سبز نشان میدهد؟ همین سرمایهداران داخلی هم احساس امنیت نمیکنند چگونه سرمایهگذار آمریکایی و اروپایی سرمایهاش را به ایران منتقل کند؟!
گفتند چرا سرمایهگذاران بخورند؟ خودمان سرمایهگذاری میکنیم و جاده و مسکن و رسانه و شهرک فیلم سازی و اسکله و شرکت هواپیمایی و دریانوردی و خودروسازی و نفتکش و باشگاه و تیم ورزشی و... میسازیم و خودمان میخوریم. ما اکنون روی سفرهای نشستهایم که به تمام معنای کلمه خالیست. سفره ما در انحصار نظامیان است. هر چه خواستند خوردند و هرچه زائد بود بردند در خدمت نظام پلید بعث سوریه و شبه نظامیان عراق و زرادخانه های جنوب لبنان و راهسازی و توسعه شهری بیروت و بعلبک و نبطیه و صور و تغذیه حوثی ها. آن وقت من و حاج حسین فخری عزیز باید سرمان در مقابل مردم خرمشهر و آبادان و البته کل ایران افکنده باشد.حاج حسین عزیز! دیدی چه کردند با ما؟ دیدی آن نوحه هایی که در طعن و لعن و وعده سقوط آل سعود خواندند خطا بود! دیدی نظامی شدن کل کشور چه فلاکتی به همراه داشت؟!
دست مریزاد همرزمان سابق! شما واقعا پیروز شدید نه بر صدام و آمریکا و اسرائیل، بلکه فقط بر ملت ایران! که ده درصدی مهاجرت کرده اند و بیشتر بقیه آن در رؤیای هجرتند.
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
کشوری که مفاصلش در اختیار نظامیان است چگونه از سرمایه گذاری خارجی صحبت می کنید؟
مجید مرادی
اکنون ۳۵ سال از پایان جنگ گذشته است. در این مدت سایه سنگین ستیز با استکبار و سازش ناپذیری که بر جامعه و کشور حاکم بود فرصت مناسبی پدید آورد تا همه حوزهها امنیتی و نظامی شود.
ورزش را نظامی کردند تا ورزشگاهها و باشگاهها و بازیکنان دست از پا خطا نکنند.
مخابرات را نظامی کردند تا ارتباطات تحت کنترل باشد.
رسانهها هم جز در دورهای کوتاه در عهد اصلاحات که شکوفا بود و بعد قلع و قمع شد برای اطمینان خاطر دست نظامیان افتاد تا پایگاه دشمن نشوند.
حتی غمخوار گردشگری هم شدند و گردشگری هم دست نظامیان افتاد چون گردشگران خارجی که پایشان به ایران میرسد باید از موی سر تا آب شربشان هم تحت کنترل باشد.
مجلس هم بعد از دوره ششم به سمت نظامیزه شدن رفت.
دادگاه های امنیتی سیاسی هم دست قضات نظامی یا نزدیک به نطامیان افتاد.
راهسازی و انبوهسازی مسکن هم دست همین هاست.
دیپلماسی و سیاست خارجی منطقهای دست نظامیان افتاد زیرا بنا بر این بود که دیپلماسی با میدان در کل خاورمیانه هماهنگ باشد و نه بر عکس.
حتی از واکسنسازی هم نگذشتند و واکسن کرونا هم نظامی شد.
منطقشان هم ساده است. لازمه حفظ نظام و نگاهبانی از انقلاب، نظامی شدن همه عرصههای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی است و همه اینها باید تحت کنترل و مدیریت باشند.
از من نشنیده بگیرید که حتی حوزههای علمیه هم از آفت نظامی شدن در امان نبودهاند.
در نتیجه بخش خصوصی واقعی و مستقل، از همه این حوزهها کنار زده شد و کمتر خیری از سرمایهگذاری در بخشهای اقتصادی و فرهنگی دید. حتی شرکت ترکیهای که برای خدمات فرودگاهی فرودگاه امام برنده شده بود با دخالت نظامیان فراری شد.
بنا بر این بود که هر سودی که قرار است به بخش خصوصی برسد به نهادهای نظامی و در کنار آن به نظامیان برسد.
اکنون کشوری داریم که هم سفرا و دیپلماتهای ارشدش در منطقه غالبا نظامیاند و هم رؤسای باشگاه های ورزشیاش و هم مدیران رسانههای برجستهاش و هم مدیران ارشد نفت و مخابراتش.
نمیدانم چگونه کشوری که همه مفاصلش در اختیار نظامیان است از سوی بالاترین مقام اجرایی اش به سرمایهگذاران آمریکایی چراغ سبز نشان میدهد؟ همین سرمایهداران داخلی هم احساس امنیت نمیکنند چگونه سرمایهگذار آمریکایی و اروپایی سرمایهاش را به ایران منتقل کند؟!
گفتند چرا سرمایهگذاران بخورند؟ خودمان سرمایهگذاری میکنیم و جاده و مسکن و رسانه و شهرک فیلم سازی و اسکله و شرکت هواپیمایی و دریانوردی و خودروسازی و نفتکش و باشگاه و تیم ورزشی و... میسازیم و خودمان میخوریم. ما اکنون روی سفرهای نشستهایم که به تمام معنای کلمه خالیست. سفره ما در انحصار نظامیان است. هر چه خواستند خوردند و هرچه زائد بود بردند در خدمت نظام پلید بعث سوریه و شبه نظامیان عراق و زرادخانه های جنوب لبنان و راهسازی و توسعه شهری بیروت و بعلبک و نبطیه و صور و تغذیه حوثی ها. آن وقت من و حاج حسین فخری عزیز باید سرمان در مقابل مردم خرمشهر و آبادان و البته کل ایران افکنده باشد.حاج حسین عزیز! دیدی چه کردند با ما؟ دیدی آن نوحه هایی که در طعن و لعن و وعده سقوط آل سعود خواندند خطا بود! دیدی نظامی شدن کل کشور چه فلاکتی به همراه داشت؟!
دست مریزاد همرزمان سابق! شما واقعا پیروز شدید نه بر صدام و آمریکا و اسرائیل، بلکه فقط بر ملت ایران! که ده درصدی مهاجرت کرده اند و بیشتر بقیه آن در رؤیای هجرتند.
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
رفوزه شدن " ایران"
صلاحالدین خدیو
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود، کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بیپایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابریساز و تشدیدشوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
صلاحالدین خدیو
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود، کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بیپایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابریساز و تشدیدشوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
قتل هر زن؛ بقاء ویرانگر یک گفتمان
در سالهای اخیر، همزمان با افزایش توجه عمومی و رسانهای به قتل زنان در بسترهایی چون خشونت خانگی، تجاوز، و آنچه قتل ناموسی نامیده میشود، برخی واکنشهای انتقادی از سوی بخشی از جامعه شکل گرفته است، که چرا قتلهایی مانند قتل یک دانشجو برای سرقت لپتاپ یا قتلهای ناشی از نزاعهای خیابانی، کمتر مورد توجه تحلیلی و رسانهای قرار میگیرند؟ آیا جان انسانها در نظام ارزشی ما طبقهبندی شده است؟ و آیا چنین تمایزی خود نوعی بیعدالتی در مواجهه با جنایتها نیست؟
این پرسش در ظاهر، داعیهی برابری در محکومکردن همهی اشکال قتل را دارد، اما در بنیاد خود یک تفاوت ساختاری را نادیده میگیرد: اینکه قتل زنان، بهویژه زمانیکه با تجاوز یا مفاهیمی چون غیرت و شرافت همراه است، صرفاً یک جنایت فردی یا لحظهای نیست، بلکه تبلور خشونتی است نهادینه، فرهنگی، و حقوقی. این قتلها حامل بار معناییای هستند که مستقیماً از گفتمانهای تاریخی دربارهی بدن زن، نقش زن در خانواده، و جایگاه زن در ساختار قدرت اجتماعی تغذیه میشوند.
در حالی که قتلهایی مانند سرقت مسلحانه یا نزاع خیابانی نیز بدون تردید فاجعهبار و اخلاقاً مطرودند، اما اغلب در بستر اقتصاد سیاسی فقر، بیثباتی اجتماعی یا فروپاشی نظم حقوقی تحلیل میشوند. در مقابل، قتلهای موسوم به " قتل ناموسی" و آن دسته از قتلهایی که پس از تجاوز رخ میدهند، بر زمینهای از مشروعیت فرهنگی و عرفی شکل میگیرند و از اینرو، حامل اهمیتی ساختاریاند که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
قتل زنان بر اثر تجاوز و یا مفهومی مانند غیرت، یک "موضوع" است و نباید آن را مانند اتفاقاتی که در قتلهای مشاجرهای و یا دزدی و غیره میافتد یکسان در نظر گرفت. این نوع قتلها نه تنها از منظر جرمشناسی بلکه از منظر جامعهشناسی، روانشناسی فرهنگی، و تحلیلهای جنسیتی، حامل معانی پیچیده و ساختارمندی هستند که ریشه در نظمهای دیرپای قدرت، عرف، بازنماییهای فرهنگی از زن، و سازوکارهای انضباطی بدن زنانه دارند.
چنین قتلهایی واجد ساختارهای خاصی از معنا هستد که در آن، نه تنها خشونت علیه زنان جنبهای آشکار از کنترل جنسیتی و مالکیت نمادین بر بدن زن را نشان میدهد، بلکه این نوع خشونت در تحلیل عرفی و حتی قانون دینی، به شکل ضمنی یا علنی توجیهپذیر معرفی میشوند. به عبارتی، این قتلها نه تنها کنشهای فردی که تابع هیجان یا خشونت لحظهای باشند نیستند، بلکه بازتاب گفتمانهاییاند که از مرد تصویر "صاحب ناموس" و از زن تصویر "حامل شرم یا حیثیت" میسازند. به همین دلیل است که پس از هر قتل، فشارهای خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بر زنان بیشتر میشود.
در اینجا باید میان خشونت فردی و خشونتی که ریشه در ساختار دارد تفاوت قائل شد. خشونت ساختاری، خشونتی است که در خود نظام، و در روابط اجتماعی نهادینه شده و حتی در غیاب عامل شخصی نیز تداوم مییابد. قتلهایی که در بستر مفاهیمی مانند غیرت یا تجاوز رخ میدهند، تبلور چنین خشونتی هستند. در این نوع خشونت، بدن زن عرصهی بروز بحرانهای مردانه، ترسهای فرهنگی، و سازوکارهای نظمبخش به خانواده و اجتماع تعریف میشود.
همچنین، میتوان این قتلها را در پیوند با مفاهیم "قتل ناموسی"، "مردسالاری نهادینهشده"، و "خشونت جنسیتی بازتولیدشونده" بررسی کرد؛ مفاهیمی که به ما اجازه میدهند این پدیده را نه بهعنوان یک رخداد فردی، بلکه بهمثابه یک شاخص آسیبشناختی از نظم اجتماعی تحلیل کنیم. در این تحلیل، زن قربانی نه صرفاً یک فرد، بلکه حامل بار تمامعیار روابط سلطه بر بدن، زبان جنسیتی، و اشکال بازنمایی قدرت سیاسی و دینی است.
از این رو، هدف از برجستهسازی این نوع قتلها، نادیدهگرفتن سایر قربانیان خشونت نیست، بلکه تلاشی است برای افشای لایههایی از خشونت که پشت نقاب سنت، عرف، و طبیعتِ روابط جنسی پنهان شدهاند و تا زمانی که این نقابها کنار نروند، امکان نقد و تغییر فراهم نمیشود. قتل زنان، خاصه در قالبهای موجهنماییشده، در واقع عرصهی بروز تضادهای عمیق فرهنگی و گفتمانی است که نمیتوان آن را صرفاً با معیار اخلاقی عام "هر قتلی بد است" تحلیل کرد.
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
#شورای_مدیریت_گذار
در سالهای اخیر، همزمان با افزایش توجه عمومی و رسانهای به قتل زنان در بسترهایی چون خشونت خانگی، تجاوز، و آنچه قتل ناموسی نامیده میشود، برخی واکنشهای انتقادی از سوی بخشی از جامعه شکل گرفته است، که چرا قتلهایی مانند قتل یک دانشجو برای سرقت لپتاپ یا قتلهای ناشی از نزاعهای خیابانی، کمتر مورد توجه تحلیلی و رسانهای قرار میگیرند؟ آیا جان انسانها در نظام ارزشی ما طبقهبندی شده است؟ و آیا چنین تمایزی خود نوعی بیعدالتی در مواجهه با جنایتها نیست؟
این پرسش در ظاهر، داعیهی برابری در محکومکردن همهی اشکال قتل را دارد، اما در بنیاد خود یک تفاوت ساختاری را نادیده میگیرد: اینکه قتل زنان، بهویژه زمانیکه با تجاوز یا مفاهیمی چون غیرت و شرافت همراه است، صرفاً یک جنایت فردی یا لحظهای نیست، بلکه تبلور خشونتی است نهادینه، فرهنگی، و حقوقی. این قتلها حامل بار معناییای هستند که مستقیماً از گفتمانهای تاریخی دربارهی بدن زن، نقش زن در خانواده، و جایگاه زن در ساختار قدرت اجتماعی تغذیه میشوند.
در حالی که قتلهایی مانند سرقت مسلحانه یا نزاع خیابانی نیز بدون تردید فاجعهبار و اخلاقاً مطرودند، اما اغلب در بستر اقتصاد سیاسی فقر، بیثباتی اجتماعی یا فروپاشی نظم حقوقی تحلیل میشوند. در مقابل، قتلهای موسوم به " قتل ناموسی" و آن دسته از قتلهایی که پس از تجاوز رخ میدهند، بر زمینهای از مشروعیت فرهنگی و عرفی شکل میگیرند و از اینرو، حامل اهمیتی ساختاریاند که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
قتل زنان بر اثر تجاوز و یا مفهومی مانند غیرت، یک "موضوع" است و نباید آن را مانند اتفاقاتی که در قتلهای مشاجرهای و یا دزدی و غیره میافتد یکسان در نظر گرفت. این نوع قتلها نه تنها از منظر جرمشناسی بلکه از منظر جامعهشناسی، روانشناسی فرهنگی، و تحلیلهای جنسیتی، حامل معانی پیچیده و ساختارمندی هستند که ریشه در نظمهای دیرپای قدرت، عرف، بازنماییهای فرهنگی از زن، و سازوکارهای انضباطی بدن زنانه دارند.
چنین قتلهایی واجد ساختارهای خاصی از معنا هستد که در آن، نه تنها خشونت علیه زنان جنبهای آشکار از کنترل جنسیتی و مالکیت نمادین بر بدن زن را نشان میدهد، بلکه این نوع خشونت در تحلیل عرفی و حتی قانون دینی، به شکل ضمنی یا علنی توجیهپذیر معرفی میشوند. به عبارتی، این قتلها نه تنها کنشهای فردی که تابع هیجان یا خشونت لحظهای باشند نیستند، بلکه بازتاب گفتمانهاییاند که از مرد تصویر "صاحب ناموس" و از زن تصویر "حامل شرم یا حیثیت" میسازند. به همین دلیل است که پس از هر قتل، فشارهای خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بر زنان بیشتر میشود.
در اینجا باید میان خشونت فردی و خشونتی که ریشه در ساختار دارد تفاوت قائل شد. خشونت ساختاری، خشونتی است که در خود نظام، و در روابط اجتماعی نهادینه شده و حتی در غیاب عامل شخصی نیز تداوم مییابد. قتلهایی که در بستر مفاهیمی مانند غیرت یا تجاوز رخ میدهند، تبلور چنین خشونتی هستند. در این نوع خشونت، بدن زن عرصهی بروز بحرانهای مردانه، ترسهای فرهنگی، و سازوکارهای نظمبخش به خانواده و اجتماع تعریف میشود.
همچنین، میتوان این قتلها را در پیوند با مفاهیم "قتل ناموسی"، "مردسالاری نهادینهشده"، و "خشونت جنسیتی بازتولیدشونده" بررسی کرد؛ مفاهیمی که به ما اجازه میدهند این پدیده را نه بهعنوان یک رخداد فردی، بلکه بهمثابه یک شاخص آسیبشناختی از نظم اجتماعی تحلیل کنیم. در این تحلیل، زن قربانی نه صرفاً یک فرد، بلکه حامل بار تمامعیار روابط سلطه بر بدن، زبان جنسیتی، و اشکال بازنمایی قدرت سیاسی و دینی است.
از این رو، هدف از برجستهسازی این نوع قتلها، نادیدهگرفتن سایر قربانیان خشونت نیست، بلکه تلاشی است برای افشای لایههایی از خشونت که پشت نقاب سنت، عرف، و طبیعتِ روابط جنسی پنهان شدهاند و تا زمانی که این نقابها کنار نروند، امکان نقد و تغییر فراهم نمیشود. قتل زنان، خاصه در قالبهای موجهنماییشده، در واقع عرصهی بروز تضادهای عمیق فرهنگی و گفتمانی است که نمیتوان آن را صرفاً با معیار اخلاقی عام "هر قتلی بد است" تحلیل کرد.
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
#شورای_مدیریت_گذار
چرا در ایران، نیت شیطانی این قدر زود به تجاوز منجر میشود؟
مجتبی مطهری
از دختر دبستانی روستایی، فقط کفشهایش پیدا شد! چندی بعد جنازه خفه شده او، پس از تعرض یافت شد. متجاوز و قاتل که بود؟ مردی متأهل! او گفت: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، آن را عملی کردم!"
چگونه است که در ایران، این نیت های پلید شیطانی، زود به مرحله عمل میرسند؟ اگر قرار باشد نیت شیطانی این قدر سریع ایجاد شده و به مرحله ی عمل برسد، در کشورهای غربی، که استخرها مختلط، مشروب فروشیها در دسترس، تابلوهای نیمه عریان در مقابل و فیلم های شهوت انگیز تلویزیون در دید همگان است، باید روزانه ده ها هزار نفر مورد تعرض قرار گیرند.
پاسخ سؤال در این نکته است که جمله سه قسمتی: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم"، در حقیقت جملهای چهار قسمتی است: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، دیدم انگار در این مملکت، «کسی به کسی نیست»، نیت خود را عملی کردم!"؟؟؟
کشورهای غربی با درست در اختیار گرفتن قدرت رسانهای، به هر نافهمی فهماندهاند که در این شهر، نسبت به جرمهای خشن، به ویژه نسبت به کودکان و دختران، حساسیت زیادی وجود دارد و "کسی به کسی هست!" وقتی دختر ده سالهای به نام "هولی جونز" در کانادا ناپدید شد، به مدت دو روز، "خبر اول" تمام شبکههای مهم خبری آن کشور بود! ما چه میکنیم؟ فورا این گونه اخبار را پنهان میکنیم تا زمان دستگیری احتمالی مجرم!
آیا از کم شعوری غربی هاست که برنامههای مهم تلویزیونی را قطع کرده و تعقیب و گریز یک مجرم را به طور زنده پخش میکنند؟ تفاقا غربیها در این موارد، بسیار عاقلانه عمل میکنند چون میدانند مسئله اصلی، دستگیری مجرم نیست، بلکه فهماندن این امر، به مجرمان بعدی است که این جا، شهر است نه جنگل؛ و ربودن یک کودک و یا تعرض به او، یعنی مواجهه با کل حکومت و مردم!!
در ایران ما، وقتی یک جانی به یک دختر تعرض میکند حداکثر خود را با یک خانواده، طرف میبیند که به راحتی با تهدیدهایی مانند پخش فیلم تعرض و یا تجاوز به عضو دیگر خانواده، آنان را از شکایت منصرف میکند. ولی در غرب، کودک، از جامعه ربوده میشود نه از خانواده؛ و جانی میداند از فردا، جنایت او مورد توجه همه رسانه هاست و انصراف شاکی خصوصی تأثیری ندارد.
من نمیدانم تعداد "جنگل بانان" در این کشور چند نفر است ولی هر چه هست، تعداد "جنگل بینان"، یعنی کسانی که جامعه ایران را مثل "جنگل" تلقی میکنند و از قمه کشی و ربایش و تهدید و تجاوز و جرمهای دیگر ابایی ندارند، کم شمار نیست. به سبب جمعیت رو به رشد "جنگل بینان" است که اگر آینه دو خودرو، کمی با شدت به هم برخورد کند، پیاده شدن از خودرو با قمه، منظره نادری در تهران نیست!
مردم عادی به کنار، در کدام کشور جهان، شروران در مواجهه با پلیس، به جای فرار، مکررا با قمه به مأموران مسلح حمله میکنند؟ آیا این پدیدهها دلیلی بر گسترش تعداد "جنگل بینان" نیست؟
نماز صبح، رادیو را باز میکنید، پیام اخلاق میدهد، از خانه خارج میشوید، بر دیوار روبرو، پیام اخلاقی نوشته است. در و دیوار شهر، پر است از تابلوها و بیلبوردهای اخلاقی. تلفن های همراه پی در پی پیامهای اخلاقی برایمان باز میکند. بالای سربرگ نامههای اداریمان، پیام اخلاقی نوشته است، آخوند اداره، ظهر کلی برای ما اخلاق میبافد. عصر در مراسم ختم کلی اخلاق میآموزیم. از ده شبکه سیما، دست کم در هر زمان، شش تا مستقیم، سخنرانی فلان آقا را پخش میکند که پیام اخلاق میدهد. آنهایی هم که فیلم پخش میکنند، همان حرفها را از زبان هنرپیشگانشان، دوباره به خوردمان میدهند! اگر بنا بود این پیام ها کاری بکند، ما الان باید در بهشت اخلاق زندگی میکردیم! کلانتری ها و دادگاه های ما، مانند سوئیس بیکار بودند! ای قربان درس اخلاق دادنتان!
میبینید همه چیزمان به همه چیزمان میآید: یشترین متخصصان پزشکی؛ و بیشترین آمار بیماری! بیشترین روحانی و معلم اخلاق؛ و بیشترین پرونده ی دادگستری و کلانتری! بیشترین بانک و سیستم حسابرسی؛ و بیشترین دزدی و اختلاس! را داریم. ما خنده دارترین مردم جهانیم! هیچ جا و هیچ کس را هم در دنیا آدم حساب نمیکنیم!!!
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
مجتبی مطهری
از دختر دبستانی روستایی، فقط کفشهایش پیدا شد! چندی بعد جنازه خفه شده او، پس از تعرض یافت شد. متجاوز و قاتل که بود؟ مردی متأهل! او گفت: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، آن را عملی کردم!"
چگونه است که در ایران، این نیت های پلید شیطانی، زود به مرحله عمل میرسند؟ اگر قرار باشد نیت شیطانی این قدر سریع ایجاد شده و به مرحله ی عمل برسد، در کشورهای غربی، که استخرها مختلط، مشروب فروشیها در دسترس، تابلوهای نیمه عریان در مقابل و فیلم های شهوت انگیز تلویزیون در دید همگان است، باید روزانه ده ها هزار نفر مورد تعرض قرار گیرند.
پاسخ سؤال در این نکته است که جمله سه قسمتی: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم"، در حقیقت جملهای چهار قسمتی است: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، دیدم انگار در این مملکت، «کسی به کسی نیست»، نیت خود را عملی کردم!"؟؟؟
کشورهای غربی با درست در اختیار گرفتن قدرت رسانهای، به هر نافهمی فهماندهاند که در این شهر، نسبت به جرمهای خشن، به ویژه نسبت به کودکان و دختران، حساسیت زیادی وجود دارد و "کسی به کسی هست!" وقتی دختر ده سالهای به نام "هولی جونز" در کانادا ناپدید شد، به مدت دو روز، "خبر اول" تمام شبکههای مهم خبری آن کشور بود! ما چه میکنیم؟ فورا این گونه اخبار را پنهان میکنیم تا زمان دستگیری احتمالی مجرم!
آیا از کم شعوری غربی هاست که برنامههای مهم تلویزیونی را قطع کرده و تعقیب و گریز یک مجرم را به طور زنده پخش میکنند؟ تفاقا غربیها در این موارد، بسیار عاقلانه عمل میکنند چون میدانند مسئله اصلی، دستگیری مجرم نیست، بلکه فهماندن این امر، به مجرمان بعدی است که این جا، شهر است نه جنگل؛ و ربودن یک کودک و یا تعرض به او، یعنی مواجهه با کل حکومت و مردم!!
در ایران ما، وقتی یک جانی به یک دختر تعرض میکند حداکثر خود را با یک خانواده، طرف میبیند که به راحتی با تهدیدهایی مانند پخش فیلم تعرض و یا تجاوز به عضو دیگر خانواده، آنان را از شکایت منصرف میکند. ولی در غرب، کودک، از جامعه ربوده میشود نه از خانواده؛ و جانی میداند از فردا، جنایت او مورد توجه همه رسانه هاست و انصراف شاکی خصوصی تأثیری ندارد.
من نمیدانم تعداد "جنگل بانان" در این کشور چند نفر است ولی هر چه هست، تعداد "جنگل بینان"، یعنی کسانی که جامعه ایران را مثل "جنگل" تلقی میکنند و از قمه کشی و ربایش و تهدید و تجاوز و جرمهای دیگر ابایی ندارند، کم شمار نیست. به سبب جمعیت رو به رشد "جنگل بینان" است که اگر آینه دو خودرو، کمی با شدت به هم برخورد کند، پیاده شدن از خودرو با قمه، منظره نادری در تهران نیست!
مردم عادی به کنار، در کدام کشور جهان، شروران در مواجهه با پلیس، به جای فرار، مکررا با قمه به مأموران مسلح حمله میکنند؟ آیا این پدیدهها دلیلی بر گسترش تعداد "جنگل بینان" نیست؟
نماز صبح، رادیو را باز میکنید، پیام اخلاق میدهد، از خانه خارج میشوید، بر دیوار روبرو، پیام اخلاقی نوشته است. در و دیوار شهر، پر است از تابلوها و بیلبوردهای اخلاقی. تلفن های همراه پی در پی پیامهای اخلاقی برایمان باز میکند. بالای سربرگ نامههای اداریمان، پیام اخلاقی نوشته است، آخوند اداره، ظهر کلی برای ما اخلاق میبافد. عصر در مراسم ختم کلی اخلاق میآموزیم. از ده شبکه سیما، دست کم در هر زمان، شش تا مستقیم، سخنرانی فلان آقا را پخش میکند که پیام اخلاق میدهد. آنهایی هم که فیلم پخش میکنند، همان حرفها را از زبان هنرپیشگانشان، دوباره به خوردمان میدهند! اگر بنا بود این پیام ها کاری بکند، ما الان باید در بهشت اخلاق زندگی میکردیم! کلانتری ها و دادگاه های ما، مانند سوئیس بیکار بودند! ای قربان درس اخلاق دادنتان!
میبینید همه چیزمان به همه چیزمان میآید: یشترین متخصصان پزشکی؛ و بیشترین آمار بیماری! بیشترین روحانی و معلم اخلاق؛ و بیشترین پرونده ی دادگستری و کلانتری! بیشترین بانک و سیستم حسابرسی؛ و بیشترین دزدی و اختلاس! را داریم. ما خنده دارترین مردم جهانیم! هیچ جا و هیچ کس را هم در دنیا آدم حساب نمیکنیم!!!
#شورای_مدیریت_گذار
#شورای_گذار
#مسئولیت_شهروندی
افتادن بر خاک، در اتاقکی کوچک
الناز محمدی
قصه زنانی که در بندر شهید رجایی در یک کانکس ناایمن کار میکردند و در انفجار جان باختند
در فهرست 58 نفری جانباختگان شناساییشده انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس، نام شش زن پیداست؛ پنج نفر همان زنانیاند که در کانکسی کوچک و ناایمن کار میکردند و یک نفر زنی بود که همراه شوهرش از مشهد برای تخلیه بار شرکت سینا آمده بودند تا پس از آن بروند و برای دخترشان جهیزیه بخرند اما هر دو کشته شدند.
خانوادهها میگویند به آنها گفته شده فعلا شکایتی از طرف آنها ثبت نمیشود.
داغ زینب خانم، مادر افسانه تیما وقتی بیشتر زبانه میکشد که مدام یادش میافتد او در یک کانکس ناایمن و ناراحت کار میکرده.
«بچههای ما محل کارشون یه کانکس بود. همه همکاراشون توی ساختمون بتنی بودن اما بچههای ما توی یه کانکس چندمتری. اصلاً درست جاشون هم نمیشد. بچههارو گذاشته بودن توی یه کانکس بیحسابوکتاب. شرکت سینا به این عظمت، زیرنظر بنیاد، یه ساختمون نداشت که به بچههای ما بده؟ چرا یه خار توی پای رؤسای شرکت نرفته ولی بچههای ما اینطوری پرپر شدن؟ بچههای ما پودر شدن که ما هیچی ازشون ندیدیم. عزیزم، جای بچههای ما اینجا نبود. توی کانکسی که افتضاح بوده.»
زینب خانم چندروز قبل از انفجار به دخترش افسانه گفته بود پشت قفل گردنبندش یک سنجاق بیاندازد. افسانه را یک روز بعد از ششم اردیبهشتماه، وقتی دیگر خبر انفجار بزرگ بندر به همه رسیده بود، از روی همان سنجاق شناختند و گلی که وسط آن گردنبند بود؛ افتاده بر خاک، درست مثل تن «افسانه تیما» که جوان بر خاک افتاده بود.
چندروز بعد انفجار، اسم همه آنها توی فهرست جانباختهها آمد اما حرف بیشتری دربارهشان نزدند؛ نامها در فهرست ثبت شدند و چندروز دیگر که چهلم حادثه از راه میرسد،روی سنگقبرشان حک میشود.
نام خانم خاور که 30ساله بود و در دانشگاه، کارشناسیارشد معماری میخواند و همین هفته پیش پدرش در نبود او، پایاننامهاش را تحویل گرفت. نام خانم رئیسی که شوهرش هم در اسکله کار میکرد، روز انفجار دستوپا و صورتش سوخت و حالا در خانه، زخمی و عزادار است. نام خانم حاتمینژاد که با همسرش از کاشان برای کار به بندر آمده بود. نام خانم بختو که 42 ساله بود، 18 سال در بندر کار کرد و دو سال دیگر بازنشسته میشد و نام خانم تیما که 29 ساله بود و همین چهارماه پیش عروسی کرده بود. بعد از معطلی، سرگردانی و جستوجوی بسیار، درنهایت خبر مرگ زنها را «چون شاخه پرشکوفه گیلاس، آوردند گذاشتند وسط حیاط.»
در بندر دو هزار و 400 هکتاری شهید رجایی، حدود دو تا سه هزار نفر کار میکنند و حدود 12 تا 18 هزار نفر بهعنوان ارباب رجوع، ترخیص کار و... در اسکلهاند. محیط اسکله دو قسمت دارد؛ اداری و عملیاتی. در قسمت اداری زنان کار میکنند، در ساختمانها و فضای سربسته اما مردان در محوطهها و ترمینال کانتینریاند و معمولاً یکپنجم نیروها زن هستند.
🔹مسئولان بندر و شرکت سینا تابهحال اعلام نکردهاند چه تعداد از کارکنان زن و چه تعداد مردند اما بررسیهای «هممیهن» در گفتوگو با کارگران، کارمندان و مدیران اسکله شهید رجایی نشان میدهد، اگر یک شرکت از مجموعه شرکتهای این منطقه،200 نیروی کار داشته باشد، حداقل بین 15 تا 20 نفر زن هستند، یعنی حدود 480 زن و البته بیشتر با قراردادهای کارگری.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
الناز محمدی
قصه زنانی که در بندر شهید رجایی در یک کانکس ناایمن کار میکردند و در انفجار جان باختند
در فهرست 58 نفری جانباختگان شناساییشده انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس، نام شش زن پیداست؛ پنج نفر همان زنانیاند که در کانکسی کوچک و ناایمن کار میکردند و یک نفر زنی بود که همراه شوهرش از مشهد برای تخلیه بار شرکت سینا آمده بودند تا پس از آن بروند و برای دخترشان جهیزیه بخرند اما هر دو کشته شدند.
خانوادهها میگویند به آنها گفته شده فعلا شکایتی از طرف آنها ثبت نمیشود.
داغ زینب خانم، مادر افسانه تیما وقتی بیشتر زبانه میکشد که مدام یادش میافتد او در یک کانکس ناایمن و ناراحت کار میکرده.
«بچههای ما محل کارشون یه کانکس بود. همه همکاراشون توی ساختمون بتنی بودن اما بچههای ما توی یه کانکس چندمتری. اصلاً درست جاشون هم نمیشد. بچههارو گذاشته بودن توی یه کانکس بیحسابوکتاب. شرکت سینا به این عظمت، زیرنظر بنیاد، یه ساختمون نداشت که به بچههای ما بده؟ چرا یه خار توی پای رؤسای شرکت نرفته ولی بچههای ما اینطوری پرپر شدن؟ بچههای ما پودر شدن که ما هیچی ازشون ندیدیم. عزیزم، جای بچههای ما اینجا نبود. توی کانکسی که افتضاح بوده.»
زینب خانم چندروز قبل از انفجار به دخترش افسانه گفته بود پشت قفل گردنبندش یک سنجاق بیاندازد. افسانه را یک روز بعد از ششم اردیبهشتماه، وقتی دیگر خبر انفجار بزرگ بندر به همه رسیده بود، از روی همان سنجاق شناختند و گلی که وسط آن گردنبند بود؛ افتاده بر خاک، درست مثل تن «افسانه تیما» که جوان بر خاک افتاده بود.
چندروز بعد انفجار، اسم همه آنها توی فهرست جانباختهها آمد اما حرف بیشتری دربارهشان نزدند؛ نامها در فهرست ثبت شدند و چندروز دیگر که چهلم حادثه از راه میرسد،روی سنگقبرشان حک میشود.
نام خانم خاور که 30ساله بود و در دانشگاه، کارشناسیارشد معماری میخواند و همین هفته پیش پدرش در نبود او، پایاننامهاش را تحویل گرفت. نام خانم رئیسی که شوهرش هم در اسکله کار میکرد، روز انفجار دستوپا و صورتش سوخت و حالا در خانه، زخمی و عزادار است. نام خانم حاتمینژاد که با همسرش از کاشان برای کار به بندر آمده بود. نام خانم بختو که 42 ساله بود، 18 سال در بندر کار کرد و دو سال دیگر بازنشسته میشد و نام خانم تیما که 29 ساله بود و همین چهارماه پیش عروسی کرده بود. بعد از معطلی، سرگردانی و جستوجوی بسیار، درنهایت خبر مرگ زنها را «چون شاخه پرشکوفه گیلاس، آوردند گذاشتند وسط حیاط.»
در بندر دو هزار و 400 هکتاری شهید رجایی، حدود دو تا سه هزار نفر کار میکنند و حدود 12 تا 18 هزار نفر بهعنوان ارباب رجوع، ترخیص کار و... در اسکلهاند. محیط اسکله دو قسمت دارد؛ اداری و عملیاتی. در قسمت اداری زنان کار میکنند، در ساختمانها و فضای سربسته اما مردان در محوطهها و ترمینال کانتینریاند و معمولاً یکپنجم نیروها زن هستند.
🔹مسئولان بندر و شرکت سینا تابهحال اعلام نکردهاند چه تعداد از کارکنان زن و چه تعداد مردند اما بررسیهای «هممیهن» در گفتوگو با کارگران، کارمندان و مدیران اسکله شهید رجایی نشان میدهد، اگر یک شرکت از مجموعه شرکتهای این منطقه،200 نیروی کار داشته باشد، حداقل بین 15 تا 20 نفر زن هستند، یعنی حدود 480 زن و البته بیشتر با قراردادهای کارگری.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
چرا اعدام مجاهد کورکور، غیر قانونی و مصداق بارز قتل حکومتی است؟
مجاهد کورکور، زندانی سیاسی، صبح امروز ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ از سوی قوه قضاییه در ایران اعدام شد. اما اعدام این زندانی سیاسی، حتی با استناد به قوانین کیفری موجود در ایران نیز، نه یک اعدام قانونی که مصداق بارز یک قتل حکومتی است.
شواهد و مدارک موجود در پرونده مجاهد کورکور به صراحت نشان میدهند، حکم اعدام علیه او به استناد به اتهام «محاربه و افساد فی الارض» مبتنی بر پروندهسازی و مستندات غیر واقعی صادر شده بود و شواهد به روشنی نشان از غیر مستند بودن حکم صادره داشت.
استدلال دادگاه انقلاب اهواز برای صدور حکم اعدام علیه مجاهد کورکور به اتهام «محاربه و افساد فی الارض»، این بود که او در جریان اعتراضات ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در ایذه اقدام به تیراندازی به سوی شهروندان کرده و در نتیجه این تراندازی کیان پیرفلک و تعداد دیگری از شهروندان کشته شدند.
این استدلال در حالی بود که خانواده کیان پیرفلک بارها اعلام کرده و شهادت دادند که به چشم خود دیدهاند عامل تیراندازی به خودرو آنها و در نتیجه قتل کیان در شامگاه ۲۵ آبان ماموران انتظامی و امنیتی بودهاند و هیچ شهروندی در این تیراندازی نقش نداشته است.
واهی بودن انتساب اتهام تیراندازی به شهروندان و قتل کیان پیرفلک به مجاهد کورکور به حدی بود که بعدتر در زمان رسیدگی قضایی در دادگاه اتهام قتل عمد به «محاربه و افساد فی الارض» تغییر یافت و حکم اعدام صادره نیز با استناد به این اتهامات صادر شده بود.
با این حال عدم قابلیت انتساب دو اتهام «محاربه و افساد فی الارض» به مجاهد کورکور، در دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفت و رای اعدام صادره دادگاه بدوی به همین اتهام توسط دیوان نقض و پرونده برای بررسی مجدد به شعبه همعرض ارسال شد.
ارسال پرونده به شعبه همعرض توسط دیوان عالی کشور به این معنی است که ایرادات و مشکلات موجود در رای صادره، بیشتر از وجود نقص در تحقیقات مقدماتی است و به ماهیت اتهام و رای صادره باز میگردد.
از این رو با توجه به این نکات شکی نیست حکم اعدام صادره علیه مجاهد کورکور فاقد هرگونه وجاهت قانونی بود و اجرای آن حتی با استناد به قوانین داخلی در ایران نیز، یک قتل حکومتی است نه اجرای یک مجازات قانونی.
دادبان
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_مدیریت_گذار
#مجاهد_کوکور
مجاهد کورکور، زندانی سیاسی، صبح امروز ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ از سوی قوه قضاییه در ایران اعدام شد. اما اعدام این زندانی سیاسی، حتی با استناد به قوانین کیفری موجود در ایران نیز، نه یک اعدام قانونی که مصداق بارز یک قتل حکومتی است.
شواهد و مدارک موجود در پرونده مجاهد کورکور به صراحت نشان میدهند، حکم اعدام علیه او به استناد به اتهام «محاربه و افساد فی الارض» مبتنی بر پروندهسازی و مستندات غیر واقعی صادر شده بود و شواهد به روشنی نشان از غیر مستند بودن حکم صادره داشت.
استدلال دادگاه انقلاب اهواز برای صدور حکم اعدام علیه مجاهد کورکور به اتهام «محاربه و افساد فی الارض»، این بود که او در جریان اعتراضات ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در ایذه اقدام به تیراندازی به سوی شهروندان کرده و در نتیجه این تراندازی کیان پیرفلک و تعداد دیگری از شهروندان کشته شدند.
این استدلال در حالی بود که خانواده کیان پیرفلک بارها اعلام کرده و شهادت دادند که به چشم خود دیدهاند عامل تیراندازی به خودرو آنها و در نتیجه قتل کیان در شامگاه ۲۵ آبان ماموران انتظامی و امنیتی بودهاند و هیچ شهروندی در این تیراندازی نقش نداشته است.
واهی بودن انتساب اتهام تیراندازی به شهروندان و قتل کیان پیرفلک به مجاهد کورکور به حدی بود که بعدتر در زمان رسیدگی قضایی در دادگاه اتهام قتل عمد به «محاربه و افساد فی الارض» تغییر یافت و حکم اعدام صادره نیز با استناد به این اتهامات صادر شده بود.
با این حال عدم قابلیت انتساب دو اتهام «محاربه و افساد فی الارض» به مجاهد کورکور، در دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفت و رای اعدام صادره دادگاه بدوی به همین اتهام توسط دیوان نقض و پرونده برای بررسی مجدد به شعبه همعرض ارسال شد.
ارسال پرونده به شعبه همعرض توسط دیوان عالی کشور به این معنی است که ایرادات و مشکلات موجود در رای صادره، بیشتر از وجود نقص در تحقیقات مقدماتی است و به ماهیت اتهام و رای صادره باز میگردد.
از این رو با توجه به این نکات شکی نیست حکم اعدام صادره علیه مجاهد کورکور فاقد هرگونه وجاهت قانونی بود و اجرای آن حتی با استناد به قوانین داخلی در ایران نیز، یک قتل حکومتی است نه اجرای یک مجازات قانونی.
دادبان
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_مدیریت_گذار
#مجاهد_کوکور
روز سزا
سیروس فیروزیان
آنها که من را می شناسند و از خیلی پیشتر و از زمانی که در ایران بودم نوشته های من را دنبال می کنند، می دانند که من ارزش دوستی با امت یهود و ملت اسرائیل را خوب می شناسم. من و میلیون ها ایرانی آگاه، به ماندگاری و سرفرازی کشور اسرائیل باور داریم و آن را دوست می داریم. ما هیچ دشمنی و اصطکاک منفعتی بین ایران و اسرائیل نمی بینیم؛ که فراتر از آن به امید بهترین و بیشترین همکاری و همزیستی با این ملت کهن هستیم. اما، من، بنام یک انسان که خودم را سیاست پیشه آزادیخواه میخوانم، نمی توانم چشم خود را به روی بی پروایی در سیاست و در جنگ ناخواسته امروز بین دو ملت کهن و دوست ببندم.
فردای زندگی دوستانه در کنار هم به هر عقل سلیم حکم می کند که در دشمنی کردن و جنگ، حریم و حرمت نگاه داشته شود. من هیچ بهانه و توجیه منطقی، حقوقی، تاریخی، اخلاقی و انسانی و نیز بهانه جنگی برای آسیب رساندن و ویران کردن بيمارستان ها و خانه های مردم بیگناه نمی بینم. کشتن مردم غیر نظامی و آواره کردن آنها در هیچ کجا و به هیج روی پذیرفتنی نیست. نباید گذاشت تجربه شوم هلوکاست در هیچ کجا، در هیچ سطح و با هیچ سبکی تکرار شود.
اکنون، در میانه جنگ تهران و تل آویو، جان و مال مردم دو ملت دوست، ایران و اسرائیل، در خطر جدی است. نباید ساده انگارانه گفت که در آتش جنگ، تر و خشک و بی گناه و گناهکار با هم می سوزند. نباید جنگ بهانه برای بی مسئولیتی و بی پروایی رهبران بشود!
اینجا، بدور از تعصب و جانبداری و نیز با علم به اینکه آتش بیار این معرکه شوم، رهبران یاغی و ضد ایرانی ما بودند- دیوانگانی که چهل و شش سال بهانه جنگ را به دشمنان خود ساخته خود پیشکش کردند؛ به جنگاوران اسرائیل یادآوری می کنم که عظمت و قدرت ملت بزرگ ایران را با یک قوم برابر نکنند! درک این حقیقت به نفع هر دو ملت ایران و اسرائیل است. درک این حقیقت راه را به روی صلح می گشاید!
بگذریم از دربدری رهبران بی هویت و بی مقدار امروز ایران، بازنگری تاریخ کهن ایران تا تاریخ جنگ هشت ساله پر است از حقایق که باید برای ملت ایران و نیز برای ملت هایی که با ایران سروکار دارند درس آموز باشد. خدا را گواه می گیرم که یادآوری تاریخ را با علاقه قلبی و صمیمی به دو ملت ایران و اسرائیل میگویم.
هر آینه، حق است که سران سیاسی و سرداران نظامی که آتش بیار جنگ بوده اند، خود، هیمه آتش خود ساخته بشوند. این، عدالت حقیقی و حقوقی، و انصاف ماندگار در تاریخ است.
هلاکت سردمداران سیاسی رژیم ضد ایرانی و تروریست اسلامی که مسئول این وضع جنگی بوده اند به روند انقلاب مردم و آزادی آنها از چنگال این رژیم وحشی کمک می کند. چه بسا، هلاکت سران سیاسی ایران که مسئول ویرانی کشور و دامن زدن به جنگ ها بوده اند، به بغض و روحیه انقلابی مردم جان تازه بخشیده و اینبار گسترده تر خشم ملت را در خیابان های کشور روان سازد. اما، ترور رهبر ایران به دست خارجی- اگر ممکن باشد، را به صلاح ایران و منطقه نمی بینم. خامنه ای، خود در بحران کنونی گرفتار خواهد شد. از این پس زندگی نحس او از مرگ بدتر خواهد بود. او یا ناگزیر کناره می گیرد و در دادگاه ملت محاکمه و مجازات می شود و یا کارش به آنجا نکشیده در دستان ملت به دَرَک می رود. هر چند مرگ خامنه ای یک گشایش به سوی تغییر است؛ اما غرور ایرانی نمی خواهد رهبر کشورش- هرچند پلید و پست، به دست خارجی کشته شود. حقارت شاه سلطان حسین در برابر محمود یاغی و یا فرار حقیرانه سلطان محمد خوارزمشاه هنوز خاطر ما ایرانی ها را می آزارد. ما می خواهیم خودمان این رهبر نفرت انگیز را به سزایش برسانیم.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
سیروس فیروزیان
آنها که من را می شناسند و از خیلی پیشتر و از زمانی که در ایران بودم نوشته های من را دنبال می کنند، می دانند که من ارزش دوستی با امت یهود و ملت اسرائیل را خوب می شناسم. من و میلیون ها ایرانی آگاه، به ماندگاری و سرفرازی کشور اسرائیل باور داریم و آن را دوست می داریم. ما هیچ دشمنی و اصطکاک منفعتی بین ایران و اسرائیل نمی بینیم؛ که فراتر از آن به امید بهترین و بیشترین همکاری و همزیستی با این ملت کهن هستیم. اما، من، بنام یک انسان که خودم را سیاست پیشه آزادیخواه میخوانم، نمی توانم چشم خود را به روی بی پروایی در سیاست و در جنگ ناخواسته امروز بین دو ملت کهن و دوست ببندم.
فردای زندگی دوستانه در کنار هم به هر عقل سلیم حکم می کند که در دشمنی کردن و جنگ، حریم و حرمت نگاه داشته شود. من هیچ بهانه و توجیه منطقی، حقوقی، تاریخی، اخلاقی و انسانی و نیز بهانه جنگی برای آسیب رساندن و ویران کردن بيمارستان ها و خانه های مردم بیگناه نمی بینم. کشتن مردم غیر نظامی و آواره کردن آنها در هیچ کجا و به هیج روی پذیرفتنی نیست. نباید گذاشت تجربه شوم هلوکاست در هیچ کجا، در هیچ سطح و با هیچ سبکی تکرار شود.
اکنون، در میانه جنگ تهران و تل آویو، جان و مال مردم دو ملت دوست، ایران و اسرائیل، در خطر جدی است. نباید ساده انگارانه گفت که در آتش جنگ، تر و خشک و بی گناه و گناهکار با هم می سوزند. نباید جنگ بهانه برای بی مسئولیتی و بی پروایی رهبران بشود!
اینجا، بدور از تعصب و جانبداری و نیز با علم به اینکه آتش بیار این معرکه شوم، رهبران یاغی و ضد ایرانی ما بودند- دیوانگانی که چهل و شش سال بهانه جنگ را به دشمنان خود ساخته خود پیشکش کردند؛ به جنگاوران اسرائیل یادآوری می کنم که عظمت و قدرت ملت بزرگ ایران را با یک قوم برابر نکنند! درک این حقیقت به نفع هر دو ملت ایران و اسرائیل است. درک این حقیقت راه را به روی صلح می گشاید!
بگذریم از دربدری رهبران بی هویت و بی مقدار امروز ایران، بازنگری تاریخ کهن ایران تا تاریخ جنگ هشت ساله پر است از حقایق که باید برای ملت ایران و نیز برای ملت هایی که با ایران سروکار دارند درس آموز باشد. خدا را گواه می گیرم که یادآوری تاریخ را با علاقه قلبی و صمیمی به دو ملت ایران و اسرائیل میگویم.
هر آینه، حق است که سران سیاسی و سرداران نظامی که آتش بیار جنگ بوده اند، خود، هیمه آتش خود ساخته بشوند. این، عدالت حقیقی و حقوقی، و انصاف ماندگار در تاریخ است.
هلاکت سردمداران سیاسی رژیم ضد ایرانی و تروریست اسلامی که مسئول این وضع جنگی بوده اند به روند انقلاب مردم و آزادی آنها از چنگال این رژیم وحشی کمک می کند. چه بسا، هلاکت سران سیاسی ایران که مسئول ویرانی کشور و دامن زدن به جنگ ها بوده اند، به بغض و روحیه انقلابی مردم جان تازه بخشیده و اینبار گسترده تر خشم ملت را در خیابان های کشور روان سازد. اما، ترور رهبر ایران به دست خارجی- اگر ممکن باشد، را به صلاح ایران و منطقه نمی بینم. خامنه ای، خود در بحران کنونی گرفتار خواهد شد. از این پس زندگی نحس او از مرگ بدتر خواهد بود. او یا ناگزیر کناره می گیرد و در دادگاه ملت محاکمه و مجازات می شود و یا کارش به آنجا نکشیده در دستان ملت به دَرَک می رود. هر چند مرگ خامنه ای یک گشایش به سوی تغییر است؛ اما غرور ایرانی نمی خواهد رهبر کشورش- هرچند پلید و پست، به دست خارجی کشته شود. حقارت شاه سلطان حسین در برابر محمود یاغی و یا فرار حقیرانه سلطان محمد خوارزمشاه هنوز خاطر ما ایرانی ها را می آزارد. ما می خواهیم خودمان این رهبر نفرت انگیز را به سزایش برسانیم.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
«ملّت ایران» و «برهۀ حسّاس کنونی»
علی شاپوران
بیعلاقگی خامنهای به ایران، ملّیّت و ملیگرایی احتمالاً نیازی به استدلال ندارد و هر کس میتواند از حافظۀ خود شواهد فراوان بر آن بجوید. با این حال اینجا قصد دارم یک مطالعۀ مختصر بر مضامین و واژگانی بکنم که او به کار میبرد تا یک تاکتیک مردمفریبی او را (و در کل پروپاگاندای نظام آخوندی-سپاهی را) آشکار کنم.
توجّه به سخنان او نشان میدهد که خامنهای غالباً از بهکار بردن واژههای «ایران» و «ملّت» پرهیز دارد و ترجیح میدهد به جای آنها بهترتیب بگوید «کشور» و «مردم». برای مثال در سخنرانی نوروز 1404 واژۀ «مردم» 21 بار و واژۀ «ملّت» 11 بار استفاده شدهاست، و در سراسر سخنانش ایران را «کشور» نامیدهاست، جز در کاربردی مشخص: در تمام این سخنان لغت «ایران» فقط نُه بار آمده و هر نُه بار در ترکیب اضافی «ملّت ایران» (که نشان میدهد خود لغت «ملّت» نیز بیرون از این ترکیب اضافی فقط دو بار آمده).
این سخنرانی نوروزی نگاه خامنهای را به این ترکیب نشان میدهد. «ملّت ایران» مخاطب تبریک خامنهای نیست و هدف دعای او هم نیست! زمانی پیدا میشود که قرار است در صحنه حاضر باشد و نشان بدهد پشتیبان نظام است. از ابتدای پیام نوروزی تا وقتی که صحبت از شور و شوق انتخاباتی و ناامید گذاشتن دشمنان است، خامنهای فقط یک بار میگوید «ملّت ایران» و در آن مورد هم - که اشاره به کشتگان سپاه و حزبالله در لبنان است - آشکارا از این که جمله را طوری پیش برده که ناچار است بگوید «ملّت ایران» معذّب است؛ مکثی میکند و بلافاصله در ادامه میافزاید «و امّت اسلامی» (شاید بد نباشد مخاطبی که حضور ذهن ندارد این پیام را یک بار تا اینجا ببیند و به باقی نوشته برگردد). ولی در زمان «حضور در صحنه» چه در انتخابات و چه در کمک به مردم لبنان یا در هنگام «اتحاد کامل»، صحبت از ملت ایران است و فقط همینجاست که این ملت ظاهر میشود و بعد باز از جملات خامنهای ناپدید میشود.
کلام خامنهای اندیشۀ او را برملا میکند: ملّت ایران مردمی هستند که اگرچه در هزار تنگنا و گرفتاریاند، هر وقت به ایشان نیاز است خودشان را مصرف میکنند تا اهداف نظام برآورده شود.
حال این سخنان را با دومین پیام تصویری خامنهای پس از حملۀ اسرائیل مقایسه کنیم که ساعتی پیش منتشر شد. اینجا «مردم» کلا سه بار آمده. در مقابل «ملت» را 22 بار گفته و «ایران» را 20 بار، و 16 بار از این دفعات در ترکیب «ملّت ایران». مخاطب این پیام «ملّت ایران» است و خود پیام این است که: نقش «ملّت ایران» را بازی کنید و خودتان را مصرف کند تا بوتۀ سودای نظام به ثمر بنشیند. مثلاً انتظار دارد نشان ندهید که ترسیدهاید (یعنی از زیر بمب و موشک فرار نکنید).
از سوی دیگر، پیام نوروزی لحنی آشکارا دینی و فرامرزی دارد. اشاره به نوروز با ایام شهادت امام علی و شبهای قدر در یک جمله میآید. اشاره به «برادران دینی» و «امت اسلامی» در آن مکرر است. لبنان و غزه و یمن و البته آمریکا و «رژیم صهیونیستی» هم طبیعتاً حاضرند. در اشاره به لبنان و غزه به کشته شدن کودکان و ویرانی خانهها و آوارگی مردم نیز میپردازد. ولی در مقابل، در کل پیام اخیر جز چند عبارت عربی ابدا خبری از اسلام و امت اسلامی هم نیست و حتی خدا هم غایب است. در وقت گرفتاری آخوند، تنها تکیهگاه او «ملّت ایران» است. البته اشارهای به کشتگان و آوارگان ملت نیست. کشته شدن و آوارگی از وظایف ملت ایران است و جزء نقش اوست.
پس با همین بررسی میتوان گفت انتظار خامنهای از ملّت ایران معلوم است. حال تصمیم با ملت ایران است که به این انتظار پاسخ میدهد و پشت او میایستد یا نه؛ انتخابی که ملت ایران خواهدکرد و بهایش را خواهدپرداخت یا سودش را خواهد برد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
علی شاپوران
بیعلاقگی خامنهای به ایران، ملّیّت و ملیگرایی احتمالاً نیازی به استدلال ندارد و هر کس میتواند از حافظۀ خود شواهد فراوان بر آن بجوید. با این حال اینجا قصد دارم یک مطالعۀ مختصر بر مضامین و واژگانی بکنم که او به کار میبرد تا یک تاکتیک مردمفریبی او را (و در کل پروپاگاندای نظام آخوندی-سپاهی را) آشکار کنم.
توجّه به سخنان او نشان میدهد که خامنهای غالباً از بهکار بردن واژههای «ایران» و «ملّت» پرهیز دارد و ترجیح میدهد به جای آنها بهترتیب بگوید «کشور» و «مردم». برای مثال در سخنرانی نوروز 1404 واژۀ «مردم» 21 بار و واژۀ «ملّت» 11 بار استفاده شدهاست، و در سراسر سخنانش ایران را «کشور» نامیدهاست، جز در کاربردی مشخص: در تمام این سخنان لغت «ایران» فقط نُه بار آمده و هر نُه بار در ترکیب اضافی «ملّت ایران» (که نشان میدهد خود لغت «ملّت» نیز بیرون از این ترکیب اضافی فقط دو بار آمده).
این سخنرانی نوروزی نگاه خامنهای را به این ترکیب نشان میدهد. «ملّت ایران» مخاطب تبریک خامنهای نیست و هدف دعای او هم نیست! زمانی پیدا میشود که قرار است در صحنه حاضر باشد و نشان بدهد پشتیبان نظام است. از ابتدای پیام نوروزی تا وقتی که صحبت از شور و شوق انتخاباتی و ناامید گذاشتن دشمنان است، خامنهای فقط یک بار میگوید «ملّت ایران» و در آن مورد هم - که اشاره به کشتگان سپاه و حزبالله در لبنان است - آشکارا از این که جمله را طوری پیش برده که ناچار است بگوید «ملّت ایران» معذّب است؛ مکثی میکند و بلافاصله در ادامه میافزاید «و امّت اسلامی» (شاید بد نباشد مخاطبی که حضور ذهن ندارد این پیام را یک بار تا اینجا ببیند و به باقی نوشته برگردد). ولی در زمان «حضور در صحنه» چه در انتخابات و چه در کمک به مردم لبنان یا در هنگام «اتحاد کامل»، صحبت از ملت ایران است و فقط همینجاست که این ملت ظاهر میشود و بعد باز از جملات خامنهای ناپدید میشود.
کلام خامنهای اندیشۀ او را برملا میکند: ملّت ایران مردمی هستند که اگرچه در هزار تنگنا و گرفتاریاند، هر وقت به ایشان نیاز است خودشان را مصرف میکنند تا اهداف نظام برآورده شود.
حال این سخنان را با دومین پیام تصویری خامنهای پس از حملۀ اسرائیل مقایسه کنیم که ساعتی پیش منتشر شد. اینجا «مردم» کلا سه بار آمده. در مقابل «ملت» را 22 بار گفته و «ایران» را 20 بار، و 16 بار از این دفعات در ترکیب «ملّت ایران». مخاطب این پیام «ملّت ایران» است و خود پیام این است که: نقش «ملّت ایران» را بازی کنید و خودتان را مصرف کند تا بوتۀ سودای نظام به ثمر بنشیند. مثلاً انتظار دارد نشان ندهید که ترسیدهاید (یعنی از زیر بمب و موشک فرار نکنید).
از سوی دیگر، پیام نوروزی لحنی آشکارا دینی و فرامرزی دارد. اشاره به نوروز با ایام شهادت امام علی و شبهای قدر در یک جمله میآید. اشاره به «برادران دینی» و «امت اسلامی» در آن مکرر است. لبنان و غزه و یمن و البته آمریکا و «رژیم صهیونیستی» هم طبیعتاً حاضرند. در اشاره به لبنان و غزه به کشته شدن کودکان و ویرانی خانهها و آوارگی مردم نیز میپردازد. ولی در مقابل، در کل پیام اخیر جز چند عبارت عربی ابدا خبری از اسلام و امت اسلامی هم نیست و حتی خدا هم غایب است. در وقت گرفتاری آخوند، تنها تکیهگاه او «ملّت ایران» است. البته اشارهای به کشتگان و آوارگان ملت نیست. کشته شدن و آوارگی از وظایف ملت ایران است و جزء نقش اوست.
پس با همین بررسی میتوان گفت انتظار خامنهای از ملّت ایران معلوم است. حال تصمیم با ملت ایران است که به این انتظار پاسخ میدهد و پشت او میایستد یا نه؛ انتخابی که ملت ایران خواهدکرد و بهایش را خواهدپرداخت یا سودش را خواهد برد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
رهبر رژیم اسلامی ضد انسانی کمتر از یک موش زیر زمین لانه گزید و قدرت را به شورایی از سپاهیان افراطی واگزار کرد.
سیروس فیروزیان
روی زمین، این بدان معناست که رژیم ولایت فقیه فروپاشید و یک حکومت نظامی شکننده جای آن نشست.
ای کاش، علی خامنه ای اینقدر عقل و انصاف می داشت که بفهمد پناه گرفتن او در زیر زمین به بهای خرابی های بیشتر کشور و دربدری نود میلیون ایرانی است. او چگونه رهبری است که در اوج جنگ نخواست کنار مردم و سربازانش باشد. اگر او این را نمی فهمد و اگر او آنقدر مرد و به گفته خودش انقلابی نیست که بیاید بیرون و خودش را به ملت بسپارد، پس مرگ حقیرانه حق اوست.
باری، این نیز حق 'مسلم' ماست که او را در دادگاه ملت برای مصیبت های بسیار که بر ما وارد آورد پاسخگو و مجازات کنیم. محاکمه او باید درس تاریخ بشود. این حق بزرگ، خواست بزرگی نیست؛ و ایکاش چنین بشود. صدام و قذافی نیز به دست خارجی مجازات نشدند که علی خامنه ای فرصت یابد تا از محاکمه تاریخی و مجازات به دست ملت در برود. بیاییم امیدوار باشیم پیش از آنکه خارجی او را زیر خروارها خاک دفن کند، بتوانیم او را از سوراخش درآورده، به محاکمه کشانده و آموزنده ترین درس تاریخ سیاست و مدیریت را برای رهبران فردای ایران بنویسیم.
علی خامنه ای در آغاز رهبری، خود، گفته بود که بهای رهبری او خون دل خوردن مردم است؛ و این تنها سخن درست او بود که کمتر کسی دریافت. در سراسر سی و هفت سال رهبری، او همیشه تنش آفرین و بحران ساز بود؛ چه در روند بهسازی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور؛ و چه با ماجراجویی های تروریستی در منطقه. اما، او همواره از زیر هزینه های سنگین کارهای نادرست و ویرانگر خود شانه خالی کرد و عافیت طلبانه به کناری خزید تا کارگزارانش فشارها را بر دوش مردم بنهند. اینبار هم، این- به اصطلاح- رهبر، آتش بیار جنگی نا برابر شد و هزینه سهمگین و ماندگار انسانی، سیاسی، اقتصادی و فنی جنگ را بر گرده ملت بیچاره بار کرد؛ هزینه ای که برای نسل ها می ماند.
آری، محو شدن خاطره شوم آنهمه نا مردمی، خیانت و جنایت این سید اهریمنی، مانند دفن شدن آن شیخک شیطان صفت، نصرالله، زیر آوار خاک و خل، یک تکه کنده و حذف شده از کتاب تاریخ خواهد شد. مستند محاکمه او باید در لحظه لحظه خاطره دولتمردان فردای ایران و فراتر از ایران، در جهان و در هر دوران، بماند.
آنچه می گویم از سر بغض نیست؛ هر چند بغض خفته کودکی و جوانی بربادرفته تک تک نسل من با دیدن این رهبر حقیر زبانه می کشد. اما، با فروخوردن تلخ این بغض و کینه سخت، می گویم دیدن تحقیر عادلانه این سید حقیر متحجر متکبر که کشورش و منطقه را به آتش کشید، درس عبرتی خواهد شد، آویزه گوش هر فندامنتالیست رادیکالیست بد پندارِ بد کردار.
پایان سخنم، همانا، امید به پایان یافتن
نام و مقام و مرام علی خامنه ای در دادگاه عدل تاریخ و روبروی چشمان ملت است.
#شورای_گذار
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
سیروس فیروزیان
روی زمین، این بدان معناست که رژیم ولایت فقیه فروپاشید و یک حکومت نظامی شکننده جای آن نشست.
ای کاش، علی خامنه ای اینقدر عقل و انصاف می داشت که بفهمد پناه گرفتن او در زیر زمین به بهای خرابی های بیشتر کشور و دربدری نود میلیون ایرانی است. او چگونه رهبری است که در اوج جنگ نخواست کنار مردم و سربازانش باشد. اگر او این را نمی فهمد و اگر او آنقدر مرد و به گفته خودش انقلابی نیست که بیاید بیرون و خودش را به ملت بسپارد، پس مرگ حقیرانه حق اوست.
باری، این نیز حق 'مسلم' ماست که او را در دادگاه ملت برای مصیبت های بسیار که بر ما وارد آورد پاسخگو و مجازات کنیم. محاکمه او باید درس تاریخ بشود. این حق بزرگ، خواست بزرگی نیست؛ و ایکاش چنین بشود. صدام و قذافی نیز به دست خارجی مجازات نشدند که علی خامنه ای فرصت یابد تا از محاکمه تاریخی و مجازات به دست ملت در برود. بیاییم امیدوار باشیم پیش از آنکه خارجی او را زیر خروارها خاک دفن کند، بتوانیم او را از سوراخش درآورده، به محاکمه کشانده و آموزنده ترین درس تاریخ سیاست و مدیریت را برای رهبران فردای ایران بنویسیم.
علی خامنه ای در آغاز رهبری، خود، گفته بود که بهای رهبری او خون دل خوردن مردم است؛ و این تنها سخن درست او بود که کمتر کسی دریافت. در سراسر سی و هفت سال رهبری، او همیشه تنش آفرین و بحران ساز بود؛ چه در روند بهسازی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور؛ و چه با ماجراجویی های تروریستی در منطقه. اما، او همواره از زیر هزینه های سنگین کارهای نادرست و ویرانگر خود شانه خالی کرد و عافیت طلبانه به کناری خزید تا کارگزارانش فشارها را بر دوش مردم بنهند. اینبار هم، این- به اصطلاح- رهبر، آتش بیار جنگی نا برابر شد و هزینه سهمگین و ماندگار انسانی، سیاسی، اقتصادی و فنی جنگ را بر گرده ملت بیچاره بار کرد؛ هزینه ای که برای نسل ها می ماند.
آری، محو شدن خاطره شوم آنهمه نا مردمی، خیانت و جنایت این سید اهریمنی، مانند دفن شدن آن شیخک شیطان صفت، نصرالله، زیر آوار خاک و خل، یک تکه کنده و حذف شده از کتاب تاریخ خواهد شد. مستند محاکمه او باید در لحظه لحظه خاطره دولتمردان فردای ایران و فراتر از ایران، در جهان و در هر دوران، بماند.
آنچه می گویم از سر بغض نیست؛ هر چند بغض خفته کودکی و جوانی بربادرفته تک تک نسل من با دیدن این رهبر حقیر زبانه می کشد. اما، با فروخوردن تلخ این بغض و کینه سخت، می گویم دیدن تحقیر عادلانه این سید حقیر متحجر متکبر که کشورش و منطقه را به آتش کشید، درس عبرتی خواهد شد، آویزه گوش هر فندامنتالیست رادیکالیست بد پندارِ بد کردار.
پایان سخنم، همانا، امید به پایان یافتن
نام و مقام و مرام علی خامنه ای در دادگاه عدل تاریخ و روبروی چشمان ملت است.
#شورای_گذار
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
قوه قضاییه از تغییر فوری تعریف جاسوسی در قانون خبر داد
فراهمسازی ابزار قانونی برای سرکوب حداکثری:
همزمان با اعلام آتشبس موقت میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، قوه قضاییه در ایران از تغییر فوری تعریف جاسوسی در قانون با هدف «باز گذاشتن دست قوه قضاییه و نهادهای امنیتی برای برخورد با نفوذیها و جاسوسان» خبر داد.
به گفته سخنگوی دستگاه قضایی، «تعریف فعلی جاسوسی در قوانین کلی است و خیلی از مصادیق اتفاقات امروز را در بر نمیگیرد و قوه قضاییه برای محاکمه افراد دستگیر شده با محدودیت روبروست؛ لذا برای اینکه قانونگذار دست مقامات قضایی را برای رسیدگی به این پرونده باز کند، طرحی را پیش بینی کرده است.»
این تغییر ناگهانی در تعریف جرم جاسوسی، در عمل به معنای گسترش دایره اتهامزنی و حذف مرزهای مشخص قانونی میان فعالیت مدنی، روزنامهنگاری، کنشگری سیاسی و اقدامات امنیتی است. چنین اقدامی، بهویژه در شرایط بحرانی و پس از درگیریهای نظامی، عملاً به دستگاههای امنیتی و قضایی امکان میدهد که با استناد به تعریفی مبهم و گسترده، افراد بیشتری را با اتهاماتی سنگین مواجه کنند.
این سیاست در تضاد با موازین دادرسی عادلانه و به ویژه اصل اساسی عطف به ماسبق نشدن قوانین قرار دارد. تعریف گسترده و سیال از جاسوسی، خطر استفاده ابزاری از این اتهام برای سرکوب مخالفان و منتقدان را افزایش میدهد و میتواند به محاکمههای غیرشفاف و نقض شدید حقوق متهمان منجر شود؛ همانگونه که در دهه ۶۰ نیز شاهد آن بودیم.
از سوی دیگر مشمول قانون جدید دانستن بازداشتشدگان اخیر، مصداق بارز عطف به ماسبق شدن قوانین کیفری است که یکی از اصول اساسی غیر قابل سلب حقوق کیفری و همچنین احکام کیفری دین اسلام است.
فراهمسازی چنین ابزارهای قانونی در شرایط التهاب سیاسی و اجتماعی، نه نشانه اقتدار، بلکه علامت آشکاری از ترس حاکمیت از صدای مخالف و تلاش برای مدیریت بحران با سرکوب حقوقی و قضایی است.
منبع دادبان
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_مدیریت_گذار
فراهمسازی ابزار قانونی برای سرکوب حداکثری:
همزمان با اعلام آتشبس موقت میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، قوه قضاییه در ایران از تغییر فوری تعریف جاسوسی در قانون با هدف «باز گذاشتن دست قوه قضاییه و نهادهای امنیتی برای برخورد با نفوذیها و جاسوسان» خبر داد.
به گفته سخنگوی دستگاه قضایی، «تعریف فعلی جاسوسی در قوانین کلی است و خیلی از مصادیق اتفاقات امروز را در بر نمیگیرد و قوه قضاییه برای محاکمه افراد دستگیر شده با محدودیت روبروست؛ لذا برای اینکه قانونگذار دست مقامات قضایی را برای رسیدگی به این پرونده باز کند، طرحی را پیش بینی کرده است.»
این تغییر ناگهانی در تعریف جرم جاسوسی، در عمل به معنای گسترش دایره اتهامزنی و حذف مرزهای مشخص قانونی میان فعالیت مدنی، روزنامهنگاری، کنشگری سیاسی و اقدامات امنیتی است. چنین اقدامی، بهویژه در شرایط بحرانی و پس از درگیریهای نظامی، عملاً به دستگاههای امنیتی و قضایی امکان میدهد که با استناد به تعریفی مبهم و گسترده، افراد بیشتری را با اتهاماتی سنگین مواجه کنند.
این سیاست در تضاد با موازین دادرسی عادلانه و به ویژه اصل اساسی عطف به ماسبق نشدن قوانین قرار دارد. تعریف گسترده و سیال از جاسوسی، خطر استفاده ابزاری از این اتهام برای سرکوب مخالفان و منتقدان را افزایش میدهد و میتواند به محاکمههای غیرشفاف و نقض شدید حقوق متهمان منجر شود؛ همانگونه که در دهه ۶۰ نیز شاهد آن بودیم.
از سوی دیگر مشمول قانون جدید دانستن بازداشتشدگان اخیر، مصداق بارز عطف به ماسبق شدن قوانین کیفری است که یکی از اصول اساسی غیر قابل سلب حقوق کیفری و همچنین احکام کیفری دین اسلام است.
فراهمسازی چنین ابزارهای قانونی در شرایط التهاب سیاسی و اجتماعی، نه نشانه اقتدار، بلکه علامت آشکاری از ترس حاکمیت از صدای مخالف و تلاش برای مدیریت بحران با سرکوب حقوقی و قضایی است.
منبع دادبان
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_مدیریت_گذار
رسانههای وابسته، بازداشتهای جدید را مقدمهی «نظم درونی» معرفی کردهاند، اما واقعیت چیز دیگریست: در غیاب میدان جنگ بیرونیِ قابل مدیریت، نظام به سرکوب درونی شدت بخشیده است.
و شگفتا که در این لحظه، اپوزیسیون رادیکال، همصدا با برخی اصلاحطلبان نئومحافظهکار، یا سکوت کردهاند، یا تهدید به “مجازاتهای پس از آزادی و استقرار” میکنند. تاریخ، دوباره تکرار میشود: با چهرههایی دیگر، اما همانقدر خشن و بیرحم.
حال مسئله کدام است؛سقوط نرم یا فروپاشی سخت؟
پرسش محوری در این بحران، نه صرفاً درباره سرنگونی حکومت فعلی، بلکه دربارهی شکل آیندهی قدرت در ایران است. آیا ایران در حال حرکت بهسوی یک دموکراسی شکننده اما واقعیست؟ یا آنکه شاهد جایگزینی یک الیگارشی تکنوکرات یا نظامی با الگوی ترکیبی پکن ـ واشنگتن خواهیم بود؟ تجربهی بهار عربی، عراق، افغانستان و حتی روسیه پوتینی به ما هشدار میدهد: فروپاشی نظامهای اقتدارگرا، در غیاب پروژهی جایگزین دموکراتیک، به معنای بازتولید اقتدارگراییست، با قساوت بیشتر.
و هیچ راهحلی برای عبور از این فاجعه وجود ندارد مگر آنکه قدرت، عملاً و نه نمادین، به واسطه رفراندوم به مردم بازگردد. نه یک انتخابات نمایشی، نه رفراندوم مهندسیشده، بلکه یک فرآیند گذار واقعی و شفاف: از طریق استعفای رأس نظام، تشکیل دولت موقت فراگیر، نظارت بینالمللی بر فرآیند قانون اساسی جدید، و تضمین آزادی مطبوعات، احزاب، و عدالت انتقالی. هر راهی غیر از این، یا به تداوم بحران خواهد انجامید، یا به خیزش خشونتبار بعدی، یا اینبار جنگی گسترده و وایرانگرتری منجر خواهد شد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
و شگفتا که در این لحظه، اپوزیسیون رادیکال، همصدا با برخی اصلاحطلبان نئومحافظهکار، یا سکوت کردهاند، یا تهدید به “مجازاتهای پس از آزادی و استقرار” میکنند. تاریخ، دوباره تکرار میشود: با چهرههایی دیگر، اما همانقدر خشن و بیرحم.
حال مسئله کدام است؛سقوط نرم یا فروپاشی سخت؟
پرسش محوری در این بحران، نه صرفاً درباره سرنگونی حکومت فعلی، بلکه دربارهی شکل آیندهی قدرت در ایران است. آیا ایران در حال حرکت بهسوی یک دموکراسی شکننده اما واقعیست؟ یا آنکه شاهد جایگزینی یک الیگارشی تکنوکرات یا نظامی با الگوی ترکیبی پکن ـ واشنگتن خواهیم بود؟ تجربهی بهار عربی، عراق، افغانستان و حتی روسیه پوتینی به ما هشدار میدهد: فروپاشی نظامهای اقتدارگرا، در غیاب پروژهی جایگزین دموکراتیک، به معنای بازتولید اقتدارگراییست، با قساوت بیشتر.
و هیچ راهحلی برای عبور از این فاجعه وجود ندارد مگر آنکه قدرت، عملاً و نه نمادین، به واسطه رفراندوم به مردم بازگردد. نه یک انتخابات نمایشی، نه رفراندوم مهندسیشده، بلکه یک فرآیند گذار واقعی و شفاف: از طریق استعفای رأس نظام، تشکیل دولت موقت فراگیر، نظارت بینالمللی بر فرآیند قانون اساسی جدید، و تضمین آزادی مطبوعات، احزاب، و عدالت انتقالی. هر راهی غیر از این، یا به تداوم بحران خواهد انجامید، یا به خیزش خشونتبار بعدی، یا اینبار جنگی گسترده و وایرانگرتری منجر خواهد شد.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
ایران و دوراهی سرنوشت ساز
مسعود نیلی
عده ای میگویند به این آتش بس ها نمی توان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد پاسخ من آن است که شاید چنین باشد اما همه چیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲ روز چه آموخته باشیم.
سرنوشت کشور ما را نه نقض آتش بس ها یا پایبندی به آن بلکه نوع نگاه خودمان به جهان و داخل تعیین میکند. هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان
نگاه اول عمدتا غالب و نگاه دوم تنها در بحرانها و به اجبار به کار گرفته میشده است. نگاه اول حکومت را منحصرا میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف میکند نمود این مبارزه در بعد روابط خارجی درگیری فعال با قدرتهای بزرگ غربی است. این نگاه نبود یا ضعف عدالت در عرصه بین المللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بی عدالتی در هر نقطه از جهان میداند. از این منظر حاکمان کشورهای مختلف عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران
این نگاه خود را تنها پرچم دار ظلم ستیزی میداند و معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعه ای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شده اند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند استقلال خود را معامله کرده اند و نوکری غرب را پذیرفته اند. این نگاه داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقه ای میبیند.
نگاهش به رفاه و اقتصاد نگاه معیشتی دستوری از بالا به پایین و کاملا درون گرا و مبتنی بر خودکفایی بی قید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی میداند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت می دهد، دون پایه و حتی حیوانی میداند. در این نگاه واژه توسعه یک واژه غربی و تداعی کننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید.
نگاه دیگر حکومت را ناشی از اراده مردم میبیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری می پردازد که جامعه یا نمیتواند انجام دهد یا اگر انجام دهد پرهزینه است. هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند میپردازند پس با همین تنوع حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.
از این منظر تعامل جهانی با وابستگی یک جانبه مترادف نیست. در این نگاه صلح یک اصل است و به هیچ وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن حرف اول را می زند اهمیت این نوشتار بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگتر شدن و تسلط کامل رویکرد اول پس از جنگ ۱۲ روزه شاید بیشتر شده باشد و بر طبل مبارزه بیرونی محکم تر نواخته شود.
درنده خو بودن فاسد بودن متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمیتواند توجیه گر درگیری غیر مصلحت اندیشانه ما با آنان شود. توجه داشته باشیم ما ناترازی هایی بزرگ و بنیان برافکن داریم که قوی تر و مخرب تر از هر دشمن خارجی میرود تا کشور را به نابودی بکشاند این ناترازیها خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن خونهای فراوانی نثار شده به طور گسترده زیست ناپذیر و بی ارزش خواهد کرد.
همه میروند آنچه میماند ایران است و مردمش و نام نیک خیرخواهانش و دیگر هیچ.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
مسعود نیلی
عده ای میگویند به این آتش بس ها نمی توان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد پاسخ من آن است که شاید چنین باشد اما همه چیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲ روز چه آموخته باشیم.
سرنوشت کشور ما را نه نقض آتش بس ها یا پایبندی به آن بلکه نوع نگاه خودمان به جهان و داخل تعیین میکند. هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان
نگاه اول عمدتا غالب و نگاه دوم تنها در بحرانها و به اجبار به کار گرفته میشده است. نگاه اول حکومت را منحصرا میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف میکند نمود این مبارزه در بعد روابط خارجی درگیری فعال با قدرتهای بزرگ غربی است. این نگاه نبود یا ضعف عدالت در عرصه بین المللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بی عدالتی در هر نقطه از جهان میداند. از این منظر حاکمان کشورهای مختلف عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران
این نگاه خود را تنها پرچم دار ظلم ستیزی میداند و معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعه ای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شده اند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند استقلال خود را معامله کرده اند و نوکری غرب را پذیرفته اند. این نگاه داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقه ای میبیند.
نگاهش به رفاه و اقتصاد نگاه معیشتی دستوری از بالا به پایین و کاملا درون گرا و مبتنی بر خودکفایی بی قید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی میداند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت می دهد، دون پایه و حتی حیوانی میداند. در این نگاه واژه توسعه یک واژه غربی و تداعی کننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید.
نگاه دیگر حکومت را ناشی از اراده مردم میبیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری می پردازد که جامعه یا نمیتواند انجام دهد یا اگر انجام دهد پرهزینه است. هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند میپردازند پس با همین تنوع حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.
از این منظر تعامل جهانی با وابستگی یک جانبه مترادف نیست. در این نگاه صلح یک اصل است و به هیچ وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن حرف اول را می زند اهمیت این نوشتار بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگتر شدن و تسلط کامل رویکرد اول پس از جنگ ۱۲ روزه شاید بیشتر شده باشد و بر طبل مبارزه بیرونی محکم تر نواخته شود.
درنده خو بودن فاسد بودن متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمیتواند توجیه گر درگیری غیر مصلحت اندیشانه ما با آنان شود. توجه داشته باشیم ما ناترازی هایی بزرگ و بنیان برافکن داریم که قوی تر و مخرب تر از هر دشمن خارجی میرود تا کشور را به نابودی بکشاند این ناترازیها خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن خونهای فراوانی نثار شده به طور گسترده زیست ناپذیر و بی ارزش خواهد کرد.
همه میروند آنچه میماند ایران است و مردمش و نام نیک خیرخواهانش و دیگر هیچ.
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
جناب اقای ولکر تورک کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
کارنامه ۴۷ ساله رژیم جمهوری اسلامی ایران یکسر نقض گسترده همه موازین جهانی حقوق بشر است. ستم ساختاریافته همیشگی بر زنان، تبعیض ملی وقومی ومذهبی و جنسیتی،اعدامکودکان و کشتارآنها در خیابان، قتل عام مردممعترض و حبس وبند وشکنجه وتجاوز به انها، قطع اینترنت وسرکوب رسانه ،برپاداشنن چوبه های دار هر هفته درزندانهای کشور وافزودن هرروزه بر قربانیان بی دفاع دادگاههای انقلاب ، تنها حکایت کوتاهی از سیاهه بی انتهای ستم های این رژیم است،اما امروز، که این نظام با محصول دهها سال وعده فتح بیت المقدس و دمیدن در انش جنگ با اسراییل روبروشده و زخم جنگ دوازده روزه بر پیکرش نشسته، دامنه جنایاتش را بی محابا گسترش داده و پیش چشم نهادهای حقوق بشر جهانی، کودکان ایرانی افغانستانی را که برخلاف قوانین داخلی وبین المللی از ادغامدر نظم سیاسی و اعطای تابعیت محرومکرده، تنها وبی پناه از کشور اخراج کرده و به آغوش مرگوتباهی میفرستد، پناهندگان افغانستانی را دسته دسته بازداشت و در ان سوی مرزها رها میکند وحتی فرصت بستن چمدان به انها نمیدهد،وپیروزمندانه از الزامات وتعهدات خود در پیمانها وکنوانسیونهایی که ملتزم به انهاست، عبور میکند.
هم زمان با زدن انگجاسوسی مردمکوچه وخیابان را بازداشت ومورد شکنجه قرارمیدهد و اعدام میکند، اما استدعا دارم توجه فرمایید،امروز از یکی از خطرناکترین جلوه های جنایت در این نظام یعنی کشتار هزارها زندانی در سال ۱۳۶۷ ، ازسوی خبرگزاری سپاه پاسداران با افتخار پرده برداری شده وصراحتا عنوان شده که این کشتار، امروز باید تکرار شود.
اقای رییس
جان زندانیان سیاسی
جان کودکان بی شناسنامه ایرانی وپناهندگان افغانستانی
جان زنان ومردان بی پناه ایرانی که اسیر توهمات نیروهای امنیتی میشوند، در خطر است!
ایران در چنگ رژیم جمهوری اسلامی بی پناه است!
از کودکی تا امروز، دهها سال است این مردم، چشم به حمایت نهادهای مسئول بین المللی داشته اند،وپاسخی نشنیده اند.
زمان آن رسیده که حقوق بشر جهانی پای به این آزمون تاریخی بگذارد ودست به اقدامی جدی بزند.
اقای رییس این رژیم مشروعیت ملی وبین المللی خودرا ازدست داده ، علاوه بر مردم ایران بخش بزرگی از جهانیان راهم درگیر وحشت جنگ کرده است،مطلقا کفایت تامین امنیت مردم را ندارد و در دوازده روز جنگ،حتی یک آژیر خطر به صدا در نیاورده و اساسا مساله تامین امنیت مردم برایش مطرح نیست، غرق در فساد سیستماتیک سودای تامین مایحتاج مردم را ندارد و امروز دوباره تصمیمگرفته دست به قتل هزاران زندانی اسیر بی پناه بزند.
امروز نوبت به وجدان عمومی بشر رسیده، مردم ایران تنها وبی دفاعند.
با احترام
#مرضیه_محبی #وکیل تبعیدی ایران
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار
کارنامه ۴۷ ساله رژیم جمهوری اسلامی ایران یکسر نقض گسترده همه موازین جهانی حقوق بشر است. ستم ساختاریافته همیشگی بر زنان، تبعیض ملی وقومی ومذهبی و جنسیتی،اعدامکودکان و کشتارآنها در خیابان، قتل عام مردممعترض و حبس وبند وشکنجه وتجاوز به انها، قطع اینترنت وسرکوب رسانه ،برپاداشنن چوبه های دار هر هفته درزندانهای کشور وافزودن هرروزه بر قربانیان بی دفاع دادگاههای انقلاب ، تنها حکایت کوتاهی از سیاهه بی انتهای ستم های این رژیم است،اما امروز، که این نظام با محصول دهها سال وعده فتح بیت المقدس و دمیدن در انش جنگ با اسراییل روبروشده و زخم جنگ دوازده روزه بر پیکرش نشسته، دامنه جنایاتش را بی محابا گسترش داده و پیش چشم نهادهای حقوق بشر جهانی، کودکان ایرانی افغانستانی را که برخلاف قوانین داخلی وبین المللی از ادغامدر نظم سیاسی و اعطای تابعیت محرومکرده، تنها وبی پناه از کشور اخراج کرده و به آغوش مرگوتباهی میفرستد، پناهندگان افغانستانی را دسته دسته بازداشت و در ان سوی مرزها رها میکند وحتی فرصت بستن چمدان به انها نمیدهد،وپیروزمندانه از الزامات وتعهدات خود در پیمانها وکنوانسیونهایی که ملتزم به انهاست، عبور میکند.
هم زمان با زدن انگجاسوسی مردمکوچه وخیابان را بازداشت ومورد شکنجه قرارمیدهد و اعدام میکند، اما استدعا دارم توجه فرمایید،امروز از یکی از خطرناکترین جلوه های جنایت در این نظام یعنی کشتار هزارها زندانی در سال ۱۳۶۷ ، ازسوی خبرگزاری سپاه پاسداران با افتخار پرده برداری شده وصراحتا عنوان شده که این کشتار، امروز باید تکرار شود.
اقای رییس
جان زندانیان سیاسی
جان کودکان بی شناسنامه ایرانی وپناهندگان افغانستانی
جان زنان ومردان بی پناه ایرانی که اسیر توهمات نیروهای امنیتی میشوند، در خطر است!
ایران در چنگ رژیم جمهوری اسلامی بی پناه است!
از کودکی تا امروز، دهها سال است این مردم، چشم به حمایت نهادهای مسئول بین المللی داشته اند،وپاسخی نشنیده اند.
زمان آن رسیده که حقوق بشر جهانی پای به این آزمون تاریخی بگذارد ودست به اقدامی جدی بزند.
اقای رییس این رژیم مشروعیت ملی وبین المللی خودرا ازدست داده ، علاوه بر مردم ایران بخش بزرگی از جهانیان راهم درگیر وحشت جنگ کرده است،مطلقا کفایت تامین امنیت مردم را ندارد و در دوازده روز جنگ،حتی یک آژیر خطر به صدا در نیاورده و اساسا مساله تامین امنیت مردم برایش مطرح نیست، غرق در فساد سیستماتیک سودای تامین مایحتاج مردم را ندارد و امروز دوباره تصمیمگرفته دست به قتل هزاران زندانی اسیر بی پناه بزند.
امروز نوبت به وجدان عمومی بشر رسیده، مردم ایران تنها وبی دفاعند.
با احترام
#مرضیه_محبی #وکیل تبعیدی ایران
#شورای_مدیریت_گذار
#مسئولیت_شهروندی
#شورای_گذار